Home / مشاوره فردی / چگونه با مرگ عزیزان کنار بیاییم؟ سوگواری غم از دست دادن عزیزان
غم از دست دادن عزیزان
کنار آمدن با مرگ عزیزان

چگونه با مرگ عزیزان کنار بیاییم؟ سوگواری غم از دست دادن عزیزان

یکی از چالش‌برانگیزترین تجربه‌های هر فرد در زندگی، غم از دست دادن عزیزان یا یکی از اعضای خانواده است. در اکثر موارد، انسان‌ها دارای پیوند و ارتباط بسیار نزدیک با بستگان خود هستند. قطع آشکار این پیوند از طریق مرگ، موضوعی است که بسیاری از انسان‌ها با آن دست‌وپنجه نرم می‌کنند. گفتن این که از دست دادن یکی از اعضای خانواده دشوار است، تنها دست‌کم گرفتن ماجرا خواهد بود.

یکی از مهم‌ترین تصمیماتی که یک فرد باید بگیرید، در مورد نحوه برخوردش با غم از دست دادن فردی است که دوستش دارد و برایش مهم است. درحالی‌که برخی از افراد گرامیداشت از فرد مرحوم را انتخاب می‌کنند، برخی دیگر ممکن است با زمان دادن به خود و به‌یادآوردن میراث فرد به‌تازگی فوت کرده عزاداری کنند. متأسفانه، همه نمی‌توانند این غم و اندوه را به‌صورت مفید و سالم مدیریت کنند. برخی از افراد با خشونت با دیگران رفتار می‌کنند، موجب رنجش افراد دیگر می‌شوند و حتی درگیر سایر اقدامات خودمخرب می‌گردند. در موارد مشخصی، رفتارهای مذکور به دلیل عدم آگاهی فرد از نحوه مواجه با مرگ یکی از اعضای خانواده پدید می‌آیند.

 کنار آمدن با مرگ عزیزان

واقعیت این است که پذیرش از دست دادن فردی که دوستش دارید، بسیار دردناک است؛ برخی افراد از پذیرش مرگ می‌ترسند. خود را غرق کارکردن، عدم تمایل به صحبت‌کردن در مورد فرد فوت کرده و فکر و ذهن خود را مشغول موضوعات دیگر کردن، برخی از شکل‌های متداول از حواس‌پرتی هدفمند محسوب می‌شوند. بسیاری از افراد بر این باور هستند که درگیرشدن در رفتارهای مذکور به آن‌ها کمک می‌کند تا به زندگی خود ادامه دهند.

سلامت روان آمریکا، اهمیت تجربه تمام احساسات همراه با غم از دست دادن عزیزان را توضیح می‌دهد. برخی از رایج‌ترین این احساسات و عواطف عبارت‌اند از خشم، احساس گناه، ناامیدی، هراس شدید، بی ایمانی، سردرگمی و حتی انکار. این احساسات سالم هستند؛ پردازش آن‌ها زمان می‌برد و تجربه‌ای نیست که بتوان باعجله آن را پشت سر گذاشت. عدم پذیرش مرگ یکی از بستگان و اعضای خانواده و تجربة واکنش‌های مذکور می‌تواند منجر به مشکلات عاطفی، روانی و حتی فیزیکی شود.

پنج مرحله ی سوگواری بعد از دست دادن عزیزان

افرادی که مرگ یکی از اعضای خانواده ی خود را تجربه می‌کنند، احتمالاً این پنج مرحله از غم و اندوه را نیز تجربه خواهند کرد. بر اساس Focus on the Family ، پنج مرحله از غم و اندوه عبارت‌اند از انکار، خشم، چانه‌زنی با خود، افسردگی و پذیرش. هر فرد مراحل بالا را با سرعت خود تجربه می‌کند؛ فرایند سوگواری می‌تواند چند هفته، چند ماه یا حتی چند سال به طول انجامد. هیچ فرمول یا جدول زمانی برای آن وجود ندارد. میزان نزدیکی با فرد مرحوم نیز یک فاکتور بسیار حیاتی است؛ اکثر افراد، زمان زیادی را صرف سوگواری و عزاداری برای کسانی می‌کنند که دوستشان داشته‌اند … و این هیچ اشکالی ندارد.

انکار مرگ عزیزان

به‌عنوان اولین مرحله از غم و اندوه، انکار به‌عنوان یک مکانیزم دفاعی درونی عمل می‌کند. از یک‌جهت، فرد می‌داند که یکی از اعضای خانواده‌اش فوت کرده است اما انکار به بقای افراد و ادامه زندگی پس از فقدان کمک می‌کند. علی‌رغم ذات این مرحله ی اولیه از غم و اندوه، انکار زمانی مشکل‌ساز می‌شود که فرد در نهایت نتواند بر این احساس خود غلبه کند. پذیرش تدریجی این که یکی از اعضای خانواده فوت کرده است، بسیار اهمیت دارد. باقی‌ماندن در مرحله ی انکار پس از مرگ یکی از اعضای خانواده می‌تواند منجر به مشکلات بسیار جدی در قسمت‌های مختلف زندگی فرد شود.

خشم بعد از مرگ عزیزان

پس از انکار، مرحله ی خشم قرار دارد. خشم بعد از از دست دادن یکی از بستگان می‌تواند به شکل‌های مختلف و نسبت به افراد گوناگون ظاهر شود. گاهی اوقات، انسان‌ها از خود خشمگین و عصبانی می‌شوند چراکه آنچه می‌خواستند را پیش از مرگ عضو خانواده نگفته‌اند یا انجام نداده‌اند. خشم همچنین می‌تواند نسبت به سایر بستگان، دوستان، کل دنیا، کادر درمانی که از مرحوم در روزهای پایانی نگهداری می‌کردند و حتی نسبت به خود فرد مرحوم شده باشد. اتفاقی که باعث مرگ عضو خانواده شده است نیز می‌تواند در شدت و مدت‌زمان خشم فرد در فرایند غم و اندوه تأثیرگذار باشد.

اگرچه خشم بخش طبیعی از مواجه با مرگ یکی از اعضای خانواده محسوب می‌شود اما مدیریت درست این احساس از اهمیت بسیار زیادی برخوردار است. برخی از افراد ورزش می‌کنند، در طبیعت وقت می‌گذرانند، بر روی کیسه ی بوکس مشت می‌زنند یا در فعالیت‌ها آرامش بخشی که امکان آزادسازی خشم را فراهم می‌سازند، می‌پردازند. همانند انکار، خشم نیز زمانی می‌تواند خطرناک شود که فرد از آن عبور نکند. خشم و عصبانیت مداوم، فرد مرحوم شده را بازنمی‌گرداند اما می‌تواند زندگی افرادی که هنوز زنده هستند را نابود کند. در نقطه‌ای از فرایند غم و اندوه، فرد باید روش گذر از خشم را پیدا کند.

چانه‌زنی با خود بعد از مرگ عزیزان

پس از آن که فرد انکار و خشم را تجربه کرد، نوبت به رایج‌ترین مرحله از غم و اندوه، یعنی چانه‌زنی با خود می‌رسد. در اکثر موارد، چانه‌زنی به شکل نوعی آتش‌بس موقف ظاهر می‌شود؛ به‌عنوان‌مثال، «من هر کاری برای برگرداندن او انجام می‌دهم»، «اگر … را انجام دهم، اوضاع درست می‌شود؟». چانه‌زنی همچنین روشی به‌منظور تلاش برای فرار از حالت طبیعی آشکار شدن خشم و اندوه در بدن است. اگرچه، هیچ چیزی نمی‌تواند فرد مرحوم شده را به زندگی برگرداند اما چانه‌زنی یک واکنش طبیعی نسبت به احساس ناراحتی و شوک ناشی از فقدان یکی از اعضای خانواده به شمار می‌رود. افراد همچنین ممکن است در مرحله ی چانه‌زنی با خود، درگیر «چه می‌شد اگر» شوند. «چه می‌شد اگر آنجا بودم؟» یا «چه می‌شد اگر این را می‌گفتم یا آن کار را انجام می‌دادم؟». مدت‌زمان مرحله ی چانه‌زنی در افراد مختلف، متفاوت است.

افسردگی بعد از فوت عزیزان

درحالی‌که افراد در فرایند سوگواری پیش می‌روند، ممکن است افسردگی را نیز تجربه کنند. از دست دادن یکی از بستگان موجب به‌وجودآمدن احساساتی از قبیل پوچی، ناراحتی و حتی نگاه متفاوت به زندگی می‌شود. در طول این مدت‌زمان، این موضوع بسیار اهمیت دارد که فرد برای خود زمان بگذارد، احساساتش را پردازش کند و التیام یابد. صحبت‌کردن با افرادی که می‌توانند با شما همزادپنداری کنند، نیز اغلب سودمند است. اگرچه، برخی از افراد ترجیح می‌دهند که تنها بمانند و هرچند که لازم است برای پردازش موضوع وقت بگذارند.

درحالی‌که افسردگی یک بخش طبیعی از فرایند سوگواری است، اگر برای مدت‌زمان زیادی طول بکشد، خطرناک خواهد شد. به خود زمان دادن خوب است اما اگر بیگانگی از دیگران تبدیل به عادت شود، ناسالم خواهد بود. درصورتی‌که علایم افسردگی باقی بماند یا به سطح شدیدی برسد، کمک‌گرفتن الزامی خواهد بود. افسردگی به مشکلات فیزیکی، عاطفی و روانی بسیار زیادی مرتبط است. افسردگی پس از از دست دادن عزیزان عموماً زمانی شروع می‌شود که فرد به این درک می‌رسد که فرد موردعلاقه‌اش برای همیشه رفته است.

پذیرش مرگ عزیزان

پذیرش، آخرین مرحله از غم و اندوه به شمار می‌رود و زمانی اتفاق می‌افتد که فرد متوجه می‌شود که یکی از بستگانش فوت کرده است و هیچ چیزی نمی‌تواند او را دوباره به زندگی برگرداند. بسیاری از افراد، پذیرش را با پایان فرایند سوگواری اشتباه می‌گیرند؛ بااین‌وجود، پذیرش از دست دادن کسی که دوستش داشته‌اید، باعث ازبین‌رفتن درد و رنج ناشی از آن نمی‌شود. افراد می‌توانند چیزی را بپذیرند اما همچنان رنجیده و ناراحت بمانند. بسیاری از افرادی که به آخرین مرحله از غم و اندوه رسیده‌اند، سعی می‌کنند به زندگی خود ادامه دهند درحالی‌که فرد مرحوم شده را برای همیشه در قلب و خاطرات خود زنده نگه می‌دارند. این ممکن است شامل برگشتن به سرکار، غوطه‌ورکردن خود در سرگرمی‌ها و از طرف دیگر، زندگی‌کردن و تلاش برای دوباره شاد بودن باشد. گذشته را نمی‌توان تغییر داد. بخش مهم و حیاتی از مواجه با مرگ یکی از اعضای خانواده، پذیرش است.

چگونه بعد از مرگ عزیزان آرام شویم؟

انسان‌ها مختلف، نظرات متفاوتی در مورد معنای ادامه دادن به زندگی دارند. برای برخی از افراد، این به معنی برگشتن به زندگی روزمره است. برای سایرین، ادامه دادن به زندگی شامل دعاکردن، کمک‌گرفتن از دیگران و کارکردن به‌گونه‌ای است که تحمل غم و اندوه از نظر عاطفی آسان‌تر شود. تصورات غلط بسیار زیادی پیرامون ادامه دادن به زندگی وجود دارد؛ انجام این کار به معنای فراموش‌کردن غم از دست دادن عضو مرحوم شدة خانواده یا هرگز قبول نکردن آن نیست. بسیاری از افراد به‌منظور گرامیداشت کسی که دوستش داشته‌اند، به مزارش می‌روند، برایش گل می‌برند و ادای احترام می‌کنند. برخی دیگر، عکس‌هایی از فرد به‌تازگی فوت شده در خانه یا محل کارشان نگه می‌دارند. درحالی‌که هر فرد به روش خود می‌تواند به زندگی ادامه دهد، انجام این کار را می‌توان از جمله مهم‌ترین بخش‌های مواجه با مرگ یکی از اعضای خانواده در نظر گرفت.

رفع دلتنگی و غم از دست دادن عزیزان با کمک روانشناسی

کمک حرفه‌ای گرفتن، یکی از بهترین روش‌ها برای عبور افراد از مراحل غم و اندوه و در نهایت ادامه دادن به زندگی به شمار می‌رود. متأسفانه، این موضوع هنوز چیزی است که بسیاری از افراد با آن دست‌وپنجه می‌کنند. در برخی از موارد، فرد عزادار ممکن است حال‌وحوصله صحبت‌کردن با کسی را نداشته باشد. در مراحل اولیه از فقدان و اندوه، صحبت‌کردن از مرگ می‌تواند ناراحت‌کننده باشد و حتی ضرر آن برای فرد ممکن است بیشتر از فایده‌اش باشد. بااین‌وجود، بسیاری از افراد متوجه شده‌اند که پس از گذشت مدت‌زمانی، صحبت‌کردن با دیگران می‌تواند سودمند باشد. حرف‌زدن با سایر انسان‌ها موجب رهایی می‌شود که چنین رهایی با وجود احاطه شدن توسط افکار و احساسات وجود نخواهد داشت.

در مشاوره باما ارائه کمک و راهنمایی برای کسانی که با ما تماس می‌گیرند، در اولویت است. این کمک‌ها صرف‌نظر از این که چه کسی هستید یا چه حسی دارید، ارائه می‌شوند. اگرچه، همگی ما تجربه‌های سختی در زندگی داریم اما لازم نیست که به‌تنهایی آن‌ها را پشت سر بگذاریم. کمک همیشه برای کسانی که آن را بخواهند، در دسترس خواهد بود. مواجه با مرگ یکی از اعضای خانواده یا سایر ضربه‌های روانی، فرایندهایی نیستند که بتوان در پشت سر گذاشتن آن‌ها عجله کرد. میل شدید به‌تنهایی و انزوا برای یک مدت‌زمان مشخص، هیچ اشکالی ندارد.

مشاوره باما همواره برای کسانی که نیاز به کمک دارند، در دسترس خواهد بود. خواه این که تجربه از دست دادن یکی از بستگان را دارید یا اتفاق دیگری را تجربه می‌کنید، می‌خواهیم بدانید که شما تنها نیستید.

منبع: www.betterhelp.com

8 comments

  1. من نزدیک یه ماه پیش پدرم در تهران تصادف کرد فوت کرد من خیلی وابسته اون بودم الان خیلی مغزم شلوغ شده نمیتونم درست تصمیم بگیرم نمیتونم درس بخونم خیلی فشار روانی دارم مثل اینکه داخل مغزم یه طوفان تشکیل شده

  2. سلام من یه پسر 15 سالم و و برادرم 20 سالش بود که پارسال از دستش دادیم کلا همین دوتا برادر بودیم و الان پدر و مادرم که پدرم 50 سالشه و مادرم هم 48 سالشه تصمیم گرفتن بچه دار بشن و من کلا مخالفم اصلا دوست ندارم بعد این برادرم دیگه برادر یا خواهری داشته باشم چون هنوز باورم هم نکرده که برادرمو از دست دادم ولی پدر و مادرم نمیدونم چطور دلی دارن که این تصمیمو گرفتن فقط بگین چه کنم کمکم کنید

  3. سلام ببخشید…من حدود دو هفته هست که برادر بزرگترم رو از دست دادم .واقعا برام سخته که با همچین چیزی کنار بیام..تاحالا به خودکشی فکر نکردم..‌‌ولی ما خیلی صمیمی بودیم و واقعا هر چقدر فکر می کنم باورم نمیشه که دیگه نیستش..‌.خیلی ناگهانی شد که این اتفاق افتاد و هیچ وقت حتی فکرشم نمیکردم همچین اتفاقی برای ما بیفته…من از یه طرفی خودم ناراحتم و امروز یادش افتادم و انقدر گریه کردم که کل چشام قرمز شده..از یه طرف هم دلم برای خانواده ام میسوزه..واقعا نمیتونم باهاش کنار بیام…روی هیچ چیزی تمرکز ندارم واقعا ذهنم به هم ریخته همش به اون حادثه فکر میکنم ..‌‌‌شبا هم خوابم نمیبره و هر روز خدا سردرد دارم…حتی وقتی یادش میفتم محاله گریه نکنم…همین الانم با گریه دارم اینارو براتون مینویسم…بخدا واقعا داغون شدم…من هیچ وقت اینطوری نبودم قبلا همه چی خوب بود ولی الان جای خالیشو بدجوری حس میکنم..همش فکر میکنم که جوون بود و هنوز کلی میتونست زندگی کنه.. منم همینطور ..الانم تو سنی هستم که واقعا بهش نیاز داشتم…وضعیتم داغون شده..کبود خواب دارم سردرد دارم ، چشام از گریه میسوزه..تمرکز و حافظه ام داغونه…تروخدا بهم کمک کنید چطور اروم بشم چطوری باهاش کنار بیام…اصلا امکانش هست بتونم اروم بشم؟؟؟

  4. من کتایونم ۲۰ سالمه… سال ۹۷ پدرم در اثر تصادف فوت کردن …اون موقع ۱۶ سالم بود .. خب از اون موقع تا الان هر موقع در جایی جمعی بحثی پیش میاد و من یادم به پدرم میوفته …ن خیلی برونگرا هستم ولی موقع ناراحتی سکوت میکنم … …به خاطر ناراحتی زیاد نمی تونم صحبت کنم… روزم نابود میشه مثل دیورز.. چون حس درد تو قلبم میفهمم دوس ندارم گریه کنم جلو ی خانوادم و کسی از دوست هام در مورد اینکه پدرم فوت کرده نمی دونن چون دوس ندارم بگم.. اوایل اصلا نمی خواستم باور کنم و تا مدت ها سعی می کردم باور نکنم ..خیلی دلم براش تنگ شده و از دست خودم ناراحتم چون اشب تصادف موقعی که بهش زنگ زدم تصادف کرد و من چون عصبانی بودم از دست داداشم گوشی روش قطع کردم … روز مرگ پدرم بد ترین رو زندگی ایم بود … تا الان دوبار اینقدر ناراحت شدنم طی چند روز طول کشید که بهم حس دیوانگی میداد .. دلم نمی خواس زنده باشم وقتی قسمتی از تصادف ش تماس من بود .. البته هنوز هم سخته برام باورش چون چند سال نرفتم سر مزارش چون نمی تونم عکسش ببینم اصلا دلم نمی خواد برم قبرستون… حس بدی دارم …. انگار حس درد که وسط قلبمه دوس ندارم مادرم متوجه شه چون نمی خوام ناراحتیش ببینم..تحمل این حس سخته و کل روز درگیرش میشم ..نمیدونم طبیعیه یا نه ولی دوس ندارم روزم برای این حس نابود بشه

  5. سلام من پدرم رو ۱۰ روزه از دست دادم رابطه خیلی خوبی هم باهم داشتیم ۲ سالی بود که بیمار بود تو اون مدت خیلی نگران بودم تا یکم حالش بد میشد من تو خونه خودم ساعت ها براش گریه میکردم استرس میگرفتم که نکنه برای بابام اتفاقی بیفته بعد از تقریبا دو سال بیماری سرطان، با پرتودرمانی، درمان شد دکترش گفت کامل مشکل برطرف شده بعد از مدتی دل درد گرفت رفت دکتر گفتن عوارض پرتو درمانیه روده ها عفونت کرده تا اینکه یروز دردش زیاد شد بردیم بیمارستان آزمایشا گفتن سرطان خون داره یعنی دوباره یه بیماری جدید روزی که من شنیدم این خبرو انقدر خودم رو زدم که صورتم کبود شد از ظهر تا خود شب گریه کردم از فرداش که بابا ۱۰ روز بستری بود من و دوتا خواهرام هر شب یکی پیشش میموندیم من از اون شب به بعد کلا دیگه مثل قبل نبودم دکترا میومدن بدترین حرفا رو میزدن رسما میگفتن بابا اوضاعش خوب نیست و خیلی امیدی نیست به موندنش من خیلی راحت کنار میومدم هر از گاهی یه اشکی هم می‌ریختم از درون داغون بودم ولی دیگه نتونستم گریه کنم اگرم گریه میکردم هر از گاهی خیلی کم بعد از ۱۰ روز که بابا فوت شد باز من خیلی راحت بودم با شناختی که از خودم دارم من تو اینجور شرایط خیلی بد عزاداری باید میکردم اما اصلا نتونستم اصلا خیلی گریه م نمیومد از روز خاکسپاری بابا مدام دلشوره دارم همش دلم میخواد جیغ بزنم داد بزنم گریه کنم اما نمیتونم و این هر روز داره حالمو بدتر میکنه احساس میکنم اصلا خالی نشدم پر از بغضم پراز خشمم نمیدونم چطور باید خالی شم

  6. سلام وقت بخیر چند ماه پیش پدرمو از دست دادم افسردگی شدید گرفتم و هر روز بدتر شد همسرم بیکار شد و با مشکلات مالی جنگیدم حالم و اخلاقم هر روز بدتر شد به تازگی صمیمی ترین دوستمو که بهم نزدیک بود از دست دادم هر چی تلاش میکنم نمیتونم به زندگی برگردم و خوشحال باشم با همسرم همش مشکل دارم مخصوصا مالی و همش خودمو با دیگران قیاس میکنم

  7. سلام من یه دختر۲۶ ساله ام دو ماهه که مادرم و از دست دادم پدر پیری دارم که مسولیتش با منه و اذیتم میکنه با بد اخلاقی هاش گیر دادنش خواهر و برادر ناتنی دارم که باهام خوب نیستن و ازم خوششون نمیاد اونا دهه ۵۰ و ۶۰ ای ان و سنشون بالاس همش خونه ام عین یه زندانی و تنهام نه پشتوانه دارم و نه کسی و واقعا دیگه نمیتونم تحمل کنم این حجم از بدبختی و هزار بار فکر کردم که تمومش کنم اما باز پشیمون شدم اما واقعا دیگه خسته شدم این خونه دیوارهاش داره خفه ام میکنه خودم میدونم تنها راه نجاتم درس خوندن و رهایی از این خونه اس اما توان اونم ندارم کارا خونه ام به زور انجام میدم درس پیش کش. فک میکردم دارم مراحل سوگ میگذرونم و درست میشه اما هی حالم بدتر هر روز زندگیم غم و گریه اس و خسته ام واقعا خسته

  8. سلام من پدرو و مادرم جدا شده بودن پدرم رشت زندگی میکردن منو خواهرام و مادرم مشهد الان حدودا 50 روزه مادرم فوت شده و منو خواهر کوچیکم اومدیم رشت پیش پدرم زندگی کنیمدر واقع مشکل اصلیم احساس عذاب وجدان بی علاقه بودن به فعالیت هاییه که قبلا بی اندازه بهشون علاقه مند بودم یک هفته ایم میشه مشکل خوابیدن پیدا کردم هر زمان که میخوابم بینش 5,6 بار بیدار میشم تا صبح ادم خیلی اجتماعیی بودم و کلا دوستای زیادی دارم همیشه اما الان نمیتونم با ادما ارتباط برقرار کنم بی اشتهام شدم و اعتماد به نفسم به شدت کم شده حالمم اصلا خوب نیست زود عصبی میشم حوصله هیچ فعالیتی ندارم اینم بگم که به شدت به مادرم وابسته بودم این اواخر قبل از فوت شدنشم دعوایی بودیم گاهی حس میکنم تقصیر من بوده من تحت فشارش گذاشتم چون بقیه ام چندبار بهم گفتن که رفتار من اواخر چقدر بد بوده بعد نمیتونم مرگو قبول کنم همش فکر میکنم یک مدت کوتاهه و قراره دوباره مامانمو ببینمش. همش موضوع پس میزنم اونطور که باید اشک نریختم خودمو خالی نکردم عذاداریم کم بوده اما من تا به حال پیش پدرم گریه نکردم وقتاییم که با خواهرم تنهام گریه نمیکنم تا اون ناراحت نشه همشو دارم توی خودم میریزم هیچکسم متوجه نمیشه چقدر روم فشاره خودم میدونم نیاز به مشاوره و روانشناس دارم اما نمیتونم به کسی بگم

دیدگاهتان را بنویسید

مشاوره آنلاین روانشناسی

مشاوره آنلاین روانشناسی

جهت مشاوره با روانشناس از گزینه چت پایین صفحه ارتباط بگیرید.