من میدونم ک مامانم داره به بابام خیانت میکنه. رابطشون خیلی خوبه اما نمیدونم چرا داره همچین کاری و میکنه از اینم مطمعنم که داره همچین کاریو میکنه همون مرده رو هم دیدم ی مرد ک ی دختر همسن من داره و اون از زنش جدا شده مامانم دوبار گفت ک یه دوست دارم خواهر زادش تو رو تو باشگاهت دیده حالا ی جوری فهمیده ک با هم دوستیم و اینا و به بهونه های چرتی دوبار اومد خونه ی ما ولی من محل نزاشتم این موضوع خیلی خیلی بهم اسیب زد. خیلی از خودم متنفرم از خودم متنفرم و نمیتونم درست کنم همع چیزو مامان منم هر روز یا یروز درمیون ب بهونه اینکه بره پیش دوستاش میره پیش اون مرده وقتی ک میبینم مامان بابام مثلا پیش هم نشستن نمیدونم چیکار کنم. روری هزاران بار تو دلم از بابام معذرت خواهی میکنم که نمیتونم کاری کنم.
مطالب مرتبط: راهکاری برای تقویت رابطه پدر و دختر
بابام خیلی خیلی مامانمو دوس داره خیلی نمیدونم چکار کنم خیلی دوس دارم ک دیگ نباشم میدونم اگ بمیرم سختی میکشم ولی نه ب این اندازه که اینجا دارم عذاب میکشم نیست. فقط ی کمک از شما میخوام ک بهم بگین چیکار کنم تنها کسیم ک خبر داشت رفیقم بود ک ۹ سال بود با هم بودیم ولی دیگ نیستسم اونم مامانم و با مرده تو کافه مامانش دیده بود.خیلی خیلی درد داره ک ببینی مامانت داره ب بهونه ی دوسش ک ی مرده داره جلو چشت میره پیشش و تو امنتونی کاری کنی خیلی سعی کردم بهش بفهمونم ولی خب نشد.
قبلا با گریه کردن اروم میشدم ولی الان نمیتونم گریه کنم همش ی بغض خیلی خیلی بزرگ تو گلومع از خودم متنفرم هیچ دلیلی هیچ دلیلی برای زنده موندن ندارم. نسبت به همه چی بی حس شدم هیچ چیزی دیگ نمیتونه حالم رو خوب کنه. وقتی این چیزیو میبینم ولی نمیتونم کاری کنم اون دختری ک همیشه لباسای رنگی رنگی میپوشید و کلا میخندید و شاد بود الان تبدیل شده ب کسی ک هیج چیزی خوشحالش نمیکنه. خیلی وقته از ته دلش بدون هیچ دغ ذعه ای نخندیده. مامانم با این کارش تمام امیدای تو دلم و سوزوند. هیچ امیدی واسم نذاشت. الانم فقط وجود دارم زنده نیستم خیلی با خودم کلنجار رفتم ک با ی مشاور حرف بزنم. اینکه من دخترم یه داداش دارم بابامم از لحاظ مالی و عاطفی هیچ چیزی تاکید میکنم هیچ چیزی واسه مامانم کم نزاش هرچی دارم دنبال دلیل میگردم والا چیری نمیبینم. خیلی سخته ک بخوام اینو بهش بگم اما وقتی ک اینو بهش بگم صد درصدر قبول نمیکنه و دست پیش و میگیره ک پس نیوفته و قبول نمیکنه.
پاسخ مشاور به سوال ” مادرم به بابام خیانت میکنه “
دوست عزیز سلام حس و حال شما را کاملا درک می کنم و میفهمم چقدر این روزها سخت میگذره. احساس می کنید باید کاری برای این زندگی بکنید اما نمی توانید. واقعیت این است، اگر بخواهید به مادر و پدرتان کمک کنید نباید کاری کنید. شما مسئول رابطه آن ها نیستید. شما تنها فرزند آن ها هستید. خیانت یعنی پیوند عاطفی دو فرد متزلزل شده و هیچکس جز خودشان نمیتوانند این پیوند را ترمیم کنند. شما میخواهد در نقش یک ناجی یا یک مادر برای آن ها فرو روید و همه چیز را درست کنید و مادرتان را کنترل کنید اما این موضوع همه چیز را بدتر می کند.
شما در حقیقت نقش مادرتان را از او گرفتید. مادر شما باید دغدغه مند رابطه و زندگی باشد اما شما خیالش را راحت کردید چون میداند فرد دیگری در خانواده هست که از من بهتر و بیشتر این کار را می کند. مادر شما خیانت کرده است و میفهمم چه زخم عمیقی به خانواده زده است و چقدر از او خشمگین هستید اما مادر شما هم نیاز به درک شدن دارد. سعی کنید به او گوش دهید شاید تنها به دنبال یک گوش شنوا باشد.
میفهمم درد و رنج عمیقی را تجربه می کنید اما اصلا خودتان را مسئول رابطه ندانید. شما از این خیانت زخم خوردید و اول از همه باید به خودتان کمک کنید. از امروز مسئولیت شما این است که حال خودتان را خوب کنید.
مطالب مرتبط: من از مادرم متنفرم
شما در نقش یک دختر چیکار میتوانید بکنید؟
- اول از همه احساسات خود را بشناسید: شما قطعا احساسات منفی زیادی را تجربه می کنید. شما حق دارید هر احساسی را تجربه کنید و باید آن را به رسمیت بشناسید. ممکن است احساس کنید از مادرتان متنفرید یا از او خشمگین باشید. احساسات خود را به رسمیت بشناسید. اگر حرفی دارید که میخواهید به مادرتان بزنید، در قالب یک نامه هر آنچه شما را تا این میزان خشمگین و اندوهگین کرده است را بنویسید. برای او از ترس هایتان بگویید و با او درد و دل کنیدو این نامه تنها برای تخلیه هیجانات شماست و لازم نیست به مادر خودتان بدهید.
- برای مدتی از مادر و پدر خود فاصله بگیرید و سعی کنید زمان های کمتری در کنار آنها باشید. اکنون اولویت ما این است که شما حالتان خوب باشد هر چقدر بیشتر در کنار آن ها باشید مدیریت این موضوع سخت تر می شود.
- در یک فرصت مناسب زمانی که آرام تر شدید به صورت نامه یا به صورت حضوری با مادرتان صحبت کنید و به او بگویید که در جریان این رابطه هستید اما درمورد رابطه و اینکه بخواهید درست کنید یا مادرتان را محدود یا کنترل کنید به هیچ عنوان صحبت نکنید. فقط از خودتان بگویید؛اینکه زمانی که متوجه شدید چه حس و حال را تجربه می کردید و اکنون چقدر افسرده و نا امید هستید. یادتان باشد مکالمه شما نباید حاوی بی احترامی باشد.
- به مادرتان گوش دهید، هیچکس بدون دلیل دست به خیانت نمیزند. زمانی که به او گوش دهید شاید بتوانید کمی او را درک کنید. نمیدانیم مادر شما دقیقا دنبال چه چیزی بودند اما مطمئن باشید این اقدام از یک خلا در رابطه می آید.
- خیلی خوب است که خودتان هم به مراجعه به مشاور متخصص فکر میکنید؛شما در بحران قرار گرفتید و مسلما برای مدیریت این بحران مشاور می تواند کمک کند.
ممنونم از همراهی و توجه شما
گلسا بمانیان
کارشناسی ارشد مشاوره خانواده
سلام من یه دختر ۱۵ ساله تک فرزند هستم رابطه ی خیلی خوبی با پدر و مادرم دارم چند ماه پیش مادر من متوجه خیانت پدرم شد و وقتی درباره ی این موضوع با پدرم صحبت کرد پدرم رفتار بدی داشت و مادرم و کتک زد اما بعدش جون منو قسم خورد که دیگه خیانت نکنه اما الان من متوجه خیانت دوباره ی اون شدم مطمئنم مادرم متوجه بشه میزاره میره مادر من شرایط خاصی داره خانواد نداره که کمکش کنن و منبع درآمدی هم نداره و اگر از خونه بره نمیدونم میخواد چیکار کنه من الان حالم خوب نیست و استرس شدیدی دارم باید چیکار کنم آیا با پدرم درباره ی این موضوع حرف بزنم و ازش بخوام این کار و بزاره کنار
من خیلی حال روحیم بده تو مدت کم حتی ی ماهم نمیشه اول از همه خیانت بابام رو دیدم مامان دارما مامانم حاملس این چندمین باریه که بابام به مامانم خیانت میکنه هر بار که مامانم تعریف میکرد باورم نمیشد تا اینکه با چشای خودم دیدم اون لحظه دنیا رو سرم آوار شد به بابام گفتم چون واقعا نمیتونستم تحمل کنم اولش انکار کرد بعد که گفتم مدرک دارم دیگه نتونست انکار کنه گف قول میدمو اینا ولی باورم نشد من خودم تو رابطم یه ی سالو نیمی میشه دیگه نمیتونم به کسی اعتماد کنم چند روز پیش به پارتنرم شک کردم گفتم اکانتشو بده اینا اولش گفت تو به من شک داری ما نمیتونیم اینا ولی بعد داد شکم درست بود تو همون ربات های چت بوده ولی انکار کرد گفت امانتمو دست رفیقم بود برا همین دو دل بودم خیلی دوسش دارم ولی واقعا دیگه نمیتونم بهش اعتماد کنم خسته شدم از این زندگی همش به سرم میزنه خودمو بکشم بلکه راحت بشم تو دو راهی سختی گیر کردم
من متوجه خیانت مادرم شدم و از خیلی سال پیش میدونستم که با این آقا داره صحبت میکنه اون موقعه چون بچه بودم به هم می ریختم و گریه میکردم ولی خوب واکنش آنچنانی نشون نمیداد و خودش رو سعی میکرد به ندونستن بزنه الان بعد فکر کنم تقریبا ۷ سال دوباره متوجه این داستان شدم اون آقا فامیل هستن نمیدونم باید چیکار کنم حالم اصلا خوب نیست. تورو خدا راهنمایی کنید در کمال ادب و احترام به مامانم کمک کنم دست از خیانت کردن برداره من سالهاست بخاطر کودکی نکردم و نوجوانی رو دارم از دست میدم بی اعتماد شدم به همه بابام هم به نسبت در محبت کردن خوبه واقعا نمیفهمم دقیقا هدفشان از حرف زدن چیه اما در حد درد و دل و دوستی نیست کاملا حرف های عاشقانه وحود داره تویه چت هاشون نگران آینده خودمم خیلی حالم بده خیلی زیاد
سلام وقت بخیر
مشکل من اینه که بابام واقعا یه آدم ظالمه من 20 سالمه و فقط یه خاهر دارم که 14 سالشه با وجود دو تا بچه به مادرم خیانت میکنه و مامانم میدونه بهش گفتیم اما نمیتونه چیزی بگه بیکاره بازنشستس همیشه خونس همه جا پیش همه تحقیرمون کرده و میکنه حتی امشب مهمونی بودیم جلو همه گفت من پول برام مهمه تا زنم و بچه هام بغض داشت خفم میکرد اون لحظه چیزی برامون نمیخره و الان من دقیقا 8 ساله که حتی یه سویشرت نخریدم و همیشه کاپشن های کهنه بقیه رو پوشیدم و هربار هم چیزی برامون خریده کلی منت سرمون گذاشته و دست بزن هم داره و حتی من دزدکی پول جمع کردم که واسه خودم یه ایرپاد بگیرم پولمو ازم گرفت برد خرج دوست دخترش کرد تا حالا یه بار مارو نبرده رستوران اما هرچند وقت یه بار اون دوست دخترشو میبره رستوران و گردش
الان حس پوچی دارم حس بی ارزش بودن حس میکنم هیشکی بخاطر اون مرتیکه گه مثلا بابامه ولی بویی از انسانیت و پدر بودن نبرده از من خوشش نمیاد الان تنها چیزی که بهش فکر میکنم و خوشحالم میکنه مرگ پدرمه و آرزوی مرگشو دارم و امیدوارم هرچه زودتر بمیره تا ما راحت شیم بخدا مامانم فرشتس که با تمام بدیاش کنار اومده بخاطر ما طلاق نمیگیره من میدونم و فقط از خدا میخوام بابامو بکشه
تصمیمی که میخام بگیرم اینه که هم کار کنم هم درس بخونم که خودم و خاهرم و مامانمو نجات بدم و حتی اگه الان
من پدرم در سن ۱۴ سالگیم به مادرم و خودم خیانت کرده و کسی دیگه را در زندگی ما آورده و الان در سن ۱۹ سالگی مادرم هم با کسی دیگه رابطه داشته ولی من خبر نداشتم الان من باید چیکار کنم پدرم نه خرج من را میده و نه مادرم را و رفته با زنی ک پول داشته و بعد در این چند روز فهمیدهم که مادرم رفته با کسی که بهش پول بده من از اتفاق خیلی احساس بدی دارم و روحیه ام خراب شده و نمیدانم باید چیکار کنم و مادرم فقط بهم میگه ببخشید ببخشید باید چیکار کنم روحیه ام خراب شده
مشکل من ازبچگی بوده متوجه خیانت مادرم شدم واین درد ازکودکی بامنه وهمین روند ازبچگی تاالان ادامه داره من واقعا نمیدونم باید چیکارکنم هیجوره نمیتونم باکسی ارتباط برقرار کنم حتی پدرم
من بابام به مامانم خیانت میکنه ولی مامانم نمیدونه یعنی قبلنا که بابام هیچی نداشت مامانم باهاش ساخت و همه چیزشو به پاش گذاشت حته کار میکرد برای خودش چیزی نمیخرید یا میداد به بابام یا برای خونه خرج میکرد ولی الان وضع بابام هم خوب شده اون طرف هم میدونه که بابام زن و بچه داره هر چند وقت یبار هم ما یه ویلا داریم میبرش اونجا هیچ کس نمیدونه فقط من میدونم نمیدون چیکار کنم فکرم خیلی مشغوله