آیا نمیدانید چگونه باید با زندگی بعد از جدایی کنار آمد؟ یا چه کارهایی بعد از کات کردن و پایان رابطه باید انجام دهید؟ کنار آمدن با غم جدایی هیچگاه آسان نیست، بهخصوص درصورتیکه یک رابطه مهم یا ازدواج به پایان برسد. یاد گرفتن اینکه چگونه باید با مسئله جدایی از فردی که همیشه دوستش داشتید، کنار آمد و به زندگی ادامه داد، چالشبرانگیزترین بخش ماجراست.
پذیرش این واقعیت که رابطه به آخر رسیده، دشوار است. التیام قلب شکسته ازآنچه تصور میکنیم، دشوارتر است. هیچکس واقعاً دوست ندارد غم جدایی را تجربه کند، خواه این جدایی مصالحه آمیز و با موافقت طرفین باشد یا با جنگودعوا به پایان برسد.
تعداد کمی از افراد اکنون یاد گرفتهاند که چگونه باید با مسئله جدایی کنار آمد و به زندگی بعد از اتمام رابطه ادامه دهند. من نیز چیزهای زیادی از تجربیاتشان یاد گرفتهام و فکر کردم که این نکات را با شما نیز به اشتراک بگذارم.
رفتار درست بعد از کات
تجربه جدایی دردناک است زیرا به معنی از دست رفتن رؤیاها، رابطه و تعهداتی است که دو فرد نسبت به یکدیگر داشتهاند. ما هنگام پایان رابطه ، غم، اضطراب و ناامیدی بسیار زیادی را تجربه می کنیم.
چه شما خواهان پایان رابطه بودهاید یا طرف مقابل تمایل به قطع رابطه عاشقانه داشته، بدون توجه به دلیل جدایی و طلاق، پایان یک رابطه بلندمدت و متعهدانه میتواند تمام احساسات شما را تحت تأثیر قرار دهد و زندگی شما را کاملاً دگرگون کند.
“هر رابطهای روزی به پایان میرسد، خواه با طلاق و جدایی، خواه با مرگ یکی از دو نفر. روابط گذرا هستند. متولد میشوند، زندگی میکنند و میمیرند. مانند تجربههای زندگی. آن تنها یک بخش از زندگی است.” تام استین
متأسفانه، این واقعیت ناخوشایند زندگی است که هر یک از ما باید روزی آن را تجربه کنیم. اما کارهایی وجود دارند که شما میتوانید بعد از جدایی انجام دهید و یاد بگیرید چگونه میتوان به زندگی ادامه داد و جدایی را فراموش کرد. در میان اضطراب و ناراحتی ناشی از جدایی یا طلاق، شما فرصت این را دارید تا چیزهای زیادی را از تجربیات پیشین خود یاد بگیرید و به فرد عاقلتر و قویتری تبدیل شوید.
ادامه زندگی بعد از کات کردن
شما باید یاد بگیرید که با پایان یک رابطه، چگونه به زندگی ادامه دهید و با مسئلهی جدایی کنار بیایید. به یاد داشته باشید که احساس کمبود کردن پس از جدایی امری طبیعی است. شما بدون فردی که واقعاً برایتان مهم بوده است، به زندگی ادامه میدهید.
“وقتی یکی از درهای خوشبختی بسته میشود، در دیگری بازمیگردد؛ اما ما اغلب آنقدر به در بسته نگاه میکنیم که دری که برایمان بازشده را نمیبینیم”. هلن کلر
مطالب مرتبط: دلایل عزت نفس پایین
كارهايي كه بعد از كات كردن و اتمام رابطه نبايد انجام داد
جدا از درگیر شدن در حلقه غم و اندوه جدایی ، بدترین چیزی که میتوانید انجام دهید، این است که وقت کافی صرف سوگواری قطع رابطه خود نکنید. بسیاری از مردم به شما توصیه میکنند که «دوباره به زندگی بازگردید» اما این کار اغلب خلأ ایجاد میکند که بهموجب آن، نمیتوانید احساسات و عواطف مرتبط با جدایی و قطع رابطه را بهطور کامل پردازش نمایید و این موضوع در آینده گریبان گیر شما خواهد شد.
همچنین، این موضوع ممکن است باعث شود تا شما بهعنوان یک راهحل فوری وارد شروع رابطه جدیدی شوید و به این طریق، واکنش دوپامینی که موجب درد و رنج ناشی از جدایی و قطع رابطه میشود را تسکین دهید.
به خود زمان دهید وقتی آماده بودید، به زندگی برگردید. ازنظر روانشناسی، روند بهبود و کسب آمادگی ذهنی برای شروع رابطه دوستی مجدد زمانبر است؛ بهخصوص اگر رابطه شکست خورده بیش از چند سال بوده باشد.
چگونه بعد از اتمام رابطه فراموش کنیم
زمانی که تصمیم جدایی را گرفتید، دوباره در مورد این مسئله فکر کنید و تمام دلایل جدایی و قطع رابطه خود را در نظر بگیرید. برای خود و تصمیمتان دلیل بیاورید و در مورد دلایل پایان رابطه فکر کنید. این کار میتواند این مسئله را برای شما آسانتر و روشنتر سازد که اگر هر یک از طرفین در رابطه ناراحت باشند، دلیلی به ادامه زندگی با آن فرد وجود ندارد.
چگونه بعد کات فراموش کنیم
جدایی و قطع رابطه میتواند تأثیر بسیار زیادی بر روحیه و شرایط زندگی شما بگذارد، بهخصوص اگر برای مدت زمان طولانی در کنار یکدیگر بودهاید یا این جدایی بهصورت ناگهانی و غیرمنتظره رخداده است. خواه جدایی به خاطر اختلاف نظر دختر و پسر یا اتفاقی ناخوشایند رخ دهد، باید بپذیرید که همهچیز تمام شده است! کلید فراموش کردن بعد از اتمام رابطه، گذر کردن از غم و اندوه و رسیدن به مرحله پذیرش است.
اگر بپذیرید که رابطه پایان یافته است و پسازاین اتفاق، همهچیز تغییر خواهد کرد، میتوانید بهتر در زندگی پیش بروید. بله اگر خودتان بخواهید، میتوانید پس از یک جدایی بد دوباره عاشق شوید.
احساس پشیمانی بعد از کات
وقتی میخواهید با جدایی کنار بیایید، در مورد تصمیمی که گرفتهاید، مجدداً فکر نکنید. برخی از مردم تحت تأثیر تمام اوقات خوشی که در کنار شریکشان داشتهاند، قرار میگیرند که ممکن است این کار منجر شود تا فرد دلایل جدایی خود را فراموش کند.
گاهی اوقات شاید اتفاق بیافتد که شما فکر کنید لحظات بد زندگیتان آنقدر هم بد نبوده است یا اینکه میتوانستید با آنها زندگی کنید یا اگر احساس شریک خود را درک میکردید، شاید نیازی به جدایی نبود.
از ورود چنین افکاری به ذهنتان جلوگیری کرده و سعی کنید تا با کنار آمدن با مسئلهی جدایی و ادامه زندگی، موقعیت خود را بپذیرید. بهجای اینکه تلاش کنید با امیدهای غلط یا نگرانیهای بیفایده بر جدایی اجتنابناپذیری خود سرپوش بگذارید، با واقعیت روبهرو شوید.
به فکر برگشت بعد از جدایی نباشید
برخی از زوجها ترجیح میدهند تا پس از جدایی دوست بمانند اما لازم است تا برای کنار آمدن با مسئلهی جدایی، کاملاً از یکدیگر جدا شوید، بهخصوص اگر هنوز دوست دارید مجرد بمانید. این ممکن است ناخوشایند و سختگیرانه به نظر برسد اما به معنی هیچگونه تماس تلفنی، هیچگونه پیام، هیچگونه ایمیل، ندیدین یکدیگر، ملاقات نکردن اعضای خانواده طرف مقابل، هیچگونه چت یا فیسبوک و در کل هیچگونه ارتباطی است.
اگر میخواهید با جدایی کنار بیایید و در مورد ادامه زندگی بعد از جدایی فکر میکنید، لازم است تا از برگشتن بهسوی فردی که تصمیم گرفتهاید از او جدا شوید، اجتناب کنید- حتی اگر او شما را متقاعد به دیدنشان کنند. درصورتیکه در لحظهای گیرکردهاید که مدام تلاش میکنید گذشتهی خود را با ملاقات مجدد شریکتان بازسازی کنید، باید بیخیال شوید و از این افکار خلاصی یابید. بنابراین، لازم است تا تماس خود با شریک سابق خود تا جایی که لازم است، محدود کنید و تماسها و ملاقات با او را در مکانهای عمومی و بهصورت کوتاه انجام دهید.
قوانین پس از بهم خوردن رابطه
دانستن اینکه چگونه باید با مسئلهی جدایی کنار آمد و به زندگی ادامه داد در صورتی دشوار نیست که شما آمادگی لازم برای رها شدن از احساسات سرکوبشده و خشم را بهواسطهی پذیرش واقعیت، داشته باشید. ممکن است نسبت به شریک خود احساس خشم، رنجش، نفرت و درد داشته باشید.
حتی ممکن است به این نتیجه برسید که جدایی اجتنابناپذیر بوده است. ممکن است از دست خود یا نحوه برخوردتان با مسائل عصبانی باشید. اما اگر میخواهید با جدایی کنار بیایید و نمیدانید چگونه باید به زندگی بعد از جدایی ادامه داد، لازم است تا بهسرعت با چنین احساسات سرکوبشدهای کنار آمده و از دستشان خلاص شوید.
اگر فکر میکنید اشتباهی مرتکب شدهاید و آماده پذیرش آن هستید، پس باید آنها را بهعنوان درسهایی از زندگی بپذیرید و سعی کنید هیچگاه این اشتباهات را در زندگی تکرار نکنید. سعی کنید خود را مشغول نگهدارید و کارهای مثبتی با احساسات، عواطف و انرژی خود انجام دهید، زیرا گریه کردن برای چیزی که دیگر تحت کنترل شما نیست، چیزی جز هدر دادن وقت نیست.
احساس بعد از کات کردن
سعی کنید احساسات و عواطف خود را درصورتیکه میخواهید با جدایی کنار بیایید، یادداشت کنید. این روش به شما آموزش خواهد داد چگونه میتوان از طریق خودشناسی، به زندگی ادامه داد. زمانی که با خود صادق و روراست هستید و احساسات درونی خود را مینویسید، الگوها برای شما واضحتر میشوند، اندوه و غم کمتر میگردد و ممکن است با نوشتن تجربیاتتان، درسهای ارزشمندی از زندگی یاد بگیرید.
شما همچنین میتوانید تذکراتی از تمام درسهای مربوط به اینکه چرا همسرتان مناسب شما نبود را از طریق روراست و شفاف بودن، بررسی کنید. احساس خود در مورد اتفاقی که افتاده، احساسی که به شما دست داده و چیزی که از این تجربه یاد گرفتید را بنویسید و در مورد احساساتی که دیگر نمیخواهید داشته باشید، روراست و شفاف باشید. شما در صورتی میتوانید با جدایی کنار بیایید که یاد بگیرید هیچ رابطهای شکست محسوب نمی-شود. اگر شما بتوانید نکتهی ارزشمندی را از آن یاد بگیرید. این تجربه شما را به انسان بهتری تبدیل میکند.
با خانواده، دوستان خود در مورد غم جدایی خود صحبت کنید
فراز و نشیب بسیار در داشتن احساس خشم، رنجش، کشمکش، ناراحتی، ترس، سردرگمی و پریشانی یا دلتنگی بعد از جدایی طبیعی است. شما نباید چنین احساساتی را نادیده بگیرید یا سرکوب کنید، زیرا چنین احساساتی موجب طولانیتر شدن غم و اندوه میشوند.
اگر نمیدانید چگونه میتوان به زندگی بعد از جدایی کنار آمد، صحبت کردن با خانواده، دوستان و دیگر گروههای پشتیبان، بهترین روش برای رهایی از احساس غم بعد از جدایی است. دوستان جدیدی پیدا کنید، در صورت نیاز از مشاوره ازدواج کمک بگیرید و با افرادی که در مورد مسئلهی کنار آمدن با جدایی از شما حمایت میکنند، شما را تشویق میکنند و به شما انرژی میدهند، وقت بگذرانید.
چنین خانواده یا دوستانی با عشق، توجه و دلسوزی از شما حمایت میکنند. آنها شما را بهعنوان یک فرد با ارزش میبینند و به این طریق، کنار آمدن با مسئلهی جدایی و ادامه زندگی برای شما آسانتر خواهد شد.
خاطرات دردناک جدایی یا شکست عشقی را حذف کنید
اگر واقعاً نمیدانید چگونه با غم جدایی کنار بیایید و به زندگی عادی ادامه دهید، لازم است خاطراتی که یادآور شریک سابق شماست را حذف کنید، مانند آهنگ، بو، صدا و یا مکان موردعلاقه. بهمنظور کنار آمدن با احساس غم جدایی، لازم است به زندگی کردن با خاطرات و احساسات دردناک پایان دهید و سعی کنید چیزهایی که موجب اندوه و غم میشوند را از خانه جمع کنید. در ابتدا، حتی اگر خاطرات خوب و خوشی دارید، آنها را از خود دور کنید تا زمان و فضای کافی را برای خود ایجاد کنید، چنانچه این راهکار به شما کمک خواهد کرد تا با جدایی کنار بیایید.
شادی خود را بعد از اتمام رابطه پیدا کنید
کنار آمدن با جدایی هرگز آسان نیست، اما این اتفاق نشانه شروعی دوباره است. بنابراین، خانهی خود را تمیز و مرتب کنید طوری که شما برای اتفاقات جدید زندگی آماده هستید. اگر نمیدانید چگونه باید به زندگی ادامه داد، لازم است با فراموش کردن تجربیات تلخ گذشته، شادی خود را پیدا کنید.
این شادی میتواند با بودن در کنار خانواده یا دوستان، خواندن کتاب، گوش دادن به موسیقی یا انجام کارهایی که همیشه آرزویش را داشتید، باشد. با لذتهای شخصی خود مقابله نکنید و از مجرد بودن لذت ببرید! یاد بگیرید خود را دوست داشته باشید تا از این طریق به ثبات عاطفی و آرامش درونی دستیابید. به درسهای ارزشمند زندگی توجه نمایید و زیبایی زمانی که با هم میگذرانید را درک کنید. بدانید که شما انسان بهتری هستید چراکه عشق را تجربه کردهاید و از آن درس گرفتهاید.
به فعالیت خود در زندگی بعد از کات ادامه دهید
ورزش روش عالی برای فعال بودن و کنار آمدن با غم جدایی است، چراکه ورزش علائم افسردگی را کم، خلقوخوی انسان را بهتر و ذهن را از افکار دردناک دور میسازد. اگر نمیدانید چگونه به زندگی عادی خود ادامه دهید، عضویت در یک باشگاه ورزشی، دویدن یا پیادهروی با اعضای خانواده یا دوستان را امتحان کنید و سعی کنید با هر قدمی که برمیدارید، از دست ناراحتی یا خشم رها شوید.
بهمنظور کنار آمدن با غم جدایی، کارهایی همچون مشت زدن به بالش، فریاد بلند کشیدن و مدیتیشن را امتحان کنید، تمام این کارها به آزادسازی انرژی و فشار شما کمک میکنند. شما حتی میتوانید کارهایی همچون نقاشی، آوازخوانی، رقصیدن یا آشپزی را برای کنار آمدن با غم جدایی امتحان کنید. هر چیزی که شما را شاد کند و باعث شود غم جدایی را فراموش کنید، مفید است.
روش های رهایی از غم جدایی را تمرین کنید
مهمترین روش برای کنار آمدن با غم جدایی و ادامه زندگی، بیخیال بودن و رها کردن موضوع است تا فرآیند التیام بهسرعت شروع شود. لازم است متوجه شوید که داشتن عواطف منفی، اندوه، نفرت، پشیمانی و احساسات منفی در مورد یکدیگر هیچ سودی ندارد. ادامه دادن به زندگی و کنار آمدن با جدایی سخت و دشوار نیست؛ اگر یاد بگیرید فردی که موجب ناراحتی شما شده را ببخشید. وقتی فردی را ببخشید، درد و رنجی که آن فرد برای شما ایجاد کرده را فراموش خواهید کرد.
“برخی از ما گمان میکنیم تحمل و صبر کردن، ما را قویتر میسازد؛ اما گاهی اوقات بیخیال بودن و رها کردن موضوع، ما را قویتر میکند”. هرمان هسه
برای ریسک کردن شجاع باشید و به خود یادآوری کنید، اگرچه عشق این بار برای شما مؤثر واقع نشد اما همیشه فرصت دیگری نیز وجود دارد.
مدیریت زندگی بعد از طلاق یا کنار آمدن با جدایی آسان نیست، چنانچه کنار آمدن با جدایی زمانبر است و ممکن است روزهایی واقعاً تاریک و سختی پس از پایان رابطه دوستی وجود داشته باشند. اما افرادی وجود دارند که واقعاً به شما اهمیت میدهند، پس با آنها در ارتباط باشید.
بنابراین، یاد بگیرید گذشته را رها کنید زیرا گذشتهها گذشته. در زندگی قدم بردارید، از نو شروع کنید و مطمئن باشید که روزهای بهتری در پیش است.
“زندگی آنگونه که انتظار میرود، نیست. زندگی به همین شکلی است که هست. روشی که شما با آن برخورد میکنید، تفاوت ایجاد میکند”. ویرجینیا ساتیر
آیا شما یا افرادی که میشناسید، جدایی را تجربه کردهاید؟ آیا شما یا آنها میدانید که چگونه باید به زندگی ادامه داد و با جدایی کنار آمد؟ اگر شما یا فردی که میشناسید، جدایی را تجربه کرده است، تجربیات خود یا آنها را در بخش نظرات به اشتراک بگذارید.
نشانههایی که نشان میدهید میتوان یک رابطه را از یک رابطه سمی به سالم تغییر داد؟
1-مسئولیتپذیری: اگر هم شما و هم شریک زندگیتان میدانید که رابطه شما احتیاج به جنگیدن برای آن دارید و میخواهید آن را بهبود ببخشید، در مسیر درستی هستید.
شناخت رفتارهای گذشته که به رابطه آسیب رسانده است از هر دو طرف حیاتی است. این نشاندهنده علاقه به خودآگاهی و مسئولیتپذیری است.
به بیانی دیگر، هر دو طرف باید نقش خود را در مسمومیت رابطه بپذیرند و هرآنچه رابطه را به سمت مسمومیت برده است را شناسایی کرده و برای حل آن تلاش کنند.
2-سرمایهگذاری برای رابطه: آیا هم شما و هم شریک زندگیتان هر دو مایل به سرمایهگذاری برای بهبود رابطه هستند؟ این نشانه خوبی است این تمایل ممکن است با علاقه به عمیقتر کردن مکالمات آشکار شود، یا زمانهای منظمی را برای گذراندن زمان باکیفیت با هم کنار بگذارید.
3-درککردن بهجای سرزنش: اگر هر دوی شما بتوانید مکالمه را از سرزنش دور کنید و بیشتر به سمت درک و یادگیری هدایت کنید، ممکن است مسیری روبهجلو وجود داشته باشد. برای مثال، بهجای گفتن «تقصیر توست» یا «تو همیشه … را انجام میدهی»، ممکن است سعی کنید، «فکر میکنم ما همدیگر را اشتباه متوجه شدیم، پس بیایید دوباره تلاش کنیم» یا «میدانم که چرا احساس استرس و ناراحتی میکنید چگونه میتوانیم روی آن با هم کار کنیم؟»
4-کمکگرفتن از فرد متخصص: گاهی اوقات، ممکن است برای بازگرداندن اوضاع به مسیر خود، چه از طریق مشاوره فردی یا زوجی، به کمک نیاز داشته باشید. هیچ شرمی در دریافت کمک حرفهای برای رسیدگی به مسائل رابطه منسجم وجود ندارد. گاهی اوقات، نمیتوانید همه چیزهایی را که به سمی بودن رابطه کمک میکند، انتخاب کنید، و مشاوران رابطه آموزشدیدهاند تا دیدگاهی خنثی و حمایت بیطرفانه ارائه دهند. آنها همچنین میتوانند استراتژیهای جدیدی را برای رسیدگی و حل تعارض به شما آموزش دهند و ایجاد الگوهای سالمتر را آسانتر میکنند.
سلام من و دوستم تو دانشگاه اشنا شدیم قرار بود باهم ازدواج کنیم در این بین یکی از پسرای دانشگاه همش میخواست نظر منو جلب کنه با هرروشی بعد از اینکه موفق نشد از نقطه ضعف من استفاده کرد گفت اگر قبول نکنم میمیره چندبار هم بهم گفت سکته قلبی کرده من نمیدونستم دروغ میگه تا اینکه موفق شد و مارو جدا کرد بعد از این اون دوستم که قرار بود ازدواج کنیم خیلی حالش بد شد خیلی زیاد بهم وابسته بود خیلیم بهم علاقه داشت بعد از یه ماه از دروغ های این متوجه شدم و ازش دور شدم و به سمت دوستم رفتم اونم قبول کرد باهم باشیم دوباره اما در این بین یه چیزی خوب نیست اینکه حالش اصلا خوب نیست میگه هیچ حسی نداره همه شور و ذوقش مرده هرکاریم میکنم خوشحال نمیشه از ته دل فقط میگه جوری زندگی میکنه تا بقیه ازش ناراحتی نداشته باشن میگه هرروز که بیدار میشه پکر و دلش نمیخواد بیدار بشه هیچ حسی نداره همش فقط میکنه بیهوده زنده ست و هرروز و هر ثانیه همه اتفاقا تو ذهنش میاد کلا میگه مرده متحرک شده هیچی چیزی باعث نمیشه حالش خوب بشه الان بنظرتون من چیکار کنم راه حلی هست حالش خوب بشه خیلی خودم بدترم ازش اینکه من باعث شدم اینجوری بشه قلبم درد میگیره نمیدونم چیکار کنم کاش حالش مثل روزای اولی که همو شناختیم بشه برا این کار باید چیکار کنم
سلام عشق رو با عادت اشتباه نگیریم. این دو روزه و دو ساعته ها عادتن برای تامین نیاز
من بعد ده سال ده روزه برای هنیشه جدا شدیم. وقتی نسل خانوم ها رفتن دنبالشون بری خودت رو سبک میکنی فقط. از چش بیفتی دیگه محاله به دلشون بشینی
. خدایا این حال داغون ما را درست کن دارم میمیرم
چقدر بد
چ مدت طولانی،چقدر ناراحت میشم و غصم میشه اخه اینایی مدت زیادی باهمن چطور میتونن کات کنن
منم دو روزه رابطه ده ساله رو تموم کرد
سلام وقت بخیر من به رابطه ای که ۵ ماه پیش بخاطر ساکن و بی تلاش بودن پارتنرم تمومش کرده بودم برگشتم و اون خیلی اذیت شد اون مدت اما الان دقیقا همون چیزی سده که من انتظارشو ازش داشتم و الان میخام بهم کمک کنید که بتونم حفظش کنم چون اصلا نمیخام دیگهتنهاش بزارم
من ی پسر ۲۱ ساله هستم…حدود ۱ سال پیش از سر تنهایی با ی نفر وارد رابطه شدم…دوسش داشتم…ب مرور زمان اون هم احساسش نسبت ب من بیشتر شد و رابطمون براش جدی شد…من ترسیدم...از بار مسئولیت..ازینکه شرایط خوبی برای داشتن رابطه نداشتم و یسری چیزهای دیگ کنار کشیدم…چندین بار برگشتم و اونم برگشت ولی باز ب ی دلیل مزخرف دیگ از خودم دورش میکردم…خیییلی اذیتش کردم…خیلی پای خریتام موند…از صمیم قلب دوستش داشتم…ولی یکجایی یچیزی تو افکارم مانع پیش بردن رابطه میشد…چندین بار رفتم و برگشتم و با این حال بهم برگشت..تا اینکه یبار برنگشت…ی مدت ن چندان طولانی ازش دور بودم…و وقتی برگشتم سراغش توی رابطه بود…و دیگ برگشتی توی کار نبود…ازون روز حتی یک ثانیه بدون فکر کردن و دلنگش بودن برام نگذشته…وقتی برا بار اول دستشو گرفتم…وقتی واسه بار اول تت چشاش نگاه کردم…زندگیم تو وجودش خلاصه شد و منه احمق نفهمیدم و از دستش دادم…من الان فهمیدم ک بدون اون نمیتونم…الان دیره میدونم…ولی الان فهمیدم ک حاضرم جونمم بدم تا اون برگرده پیشم…سعی کردم فراموش کنم…سعی کردم با یکی دیگ اوک شم…ولی نمیشه…ب هر کسی دیگه هم حتی نگاه کنم یاد اون میوفتم…دلتنگشم…زندگیم زندگی نیست بدون اون…میدونم خیلی احمقم…میدونم خیلی اشتباه کردم…شاید بزرگترین اشتباه زندگیم از دست دادن اون بوده…ولی راه حل میخوام…میخوام زندگی کنم…میخوام برگرده...میخوام جبران کنم…دلم گرفته…گریه شده آجیل هر شبم…خییلی بهش بد کردم میدونم…ولی غلط کردم…پشیمونم…بخدا عاشقشم…بهترین اتفاق زندگیم هست…حتی با اینکه الان خودش نیست…روزهایی ک بود قشنگ ترین حال دنیارو داشتم…آرامش وجودم بود…اولین کسی بود ک باها
سلام من ۱۰ سال در رابطه بودم و خانوادش جدامون کردن تویه یک شب و فرداشبش نامزدی کرد به نظر شما چیه داستان
من ملیکام..و الان تو شرایطی هستم که با کسی نمیتونم در میونش بزارم..و سایت شمارو تو نت دیدم تصمیم گرفتم اینطوری با یکی صحبت کنم و شرایطم رو بگم شاید شما تونستید راهنماییم کنید. نمیدونم اول کدومو بگم از مشکلات خانوادگیم بگم یا رابطه شکست خورده ام که بیشترین دلیل اینکه پیام دادم رابطمه که به تازگی شکست خورده و خیلی توی روحیم تاثیر گذاشته. من ۲۳ سالمه و زمانی که وارد دانشگاه شدم با دوستم سحر آشنا شدم از سال ۹۷ تا به حال باهم دوستیم..بجز دوستی تو دانشگاه بیرونم باهم در ارتباط بودیم و هستیم و باهم رفت و آمد داریم.. سحر آخرای دانشگاه بود که با مهدی یکی از هم دانشگاهیامون آشنا شد از همون اول قصدشون ازدواج بود و الان هم دارن نامزد میکنن..سحر بهم میگف اگه مهدی یه دوست درست حسابی داشت بهت معرفی میکنم منم گفتم باشه. اول از همه هم بگم که من رابطه های زیادی با پسرا نداشتم واسه همین تجربه رابطه رو اصلا نداشتم..رابطه هام دست شمار بود و طولانی ترینش هم دوماه طول کشید که تو یکیش من از قبل به پسره علاقه داشتم..باهم نسبت فامیلی داشتیم و خیلی بعد جدایی اذیت شدم و همش گریه می کردم..نزدیک امتحانی خرداد هم بود و من رسما همه امتحانامو خراب کردم بالاخره گذشت و فهمیدم اون که به من قول و قراری نذاشته بود و فراموشش کردم..دو سه تا رابطه هم در حد دو ماهه و یک هفته داشتم که از رفتارشون خوشم نمیومد و جدا میشدم و بیشتر هم سعی می کردم با کسی وارد رابطه نشم که وابسته نشم. بالاخره گذشت و محرم پارسال دقیقا شب تاسوعا سحر عکس یکی رو برام فرستاد و نظرمو پرسید و حتی گفت که خیلی پسر خوبیه و موقعیتش عالیه و میخواد که با یکی هم آشنا بشه که ازدواج کنه..حقیقتا من زیاد از ظاهر پسره خوشم نیومد ولی خیلی آدم حسابی بنظر میومد سحرم خیلی قبول داشتم و میدونستم کیس بدی معرفی نمیکنه..قبول کردم و شمارمو سحر داد که مهدی بده به پسره..اسمش رضا بود..همون شب پیام داد و عکسمو پروفایلم دیده بود خیلی تعریف کرد با خودم گفتم چقد چاپلوسه..بالاخره چند روزی گذشت خیلی قشنگ حرف میزد آدمو تحت تاثیر قرار میداد..بعدم قرار شد بریم بیرون من گفتم خجالت میکشم دوتایی بریم سحرومهدی هم بیان..اونم گفت هرجور که تو راحتی خلاصه قرار اول و دوم و سوم دیگه اوکی شدیم..ولی من از همون اولم هم به سحر گفتم هم به خودش که اصلا به ازدواج فکر نمیکنم..اونم گفت منم فعلا موقعیتشو ندارم و میخوام خودمو جمع و جور کنم خونه بخرمو اینا..تو اون مدت که قرار میذاشتیم فهمیدم که خیلی پسر با فرهنگ وخانواده داریه از رفتارش مشخص بود..حتی دختر عمم هم دیدتش بهم گفت ملیکا خیلی دیوونه ای اگه زنش نشی. گذشت و بعد سه چهار ماه بهم گفت که نمیخواد با احساسات یه دختر بازی کنه و قصدش ازدواجه کلی از خودشو خانوادشو کاروبارش گفت..و گفت اگه نمیخوام الان جداشیم که وابستگی پیش نیاد..حقیقا تو شوک بودم و انقد سریع توقع همچین حرفایی رو ازش نداشتم هیچی نگفتم اونم گفت الان لازم نیست جواب بدم..فکرامو بکنم و بعد بگم..چند روز بعد که صحبت میکردیم دوباره همه اون حرفارو تکرار کرد..منم با خودم گفتم لگد به بختم نزنم دیگه کجا میتونم همچنین پسر اهل زندگی و اوکی که اهل دود و دم و خلاف نیست رو پیدا کنم..واقعا الان مثل طلاس..با اینکه خیلی خوشگل نبود و قدشم معمولی بود و من همیشه دوست داشتم شوهرم قد بلند و حداقل یکم خوشگل باشه..ولی باز با خودم گفتم اولویت های ازدواجمو تغییر بدم..این آدم خیلی جنبه های خوب دیگه ای داره.. خلاصه قبول کردم و سعی کردم دیگه دوسش داشته باشم..چون من اصلا نمیتونم با با کسی که دوسش ندارم ازدواج کنم..یه متنی رو خوندم که همیشه ملکه ذهنمه که میگه هیچوقت بخاطر رهایی از مشکلات و شرایط مالی ازدواج نکنید نمیدونید بوسیدن کسی که دوسش ندارید چقد بده.. بخاطر همین راه دلمو براش باز کردم..
یک شب هم گفت که دیگه تصمیمشو گرفته و میخواد بیاد خاستگاری منم گفتم الان شبه و از روی غرایز جنسی تصمیم نگیر فردا صبح همه اینا یادت میره..اونم گفت نه تصمیمم جدیه منم گفتم پس قضیه تو رو با مامانم درمیون میزارم ولی اگه پشیمون شدی بگو که من بگم تفاهم نداشتیم و جدا شدیم..خلاصه الان گذشته و نزدیک یکسال هست که باهمیم رابطه ی خوبی داشتیم یا شایدم من فکر می کردم خوبه و همش میگفت که مامانتو بیار باهاش حرف بزنم و آشنا کن..که خب بخاطر شرایط خانوادگی که دارم اینکار نشد که بشه..خودشم تا حدودی میدونه شرایطمونو. شرایط خانوادگیم هم به این صورته که من پدر خیلی بیخیالی دارم..نمیدونم بگم زندگی خوبی داشتیم یا بد ولی مرور که میکنم میبینم روزای خوبم بوده..پدرم مدتی اعتیاد داشت که خب ترک کرد..تو اون مدت هم خرجمونو داییم میداد من راهنمایی بودم که این اتفاق افتاد..یه مدت هم که سال اول دانشگاه بودم به مادرم خیانت کرد..که خب مامانم فقط بخاطر من و برادرم تحمل میکنه و داره زندگی میکنه من مادر خیلی عاقل و خانم و صبوری دارم انقد خوبه که هرچی ازش بگم کم گفتم..الان هم سه سال هست که بدون هیچ پول پیش و اجاره ای طبقه بالای خونه خالم زندگی میکنیم یعنی پدرم نمیتونه خونه اجاره کنه..البته یه زمین از پدربزرگم بهمون ارث رسیده که ارزش زیادی داره..گذاشته برای فروش ولی انگار دلش نمیاد اصلا بفروشه که حداقل بتونیم خونه بخریم یا وضمون یکم خوب بشه..مامانمم همیشه میگفت بزار خونه بخریم بعد بگیم بیان که آبرومون نره..البته رضا فک میکنه مستاجر خالم هستیم و اونم میخواست ما خونه بخریم بعد بیان خاستگاری..چون قبل از من با یه دختری در رابطه بوده که خاستگاری هم رفته بوده خونه دختره با ما دوتا کوچه فرقشه..ولی بهشون بی احترامی کردن و اونا هم منصرف شدن..من دختره و خانوادش رو میشناسم و میدونم که رضا حقیقتو میگه..مادر دختره یکبار ازدواج کرده بوده و یه دختر داشته..زن دوم این شوهرش هم بوده..خانمه که البته مریض هم بود و یکی دوماه پیش فوت کرد..خواهر دختره هم مجردی زندگی میکنه و با یه مرد زن دار رابطه داره..واسه رضا و خانوادش این چیزا خیلی مهمه.. خانواده مذهبی نیستن ولی خیلی آبرو دارن..رضا میگفت دختره خودشم بهش خیلی دروغ میگفته و مهمونی و پارتی هم شرکت میکرده..خلاصه با بی احترامی که از خانواده دختره دیده بودن کلا تصمیم میگیره بیخیال شه
از نظر رفتاری هم من همیشه بچه بازی درآوردم خیلی اذیتش کردم.. توقعات بیش از حدی ازش داشتم.. میخواستم چیزایی که نداشتمو تو زندگی بااون جبران کنم..هرچی میگفت گوش نمیکردم..حتی میگفتم همینیه که هست نمیخوای برو..اونم بااین حال باهام کنار میومد و همیشه قربون صدقم میرفت..هر وقت من قهر میکردم کلی منتمو میکشید برام خوراکی میگرفت و انقدر زنگ میزد تا آشتی کنم.. همیشه هم اون پیشقدم میشد کنار میومد..طوری که به وجودش مطمئن بودم و میگفتم این آدم هیچوقت منو ول نمیکنه..اخه رفتاراشو ندیده بودید انگار من ملکه بودم..جدا از اون رفتارهای بدم رابطه قبلیشم هی میزدم تو سرش چند بار بهم گفته بود نگم دوست نداره..تا اینکه سوم همین ماه تولدم بود با اینکه دستش خالی بود برام تولد گرفت ولی من کلی واسش قیافه گرفتمو ایراد که چرا این اینجوری نیست اون اونجوریه..البته شبش از رفتارم پشیمون شدم و بوسش کردم و ازش معذرت خواهی کردم اوکی شدیم..خوب بودیم تا دو روز بعدش که زنگ زد..شغلش مشاور املاک و ساخت وسازه.. گفت الان بازار کساده زمینتونم که به فروش نمیره منم گفتم حالا بفروش بره انگار میای خاستگاری اونم گفت میام یه گل و شیرینی میگیرم میام..که باز بحث خاستگاری شد من یاد اون دختره افتادم تیکمو انداختم اونم عصبی شد خدافظی کرد..همیشه خودشم قهر میکرد خودش آشتی میکرد اما اون روز دیگه نه زنگ زد نه پیام داد با خودم گفتم شاید سرش شلوغه چون پیش اومده ولی فرداش هم خبری نشد سه روز گذشت دیگه خیلی دلم براش تنگ شد گفتم یبارم من غرورمو بزارم کنار پیشقدم بشم..زنگ زدم بر نداشت پیام داد سرم شلوغه گفتم چرا زنگ نمیزنی ببینی من مردم یا زندم.. انقد باهام سرد حرف زد که خودمم جا خوردم خیلی بی تفاوت..اصلا انگار این رضاصلا انگار این رضا دیگه اون رضا نبود هر چی خواستم آشتی کنم گوش نکرد گفت دیگه نمیخوامت برو ما باهم تفاهم نداریم..هر کاری کردم گوش نکرد گفت نه..انقدر این چند روز حالم بده و گریه کردم اصلا باورم نمیشه..گفتم اون همه قول و قرار چجوری میتونی.. گفت با رفتارت خودتو از چشم انداختی..بهش گفتم یه ماه فرصت بده رفتارمو درست میکنم من نمیتونم بدون تو زندگی کنم..الانم خیلی حالم بده عین مریض افتادم تو تخت به مامانمم هیچی نگفتم.. خودش گفته برو یه ماه دیگه بیا اگه درست شده بودی تازه فکر می کنم.
سلام وقت بخیر به تازگی از رابطه عاطفیم اومدم بیرون چون حس میکردم به من توجه نمیشه الان به شدت حالم بده نیاز دارم با ی نفر صحبت کنم و راهنمای ام کنه. 27 سالمه و 8 ماه تو رابطه بودم اینم بگم 8 ماهی ک هرروز تقریبا دیدمش. از وقتی شوهر خواهرش فوئت شد کلا ادمی شد ک زندگی براش بی معنی شده اینم بگم به شدت خواهرش و زندگی خواهرش براش مهم بود الان میدونم ک حال روحی اش بده ولی هیچ کاری برای درست شدن حالش نمیکرد و ابنک همه زندگی شو وقف خواهرش کرده این چندوقته میاد پیش من میریم بیرون ولی میگ ک نباید وابسته بشیم ادم باید از ثانیه به ثانیه اش لذت ببره معلوم نیس فردا باشیم یا نه. من نیاز دارم ب محبت کلامی و توجه این حس و دیگ به من نمبداد فقط در حد رابطه جنسی خوب و با محبت میشد
سلام به مشاوره گرامی . خواستم بپرسم که برای برگشتن به رابطه ی کات شده و مجدد اون علایق و عشق رو ایجاد کردن شما در این مورد چه کتاب هایی یا متنی چیزی بهم پیشنهاد میکنین که بخونم
سلام و خسته نباشید من یه رابطه کوتاه تقریبا دو ماهه داشتم و به خاطر درک غیر متقابل منجر به قطع رابطه از طرف من شده و بخاطر علاقه طرف مقابل به من احساس گناه و دلسوزی میکنم ، اگه ممکنه کمکم کنید
نميتونم فراموشش كنم حالم بده خيلي بده امروز خبر رسيد بهم ك با يه دختر ديگه رفته تو رابطه خورد شدم شكستم
من و دوست دخترم برای کار استباهی که من کردم داریم کات میکنیم من خیلی پشیمونم واقعا اونم براش سخته و خیلی بهم فرصت داده اما من بازم اشتباه کردم چیکار کنم؟؟ چطور نزارم کات کنیم دیشب میگفت برو گفتم تا فردا یعنی امروز فکر کن بعد جوابتو بهم بگو گفت هر چند فکر هامو کردم ولی باشه
سلام من وارد رابطه ای شدم که فکر نمیکردم اینطوری تموم بشه با حرفای خاله زنک بازی بقیه و لجبازی خودم عشقم ذهنیتش نسبت به من تغییر کرده باهاش لج کردم کاری نکردم ولی ذهنیتش راجبم تغییر کرد حالم خیلی الان خراب چندباری میخاستم زندگی واسه خودم تموم کنم دلم ب حال دخترم سوخت،بهش گفتم دوستت دارم دیگ تکرار نمیکنم ،گفت ذهنیتم عوض شده راجبت میخای ی طرفه باشه داغ کردم گفتم اره تو اون اوایل من و بیشتر دوست داشتی الان میخام من مثل تو باشم تو من و نخا من میخامت بغضم گرفت گوشی قطع کردم،ی حسم میگ تموم شد ولی حال دلمو چکار کنم دق میکنم من،کمکم کنید ی راه نشونم بدید
کسی ک دوسش دارم بین دوراهی منو یکی دیگ مونده البته قبلا با اون ۲بار بوده و سر مسائل های مختلف همو ول کردن بعد ک با من آشنا شده دوباره پسر پیداش شده الان نمیدونه میخواد چکار کنه …بنظر شما من چکار میتونم بکنم؟۱دفعه دیگ منو میخواد ۱دفعه میگه اونو منم کاملا گیج شدم. بین دوست داشتن من و اون مونده حتی میدونه اون الان با یکی دونفر دیگ هم هست ولی هنوز نمیدونه میخواد چکار کنه و وقتی اون پسر قاطی میکنه کلا میره اون سمتی میگ میخوام دعوا نشه .
سلام من یه چند روزی میشه با دوست دخترم کات کردم و الان دوست دارم که واقعا برگرده بهش گفتم فقط نیم ساعت بهم وقت بده حرف بزنیم حالا واقعا نمیدونم چی بهش بگم لطفا کمک کنید
سلام دو سه روزه کات کردم بدون اینکه حرفامو بزنم موندن تو دلم سنگینی میکنن
۲۹ سالمه خانم هستم مجرد هستم لیسانس دارم خانه دار هستم ۴ ماهه به قصد ازدواج با پسری آشنا شدم که خیلی دوسش دارم و ایشان هم منو دوست دارن دیروز به قصد شوخی ازشون سوالی پرسیدم و ایشون جواب سوال من رو دادن ازشون پرسیدم اولین رابطه جنسیت رو در چه سنی داشتی و ایشون گفت توی ۲۰ سالگی با دوست دختر دوستم و من شوکه شدم و بهش گفتم کارت خیلی اشتباه بوده چرا با دوست دختر دوستت رابطه داشتی؟اگه الان دوستت بیاد با من اینکارو بکنه خوشت میاد؟یه دفعه بلند شد و بهم گفت من این داستان رو الکی بهت گفتم ولی تو این حرف رو به من زدی حتما دلت میخواد با دوست من رابطه داشته باشی و بدون خداحافظی رفت و گفت همه چی بین ما تموم شده.من خیلی از این موضوع ناراحتم من فقط میخواستم براش مثال بزنم که کارش اشتباه بوده ولی اون بد برداشت کرد حرف منو.الانم اصلا قبول نمیکنه هرچی بهش میگم میگه ما به درد هم نمیخوریم تو حرفی که زدی حتما اونجوری هستی و…نمیدونم چیکار کنم که این سوتفاهم برطرف بشه واقعا منظوری نداشتم به خدا. توی رابطمون خیلی پیش میاد که حرف های همدیگر رو بد برداشت کنیم من واقعا منظوری نداشتم از حرفی که بهش زدم هر چقدر هم ازش عذر خواهی کردم بی فایده بود، دلم میخواد یه کاری کنم برگرده خواهش میکنم کمکم کنید راهنماییم کنید بهم گفت همه چی بین ما تموم شده نه زنگ میزنه نه پیام میده
چقدر بدبختی اینو یه روز میفهمی
ببخشید من حالم خیلی بده به خاطر کنکور کات کردم چجوری حال خودمو نرمال کنم و تو امتحاناتمم هست برگردم به درس؟
من یه چندماهی نزدیک به یک سالی میشد باهاش بودم همه جوره بودم باهاش کل زندگیم بدنم آبروم وقتم همه در اختیارش بود کلی هم بهم قول دروغی داد بعد یهو بی دلیل بدون توضیح گفت تموم حالا دوستش بهم پیشنهاد داد میخوام قبول کنم تا اون اذیت شه بفهمه من چی کشیدم خیلی بازیم داد کلی هم بخاطرش خودمو کوچک کردم عذاب کشیدم بنظرتون با دوستش رفاقت کنم یا اشتباهه؟
سلام هرگز این کارو نکن اون میخاد تورا امتحان کنه
اشتباهه مطمئن باش خود پسره دوستشو فرستاده
من ۱۸ سالمه و دخترم و مجردم و کنکور تجربی دارم ۳۰ روز دیگه، من طی سال خیلی عالی پیش بردم و کاملا برای کنکور آمادم و توی این مسیر خیلی روحیمو از دست دادم،۸ ماه پیش با یه شخصی آشنا شدم و به صورت دوستانه باهاش رابطه داشتم و ۲ ماهه که توی رابطه عاشقانه رفتم که دو روز گذشته کات کردم و نمیتونم حالم رو خوب کنم از طرفی فشار های روانی زندگیم هست از طرفی این رابطه اذیتم میکنه و چندین روزه که مدام درگیر سردرد و حالت تهوع و .. اینا هستم و نمیتونم درس بخونم و دارم کل زندگیمو بخاطر یه رابطه خراب میکنم واقعا نمیدونم باید چیکار بکنم
من با یه پسر توی مجازی رابطه داشتم اون ۱۷ منم ۱۵ سالم بود ۵ ماه اول رابطمون بم گف بیا فرار کنیم منم باهاش تا قم رفتم رابطه یجنسی هم داشتیم فرداش منو آورد ۳ ماه بدون هیچی ب رفیقام میگف من دوستش درم بدون اون نمیتونم باز بش برگشتم تا الا ک ۱۲ ماه شده بود رباطیمون بم قول عروسی و ازدواج میداد باز اومد پیشم بازم رابطه ی جنسی داشتیم بم ۲ روز قبل عقده خاهر گف کات نمیتونم بات باشم نمیخامت بهم نمیرسیم داغون میشی نمیتونم اینا گف میخام کار کنم در صورتی ک کار نمیکنه الا بیوش لاوه و هر وقت بش پی میدم میگ دفعه ی اخرته پی میدی من رل دارم با یکی دیگم من موندم حاله بدم و ب شدت وابستشم
15 دختر راهنمایی من با دوست صمیمیم ولم کرد رفت الان ما تو یه مدرسه و کلاس هستیم اون همش پشت سرم خیلی بد میگه و مسخره ام میکنه با هام خیلی بده من دوست دارم که با هاش دوست بشم
راستش من به مدت یکماه با یه اقای که فوتبالیست بود دوست بودم وخیلی بهش علاقه مند شدم بعد باهم تقریبا ۴،۵بار بیرون رفتیم و من اخلاقم جوری هست که بهش زنگ نمیزدم و منتظر میموندم اون بهم زنگ بزنه و وقتی میرفتیم بیرون اخلاقش خیلی خوب بود اما وقتی جدا میشدیم خیلی کم بهم پیام میداد و بعد چند وقت دیگه بهم زنگ نزد و من باهاش تماس گرفتم خیلی بی میل صحبت میکرد و دلیلش رو پرسیدن بد باهام حرف زد و منم کات کردم اما نمیتونم فراموشش کنم
۱۶ساله ام ، مجرد البته رل داشتم الان کات هستم، پایه نهم هستم ، دانش آموز ؛ من به رلم شک کردم که با دختر دیگه هم حرف میزنه من به دختره پیام دادم چرا با رلم حرف میزنی اونم رفته به دوست پسرم گفته که اونم عصبی شده و به من گفت باید کات کنیم من هم الان احساس دردناکی دارم فقط به آخرین بازدید هاش فالور هاش نگاه میکنم و میخوام یه کاری کنم که برگرده روانشناس هم نداشتم. چیکار کنم برگرده
من دخترم و 16 سالمه و رلم 19 سالش بود اول از همه چند وقت با هم رفیق بودیم که بعد ی مدت ازم پرسید بهم حس داری؟ و منم چون واقعا دوسش داشتم گفتم اره رلم قبل من با ی دختر دیگه بود که رابطه شون خیلی جدی بود اما دختره بهش خیانت کرد برای همین نمیتونست به دخترا اعتماد کنه و بعد از اون جریان من اولین دختری بودم که باهام وارد رابطه شد بعد چند روز که گذشت بهم گفت اوکی نیستم ازش پرسیدم چی شده گفت بعد رابطه ی قبلم نمیتونم با هیچ دختر دیگه ای باشم منم ازش پرسیدم دوسم نداری گفت هیچ دختری رو دوست ندارم و منم باهاش کات کردم روز بعد نتونستم تحمل کنم و دوباره بهش پیام دادم و فهمیدم داشته امتحانم میکرده ی عالمه ازش معذرت خواهی کردم و گفتم خب من نتونستم بدون تو دووم بیارم که دوباره بهت پیام بدم اما گفت اصلا ما هیچیمون به هم نمیخوره بعدم بلاکم کرد الان فوق العاده ناراحتم و همش دارم به این فکر میکنم که برگردم بهش خیلی دوسش داشتم میشه کمک کنید بهم
سلام من یه رابطه خیلی بدی را تجربه کردم الان کات کردم فقط سوالم این هست باید بلاک کنم یا خیر
سلام من داخل یه رابطه سه اله بودم و هم کلاسی دانشگاه هم آشنا شدم و واقعا عاشقش شدم و یک ماهی باهم بودیم ولی من نتونستم ادامه بدم چون عذاب وجدان شدید داشتم و خیلی بد با این همکلاسیو تموم کردم و اون رابطه سه ساله رابطه خوبی نبود و یک ماه بعدش کات کردیم ولی از همون موقع من درگیر همون همکلاسیمونم و دیوونه دارو میشم تازگی ریکوعست اینستا دادم و عجیب بود ولی قبول کرد و یک داد و بهش هفته پیش پیام دادم ولی سین نکرد و حتی ریکت اینستا هم دادم سین نکرد نمیدونم باید چیکار کنم من واقعا دوسش دارم
ببخشید یه سئوال دارم اگر با یکی در رابطه باشید بعد اون طرف فکر کنه شما خیانت کردین و بعد از یک روز کات کردن بره با یک شخص دیگه ک هیچ علاقه ایی ب اون شخص نداره و بیاد پی وی ت بگه دوست دارم باید چیکار کنیم؟
۱ ماهه جدا شدیم ازم ی کارایی میخاست من نتونستم انجام بدم جدا شدیم از همه جا بلاکم کرده بخام بش بگم برگرده نمیشه چون با برادرشم وارد رابطه شدم? همون برنگرده بهتره فکنم ولی دلم خیلی واسش تنگ شده
من فقط میدونم فراموش کردن عشق محاله من اندازه ی چشمام دوستش دارم نمیتونم يه لحظه بدون اون باشم
سلام. اگر فرد مورد نظر معشوق شما بودن. گام اول اندازه کافی به خوبی و صحیح عزاداری کنید برای فرد یا رابطه از دست رفتتون. گام دوم روی خودتون تمرکز کنید مثل ورزش کردن به موقع خوابیدن کتاب خوندن و کارهایی که باعث رشدتون میشه و دوست دارین به هرحال. این دوتا گام رو بردارین تا شصد هفتاد درصد راه رو رفتین و فرد کم کم از یادتون میره. سومین مرحله اینکه باور کنید قرار نیست یه کسی یه خاطره ای رو کامل از ذهنتون ببرین و بپذیرین که ممکنه یه نقطه کوچیکی همیشه اون ته ذهنتون باشه و خودتون رو بابت یه نقطه کوچیک سرزنش نکنید. پس تمام تلاش شما باید کوچک کردن اون خاطرات باشه نه حذف کردنشون. و خوب که به خودتون مهلت عزاداری و پیشرفت دادین به آدمهای جدید شانس وارد شدن به زندگیتون رو بدین. هیچوقت هم تلاش نکنید زخم رو با یه رابطه جدید ترمیم کنید.
سلام خسته نباشید ببخشید من سه هفته با یکی دوست شدم که از قبل میشناختمش ولی تو این سه هفته سر موضوع های مختلف بحثمون میشد تا اینکه گفت من شرایط مالی خوبی ندارم و بدهکارم و اینا بهم فرصت بده این چیزا منم اولش شروع کردم به اینکه نه نمیتونم این چیزا بعدش هی شروع کردم به زنگ زدن و پیام دادن تا اینکه خودش چند روزی بهم فرصت بده حالا من از سه شنبه دیگه تماس و پیام قطع کردم و نمیدونم اصلا الان باید چیکار کنم و میخواد برگرده سمتم یا نه اگه راهنمایی کنید ممنون میشم
من ازعشقم جداشدم خیلی هم دوستش دارم الانم باهاش حرف می زنم اما اونمی خواهد مثل قبل باشیم مثل یک دوست حرف میزنیم هرروزدارم از دوریش از سردی میمیرم
اوم سه ساله تقریبا با یکی تو رابطم حس میکنم الان وقت کات کردنه اوایل ک دیده بودمش فک میکردم اون چیزیه ک من میخواستم دوس داشتنی مودب محترم بعد ی مدت اخلاقش عوض شد هی میگف بیا کات کنیم فلان منم با چن تا از دوستای جنس مخالفم رفتم بیرون بهش نگفتم گفتم خونه یکی از اقوامم حالا ازونجایی ک آدم تاکسیک و شکاکی بود ب ی نحوی فهمید و همه چی ریده شد توش میخواس بره نذاشتم نمیدونم دوسم داشت نداشت الان داره یا ن ولی من چون دوسش داشتم اینهمه مدت اخلاق گندش کنار اومدم ک بمونه اون بم گفته ته رابطمون هیچی نیس ی روزی کاته دلم میخواد گریه کنم یکی بغلم کنه جیغ بزنم خستم افسرده نمیدونم تو کی هسی رباتی دختری پسری ولی همینقد تونستم حرف بزنم خوب بود
اخی
گوهر خود را مزن بر سر هر ناقابلی …
صبر کن گوهر شناس قابلی پیدا شود …
ببخشید من الان سه روزه با کیس احساسیم کات کردم دوست دارم دوباره باهاش باشم ولی نمیدونم باید چیکار کنم که برگرده. حدود دوماهی بایه اقایی بودم واز همه لحاظ خوب بود یه مدت بهشون شک کردم که با کس دیگه ایی در ارتباط هستن و مدام بحث داشتیم هی خواستن تموم کنن ولی من منصرفشون کردم ولی این سری که بحثمون شد خودشون دوباره تموم کردن و پیام دادن که به درد هم نمیخوریم منم فقط خوندم و جوابی ندادم الان سه روزه که ازش خبری ندارم و اینکه دوسش دارم نمیخواستم تموم بشه رابطمون به نظرتون باید چیکار کنم
من ۱۹ سالمه و با پسری نزدیک ب چهار ساله تو رابطه ام. رابطمون خوبه اما یک بار خیانت کرد و یک سال جدا شدیم و دوباره برگشت. نزدیک هشت ماهه دوباره باهمیم من ب خانوادم گفتم و درجریانن اونم برادر و پدرش میدونن ولی ن بحث ازدواج آورده ن حرف دیگ. جدایی هم برام سخته. بنظرتون از رابطه بیام بیرون درسته یان؟حوصله هیچ چیزو ندارم مدرسه هم نمیرم مامانمم فشار میاره روم اگ نمیخوادت جواب خواستگارات و بده
سلام من با دوس پسرم قرار ازدواج گذاشتیم بد سر مسلئه مهریه باهم بحث کردیم و سر این من سرکار نرم بد اون گفت بدرد هم نمیخوریم رابطه رو تمون کرد منوخیلی تلاش کردم رابطه رو درس کنم ولی اون حتی جواب زنگ یا پیاممو نمیده حتی بایه خط دیگه زنگ زدم تا فهمید منم گفت اشتباه گرفتی قطع کرد. دلیل مشکلمون این بود اون فک میکنه من بحرفش گوش نمیدم و بساز نیستم بااینکه اینجوری نیست اون مخالف من سرکار برم و من مشکل مالی دارم و گفتم فقط چند ماه تحمل کن ولی اون قبول نکرد نمیدونم چرا انقد راحت رفت. چند بار بهم گفت ما بدر هم نمیخوریم درک نمیکنیم همدیگرو منو مقصر میدونه اصلا بمن علاقی نداشته
حالم بده. من خیلی دوسش دارم ولی اون ساده گذشت ازم و رف هشت ماه عشقو کنار گذاشت نمیدونم واقعا چیکارکنم چجوری بیخیال شم برم منت بکشم برگرده از همه جا مسدود کرده. ولی آخه من دلم براش تنگ شده. هروقت دعوا میکردیم اون میومد واسه آشتی. حتی اگه مقصر بودم، دلش نمیومد یک شب هم قهر بخوابیم. اونقدری که اون بود، من نبودم. خوشی زده بود زیر دلم. اونقدر پرروم کرده بود که فکر کرده بودم چ خبره حالا. یکی از همون شبا که دعوا کرده بودیم، دیدم خبریش نیست. گرفتم خوابیدم بی شب بخیر. بیدار شدم دیدم نه پیامی نه زنگی. بیخیال رفتم با رفیقام دور دور. آخر شب که شد، یهویی حس کردم خیلی تنهام. حجم نبودنش رو خیلی حس کردم. گوشیو برداشتم پی امش بدم دیدم همه جا دیلیت زده. زنگش زدم خاموش بود. یه جور رفته بود، انگار از اول نبود. از اون شب، هر شب حس میکنم خیلی تنهام. خیلیا اومدن و رفتن، ولی هیچکس اون نشد. از اون روز دلم میخواد برم جلوی هر کی که دست یارشو تو خیابون گرفته، بگم میشه تا هست قدرشو بدونی؟
سه روزه کات کردم سنم پایینه ۱۵ ام اونم ۱۸ با اینکه بهم قول داده بود نره موضوع رابطمون و با خانوادش ب اشتراک گذاشت خانوادش مخالفت کردن و اونم هزاران تا دلیل آورد برای جدایی ک بنظرم توجیح بود الان های و خوراک ندارم عین مریضا شدم نیمتونم پاشم معدم هم عصبیه و خیلییی غمگینم چون ما راجب آیندمون هرشب حرف میزدیم و دلم برای چشماش و صداش خیلی تنگ میشه ولی خب بخاطر خانوادش منو ول کرده گفته از مشاور کمک گرفته مشاور هم گفته جدایی بهتره بخاطر اینکه من بچه ی طلاقم خانوادش مخالفت کردن الان ایندمو بدون اون نمیتونم تصور کنم و زندگی خیلییییییییی بهم سخت میگذره ۳ روزه ک باهاش حرف نزدم
ببخشید بعداز کات کردن هدف جدید باید چی باشه
ببخشید من تو یک رابطه ۳ سال بودم بعد یمدتی میشه کات کردیم کاتی از جانب دختره بود ولی همو دوس داریم مجبور شدیم از هم فاصله بگیریم دیشب ساعت ۳ شب زنگم زده در این حالت من چکار کنم پیامش بدم بگم چرا زنگم زدی یا واکنشی نشون ندم؟
من این چند روزه که کات کردم و واقعا تمرکز ندارم روزی بقیه کار هام نمیدونم باید چیکار کنم
من با یه پسری حدود۸ماه بود آشناشده بودم رابطمونم خیلی خوب بود،اوایل گفته بودم بااینکه کارت حقوقیم دست توباشه مشکلی ندارم ولی بعدا که فکرکردم دیدم نه اینکار درست نیس وبهشون گفتم که کارتم دست خودم میمونه ولی کل حقوقم صرف زندگیمون میشه ولی اون قاطی کرد و سراین رابطمون تموم شد.چیکارکنم من الان؟
سلام،من احساس میکنم الان که کات کردم زندگیم خیلی خسته کننده شده،حس میکنم دیگه نمیتونم عاشق شم،خیلی بی حوصلم
منم اینجوریم
سلام من وقتی از همسرم جداشدم بااقای متاهل دوست شدم و او باعث شد من بازم ب زندگیم ئبرگردم بعد از عقد مجددم با همسر سابقم اون اقا و من عاشق هم شدیم رابطمون کش پیدا کردتااینکه همسرش بخاطر مشکلات قدیمشون جداشد و رفت حالاهم ما همدیگرو دوس داریم ولی همسرم بچمو بمن نمیده ک منم جداشم حداقل کمتر گناه کنیم راهکار شماچیه اقای دکتر
من با پسری یک سال دوست بودیم تو اون یک سال همه چی خوب بود ولی با این حال ی بار سره ی سوضن الکی منو ول کرد و رفت و دوماه بد برگشت گفت اشتباه کرده و زود قضاوت کرده منو کلی قول و قسم ک دیگه نمیرم نمیتونم ازت دور باشم.بد یهو نمیدونم چیشد ی روز اومد گفت خسته شدم دیگه حوصله ندارم نمیتونم منم دیدم نمیشه کسی و ب زور نگه داش گفتم باشه .فردا شبش مست بود زنگ زد که من هنوز دوست دارم نمیتونم لیا همو ببینیم.منم رو ابرا بودم که برگشته صبش زنگ زد گفت هرچی دیشب گفتم چرت و پرت بود اصن یادم نمیاد ب کیا زنگ زدم چیا گفتم منو جدی نگیر من حرفمو زدم گفتم حوصله ندارم …تاحالا اینجوری حس نکرده بودم یکی داره با احساسم بازی میکنه
حدود 10 سالی هست که از همسرم با وجود دو دختر بزرگ که ازدواج کرده بودند به علت بد رفتاریهایش جدا شده ام و مراحل سختی رو در مهاجرتی که داشتیم با ناسازگاریهای او پشت سر گذاشته ام تا حدودآ عادت کردم حدود 7 سال اول جدایی بخاطر بچه های بزرگ و کمکم با آمدن نوه ها ارتباطات خانوادگی و تنها روابط دوستانه ای که با هم داشتیم بیشتر شد ولی او بدون هیچ تلاش جدی میخواست همیشه این روابطه دیداری خانوادگی ادامه دار باشد ولی در این مدت هم رفتارش برایم مشکوک و هرت کننده بود و کمکم خودش تماسش را محدود و با خواست هر دو ما روابطش بسیار محدودتر هم شد و تنها اجبارآ در خانه بچه ها و یا بیرون به صورت جمعی در کنار هم قرار میگرفتیم .ولی اخیرن این شرایط مرا بسیار خشمگین و عصبی میکند چون او فقط به فکر خویش است و جلوی بچه ها وانمود می کند که من براش اهمیت دارم در صورتی که چنین نیست و هیچ قدم مثبتی در طی این سال ها برنداشته است و از طرف دیگر من هنوز به تنهایی گاهی مقید به نگهداری از نوه ها هستم . ولی بچه ها اصرار میورزند که من حتی در تولد او که ترتیب داده اند و یا مناسبت های دیگر در کنار هم قرار گیریم ولی روحن بیشتر از قبل خیلی آزررده خاطر میشوم و گاهی هم از شدت تنهایی میپذیرم که بروم ولی بعد از هر بازگشت از تفریحات خانوادگی بسیار غمگین و خشمگینم و نمی دانم چگونه باید مقابله بکنم و یا اینکه این روابط فمیلی را بپذیرم .؟ لازم به ذکر است که اگر جند ماه او را نبینم بسیار شادتر و قویتر هستم ولی با مخالفت دختر هایم روبرو میشوم اگر که برای دیدارهای جمعی صرف نظر کنم ، ممنون می شوم اگر مرا راهنمایی کنید .سپاس ها
رابطه من بتازگی به پایان رسیده احساس می کنم به قدر کافی بهش محبت نکردم و این منو خیلی اذیت می کنه چکار کنم
میدونید همیشه کسیکه ترک میشه یا مورد ظلم قرارمیکیرع احساس گناه میکنه چون فکر میکنه تقصیر کارع یا حقشع بهش ظلم کنن. تو در رابطه با اون مطمعنا هر کاری بود کردی احساس گناه؛ حس کم کاری؛ حس مقصر بودن همیشع سراغ ادمهاییکه ترک شدن میاد
سلام من ۲۴ سالمه و در آستانه کات هستم. شخصی که میخواستم باهاش کات کنم یه مرد ۳۶ ساله در آستانه طلاق بود. و بخاطر شرایط زندگیم این ادمو پذیرفتم چون امکاناتی داشت که پدرم بهم نداده بود الان شغل خوبی دارم و درامدم بد نیست اما یجورایی چون شهر کوچیکه و انگار همه فهمیدن مجبورم با این ادم بمونم البته گفتم ک بره ولی احساس خلا میکنم نمیدونم چکار کنم چون اتفاقاتی افتاده که تنها گزینه ام برای ازدواج ایشونه چون شهر کوچیکه و حرف پشت سرم هست
سلام من با یه دختر دوست بودم الان یه ماهه کات کردم ولی نمیتونم فراموشش کنم
من شش ماهه ک کات کردم خب ولی باهم دوست معمولی هسیم و هنوز با هم چت مکنیم خیلی دوسش دارم ولی واقعا دارم اذیت مشم ولی حس مکنم رابطمون خوب مشه و میشه مثل قبل