خانه / پرسش و پاسخ مشاوره ازدواج / ازدواج مجدد با داشتن فرزند | ازدواج دوم با بچه
ازدواج مجدد با داشتن فرزند

ازدواج مجدد با داشتن فرزند | ازدواج دوم با بچه

جهت مطالعه نظرات و تجربیات دیگران، به کامنتهای انتهای صفحه مراجعه نمایید

من هرگز این گفته الیزابت اینشتین، نویسنده و مربی قابل احترام در حوزه خانواده‌ را فراموش نمی‌کنم. ازدواج مجدد چالش‌برانگیز است، خصوصاً ازدواج مجدد با داشتن فرزند بسیار سخت تر است. زوجین باید قبل از ازدواج مجدد، تمام جوانب را بسنجند و نکات مهم قبل از ازدواج مجدد را بیاموزند.

فهرست زیر نکات کلیدی است که هر یک از والدین یا افرادی که قصد ازدواج مجدد دارند، بایستی قبل از تصمیم و اقدام به ازدواج مجدد بدانند. اکنون چشمان خود را کاملاً باز کنید، زیرا این کار باعث می‌شود تا بعداً شما و فرزندان بسیار سپاسگزار باشید.

1. قبل از ازدواج مجدد اجازه بدهید که 2 تا 3 سال از طلاق یا مرگ همسرتان بگذرد

نه، من اصلاً در این مورد شوخی نمی‌کنم. بیشتر افراد برای بهبود روحی بعد از پایان رابطه قبلی به چند سال زمان احتیاج دارند. وارد شدن به یک رابطه جدید باعث می‌شود تا روند بهبودی به طور سطحی سپری شود. پس به خودتان لطف کنید و اجازه دهید روند غم ازدست‌دادن همسر سابق طی شود و به‌هیچ‌وجه از این کار فرار نکنید. علاوه بر این، فرزندان شما برای بهبودی و یافتن ثبات در شرایط زندگی جدید به این زمان نیاز دارند؛ بنابراین در ازدواج مجدد عجله نکنید.

2. قبل از آنکه برای ازدواج مجدد تصمیم ‌گیری کنید به مدت دو سال با شخص مورد نظرتان قرار بگذارید

قرار گذاشتن به مدت دو سال به شما فرصت می‌دهد تا یکدیگر را بیشتر بشناسید. بسیاری از روابط به علت عدم شناخت قبل از ازدواج به جدایی ختم شده‌اند. به خودتان زمان کافی دهید تا یکدیگر را کاملاً بشناسید و به شناخت کافی برسید. بدون اینکه قرار بگذارید اقدام به ازدواج مجدد نکنید. این نکته را به‌خاطر داشته باشید چرا که بسیار مهم است. حتی اگر احساس می‌کنید همه چیز درست پیش می‌رود، بازهم امکان دارد که تغییرات چشمگیر روانشناختی و عاطفی پس از ازدواج مجدد برای فرزندان و والدین اتفاق بیفتد.

آنچه به‌عنوان یک قایقرانی آرام به نظر می‌رسد، می‌تواند با عجله به طوفانی سهمگین تبدیل شود. گول این حرف را نخورید که بعد از ازدواج مجدد با مشکل روبرو نخواهید شد. همان طور که یکی از والدین گفته است، “عاشق شدن هنگام ازدواج مجدد کافی نیست بلکه بایستی به موارد بیشتری توجه کرد.

هنگامی‌که به‌طورجدی به ازدواج مجدد فکر کردید، به منظور عمیق‌تر شدن رابطه‌تان میان فرزندان و طرف مقابل، سعی کنید قرارهای ملاقات برقرار کنید. کودکان خردسال می‌توانند خیلی سریع با والدین آینده خود ارتباط برقرار کنند؛ بنابراین، قبل از اینکه وقت زیادی را با هم بگذرانید اطمینان حاصل کنید که تصمیم برای ازدواج مجدد جدی است.

فرزندانی که سنشان بیشتر است به زمان بیشتری احتیاج دارند. تحقیقات نشان می‌دهد، بهترین زمان برای ازدواج مجدد با وجود فرزندان، قبل از 10 سالگی کودک یا بعد از شانزدهمین سال تولد او است. زوجینی که در بین این بازه زمانی ازدواج می‌کنند با نیازهای رشد نوجوانان مواجه می‌شوند.

مطالب مرتبط: پشیمانی از ازدواج دوم

3. چگونه یک خانواده ناتنی تشکیل دهیم؟

بیشتر مردم فکر می‌کنند برای “ایجاد یا پخت” خانواده ناتنی یا خانواده ترکیبی به یک مخلوط‌کن، ماکروویو، زودپز یا غذاساز احتیاج است. هیچ چیزی از حقیقت فراتر نمی‌رود. تمامی این روش‌های پخت‌وپز سعی در ترکیب سریع مواد اولیه خانواده دارند. متأسفانه کینه و ناکامی تنها نتیجه‌ای است که ایجاد می‌شود.

تنها روش طبخ خانواده ناتنی استفاده از قابلمه است. پس از اینکه مواد داخل قابلمه قرار داده می‌شود بایستی برای ترکیب مواد آن را روی حرارت کم قرار داد و این کار به زمان نیاز دارد. این امر مستلزم این است که بزرگسالان با عزم راسخ و بردباری وارد یک ازدواج جدید شوند. شکل‌گیری خانواده ناتنی به طور متوسط ​​5-7 سال طول می‌کشد. برای بعضی افراد بیشتر هم طول می‌کشد و هیچ‌گونه دستورالعمل سریعی دراین‌خصوص وجود ندارد و برای هرکسی منحصر به فرد است.

4. بایستی درک کنید که “ماه عسل” در پایان سفر زوج‌هایی که اقدام به ازدواج مجدد می‌کنند رخ می‌دهد نه در ابتدای آن.

مواد لازمی که در قابلمه ریخته می‌شوند و زمان کافی برای پخت ندارند، طعم خوبی را به وجود نمی‌آورند و حتی ممکن است که شما را مریض کنند. زوجین باید بدانند که پاداش‌های این سبک زندگی که شامل احساس امنیت، هویت خانوادگی و قدردانی از یکدیگر است، در پایان سفر نمایان می‌شود. همان طور که قوم بنی‌اسرائیل قبل از ورود به سرزمین موعود مدت طولانی سفر کردند، برای ایجاد خانواده ناتنی شما نیز بایستی صبر داشته باشید.

5. قبل از ازدواج مجدد راجع ‌به فرزندان خوب فکر کنید

کودکان قبل از ورود به یک خانواده نامادری یا ناپدری، آسیب‌های زیادی را تجربه می‌کنند. در واقع، ازدواج مجدد شما مورد دیگری ازاین‌قبیل تلفات است. این کار تفکرات آن‌ها را در مورد اینکه مادر و پدر می‌توانند با یکدیگر آشتی کنند، یا اینکه پدر یا مادر درگذشته همیشه جای آن‌ها را در خانه حفظ می‌کردند خراب می‌کند.

قبل از تصمیم به ازدواج مجدد، آسیب‌های احتمالی که به فرزندان وارد می‌شود را جدی بگیرید. اگر می‌خواهید منتظر بمانید تا فرزندان قبل از ازدواج مجدد خانه را ترک کنند بایستی به شما بگوییم که انتخاب مناسبی نیست. تلاش کنید تا به مسائل مربوط به غم دلتنگی فرزندتان برای مادر یا پدر قبلی خود توجه کنید. آن‌ها را به تعجیل نیندازید و سعی نکنید تا غم و اندوهشان را به‌سرعت رفع نکنید.

مطالب مرتبط: تجربه های ازدواج ناموفق

6. تعهدهای قدیمی‌تان را مدیریت کنید و نسبت به آن‌ها حساس باشید

حتی در بهترین شرایط، فرزندان احساس می‌کنند در مقابل والدین بیولوژیکی خود قرار گرفته‌اند. آن‌ها احتمالاً احساس می‌کنند که با کنار آمدن با ناپدری یا نامادری، شما را خوشحال می‌کنند اما از طرفی با این کار به پدر یا مادر سابق خود خیانت می‌کنند. کودکان را مجبور به انتخاب بین پیوندهای عاطفی شان نکنید. به آن‌ها اجازه دهید تا افراد جدید را در خانه جدید دوست داشته باشند و به آن‌ها احترام بگذارند. همچنین بگذارید در زمان مناسب با همسر جدیدتان کنار بیایند و صمیمی شوند.

7. انتظار نداشته باشید که همسر جدید شما در مورد فرزند شما همان احساسی را داشته باشد که شما نسبت به فرزند خود دارید.

این یک توهم جذاب است، اما همسر جدید شما فرزندان شما را به همان اندازه که شما درک می‌کنید یا از آن‌ها مراقبت می‌کنید، درک و مراقبت نمی‌کند. این بدان معنا نیست که آن‌ها نمی‌توانند با فرزند شما رابطه صمیمی داشته باشند، بلکه آن‌ها قادر به انجام این کار هستند.

اما این احساس همانند همان احساسی که به دختر شانزده ساله‌تان می‌نگرید نیست، وقتی به دخترتان نگاه می‌کنید، یک جوان شانزده ساله را می‌بینید که از چهارسالگی برای شما کیسه‌های گلی آورده و هر شب بعد از کار با آغوش باز از شما استقبال می‌کند. اما همسر شما یک شخص ساده‌لوح و خودمحور را می‌بیند که قوانین خانه را رعایت نمی‌کند. طبیعی است که هنگام تصمیم‌گیری‌ها با همسر جدید اختلاف نظر داشته باشید.

چطور فرزند خود را راضی به ازدواج کنم؟

8. مشکلات ازدواج مجدد را درک کنید

آیا شما بیشتر به فرزند خود متعهد هستید یا ازدواجتان؟ برای مثال، اگر مایل نیستید فرزند خود را در خانه جدیدتان از دست بدهید، ازدواج مجدد را نپذیرید. پیمان بستن به معنای نادیده‌گرفتن بچه ها نیست. اما این بدان معناست که به فرزندان فهمانده می‌شود کدام رابطه اولویت نهایی شماست. ازدواجی که در اولویت نباشد در بهترین حالت یک ازدواج معمولی ​​خواهد شد.

مانع منحصربه‌فرد دیگری که می‌توان نام برد، سایه ازدواج قبلی است. افراد می‌توانند تحت تأثیر تجربیات منفی ازدواج قبلی قرار بگیرند و حتی تأثیر آن را در ازدواج مجدد خود تشخیص ندهند. تلاش کنید تا زمان حال را بر اساس گذشته تفسیر نکنید، در غیر این صورت ممکن است مجبور شوید آن را تکرار کنید.

9. والدین به یک تیم تبدیل می‌شوند، برنامه‌های خود را آماده کنید.

هیچ کاری بیش از توانایی زوجین برای عمل‌کردن به‌صورت یک تیم چالش‌برانگیز و غیرقابل‌پیش‌بینی نیست. ناپدری یا نامادری باید نقش خود را پیدا کند، حدود خود را در اقتدار رعایت کند و توسط والدین بیولوژیکی حمایت شود تا بتواند در تصمیم‌گیری‌های والدین سهیم باشند. والدین بیولوژیکی باید نقش خود را به‌عنوان یک مرجع اصلی و پرورش‌دهنده فعال نگه دارند. آن‌ها باید از تقویت نقش همسر جدیدشان حمایت کنند. مدیریت این نقش‌ها آسان نخواهد بود. یک برنامه کامل طرح کنید و باهم اجرا کنید.

10. آنچه را که بایستی به فرزندان در مورد ازدواج مجدد خود بگویید. به آن‌ها بگویید:

  • اشکالی ندارد که راجع‌به افراد جدید زندگی‌تان گیج شوید.
  • اشکالی ندارد که از طلاق والدین یا مرگ والدین خود ناراحت باشید.
  • شما باید شخص مورد اعتمادی را پیدا کنید تا در مورد همه این‌ها با او صحبت کنید.
  • لازم نیست همسر جدید من را دوست داشته باشید. اما لازم است با او به همان اندازه که به یک مربی یا معلم خود در مدرسه احترام می‌گذارید، محترمانه رفتار کنید.
  • همچنین لازم نیست طرفِ او باشید. هنگامی‌که احساس می‌کنید در میان خانه ما و خانه دیگرتان گیر افتاده‌اید، لطفاً به من بگویید و ما باهم آن را رفع می‌کنیم.
  • شما به دو خانه با قوانین، روش و روابط متفاوت تعلق دارید. جایگاه خود را پیدا کنید و در هرکدام به‌خوبی عمل کنید.
  • استرس خانه جدید ما سرانجام کاهش می‌یابد.
  • من شما را دوست دارم و همیشه در قلبم جای کافی برای شما خواهم داشت. من می‌دانم که سخت است که من را با شخص دیگری تقسیم کنید اما لطفاً بدانید که من شما را دوست دارم.

برای خانواده‌های ناتنی، یافتن راهی تصادفی از بیابان به سرزمین موعود امری نادر است. جهت‌یابی موفق به نقشه احتیاج دارد. شما باید به‌جای آنکه سخت‌تر کار کنید هوشمندانه عمل کنید. تا زمانی که در مورد گزینه‌ها و چالش‌های پیش رو به‌خوبی آموزش ندیده‌اید، یک خانواده جدید را تشکیل ندهید.

148 دیدگاه

  1. من ازدواج مجدد کردم و همسرم دو تا پسر ۱۷و۱۴ ساله داره که با ما زندگی میکنن از طرفی یک ماه دیگه بچه خودم بدنیا میاد و من با توجه به اختلال رفتاری نامناسب از این دوتا بچه میبینم و از طرفی همسرم هم کمک نمیکنه برای مشاوره رفتن خیلی نگران بچه م هستم لطفاً به من بگید و راهنمایی کنید که باید چیکار کنم

  2. سلام.خدا قوت. میخواهم ازدواج مجدد کنم. همسرم دو سال و 3 ماه است فوت شده. 2 تا پسر 9 و 10 ساله دارم. و 41 سابه هستم. یکسال است آشنا شدیم. بچه هایم با آقا انس گرفتند. زن و 2 بچه دارد. من شاغلم. ارث پدر هم دارم. یعنی نیاز مالی ندارم.ایشان هم 42 ساله هستند. بازنشسته نظامی هستند.همسرش میداند و میگوید مثلا فلان ملک ها را به نامش کند تا رضایت دهد. ایشان سرمایه کافی دارد. الان سوال من این است. آیا حضور پدر و مادر آقا در خواستگاری نیاز است؟ برادرم میگوید باید باشند. من به آقا گفتم و او تمایل ندارد آنها بدانند

  3. باسلام و خسته نباشید بنده سه سال است که ازدواج مجدد کردم با وجود همسر ودوفرزندم پسرم 15ساله دخترم 9سالهبعد دوسال همسر اولم قهر کرده و رفت من مجبور شدم بچه ها رابیارم پیش خانم دومم ایشان ادم خوبی هستن اول مخالفتی نداشتن ولی الان بعدیکسال همش بحث میکنیم میگه پسرت ببر خانه پدرت بذار ولی من قبول نکردم ونمیتوانم لطفاً راهنمایی کنیدممنون

  4. بنده خانومی 40 ساله با یک فرزند دختر 13 ساله هستم .از همان ابتدای تولد دخترم جدا شدم و انگار فرزندم را به تنهایی بزرگ کردم .برای سر و سامون دادن اوضاع زندگیم مرتب کار کردم و الان شکر خدا تقریبا شرایط روبراهی دارم .دخترم جزء نوابغ تیزهوشان و با تلاش و پشتکارش تونست مدرسه تیزهوشان قبول شود.بنده مدت 9ماه است با اقایی جهت ازدواج اشنا شدم .با معرفی ایشون توسط یکی از اشنایان.بنده خودم لیسانس زبان انگلیسی و کارمند شرکت خصوصی هستم .این اقا فوق لیسانس شیمی هستن دبیر و 46 ساله .ترس عجیبی به ازدواج وشکست مجدد دارم .و با توجه به اینکه شرایط دخترم برایم بسیار مهم است نمیخام با این ازدواج لطمه ای ببیند.بنابراین تصمیم گرفتم برای مسافرت تابستان با ایشون و دخترم مسافرت بریم تا یه شناخت نسبی ایجاد شه.باتوجه به اینکه از دو شهر متفاوت هستیم با فاصله 1ساعت .و تا کنون طی 9ماه اشنایی رابطه ی جنسی یا سکسی بین ما نبوده است.حال میخام بدونم این تصمیم من درست است یا خیر که با ایشون و دخترم مسافرت بریم یا نه.باتوجه به اینکه در طول مسافرت هتل هامونم جدا رزرو میکنیم و فقط برای گردش و تفریح باهم هستیم.خواهشمندم راهنمایی بفرمایین با تشکر

  5. منو همسرم ازدواج مجدد هستیم و 12سال ازدواج کردیم ایشون دوتا بچه داره ک یکیشون پیش ماست منم 3تا دارم که دخترم دوسال اومده پیش ما اما پسر دومم ی ماه اومده پیش ما بچهامون بزرگم از بیست تا بیستوشش.منو ایشون خیلی مشکل داریم هر یکی دوماه بحث شدیدی پیش میاد آخریشم دوهفته پیش بود ک ایشون چاقو کشیده و تحدید کردم هممونو تیکه تیکه می‌کنه یعنی منو بچهام و دوبار چاقو گرفت و من رفتم تو کوچه بعدش شم اعصبی بهم دست داد و کارم به بیمارستان کشید میخواستم با بکهام برم جدا زندگی کنم چون هم نمیتونم فراموش کنم هم نمیتونم ببخشم هم نمیتونم اعتماد کنم ک دیگه پیش نیاد چون خیلی تو این چند سال زندگی کتک خوردم ایشون مثل همیشه هی قول ک دیگه تکرار نمیکنه تازه توضیح میکرد که چاقو برای ترسوندن من می‌گرفت بعدش خودشون گفته آنهاست منو میذاشتم تو لیست سیاه گوشیش بااینکه من میگفتم همش اشغالی بازم باهام بحث میکرد می‌گفت نیستم،.پسرشون اون شب نبود اما پدرشون اینجا بود ،ما ی بار مشاوره رفتیم ادامه ندادیم و بخاطر اینکه اصلا استرسم کم نمیشد دوروز پیش رفتم روانپزشک دارو دادن ایشونم گفتم رفتن دارو گرفتن،مشکل این من اعتمادی بهشون ندارم الان هیچ علاقه ای بهشون ندارم سرد شدم دوست ندارم بهم دست بزنه وقتی میاد حالم بده میشه نمی‌خوام ببینمش حتی بچهام بخاطر اون حرکتش دوست ندارن ببیننش ایشونم با یچهام رفتارش خوب نیست،روانشناس ی جلسه ای ک رفتیم گفت فعلا نگو جدایی،وقتی بچهام دارن اینجا عذاب میکشن وقتی خودم دلم دیگه بهشون خوش نیست و نمیتونم ب عنوان مرد روش حساب کنم چطور زمان بدم؟هربار زمان دادم ب ی ماه نکشیده دوباره شروع شده،تا هفته پیش خودمم شاغل بودم وقتی از نظر مالی و عاطفی و حتی جنسی ندارمش اصلا منو نمی‌بینه نمی‌فهمه درکم نمیکنه
    ادامه ک اول زندگیمون بعد دوماه فهمیدم مصرف کنندست خیانت از طرف هردو اومد وسط چون زمانی ک میخواستمش برای من وقت نذاشت برای کسی دیگه گذاشت منم بهش خیانت کردم او رفتم با چاقو زیر گلوم ازم اعتراف گرفته بعد گفت بخشیدم اما تا دعوای آخرم هربار زده تو سرم اما اصلا خیانتی ک کرده رو نمی‌بینه گفتم یا نبخش بزار برم یا اگر بخشیدی پاکش کن اما مثل همیشه حرفش بی عمل بود،الان مشکلم این من بهشون اعتماد ندارم میترسم و اصلا هیچ حسی ندارم و رابطه ایشون و لوهان اصلا خوب نیست نگران بچهامم هستم دخترم بیست سالشه،انگار قلبمو کشت نسبت به خودش و ایشون هی میگه دوستت دارم میگم آدم کسی ک دوست داره میبینه وقت می‌زاره درک می‌کنه نمیزنتش چ برسه به شوخی چاقو بگیره،این همه قتل نصفش از شوخی پیش اومده،من تصمیمم به جدا زندگی کردن با یچهام برم جایی بگیرم ایشونم با بچشون زندگی کنن آنقدری که بچشون پررنگ و اختیار زندگیمونو داره من ک زنشم اصلا دیده نمیشم،هیچ حرف مشترک هدف مشترک کار مشترک در خونه و زندگی نداریم استرسم همچنان هست واقعا خسته شدم گاهی به خودکشی فکر میکنم تا خلاص شم از همه چیز،این چ دوست داشتنی آخه؟من نه بیرون میرم تنهایی ن بازار ن تفریح،دوسال دخترم اینجاست حتی یک بار براش وقت نداشتم ک برم تفریح یا بیرون از ترس برخورد همسرم یه چیزی یادم رفت بگم اینکه پدر بکهام پنج سال سکته کرده و تو بستره از اینکه این دوتا بچهام اومدن به من پناه آوردن چون کسی ندارن منم نمیتونم پسشون بزنم جایی ندارن برن پسرمو بگم بره جای محل کارش بخوابه دخترمو چ کنم نمیشه؟تازه خودمم دیگه تمایلی به بودن درکنار همسرم ندارم واقعا شک بزرگی بود یعنی هر چیزی پیش اومد باز بخشیدمش اما اینو نمی‌دونم قبلا هم قول داده بود قسم خورد ولی رو قولش نموند الان باز باید اعتماد کنم به قولش ک نشه جبران کرد،بچهام با پیشنهاد ایشون اومدن کیش وگرنه نمیاوردمشون خودم میرم نمی‌دونم چرا اینطوری هستن می‌ره پشتم پیش بچهام بد میگه میگم نکن زشت چرا به دروغ این حرفها و میزنی نمی‌دونم به وابستگی لوهان ب من حسادت میکنن یا میخواد خودشو خوب نشون بده؟!لطف می‌کنه بهشون اما بعدش کاری می‌کنه ک از لطفش آدم متنفر و فراری میشه نمی‌دونم دوشخصیتی شده نمیدونم. تا ی هفته ک مارسو توجیح میکرد برای شوخی بوده و ترسوندنمم و لیست سیاه گذاشتنم بخاطر پیامهایی ک گاهی از سر دلتنگی و خستگی میدادم بود،الان دو سه روز ک پذیرفته و عذرخواهی می‌کنه چون دید خیلی جدیم میگه هرکاری بگی میکنم تا ی فرصت بدی گفتم ی چندتا سکه از مهرمو میتونی بده و برین محضر حق طلاق بده تا اگر باز همچین کاری کردی راحت برم میگه نمیدم تو قسد طلاق داری میگم ندارم قول میدم مگر ازاین حرکت‌ها بکنی اره میرم ولی میگه ن میگم پس نگو هر چی بگی انجام میدم ،،ولس جبرانش هیچ کاری نکرد حتی نرفت ی هدیه بگیره بگه پشیمونم

  6. سلام من ۱۹ سالمه مجرد و کنکوری ام و یه برادر ۱۴ ساله دارم ،پدرم ۲ سال پیش فوت شدن و مامانم الان ۴۷ سالشه چند وقت پیش با یه اقای اخوندی که نماز قضا برای فوت شده ها میخونه اشنا شد و گفت بهش نماز قضا های پدرم رو بخونه و رفته رفته ارتباطشون به سمت استخاره و سوال شرعی و عرفانی رسید و الانم اقا خاستگاری کرده مامانم دید که ما راضی نیستیم و خاله هام مخالفت کردن گفتن نه این اقا نه جواب رد داد ولی امروز متوجه شدم هنوز بهم پیام میدن ظاهرا اقاهه اصرار میکنه ولی مامانم به چشم یه جاست فرند نگاهش میکنه و از این بابت خیلی ناراحتم چرا یع مادر باید بچه هاشو نخاد و اخر سر اینطوری که پیش میره میدونم بین ما و خاستگار دومی رو انتخاب میکنه چون به شدت احساساتیه و همیشه ادم وابسته به مرده و از چشام افتاده دیگه دوستش ندارم چرا یه مادر باید ب بچش بگه بین فرزند و یه اقایی که محبت کنه دومی رو انتخاب میکنم

  7. من ازدواج مجدد کردم از همسر اول یک فرزند دارم در ازدواج دوم چون هنوز خونه مستقل نگرفتم برای اینکه با همسرم باشم من خونه مادر شوهرم میام یا اون خونه مادر من میاد این وسط مشکل بنده اینه بچه من کنجکاوی داره یا یه سری حرفا میزنه دعواش میکنن و من حساس شدم خیلی حالم بده نمی‌دونم چیکار کنم من هم چهار ماهه پدر از دست دادم متاسفانه تا حس غم میاد دوباره اشکام می ریزه خیلی روحیه ام حساس شده لطفا راهنمایی کنید

  8. سلام دخترمن ی خاستگارداره که ازهمسرحاملش جداشده وقرارشده بچه تا7سال گیش مادرش بمونه بعد اگه بچه بیادت زندگیش ایادخترمن مشگل گیدامیکنه دخترمن حساس وعصبی هستش زیربارحرف زورهم نمیره وولی میگه من این قبولش دارم ولی کاش بچه نداشت حالا بایدچکارکنه

  9. سلام و خسته نباشید ،من فرزند دوقلو دختر و پسر دارم،۴ ساله جدا شدم،تا ۷ سالگی بچه ها پیش خودم بودن و قصد ازدواج نداشتم اما از وقتی بچه ها تحویل پدر دادم با آقایی که سال قبل زمانی که بچه ها کنارم بودن پیشنهاد ازدواج داده بودن و به خاطر بچه ها رد کردم جواب مثبت دادم و به مدت ۱۰ ماهه با هم زندگی میکنیم،تا به حال بدون حضور ایشان بچه ها ملاقات میکردم ولی نمیتونم هر بار اینکار کنم و ایشان را از بچه ها پنهان،هر بار که بچه ها رو میارم پیش خودم ایشان شب رو منزل دوست یا اقوامشون سر میکنه،من طبق نظر مادرم و اطرافیان دارم اینکار میکنم ولی خوب واقعا داریم اذیت میشیم همه هم میگن درست نیست بچه ها از موضوع خبردار شن ضربه عاطفی میبینن واقعا درمانده شدم و کلافه

  10. سلام من 6 سال بعد طلاق ازدواج کردم یک دختر 17 ساله دارم زن دوم یگ دختر 7 ساله داره پیش پدرش هست تو خدا اگه بچه دارین پیش خودتان هیچ وقت ازدواج نکنید واقغا بزرگترین نامردی در حق بچه هست ازدواج دوم نا مادری نامرد هستن البته طلاق ندادم ولی میدم چون اذیت میکنه

  11. سلام من یک پسر۱۴ساله ای هستم خواستم بگم ک الان مادر و پدرم۴ ساله طلاق گرفتن الان پدرم میخواد با یک زنی ازدواج کنه اون زنه نمیخواد ک من بیام پیششون منم نمیتونم که چکارکنم ک رضایت بده؟

  12. سلام من یک پسر یازده ساله دارم وشش ساله طلاق گرفتم خاستگاری دارم بخاطرآیند پسرم ازدواج نمی کنم میترسم

  13. من بعد از ۱ سال از همسرم جدا شدم و دو فرزند یه پسر ۶ ساله و یه دختر ۴ ساله دارم که حضانتشون رو گرفتم و توافقی با پرداخت مبلغی قراره همسرمو طلاق بدم…سوالم اینه اینکه بچه ها از مادرشون جدا باشن و به شرایط خونه خودمون عادت کنن کار درستیه؟و اینکه بعد ۱ سال تصمیم به ازدواج گرفتم و واقعا در این مورد سردرگمم..چون نگهداری بچه ها برا خانوادم سخته و واقعا نمیدونم چیکار کنم

  14. سلام من خانمی ۳۹ساله که ۵ساله از همسرم جدا شدم دوتا پسر ۱۷ساله۱۱ساله دارم با پدرشون هستندماهی یه بار میان خونمون.. الان یه آقایی ازم خواستگاری کرده اونم دوتا بچه داره ولی باهمسرشون زندگی میکنند وهمسرشو ۵ماهه است که طلاق داده آیا این درسته که من با این اقا ازدواج کنم یا نه
    میترسم بچه هام ازم قهر کنن دیگه نیان لطفا راهنماییم کنید

  15. سلام من ۳۷سالمه حدود۴سال ازدواج مجدد کردم شوهرم خیلی مرد خوبیه ۵۲ساله من یه دختر ۱۳ساله ازازدواج سابقم دارم شوهرم از ازدواج سابقش يه دختر که ازدواج کرده ویه پسر که دانشجو من با بچه‌ها مشکلی ندارم ولی اون ۶ماه بعد ازدواجمون بهانه هایی برای دختر من می‌گرفت ومیگفتش که دخترت باید از پیش ما بره کلا زندگی برام تیره وتار شده بود منم کسی رو ندارم که بچمون پیشش بزارم اصلا نمیشد تا اینکه با التماس خواهش قبول کرد دوساله دیگه دخترم پیش ما بمونه ولی شبها بره طبقه بالا پیش مادرش بخوابه ولی بازم یه جوره دیگه گیر میده مثلا چرا حموم زیاد میره چرا برق اتاقش رو روشن میزاره چه دستشویی طول میکشه من نمیدونم باید چیکارکنم اگرم یه چیزی بگم زود بهش بر میخوره میگه شما بی منظورید و طلبکار از یه طرف روی بچه من فشار زیاده از طرفی نمیدونم خودم تا کجا میتونم این فشار رو تحمل کنم میخوام هردو رو باهم داشته باشم ولی نمیدونم باید چیکار کنم همین امشب هم با من قهر کرده رفته خوابیده

  16. سلام. می میخوام با مردی ازدواج کنم که یک پسربچه 11 ساله داره می تونم قبل عقد باهاش شرط کنک که به هیچ وجه بچشو خونه ما نیاره. از لحاظ قانونی چنین شرطی امکان پذیره؟

  17. سلام من تقریبا دو ساله جدا شدم ی پسر ۱۵ ساله دارم ک کلا با پدرش زندگی میکنه خیلی کم هم ب من سر میزنه با یه اقایی اشنا شدم تقریبا شش ماهه ک در ارتباطیم و قصد ازدواج داریم نمیدونم ب پسرم چطوری بگم درسته با من زندگی نمیکنه ولی گفتنش برام سخته اینکه ضربه ای نخوره میشه راهنماییم کنید

  18. سلام من مدت ده ساله ازدواج کردم و یک دختر دارم همسرم قبلاً ازدواج کرده جدا شده بود دو فرزند پسر دارد از خانم که پسر بزرگ معلم است و کوچکتر معلولیت ذهنی دارد بعد ده سال همسرم میخواهد دوباره با اون خانم رجوع کند به خاطر فرزندان تو را خدا بهم بگویید چکار کنم که این اتفاق نیفتد دارم دیوانه میشوم کمکم کنید

  19. سلام من چهل سالمه و مجرد بودم شوهر موقع ازدواج نگفت بچه نمی خام الان میگه تو باید می‌گفتی بچه میخوام شوهر م دوتا پسر داره ومن نمی ذاره بچه دا ر بشم با تشکر از مشاور

  20. یه مرد 41 ساله با یه پسر 13 دارم زنم را 5 سال پیش طلاق دادم بهترین وقت برای ازدواج دوم چه زمانی مناسب است ؟زن سابقم بیشتر بخاطر کار در بیرون ک شوهرخواهرش کاشت دارد چندین بار اصرار داشت بره کار کنه اما برای من افت داشت وضع مالی نسبتاً خوبی داشتم زن زیر دست باجناق کار کنه و بلافاصله بعد طلاق هم رفت دنبال همون کار .خلاصه بگذریم خانمم را برگردانم یا با یه خانم دیگه یا دحتر ازدواج کنم اگر هم بیارم صرفا بخاطر بچه ام هست و چون غیرتی هستم حال روز دیدن زنم با کس دیگه را ندارم حالا چیکار کنم واقعا موندم ک چیکار کنم لطفا راهنمایی کنید متشکرم از راهنمایی و کمک شما بزرگوار

  21. اون خانمی که گفته مردها دنبال لذت هستن دروغ میگن اول بیشتر زنها بیوه عقده ای هستن اول خودشون عاشق مظلوم نشون میدن بعدکه زندگی جهنمی شروع میشه دیگه میشن اژدهای هفت سرهیچ وقت با زن بیوه ازدواج نکنین

  22. سلام همسر من دو فرزند از ازدواج قبلیش داره و اونا رو به من ترجیح میده و به من بچه هم نداده قرار بود بعد از ازدواج یه خونه بنامم بزنه که نزده تا الان فقط یک ماشین بهم داده به قیمت ۶۰۰ ملیون حالا من بیخیال این موضوع شدم اما خودشو بچه هاش اذیتم میکنند من ازدواج دومم هست اون قبلی هم خواهر مادرشو ترجیح میداد من چکار کنم الانم خونه بابام هستم ?

  23. سلام پسری هستم 30ساله که یه ازدواج ناموفق داشتم یعنی ازدواجی که توی دوران عقد به جدایی کشیده الان یک سال ونیم هست که جدا شدم چندماهی هست که با خانومی اشنا شدم که ایشون هم یه ازدواج ناموفق داشته 7سال از خودم بزرگتره و5ساله بخاطر خیانت همسر سابقش جدا شده و از این ازدواج دوتا پسر داره8ساله و6 ساله که حضانت کاملشون با پدرشونه و الان حدود یکسال و خورده ای میشه که همسرش اجازه نداده بچه هاش رو ببینه رابطه من و این خانوم خیلی عمیق شده و تصمیم به ازدواج داریم البته من خودم در مورد زندگی قبلشون تحقیق کردم و متوجه شدم که کاملا حق با ایشون بوده و شوهرشون خیانت کرده حالا میخواستم بدونم دارم تصمیم درستی میگیرم یا خیر

  24. سلام وقت بخیر
    بنده حسن کریمزاده هستم ۳۷ساله از تهران حدود ۱۰ سال ازدواج اولم طول کشید و صاحب ۴ فرزند پسر شدم بنا به دلایلی از هم جدا شدیم
    بچه های من ۱۳ و ۱۰ و ۸ و ۶ ساله هستند و همشون هم کنار من زندگی میکنن حدود ۵ سال هست که با یه خانومی آشنا شدم این خانوم ۳۴ ساله از تهران هستن که ایشون هم یه فرزند پسر ۱۱ ساله دارن هم من ازدواج سومش هست ما تو این ۵ سال زندگی خیلی شرایط های سخت و خوبی رو گذروندیم بیشتر شادی و تفریح داشتیم من چون تو زندگیم عاشق نشده بودم و ازدواج اولم به درخواست مادرم سنتی انجام شد از همون اولش هم من نمیخواستم چون شیشه مصرف میکردم ۱۲ سال زندگی خوبی رو سپری نکردم بعد از وارد شدن این خانوم تو زندگی من دنیای من عوض شد انگار تازه متولد شدم خیلی خانوم خوش قلب و مهربون و دوست داشتنی اکثر دوستها و فامیلامون رفت آمد زیادی می‌کردند این خانوم خیلی زحمت زیاد کشید تو زندگیم این ۴ تا بچه رو از بچه های خودش خیلی بیشتر دوست می‌داشت خیلی هم صبر بالایی داشت من این خانوم رو تو چند مورد اذیتش کردم اصن تو زندگیمون ضرب و شتم و صدای بلند نداشتیم ولی نمیتونستم ازش جدا بشم حتی یک ثانیه کارهامو اکثرا از تو خونه کنترل میکردم بهم میگفت این کارات خیلی اشتباهه این عاشقی نیست افراطی شدی خیلی بهش شکاک شده بودم نمیذاشتم جایی تنهایی بره همش من خودم می‌بردم خلاصه خیلی اذیتش کردم سر یه موضوعی تمام داراییهامون رو از دست دادیم البته همشون برای خانومم بود خونه و ماشین و کار و حدود ۵۰۰ میلیون پول نقد و هر چیزی که شما فکرشو میکنید رفت بعد از این ماجراها من رفتم یه خونه اجاره کردم هر چی التماسش کردم بیا بریم عیبی نداره همشون بر میگرده البته جایی نرفته که بر نگرده
    هر چی التماس کردم قبول نکرد تمام وسیله های خونه رو برداشت برد ریخت تو یه انبار دست بچه خودشم گرفت و من و بچه هامو ول کرد و رفت الان خیلی دیوونه دارم میشم اون خونه مادرش هست با بچش منم اومدم خونه مادرم با ۴ تا بچه هام رفته شکایت کرده برای طلاق حق طلاق و وکالتنامه تام داده بودم بهش الان هر کاری میکنم جوابگو نیست اوش بلاک کرده بود رفتم در خونشون با چند تا فامیلامون ولی موفق نشدیم کاری بکنیم فقط از بلاکی درآورد الان با هم در ارتباط هستیم ولی من خیلی حالم بد شده نمیتونم از جام بلند بشم تو این دو هفته حدود ۱۵ کیلو لاغر کردم به بچه ها هم نمیتونم رسیدگی کنم مادرم هم خیلی پیره تو رو خدا اگه راهی هست بگید من انجام بدم اگرم نیست که من بمیرم واقعا بدون اون نمیتونم چون تو زندگیمون واقعا حتی یه کوچکترین بدی ندیدم ازش فرشته ای بود که خدا فرستاده بود سراغ من ولی من قدرشو ندونستم

  25. سلام خسته نباشید من قبلا با مردی ازدواج کردم که یک بچه داشته بچه از موقع به دنیا اومدنش حضانتش رو داد به مامانش به من گفته بود کاری دیگه اون زن و بچه با من ندارن حالا بعد ۱۵سال به بهانه ی اینکه بچه میخواد شماره ببینه زنگ زده شوهرم خانوم سابقش الان یک سالی هست که باهمن میگن میخندن میرن بیرون همو میبینن منم یک پسر ۸ساله دارم به خاطر پسرم چیکتر میتونم بکنم؟هر چی به شوهرم میگم فایده ای نداره لطفا کمک کنید

  26. سلام جدا شدم دوتابچه ام با پدرشون زندگی میکنن ازدواج کردم الان بچه دارم دوتابچه ام اذیتن میخام بخاطر اونها جداشم. زندگی اولم جداشدم بادوتابچه،دوباره ازدواج کردم بامردی که همسرش فوت شده باسه تابچه ،الان بچه ها اذیتن با زن باباومنم اینجا اذیتم شوهرم خوبه ولی همش طرفداره بچه هاشه حتی اگه اشتباه کنن یه بچه هم ازش دارم ازغصه بچه ها اولم دارم دیوونه میشم ازنظر مالی کارمندم میتونم زندگیم اداره کنم چکارکنم طلاق بگیرم هرسه تابچه رو ببرم پیش خودم ،پسرم ۱۸ ساله ودخترم ۱۴ واین پسرم یک سال ونیم لطفا کمکم کنید

  27. هر دو ازدواج مجدد من فرزندی ندارم و همسرم دو فرزند از ازدواج اولشون دارن… و این که مدام با همسر سابق در ارتباط هستن اذیت میشم چکار باید بکنم بچه ها و همه خونه و زندگی گذاشتن برا دوتا دختر 3و8 ساله شون که حضانت دادن به مادر و ما مستاجر هستیم

  28. یکی ازمشکلاتم اینه که تویه خانواده ای بزرگ شدم که هیچ محبتی ندیدم و ازروی کمبود ازدواج کردم و بعد از هشت سال جدا شدم مادرم به رحمت خدا رفته پدرم ازدواج کرده وکلا طوری رفتار می‌کنه که منو نمیشناسه طوری که سلامش میکنم میگه این دختره کیه هیچ‌حامی وپشتیبانی ندارم جداشدم اومدم خونه برادرم وبعد اریک سال باز ازدواج کردم و بازهم به مشکل خوردم وبازاومدم خونه برادرم و برادرم منو بیرون کرد درصورتی که برادرم درمانه پدرمن ساکنه ومن ازخونه دراومدم والان مسافرخونه هستم و اصلا کسی ندارم شوهرم مشکل اعصاب داره وبا اومدم بچه ام ارسالی دوبار مشکل داره کلا ازپسرو متنفره پسرمن هفت سالشه والان نمیتونم تصمیم درست بگیرم. آدمی پرخاشگر وافسرده شده وهر ساعت یک تصمیمی میگیرم حتی تصمیم به خودکشی گرفتم. همسر سابقم خیلی اذیتم میکرد مواد مصرف میکرد و دست به زن داشت وادم بی مسولیتی بود والان که شنید من به طلاق رسیدم میگه که من عوض شدم و جداشو وبیا برگرد ومن میترسم بعد باز پشیمون بشم چونکه جندباربه من خیانت کرده ومن هیچ حسی بهش ندارم. وقتی هم ازدواج کردم هرروز به یه سری بهونه نایب میذاشتی پسرم به من زنگ بزنه ومنو اذیت کنه مثلا پسرت مریضه بیمارستان یا اینکه بدون غذا مونده پول براش بفرست وو….همسرم اهل مواد نیست اهل رفیق بازی واین چیزا نیست وشاغله ولی عصبیه وبا اومدم پسرم مشکل داره ومن موندم چیکارکنم

  29. زیور رحمانی نژاد روان شناس بالینی

    شما که همه چیز را خودتان گفتید، رابطه باید دو طرفه باشد و هر دو طرف از آن راضی باشند، شما چه تکلیفی دارید که خانه تان را در اختیار ایشان قرار دهید، ایشان که قابل اعتماد هم نیستند.

  30. خانومی ۳۰ ساله هستم،۴ ساله جدا شدم و یک پسر ۶ ساله دارم.تحصیلات و خانواده خوبی دارم ،ظاهر بسیار خوبی دارم ،ورزشکار هستم.۵ ماه هست با آقایی ۳۰ ساله ،مجرد ،ورزشکار و تحصیلکرده آشنا شدم،علاقه زیادی بین ما شکل گرفته و هر ۲ تمایل داریم به ازدواج.آیا این ازدواج درست و عقلانی هست؟

  31. سلام مجرد بودم که در سن ۳۵سالگی بااقای مطلقه که یک دختره ۸ساله دارند ازدواج کردم شوهرم همسنه خودمه و بچش پیش مادره بچش یک شهر دیگه زندگی میکنه و قبل از عقد شرطم این بود که بچه رو نیاره پیش ما مگه واسه چهار روز بعدش ببره خونه مادربزرگش باشه ولی الان همه رو زیرپا گذاشته و بچشو سه ماهه تابستون میخواد خونه ما باشه که من اصلا تحملشو ندارم و بخاطر همینم دعوامونه و شوهرم میگه طلاق بگیریم یا اینکه قبول کنی حداقل بچه دوماه خونه ما باشه ولی من نمیتونم این بچه رو تحمل کنم و زندگیمم دوست دارم و وقتایی که این بچه هست کلا شوهرم انگار یه شخص دیگه ایی میشه لطفا کمکم کنید نمیخوام زندگیم بپاشه و تحمل بچه هم ندارم نمیتونم از حقم بگذرم

    • شما اگه همسرت رو میخوای بچشم باید بخوای چون از اول میدونستی ک بچه داره

    • زیور رحمانی نژاد روان شناس بالینی

      شما که همه چیز را خودتان گفتید، رابطه باید دو طرفه باشد و هر دو طرف از آن راضی باشند، شما چه تکلیفی دارید که خانه تان را در اختیار ایشان قرار دهید، ایشان که قابل اعتماد هم نیستند.

  32. سلام مردی40ساله هستم و نزدیک به 7ساله که با خانومی که یک دختر 7ساله داشته ازدواج کردم و الان که دخترش بزرگ شده روش خیلی به من باز شده و وقتی چیزی بهش میگم یا از رفتن به جایی ازش توضیح می‌خوام در جواب میگه تو چه کاره منی و به تو مربوط نیست و مادرش هم طرفش رو میگیره و همین باعث شده این دختر هر روز بیشتر تو روی من وایمسیته و کم کم داره کارمون به جدایی می‌کشه و بعضی مواقع که دختر این خانوم میگه من اینجا نمی‌مونم خانومم میگه اگه این بره منم میرم لطفاً بگین چیکار کنم جدا بشم یا بمونم

  33. سلام من ۲۰ سالمه و ۱۴ساله مادرم فوت کرده و نامادری دارم از همون اول من ب صورت ی خدمتکار ک بچه نگه داره یا کارای خونه انجام بده ازم کار میکشیدن مادرم قبل مرگ زمین داشت و محصول و هیچوقت پولی چ تو جیبی چه چیز دیگ ب من داده نمیشد و از نظر مالی تحت فشار بودم و خلاصه ۵ماه پیش تو خونه بحث پیش اومد برادر ناتنیم باعث بحث شد و…همیشه بین ما فرق و خلاصه ک زن بابام گف یا همه کار خونه رو انجام میدی یا غذا برات درست نمیکنم یعنی فقط برای خودشو بابام و بابام مخالفت کرد و ی مدت جفتمون غذا نداشتیم و من کنکور داشتم و سختم بود و پدرم جریانش اوکی شد و من هنوز این مشکل دارم از طرفی ارتباط ندارم یعنی واقعا بهم برخورد ک هم پولم دستشونه هم از غذا محروم شدم هم بابام منو فروخت و کلا ازشون کناره گرفتم و الان خسته شدم و از طرفی هم نمیخام حمالی زنشو کنم حمالی منظورم این غذا میخورد ظرفشو میذاش اشغال می‌ریخت جمع نمیکرد و این به صورت دائم و از روی ازار بود الان من باید چکار کنم

  34. من و همسرم تازه ازدواج کردیم. هر دو ازدواج مجدد من فرزندی ندارم و همسرم دو فرزند از ازدواج اولشون دارن… و این که مدام با همسر سابق در ارتباط هستن اذیت میشم چکار باید بکنم بچه ها و همه خونه و زندگی گذاشتن برا دوتا دختر 3و8 ساله شون که حضانت دادن به مادر و ما مستاجر هستیم. چکار باید بکنم

  35. سلام وقت بخير. ببخشيد من دخترم 10سال دارد وميخواد بامن زندگي كنه ولي پدرش نميزاره چيكاركنم. ميتونم ازش شكايت كنم كه ديگه مزاحم زندگيمون نشه؟

  36. سن ۳۸…خانم… متاهل….دیپلم علوم انسانی………۱۰سال پیش شوهرم فوت کرد یک پسر بچه دارم ازشون…. دوسال بعد فوتش با بردار شوهرم ازدواج کردم….اصلا باهام خوب نیست دوستم نداری هیچ ….‌‌‌‌همش دعوا وفوش ..‌..‌‌روز اول ازدواج گفت بچه نمی‌خوام……..اصلا نگاهم نمیکنه تا حرف بزنه …هیچ جا نمی‌برم …….امشب بهم گفت دیگه برو از اینجا ??بنظرتون بمونم یا برم اصلا کاری نداره بیکار همه ش خواب …تازه مغازه ی خریده با ارث پدرش میخواد کاری بزاره …با خونه خریده …..حالا که وضعش خوب شده اینجوری بهم میگه..‌تمام خرید خونه و کارهای خونه بعهده منه…..هیچ کاری نمیکنه …..اصلا انگار وضیفه شده براش…..تو گرما دزفول باید برم برای خرید کنم ببا ر م بخوره همه بهم میگه کی می‌میری راحت بشم. پسرم خیلی اذیت می‌کنه عصبی شده …هیچی براش نمیخره حتی دوچرخه نداره بازی کنه همه ش تو خونه هست

  37. چندبارشوهرم تودعوا گفت طلاقت میدم یا زن میگیرم دعوامونم سربچه اش بود که از زن سابقشه الان ۱۱ سالشه مادوساله ازدواج کردیم شبا تواتاق مامیخوابه من ازهمین ناراحتم شوهرم به زور میخاد اونو تواتاق بزاره

    • زیور رحمانی نژاد روان شناس بالینی

      به نظر می رسد همسر شما آدم انعطاف ناپذیری هست و به دنبال حل مسئله نیست. فرزند ایشان هم در سن نوجوانی هستند و هم از آسیب های رابطه قبلی بی نصیب نیستند، شما هم نتوانستید رابطه خوبی با ایشان برقرار کنید. از طرف دیگر همسر شما حرمت شما را نگه نمی دارند دیگر باید خودتان تمام خوبی ها و بدی هایش را کنار هم بچینید بعد تصمیم بگیرید.

  38. با سلام دختری هستم مجرد بالای 40 سن دارم. اقایی هست که همسرش فوت کرده و دارای زند پسر 19 ساله هست. نمیدونم چی کار کنم ونگران هستم. لطفا راهنمایی کنید ممنون

    • سلام ؛ منهم با چنين مردي ازدواج كردم ، همسرم ادعا ميكنه عاشقمه ولي هر هفته استوري عاشقانه و سوزناك براي همسر فوت شده ش ميزاره و در ضمن پسر و دختر جوانش تمام تصميمات زندگي رو به دست گرفتن . چهارنفريم خونه دو خوابه داريم ولي من بعد از يكسال هنوز حريم شخصي ندارم يك اتاق دست پسرش يك اتاق دست دخترش. من از سركار ميام با خستگي فراوان داخل آشپزخانه فقط آشپزي ميكنم. خواهش ميكنم اين مورد را قبول نكن اشتباه نكن.

  39. سلام زنی هستم ۳۰ ساله با مردی ازدواج کردم ۲ تا بچه داره خودمم دوساله بچه دار شدم دختر شوهرم با بچه من اصلا نمیسازه و خیلی حسادت داره انگار بهش ولی اصلا بروز نمیده هی بچه رو هل میده دعواش میکنه این باعث شده بچه ام پرخاشگر بشه چیکار کنم بنظرتون دخترم اصلا در کار خونه هم هیچ کمکی بهم نمیکنه پسر شوهرم ولی با بچه مهربونه. خودم لیسانس حقوق دارم درس خوندم ازدواج اولم ناموفق بود تو دوران عقد جداشده بودم این شوهرمم چون زنش با یه مرد دیگه رفته بود بچه هاشو گرفت بعد مدتی با من ازدواج کرد.

  40. من دو سال پیش با یه مردی ازدواج کردم یک کودک یک ساله داست و شرط ازدواجس با من نگهداری از کودکش بود حالا من پشیمون شدم میخوام جدابشم.

  41. سلام من متاهلم شوهر معتاد ب شیشه هروین ودزد و زندانی هس ده ساله هیچ رابطه ای نداریم دوتا پسر ۱۶و۱۴ ساله دارم با ی مرد متاهل دوستم چندین ساله میگه طلاق بگیر منم زنم طلاق میدم ازدواج میکنم اقدام ب طلاق کرده منم کردم ولی میترسم اونم دوتا پسر داره میترسم بچهام با شوهرکردنم کنار نیان بمونن این وسط بی سر پرست چکار کنم

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

مشاوره آنلاین روانشناسی

مشاوره آنلاین روانشناسی

جهت مشاوره با روانشناس از گزینه چت پایین صفحه ارتباط بگیرید.