پاسخ مشاور به سوال ” عاشق معلم مرد شدم “
عاشق شدن به کسی یا به نوعی عاشق شدن به معنی احساس علاقه شدید به اون شخص هست. این علاقه به هیچ عنوان مشروط به دیدن توجه از اون شخص نیست. یعنی من خوشحال باشم از اینکه اون شخص رو دوست دارم نه اینکه اون شخص من رو دوست داشته باشه. این موضوع رو حتی شاعرها در اشعارشون مورد توجه قرار دادند. مثلا محمد ابراهیم جعفری میگه: میخواهی بمان، میخواهی برو، رفتن تو دل انگیز تر از آمدن دیگریست.
منظورش اینه که تنها دوست داشتنه که مهمه. فقط معشوق رو میشه دوست داشت؛ چه حواسش به ما باشه و چه نباشه.
در کنار این مسئله بهتره که شما به نکات دیگهای هم توجه کنید. سن نوجوانی، سن حمله احساسات شدید به شماست. در حقیقت، شما در دوره نوجوانی ممکنه احساساتی رو تجربه کنید که بعدا دیگه اون ها رو نداشته باشید. مثل یک سری از افکاری که در کودکی داشتید و احتمالا الان براتون خنده دار باشه. بنابراین کار اشتباهی نکردید اگر سعی کنید که این احساسات رو کنترل کنید. کنترل کردن این احساسات به دو روش موثر و غیرموثر تقسیم میشن.
شما برای اینکه کمتر از این حستون اذیت بشید بهتره که از معلمتون فاصله بگیرید. فاصله گرفتن باعث میشه که به مرور احساس وابستگی شما کمتر بشه و کمتر به ایشون فکر کنید.
در تمام مراحل تحصیلی و زندگی موفق و پیروز باشید.کوشا کوچک آملی
کارشناس مشاوره باما
عاشق معلمم شدم چیکار کنم؟
سلام. من دختری دبیرستانی هستم. یه معلم ریاضی دارم که هم جنس خودم هست و به شدت عاشقش هستم بیش از اون چیزی که تصورش و کنید. من کلاس دوازدهم هستم و امسال یه معلم جدید ریاضی گیرمون اومد که خیلی خوش اخلاق و مهربون هست چند بار بهش گفتم عاشقش هستم و خیلی دوسش دارم و اونم بار ها بهم گفته که خیلی دختر احساساتی هستم و خیلی عاطفی هستم. کلی نصیحتم کرده ولی خوب بازم نمیتونم احساساتم رو کنترل کنم. هروقت میبینمش براش شکلات یا لواشک که دوست داره میخرم. روز تولدش سوپرایزش کردم اما حس میکنم در سال کنکور این چیز ها درست نیست و باید به فکر کنکورم باشم نه به فکر معلمم. این هفته چهارشنبه که دیدمش سرماخورده بود و حالش خیلی بد بود به محض اینکه فهمیدم سرماخورده حال خودم خیلی بد شد به طوری که دیگه حوصله درس گوش دادن درس رو نداشتم و سرم و گذاشتم روی میز و بهش فکر کردم. زنگ دوم باهاش داشتم تا زنگ چهارم همش توی فکرش بودم تا اینکه یکی از بچه ها دفترش دست معلمم بود و من بهش گفتم میرم میگیرم رفتم سر یکی از کلاسا تا دفتر رو ازش بگیرم دیدم سرش رو گذاشته روی میز و خیلی حالش بده رفتم باهاش صحبت کردم و با وجودی که سیستم ایمنی بدنم خیلی ضعیفه چندبار بغلش کردم اونم چندبار مقاومت کرد تا من بغلش نکنم تا سرما نخورم ولی همون موقع اشکم دراومد و بیشتر بغلش کردم. روز های زوج مدرسه هست زنگ تفریح ها همش میرم پشت دفتر و نگاهش میکنم تا اینکه زنگ بخوره و برم کلاس دارم رنج میبیرم از احساساتی بودن شدیدم لطفا کمکم کنید?
پاسخ مشاور به سوال وابستگی به معلم دبیرستان
سلام دوست عزیز. صحبت های شما من را یاد روزهای دبیرستان خودم انداخت. شرایط شما را درک می کنم و میدونم چقدر سخته حس کنید عاشق فردی هستید که حتی نمی توانید از آن فرار کنید چون او معلم شماست و ناچار به دیدنش هستید. من هم حس هایی از جنس حس شما را در دبیرستان تجربه کردم اما هیچگاه آن را بیش از یک دوست داشتن طبیعی و دوست داشتن شاگرد نسبت به معلمش قلمداد نکردم. اگر در گوگل یک جست و جوی ساده کنید متوجه این موضوع خواهید شد. این تجربه عاشق معلم شدن در دوران دبیرستان منحصر به شما نمی شود.
من نمیتونم عشق شما را مورد قضاوت قرار دهم و بگویم درست است یا غلط اما خودتان می توانید این کار را بکنید. به راستی چه چیزی باعث شده است حس کنید عاشق این فرد شدید؟ چه چیزی در این فرد برای شما جذاب است؟ شما برای اینکه بتوانید در مورد اینکه کسی را دوست داشته باشید تصمیم بگیرید باید او را در موقعیت های مختلف ارزیابی کنید. اما شما معلم خود را تنها در یک حالت دیدید؛ زمانی که او مرجع قدرت بوده است و تنها چیزی که برای ارائه داشته است محتوای درسی است.
شما هیچ چیزی از شرایط زندگی معلمتان نمیدانید. اگر عاشق شدن با آگاهی نباشد کور است و پر از هیجان و مثل زمانی می ماند که بیمار شدید و درست نمی توانید تصمیم بگیرید. دوست داشتن معلم اتفاق زیبایی است اما اگر چراغ قوه با خود نداشته باشید با تصوراتی که ساخته ذهن خودتان است جلو می روید نه آن چیزی که واقعیت است.
از شما تقاضا دارم فهرستی تهیه کنید از چیزهایی که درباره معلمتان می دانید و زمانی که لیست کنید میتوانید خودتان قضاوت کنید که این یک عشق کور است یا خیر.
- آیا شما درباره معلمتان میتوانید به این سؤال ها پاسخ دهید؟
- نقاط قوت او چیست؟
- نقاط ضعف او چیست؟
- وقتی عصبانی می شود چه واکنشی نشان میدهد؟
- نحوه ارتباط او با خانواده و دوستانش؟
- به چه چیزهایی علاقه دارد و از چه چیزهایی بدش می آید؟
- چه هدفی برای آینده خود دارد؟
علاوه بر این، من از صحبت های شما اینگونه برداشت کردم که معلم شما دوست ندارد ارتباط شما از رابطه معلم و شاگردی فراتر برود و به نظر من در شان شما نیست تا طرف مقابلتان تمایلی نشان نداده است اینگونه رفتار کنید و او را تحت فشار بگذارید. اینگونه شرایط را هم برای خودتان و هم برای معلمتان سخت می کنید. عاشق شدن راحت است عاشق ماندن است که نیازمند تعامل و ارتباط دو طرفه و شناخت کامل از یکدیگر است.
امیدوارم منطقی به شرایطتان نگاه کنید و تصمیم درستی بگیرید.
من عاشقه دبیرم شدم خیلی وابستشم جوری ک نمیتونم دوریشو تحمل کنم رفتم ب دبیرم گفتم ک عاشقت شدم اونم درکم کرد زنگ تفریح ها باهم حرف میزدیم
بغلش میکردم دستاشو میگرفتم اینجوری شد که خیلی وابستش شدم
تو مدرسه همش میدیدمش و دلتنگیم بر طرف میشد
ولی الان دیگه مدرسه ها تعطیل شد و نمیتونم از دبیرم خبرشو بگیرم یا ببینمش
انقد وابستشم ک همش تو فکرمه همش بخاطرش گریه میکنم
الان چیکار کنم اصلا نمیتونم تحمل کنم
شمارهی دبیرمو هم دارم ولی میترسم بهش زنگ بزنم که ی وقت مزاحم نباشم
از معلمم بدم میاد دوس ندارم بیاد سر کلاس درس میده ها ولی وجودش ادم ازار میده هیچکس دوس نداره ببینتش چیکار کنیم نیاد
من عاشق اینجور معلمام که آدمو اذیت می کنن ولی متاسفانه همه ی معلما دوسم دارن چیکار کنمممممممم
من دختر هستم کلاس نهمم عاشق معاونم شدم هر کاری کردم نتونستم از فکرش بیرون بیام خیلی سعی کردم اما نشد به خاطر اون ناراحتی قلبی گرفتم
دوبار به خاطرش قرص خوردم بهش پیام دادم گفتم خیلی دوستون دارم و دلم براتون تنگ شده اونم یک عالمه از من تعریف کرد و گفت دوسم داره از فکرش دارم دیوونه میشم شب تا صبح گریه میکنم دیگه چشمام نمیبینه. توی خونمونم خواهرم دو قطبی هست دیگه نمیدونم دلمو به چی خوش کنم جز فکر و خیالِ معاونم و نگاه کردن به عکساش دیگه کاری نمیتونم بکنم
دوست عزیز معلومه در خانواده شرایط خوبی نداری. محبت کافی را از خانواده ات نگرفتی، دوستی ات خیلی بیمار گونه است که داری به خودت آسیب می زنی اگر حمایت خانواده ات را داری حتما به یک درمانگر مراجعه کنید.
من یه دختر 14 ساله هستم و وقتی کلاس شیشم بودم وابسته ی معلم کلاس چهارمم ک اونجا درس میداد شدم و خانم بود 27 سالشم بود و روابطم با ایشون عالی بود ایشون فکر میکردن فقط یه دوست داشتن سادست اما خوب نبود… خلاصه خیلی خوب بود و هیچ مشکلی نبود تا اینکه اومدم هفتم و از اون مدرسه به جای دیگه رفتم اوایل خیلی برام سخت بود چون از ایشون دور بودم و دل تنگ میشدم،تا اینکه با دبیر علومم اشنا شدم ایشون دیگه الان 24 سالشونه ایشون بسیار زیبا و جذاب هستن از رفتاراشونم اگه بخوام بگم ایشون ادم خیلی جدی هستن و زود گرم نمیگیرن یکم مغرور و خود خواه هستن و… من با همون نگاه اول عاشقش شدم و دیگه کلا معلم کلاس چهارممو فراموش کردم هیچ حسی بهشون ندارم انگار جایگزین شد حسم چون دبیر علومم جوون بودن منو یاد ایشون مینداخت و کلا جاشو پر کردن.من به یکی از دوستام گفتم به اصطلاح رو ایشون کراشم اونم با اجازه من رفت بهشون گفت ک من خیلی دوسشون دارم ایشونم خیلی ذوق زده شدن چون اولین سالشون بود و… من هیجان زده شدم و تصمیم گرفتم خودم بهشون بگم خودمم روم نشد رو کاغذ نوشتم و بهشون دادم ایشون هیچ جوابی ندادن و هیچ الکسول عملی نشون ندادن گذشتو گذشت و ایشون بعد اون اتفاق سرد شدن باهام سرد بودن سرد ترم شدن تا اینکه تصمیم گرفتم درمورد احساسم به مشاور مدرسمون بگم اونم گفت اره ی بار داشتم باهاشون صحبت میکردم گفتن یکی از دانش اموزاشون وابسته ایشون شدن و میخوان کمکش کنن یه جوری.حرفایی ک حسمو کمتر کنه و مشاور بهم گف روم اثر نداشت ولی من تظاهر کردم حسی ندارم..، خلاصه رفتم بهش گفتم ک خانم من دیگ هیچ حسی بهتون ندارمو اینا اون یکم باهام بهتر شد نه خیلی بعد یه اتفاق هایی افتاد ک برام سو تفاهم پیش اومد یه چیزایی بهش گفتم ک خیلی دلخور و عصبی شد از دستم و بعدش از طریق مشاور فهمیدم اشتباه کردم ازش معذرت خواهی کردم و اون خندید و گفت منو بخشیده باورم نمیشد ک ایشون با اون همه غرور و مغرور بودنشون چجوری منو بخشیدن… خلاصه روابطمون بد نبود خوب بود ایشون خیلی با دقت به حرفای من گوش میکردن وقتی خجالت میکشیدم بهشون نگاه کنم ایشون قشنگ به چشمام نگاه میکردن و همیشه به تخم چشمام نگاه میکنن قشنگ.هر جلسه ک باهاشون کلاس داریم ایشون هیچ وقت سر کلاس بهم نگاه نمیکنن به همه نگاه میکنن جز من البته اونم بعد اینک گفتم خجالت میکشم نگاتون کنم اونم به چشماتون.وقتی سرم پایینه و هواسم نیست زیر چشمی نگام میکنن و وقتی هم سرمو میارم بالا نگاهشون رو بر میدارن توی یه زنگ 7.8 بار نگام میکنن زیر چشی.اخر مدرسه بود گفتم میشه بغلتون کنم ایشون خندیدن بهم گفتن نه! اخرین روز مدرسه هم دوستمو بغل کردن و من اعصابم بهم خورد با خنده بهشون گفتم خانم این انصافه ک شما زهرا رو بغل کردین منو نه!ایشون لبخند زدن و هیچی نگفتن و منم گفتم اشکال نداره شاید دوست ندارین… هر وقتم بهش میگفتم دوستون دارم ایشون میگفتن من همه ی دانش اموزامو دوست دارم یه جورایی هم به زور از زیر زبونشن اوردم بیرون ک گفتن ازم بدشون نمیاد!من فقط میخوام بدونم واقعا از ته دل دوسم دارن یا نه هیچ دلیل منظقی پیدا نمیکنم رفتاراشون برام عجیبه نمیفهمم درک نمیکنم رفتاراشون رو لطفا با دلیل بهم بگین دوسم دارن یا نه
سلام منم عاشق معلمم خیلی دلتنگشممممم اما به ی دلایلی ازم بدش میاد ولی میدونم دوسم داره اما چیکار کنم اما من عشق واقعی و تو چشاش پیدا کردم??
من عاشق مشاورم شدم و خودشون هم میدونن
6 ماه گذشته به ایشون گفتم و بهم گفتن که بعد کنکور باهام حرف میزنیم
ولی من امسال نتیجه ای که میخوام رو نمیگیرم و مجبورم به سال دیگه هم پشت کنکور بمونم…در این مورد با خودشون هم حرف زدم
ولی الان تلکیف من مشخص نیس درمورد احساسم و علاقم بهشون نمیدونم نظر ایشون چیه…به نظر شما چیکار کنم
چون نمیخوام اگه یک سال دیگه هم موندم با فک کردن به ایشون اونم الکی خراب بشه میخوام تکلیفم مشخص بشه و به نظر شما چیکار کنم؟!
من عاشق معلم ریاضیم شدم معلم ریاضیم خانوم هست ومنم دخترم کلاس هفتم هستم واینکه معلم ریاضیم ۲۰ سال سابقه داره و خیلی مغروره به طوری که به زور یه لبخند خیلی کوچیک میزنه من همیشه نمره هام خوبه یا ۲۰ بوده یا۱۹ و فقط ۴ جلسه دیگه باهاش کلاس دارم . دارم دیوونه میشم تورو خدا کمکم کنید. من يه معلم ریاضی دارم که الان خیلی دوسش دارم عاشقشم معلمم خانومه و منم دختر هستم و کلاس هفتمم و همیشه نمره های ریاضیم با۱۹ بوده یا۲۰ واینکه فقط چهار جلسه دیگه باهاشون کلاس دارم ن معلم ریاضیم ۲۰ سال سابقه داره و اینکه بگم اخلاقش خیلی خوبه نه خوب نیست به زور جواب سلام آدمو میده و خیلی مغروره به حدی مغروره که به زور یه لبخند کوچیک میزنه .و هر وقت که فکر میکنم فقط چهار جلسه دیگه باهاش کلاس دارم دلم پر میشه میخوام گریه کنم توروخدا بگید بخاطر چیه که اینقدر بهش وابسته شدم چکار کنم این حس از بین بره
سلام،من 23 سالمه،متاهل هستم و یه برادر 15 ساله دارم،رابطهی خوبی باهم داریم و برادرم معمولا در مورد اتفاقای روزمرهش باهام صحبت میکنه،راستش چند وقتیه که در مورد معلمش که 27 سالشه و خیلی غیر معمول باهاش صمیمی شده حرف میزنه و من با چیزایی که میگه یه خورده مشکوک شدم که نکنه یه وقت به خاطر سنش و خانوادم که درک درستی از این مسائل ندارن،قربانیه تجاوز بشه، به نظر شما چطوری میتونم از این اتفاق جلوگیری کنم؟
شما که رابطه خوب و صمیمانه ای با برادرتان دارید. همه مسایل را دقیق و واضح برای برادرتان توضیح دهید و آگاهی لازم را بدهید. ایشان در سن نوجوانی هستند، نوجوان امروز اطلاعات کافی در مورد خیلی از مسائل مثل مسائل جنسی دارد.
من سارام، یه دختر ۱۸ ساله که تو مدرسه عاشق معلمم شدم. عاشق نیستم جوری که قبلم براش بزنه و اینا.ولی هم به زنش حسودیم میشه و هم اینکه مسئله جدید من اینجاست که از اپل سال همه چی شروع شد. ایشون تو کلاس خیلی به من توجه میکردن،بیشتر از بقیه بچها،با همه شوخی میکرذن در کل و کلا کلاس فانی بود. من برای تایپ جزوه به گفته خودشون،بهشون پیام دادم و خیلی باهام خوب حرف زدن،همه چی ازونجا شروع شد تا اینکه هر شب بهم پیام میدادن، تو کلاس بهم خیره میشدن و تا نگام بهشون می افتاد لبخند میزدن و نگاهشونو میگرفتن ازم، اینا خیلی برام لذت بخش بود،هم اینکه خیلی با جذبه و جذابن از نظر من با اینکه زیبایی خاصی ندارن یا از نظر بقیه اصلا جذاب نیستن، ولی این رفتارا و لبخندا خیلی جذابه! من کمبود محبت ندارم و هزار برابر این محبتارو از از سوی اطرافیانم دیدم، ولی اینکه من برای این اقا خاص بودم خیلی برام حس خوبی داشت، اون توجها و…این قضیه یه ماهی شد که تاکید کردن به هیچکس چیزی نگم.من به چندتا از دوستای قابل اعتمادم و دوست پسر سابقم که شاگرد ایشون بودن گفتم، بنظرم اشتباهم تو این مورد دوم بود چون فکر میکنم عکس یا پیام یا حرف بدی از من به ایشون گفتن که یهویی سرد شدن،همچی خوب بود تا اینکه حدودا همون روزا و هفته هایی که من ب بقیه چیزی راجب پیاما گفتم،معلمم باهام سرد و یه شب تو پیاما که باهم حرف میزدیم و همچی اوکی بود، سر یه بحثی نوشتم شما که هنوز جوونین و ایشون نوشتن معلمی هم بعضی وقتا شغل بدیه! بعد پرسیدم چرا؟ گفت دیگ… و بعد ازون دیگه هرشب پیامی نداد و کلا سرد شد ، حتی دیگه تو کلاسم بهم توجه ی نمیکنه ، چندبار به بهونه های مختلف بهشون پیام دادم ولی اصلا جوابگو نبود و اصلا گرم نگرفتن، این مسئله برا من خیلیی شوک بود چون یهویی شد و من اصلا دلیلشو نمیدونم سعی کردم فراموششون کنم و حتی دیگ اکانتمم عوض کردم ک پیاماشونو نخونم دیگه ولی باز دوباره که میبینمشون ، واقعا دوس دارم هنوزم بهم توجه کنن و پیام بدن، خیلی حس خوبی به پیاماشون داشتم و امسال کنکور دارمو الان چهارساعته که نشستم به کتاب زل زدم و هیچی نخوندم:)))) تنها فکرم اینه ک کنکور پزشکی قبول بشم ک بتونم باز ب این بهونه بهشون پیام بدم ولی بازم هم سخت تره و هم اینکه انگار همش دارم خودمو کوچیک میکنم ،لطفا کمکم کنید خیلی حالم بده..
این معلم فقط به شما توجه خاص داشته و دوست داشته رابطه شما پنهان بماند. اگر دوست داشتن ایشان فقط از دید استاد و شاگردی بود چه اشکالی داشت دیگران هم متوجه شوند، پس بیشتر فکر کن، این اتفاق را به فال نیک بگیر و حواس خودت را با روش های مختلف که در کامنت های قبلی گفتیم به درس ات و هدفت متمرکز کن.
سلام من 18 سالمه و یکی دوماهه معلم خصوصی مرد دارم حدود 29 سال داره به شدت بهش علاقه دارم و میشه گفت یجورایی عاشقشم قبلا یروز درهفته باهاش کلاس داشتم ولی الان دلم میخاد زیاد ببینمش بخاطر همین کلاسمو کردم سه روز در هفته هرجلسه که میاد مدام حالمو میپرسه از روزایی که باهاش کلاس نداشتم میپرسه که چطوری گذشتو اینا از روزای خودشم میگه بعد کلا ادمیه که سر درس خیلی جدیه منم حوصلم که سر میره سر بحثو یجوری باز میکنم یکم شوخی میکنه میخنده ولی یهو به درس ادامه میده و یجورایی ناراحت میشم چون حس میکنم علاقه ای به حرف زدن با من نداره اکثر مواقع ارتباط چشمی باهم داریم و اون همیشه ارتباطو حفظ میکنه منم پرو پرو وایمیستم نگاش دلم میخاد حسمو بهش بگم ولی میترسم دیگه با من کلاس بر نداره هرچند حس میکنم یچیزایی فهمیده از علاقم چون جدیدا وقتی میاد خیلی به خودش رسیده انگار ولی بازم نمیدونم مطمئن نیستم و یهو با خودم میگم شاید بعد کلاس من میخاد بره پیش دوستدخترش یا مثلا گاهی که بهم نزدیک میشه ناخوداگاه نگاش میکنم و انگار فکر میکنه اذیتمو سریع خودشو عقب میکشه خیلی فکرمو درگیر کرده البته نه جوری که از کارو زندگی بیفتم بعد اینکه هروقت از اونیکی استاد مردم حرف میزنم علاقه ای به شنیدن نداره و یجورایی ناراحتو عصبی میشه جوری که انگار حسادت کنه دلم میخاد بیشتر از یه شاگرد براش باشم ولی نمیدونم چیکار کنم اصلا اعتراف کردن بهش درسته؟
من قبلا عاشق معلم کلاس چهارمم شده بودم وقتی کلاس شیشم بودم و روابطم خیلی با ایشون خوب بود ایشون منو خیلی دوست داشتن وقتی اومدم راهنمایی دوری از ایشون برام سخت بود و خیلی دلتنگ ایشون میشدم تا اینکه با دبیر علومم ک اولین سالی هس ک درس میده و 24 سالشه اون منو یاد معلم کلاس چهارمم ک اونم جوون بود مینداخت طی ی مدت کوتاهیی من احساسی ک ب اون معلم کلاس چهارمم داشتم رو از دست دادم و علاقه من سمت ایشون رفت ی جورایی جایگزین شد ایشون خیلی جدی بودن جون میدونستن تو سنی هستیم ک ممکنه وابسته ایشون بشبم من خیلی بهشون احساس داشتم ب دوستام گفتم ک رو ایشون ب اصطلاح کراش دارم یکی از دوستام ب ایشون گفتن ایشون خوشحال شدن من تصمیم گرفتم و یه جورایی هیجان زده شدم تا خودم شخصا بگم ک دوسشون دارم برای همین توی ی برگه نوشتم و دادم ب ایشون ایشونم هیچی نگفتن،یکم باهام سرد شدن و جدی یه زره بیشتر از من ب بچه ها توجه داشتن من خیلی ناراحت شدم ی رفتارای بدی کردم و… ک یکم عصبی شدن از من،من تصمیم گرفتم ک برم توضیح بدم برای مشاورمون ایشونم گفتن ک دبیر علوم ی بار ک داشتن با ایشون حرف میزدن گفتن ک یکی از دانش اموزاشون وابسته ایشون شدن ک من بودم و میخوان کمکش کنن و منم ک ی رفتارای بدی کرده بودم درموردش با ایشون صحبت کرده بودن و گفته بودن من جای خواهر کوچیکترشونم و من دارم اشتباه برداشت میکنم از رفتاراشون و…. من هر وقت میگفتم دوستون دارم میگفت من همه ی دانش آموزامو دوس دارم هیچ وقت مستقیم بهم نمیگفتن همش منو از خودشون دور میکردن تا وابسته نشم اما وقتی سرم پابینه زیر چشمی نگام میکنن جوری ک نفهمم و ی لبخند ریز میزنن میشه بگین برای چیه؟ ک انقد منو زیر نظر دارن با هر معلمی حرف میزنن خوب توجه میکنن چی میگم و با ایشوفقط بگین چرا زیر چشمی نگام میکنن وقتی نگاشون میکنم چشماشونو ازم بر میدارن،خیلی کم پیش اومده باهام گرم بگیرن البته بابچ های دیگم زیاد گرم نمیگیرین رفتاراشون با من خیلی خاصه. من نمیدونم دوسم دارن یا نه نمیتونم درک کنم همه ی دوستام میگن اون تو رو خیلی دوس داره نمیدونم والله. من ایشونو خیلی دوست دارم و همیشه دلم براشون تنگ میشه. نمیدونم قراره چیکار کنم نمیدونم سر از رفتاراشون در نمیارم ی بار باهام خوبن ی بار نه ، سر کلاس وقتی سوال میپرسم خیلی با دقت ب حرفام گوش میکنن و خیلی با دقت جوابمو میدن ی بار ازشون خاستم بغلشون کنم ایشون خندیدن و گفتن نه، خانم امیری من دوسشون دارم!دست خودم نیس!خواستم فراموششون کنم نشد!به خودم میگفتم نه اون منو دوست نداره،اینو میگفتم اما بازم باور نمیکردم،میگفتم اره دوست داره بازم باور نمیکردم،نمیدونم فازم چیه؟!من فقط میخوام دوسم داشته باشن هیچی نمیخوام،احساس میکنم درکم نمیکنن،منو دوست ندارن،من خیلی منطقی هستم،قلبم میگه دوست داره ذهنم میگه اگ دوسن داره پس اینا چیه؟؟؟البته اینو بگما اون اتفاق ک افتاد ازشون معذرت خواستم به خاطر رفتارم و منو از ته دل بخشیدن. راستی الان بهش احساس خیلی شدید شدیدی ندارم اما خوب ب ی اندازه ای وابستش هستم. راستی اون هیچ اطلاعاتی بهم نمیداد ک اسمش چیه و… من به زور از مشاور گرفتم و ی چیرایی ازش فهمیدم البته اخر سال بهمون
سلام من فقط ی سوال دارم،چرا قلب ما رو میشکونین ک فقط قصدش دوست داشتن خودتونه؟!
سلام من دختری ۱۶ ساله هستم اوایل سال به دلیل به سری مشکلات شخصی با معلم شیمیم حضوری صحبت میکردم ایشون هم خانمه و حدود ۲۶ سالشونه مجرد هم هستن ، کم کم این صحبتا رسید به چت کردن به طوری که الان به قدری وابسته شدم که نمیتونم یه شب باهاش چت نکنم البته معلمم هم بارها بهم گفته که ازم خوشش میاد ولی نمیدونم چکار کنم الان همش به این فکر میکنم که نکنه ازدواج کنه و بره یا نکنه دیگه از من خوشش نیاد
: با یکی از معلم ها خیلی احساس صمیمیت می کردم. یکی از همکلاسی هایم قصد خودکشی داشت. با معلمم تماس گرفتم و چند بار رفتم تا با او درباره ی مشکل همکلاسی ام صحبت کنم اما معلمم خیال کرد می خواهم درباره ی مسائل خصوصی خودم با او صحبت کنم و خیلی ناراحت شد و حتی من را مسدود کرد. یکماه از این ماجرا می گذرد. یک هفته ی اول به طور کلی افسرده بودم و مدام به این موضوع فکر می کردم. الان خیلی بهترم اما میخوام این موضوع حل بشه. با مشاور مدرسه در این مورد صحبت کردم و ایشان با معلمم حرف زدند. معلم گفته بود از من ناراحتی ندارد و مشکلی نیست اما من هنوز توسط ایشان مسدود هستم و میخواهم این سوء تفاهم حل شود. از طرفی نگرانم که اگر بخواهم با ایشان صحبت کنم واکنش منفی نشان دهند و حتی اجازه ی صحبت ندهن. راستش این موضوع تمرکزم رو به هم زده. خصوصا الان که در فصل امتحانات پایانترم هستیم و لازمه برای مطالعه تمرکز داشته باشم ، این موضوع ذهنم رو درگیر کرده و وقتی بهش فکر می کنم احساس خیلی بدی پیدا می کنم. وقتی به رابطه ی خوبی که قبلا با معلمم داشتم فکر می کنم با خودم میگم ای کاش تماس نگرفته بودم. کاش اینقدر مزاحمشون نشده بودم…
سلام وقت بخیر مشکل شما رو بررسی کردم دختر گلم .این خیلی خوبه که نسبت به اشتباهت بینش داری و بهترین کار رو انجام دادی که با مشاور مدرسه صحبت کردی و از طرفی مطمئن شدی که معلم ناراحتی از شما به دل نگرفته.دختر گلم به معلم و خودت فضا بده و بزار فاصله اتفاق بیفته گاهی بهترین کار سکوت و هیچ کاری انجام ندادن هست .احساس گناهت رو درک میکنم ولی خودت رو ببخش و بدون هیچ چیز ارزش اینو نداره که به روانت آسیب بزنی .ارامشت رو حفظ کن و سعی کن با انجام دادن ریلکسیشن و تنفس درست افکار منفی رو از ذهنت بیرون کنی.
من ۲۰ سالمه دخترم و مجرد دانشجوی سال دوم روانشناسی هستم راستش من زمانی که مدرسه می رفتم در سن ۱۶ سالگی به یکی از معلم ها وابستگی خاصی پیدا کردم که این تا دوران کنکور ادامه داشت اما من چیزی نگفتم تا ایشون یک روز خودشون به من گفتن که من تورو خیلی دوست دارم و تو با بقیه ی دانش آموزام برام فرق می کنی (معلمم خانم بودن) بعد که کلاسا مجازی شد و من در دوران کنکور بودم همش بهم پیام میدادن و مدام می گفتن که دلتنگن و حالمو می پرسیدن این گذشت تا من کنکور قبول شدم و ایشون ازم خواستن که رابطمو باهاشون قطع نکنم و این ادامه داشت تا اینکه دو سال پیش من خیلی دلتنگیهام زیاد شده بود و دلم میخواست ایشون ببینم از طرفی هم می دونستم که این رابطه درست نیست و با یک بهانه ای یک دعوایی راه انداختم و رابطمو با ایشون قطع کردم ولی مشکل اینکه که با این که حدود یک سال از اون ماجرا میگذره من هنوزم بهشون فکر میکنم و این خیلی عذابم میده قبلاً هم سر جدایی پدر و مادرم به روانشناس مراجعه کردم چون مادرم ترکم کرد ولی این قضیه رو مطرح نکرده بودم
متاسفانه پدر و مادر شما از هم جدا شدند و ترس از دست دادن در وجود شما شکل گرفته است. قدر معلمی که اینقدر شما را دوست داشته ندانستید، می توانستید به رابطه ادامه بدهید اما نه شکل افراطی بلکه به شکل یک دوستی معمولی. خودتان از ترس اینکه روزی رابطه تان قطع شود، پیش دستی کردید و رابطه را تمام کردید. مراقب روابط آینده خودتان هم باشید، آدم هایی که شما را دوست دارند به راحتی از دست ندهید.
سلام من قبلا عاشق استادم بودم الان ازدواج کردم زندگی و همسر خوبی دارم و اهل خیانت نیستم ولی هنوز استادم رو دوست دارم و نمیتونم فراموشش کنم.نمیدونم چه کنم
شما هیچ وقت به شکل کامل ایشان را فراموش نخواهید کرد، همیشه به عنوان یک انسان خوب و تاثیرگذار از او یاد کن. خوبی های زندگی خودت را به خودت یادآوری کن و به خودت بگو استادان و معلمان را باید به خاطر خودشان دوست داشت.
سلام 12ساله عاشق استادم شدم خودم متاهلم اونم متاهله همش به اون فکر میکنم هبعضی وقتا بهش پیام میدم به خودشم گفتم دوسش دارم ولی استادم خودش دکتری جامعه شناسی داره منو درک میکنه فقط میخوام بدونم اونم به من حسی داره اگه نداره بگه دیگه پیام ندم بهش ولی بهمن با احترام پیام میده. فقط دوست دارم یکم داشته باشم خیلی مرد خوبیه دوست داشتم اگکاش یه هفته عمر داشتم به جای یک غم طولانی یکهفته رو با اون بودم خیلی محبتشو میخوام خیلی دوسش دارم من 34 سالمه اون 53 سالشه حرفاش آرامش بخشهایی نمیدونم از احترامها که جواب پیامامو میده یا اونم یجورایی دوست داره من یکمی تو لحظه ای از روزاش باشم حتی شده با یکی دو پیام در ماه 3 بارهم رفتم دفتر مشاوره داره باهاش در مورد زندگیم حرف زدم مشکلاتموگفتم با احترام جوابمو داده دلم میخواد تا آخر عمرم ازش مطلع باشم این آرومم میکنه
دوست عزیز احتمالا در رابطه خودت محبت و احترام کافی را دریافت نمی کنی، ایشان به عنوان یک انسان حامی و بزرگوار در کنار شما بوده است. بهتر است این فانتزی هات و این نوع دوست داشتن هات را برای همیشه در دل خودت نگه داری، آدم ها را به خاطر وجود خودشان دوست داشته باش، نه اینکه دوست داشته باشی تا روزی مال خودت باشه و فقط در کنار خودت باشه، براش آرزوی سلامتی کن تا خیر این آدم به آدم های دیگر هم برسد.
منم همینطور سال داره تموم میشه و من وابسته ی معلمم هستم
سلام
من ۱۲ سالمه الان که سال داره تموم میشه به معلمم وابسته شدم
چیکار کنم؟
منم همینطور
سلام من 15 سالمه معلم زبانمو خیلی دوست دارم خیلی ، یه جورایی مثل مامانم دوستش دارم! اما داره بازنشسته میشه منم خیلی بهش وابسته هستم نمیدونم چکار کنم
می توانی هر از چند گاهی در فضای مجازی احوال پرسی کنی، یا زمانی به او زنگ بزنی . به مناسبت های مختلف به دیدنش بروی. معلمانی را دیدم که سال ها بعد از بازنشستگی همچنان ارتباط خودش را با شاگردانش حفظ کرده است. قلبشان برای هم می تپد و از این ارتباطات بسیار خرسند و راضی اند.
سلام من نه ولی دوست دارم با سه مرد معلم منظورم اینکه همسرم معلمرباشه ولی نمیشه
سلام من عاشق معلمم هستم ودوست دارم توجه ایشون رو به خودم جلب کنم به نظرت باید چیکار کنم
سلام من ۱۷سالمه حالم خوبه ولی حال کسی که نگرانشم اصلا خوب نیست من با معلمم یه رابطه صمیمانه داشتم یک روز که از کلاس ایشون بدون اجازه اومدم بیرون اون موقع خیلی حالم بد بود وایشون انگار روی این مسئله حساس بودن بعد یکی از بچه ها گفت خانم نظری داره فرار می کنه ومن رو صدا زدن منم دوباره برگشتم بالا گفت کجا گفتم می خوام برم خونمون داد زد و گفت اینجا کلاس منه. ولی شاید من انتظار داشتم یکم اروم تر بگه چرا از اون موقع سر کلاساشون سعی می کنم بیشتر نباشم ولی هر موقع می خوام از ایشون بپرسم واقعا چرا چرا انقدر عصبانی و این خشم از کجا میاد یه لحظه ای ،. الانم کلاسامون با ایشون تموم شده ولی من هنوز دوسشون دارم خیلی وبعضی وقتا میبینم که یهو تایم بین سوال حل کردن مون با خودشون اشک می ریزن و من با خودم می گم این دلیل عصبانیت ایشون و خیلی می خوام بدونم چی هست دقیقا ولی از طرفی می ترسم اگه بهشون پیام بدم عصبانی بشن و یهو دعوام کنن نمی دونم ولی نمی خوام من باعث حال بدشون باشم تازه ایشون یه زره مسن هم هستن
دوست عزیز معلم ها هم مثل همه آدم های دیگر مشکلاتی در زندگی خودشان دارند که گرچه کنار شما حضور دارند، گاها افکارشان به سمت مسائل زندگی منحرف می شود. مطمئن باشید زمانی هم که سر شما داد زده، خصومتی با شما نداشته، از جای دیگر ناراحت بوده یا چند مورد قبل از آن برایش ناراحتی پیش آمده بوده که نتوانسته بوده حل کند یا گفتگوی خوبی با کسی داشته باشد که مورد ناراحتی اش شده بوده، پس شما اولین آدم کم سال تر و ضعیف تر از خودش بودید که قربانی خشم های فروخورده قبلی اش شدید.
شما از این مسئله خیلی ناراحت شدید و باعث شده مدت ها ذهنتان درگیر شود و برای خودتان ذهن خوانی کنید. پس زمانی که دیدید حالشان کاملا خوب است به ایشان نزدیک بشوید و با احترام چند مورد از خوبی هایشان را بگویید بعد بگویید من فلان روز ناراحت شدم ، انتظار نداشتم به این نحو مورد خشم شما قرار بگیرم، دوست دارم علت رفتار آن روزتان را بدانم.
سلام من عاشق معلم ریاضیم شدم البته من دخترم و اونم خانم هست. خیلی دوست دارم باهاش صمیمی شم اما چطور
راستش من از استاد فیزیکم که پسری 24ساله هست خوشم میاد و دوسش دارم ولی نمیدونم چجوری بهش بگم
من بشدت عاشق معلمم شدم و هر دقیقه بهش فکر میکنم و نمیتونم از فکرش بیام بیرون و بزرگ ترین ترسمم اینکه ک دیگا نتونم ببینمش باید چیکار کنم!
من مثل تو موندم
من 17 سالمه . رو استادم کراشم . اون 24 سالشه یه احساس خیلی قوی ای بهم میگه باید برم بهش بگم ولی از نتیجش می ترسم . چیکار کنم ؟
بهتره در این سن عشق خودتان را در دلتان نگه دارید و چیزی بر زبان نیاورید.
میخوام خیلی مستقیم و حضوری ب استادم ابراز علاقه کنم، قبلا ب صورت پیام بهش گفتم اما هیچ ری اکتی نداشته، حالا میخوام مستقیما بهش بگم. باید دقیقا چه چیزایی بهش بگم؟
من یه دختر ۱۴ ساله هستم اسمم ساناز ایوبی هست کلاس هفتم هستم من توی مدرسه یه معاون آموزشی داریم به نام خانم کاظمی من ایشون رو خیلی خیلی زیاد دوسشون دارم نمیدونم به چه دلیل اما واقعا دوسشون دارم نمیدونم چرا بد من به ایشون اول سال هم پیام دادم و گفتم خیلی دوستون دارم ایشون هم بعد ۳ ماه این?شکلکو فرستادن برام من حتا روز معلم براشون گل بردم درسته معلم نیستن و معاون هستن ولی با خودم گفتم ایشون هم خیلی زحمت میکشن و لایق گل هستن و دادم بهشون روز قبل هم گل بردم ولی مدرسه نیومده بودن و دوباره فردای اون روز بردم و گفتم خانم کاظمی ممنون که انقد برای ما زحمت میکشید و دادم بهشون و ایشون هم بهم چپ چپ نگاه کرد و خندید گفت مرسی من یه همکلاسی دارم به نام ترنم پاشایی خانم کاظمی رت من اولین ساله میشناسم و اولین ساله که تو این مدرسه هستم و خیلی خانم سخت گیری هستن و از هیچکی خوششون نمیاد البته حق هم دارن دخترا تو مدرسه ما خیلی شَر هستن و خانم کاظمی اول سال به این ترنم همکلاسی من گفته بود تو خیلی دختر خوبی هستی یعنی. این ترنم هم دختر خیلی خیلی شری هست و همیشه دعوا میکنه فحش میده ولی به حر حال بهش گفته بود تو دختر خوبی هستی و هروقت که دعوا میکرد ترنم خاتم کاظمی بهش میگفت تو دختر خوبی هستی من تورو خیلی دوست دارم و اینکه ترنم خیلی دختر خوشگلی هست موهاش بلنده چشم ابرو مشکی قد بلند و یکم تپل استایلش هم عالی هست و حقم داره خانم کاظمی ولی به حر حال دختر بی شخصیتی هست و درس هم نمیخونه و یه دختر هست اسمش مریم رحمی هست امسال سال آخر تو این مدرسه هست و ایشون انتظامات چندین ساله هست یعنی ۳ ساله انتظامات هست و خانم کاظمی ایشون رو خیلی دوست داره و حتا این دختر با ماشین خانم کاظمی میره میاد و کلن دستشو میگره
معلم باید هم محبت داشته باشد و هم اقتدار، در مقابل همه باید قوانین خودش را به موقع اجرا کند. اما در مورد دختری که به نظر شما شر و بی شخصیت هست ، ایشان هم نمی توانند به ایشان برچسب بزنند و رفتارهای زشتش را تقویت کنند، پس آن همکلاسی ات ، ترنم هم باید بداند دوست داشتنی و قابل احترام هست تا بتواند بقیه را هم دوست داشته باشد و احترام بگذارد. البته احساس شما این است که چون ایشان جذابیت ظاهری دارند مورد توجه معاون آموزشی هستند. و گفتید دختری که انتظامات مدرسه هست را هم دوست دارند، اکثر معلم ها دانش آموزان فعال را دوست دارند. احتمالا شما هم دختر فعال تری باشید احتمالا به شما هم بیشتر نزدیک خواهد شد. تعادل را در رفتار خودت حفظ کن و در عین حال خیلی هم انتظار نداشته باش.
من کنکور دارم امسال! یه مشکلی دارم با یکی از معلمام ارتباط دارم !باهم چت میکنیم…خیلی یواش یواش رابطه صمیمی تر شد بحثای جنسی باز شد و این حرفا ! و شایعاتی هست در مورد این معلم که ۳ بار ازدواج کرده و تو فاصله یکی از طلاقاش تا ازدواج بعدش با یکی از شاگرداش رابطه داشته و دختره باردار شده . من الان نمیدونم چیکار کنم !الانم متاهله و با من ارتباط داره .میگه فقط با توعم اینطوری .این داستان داره اذیتم میکنه اصلا نمیدونم چیکار کنم. میدونم آینده خوبی نداره چون هم متاهله هم این شایعات هست دربارش ولی خب نمیدونم چیکار کنم !درک میکنید که به عنوان یه دختر تو این سن رابطه با یه همچین مردی که هم خوشتیپه هم خوش هیکله هم کلی چیزا میتونه جذاب باشه!
منم همین جوریم دارم دیوونه میشم به خدا لطفا اگه راهکاری بلدین بگید
آخه خودمم نمیدونم چرا اینجوری دوسش دارم و تاحالا به کسی نگفتم این مسئله رو و به خود معلم هم نگفتم این اولین باره که به زبونش میارم
نمیدونم چجوری آنقدر دوسشودارم آخه اون معلم ریاضیم جای مادرمه ۴۲ سالیش میشه یه دختر کلاس ۱۱ داره و یک پسر کلاس ۵ من حتی از دخترشم کوچیکترم میدونم چرا انقدر دوسش دارم لطفا راهنماییم کنید که چجور این حس از بین بره
بهتره هر چه زودتر این رابطه را تمام کنی، این رابطه جز آسیب چیز دیگری برایت نخواهد داست.
من عاشق معلم شدم که معلم خیلی خیلی مهربونه و اسمش خانم امیرلوئی هستش اون می دون که چقدر دوستش دارم اما به روش نمیاره یه روز نیمد مدرسه من براش گریه کردم همه بچه ها بهم خندیدن اما واقع دوست ندارم که هیچ وقت از پیشم شاید امسال از مدرسه مون به کلی بره امیدوارم که یک روز لینو اتفاقی ببینه
من ۱۸ سالمه و برای کنکورم کلاس خصوصی میرم. یکی از معلم هام ۳۳ سالشه و بهم اعتراف کرده و گف دوس داره بعد کنکور با هم باشیم. من بهش علاقه ای ندارم و اینک خیلی فاصله سنیش زیاده
بهتر است به فکر اهداف آینده ات باشی و در این سن و با این اختلاف سنی وارد دوستی نشوی.
سلام روز تون بخیر خسته نباشید یک سوال خدمت تون داشتم این که اگه به یک نفر علاقه مند شد که تقریبا 6 یا 7 سال اختلاف سنی داریم و هم ایشون در جایگاه استادی هستن این عشق به وجود اومده باشه چگونه موضوع باهاشون مطرح بشه ؟؟ بله و تقریبا یک سال بیشتر که این حس عشق و علاقه ام به وجود اومده فکرمیکردم که شاید به خاطر اون مقطع سنی ام باشه که احساسی رو پیدا کردم و به مرور زمان فراموش میشه ولی برعکس شدت اش هم بیشار شد
سلام من یه معلم فیزیکم و ۲۰ سال سابقه دارم
میخوام بدونم چه اشکالی داره دانش اموزتو همون طور که دوست داره دوست داشته باشی ؟
مگر قراره ما چند بار زندگی کنیم که به خاطرغرور مون از چیز هایی که دوست داریم بزنیم واقعه بینانه به زندگی نگاه کنید
من معلم متوسطه دومم یکی از دانش آموز هام یهو اومد پرید بغلم و بهم گفت دوستم داره و برام تعریف کرد که به خاطر دوری من ازش چها نکشیده چرا من باید دوستش نداشته باشم چرا باید برم مشاوره بگیرم که چطور باهاش رفتار کنم که ضربه نبینه در حالی که بهترین کارو میتونم براش کنم
من محکم بغلش کردم و متوجه شدم بهترین حس دنیا چیه
اینکه که اگر روزی هیچ کس دوست نداشته باشه اون همیشه دوستت داره حتی اگر کار اشتباه کرده باشی بازم دوستت داره میگن حس دانش آموز گذراست خب باشه حس همه آدم ها گذراست و هیچ ربطی به سن و… هم نداره
قشنگ ترین اتفاق زندگی من بوده و هست و خوشحالم که دارمش و همیشه کنار هم هستیم خوشحالم و به خودم افتخار میکنم که همچین دانش آموزی کنارمه که هر وقت حالم بده مرحم زخم هامه
همیشه معدلش ۸ و۹ بود وقتی ازش خواستم درس بخونه الان یکی از استعداد های درخشانه
شاید به نظر خیلیا مسخره هست که من یه دبیر هستم و این کارو میکنم ولی میدونم بهترین کاره و از دل شکستن بهتره
به همه همکار های خودم میگم که اگر دانش آموزی رو از خودشون دور کردن بزرگ ترین اشتباه زندگی شون بوده
نمی گم هر دانش آموزی دانش آموزی که واقعا دوستت داره و هرچی میگی گوش میکنه اون دانش آموز
چه اشکالی داره وقتی دلت براش تنگ میشه تو بهش پیام بدی و حالشو بپرسی چه اشکالی داره تو بغلش کنی چه اشکالی داره تو توی بغلش بخوابی چه اشکالی داره تو بوسش کنی
هیچ اشکالی نداره که خیلی از همکارا اینو اشکال میدونن
سلام من 18 سالمه و خب یه معلم فیزیک خصوصی دارم و به شدت بهش علاقه دارم فکرو ذکرم شده اون حدود 29 سال داره دوست دارم براش بیشتر از یه شاگرد باشم و حسمو بهش بگم ولی نمیدونم چطور کمکی میتونین بکنین؟ من از فیزیک واقعا بدم میومد و نمرم زیر 15 بود ولی الان با عشق فیزیک میخونم
شما معلم نیستید شما یه فرشته اید ای کاش دبیر منم ظرز فکر شما رو داشت ای کاش شما توی مدرسه ما بودین!
چه معلم خوبی هستید….
خوش ب حال دانش آموزاتون
من یه دختر کلاس هفتمیم که عاشق معاونم هستم ولی اون ب من هیچ اهمیتی نمیده
به خاطر درسم هم نیس چون درس خوبی دارم
غرورش این اجازه رو نمیده
و این دیوانه کنندس
سلام و درود بر شما
انشالله که به پای هم پیر شین با دل شاد
عاشق معلم زبانم شدم ایشون استاد دانشگاس خیلی سنامون فرق داره اما برام مهم نی
روز اخر بهش گفتم تدافط برا همیشه گف موفق باشین اما ی طوری التماس تو لحنش رود ک نرم
کاش حس ماهم دو طرفه رود??
دم شما معلم فیزیک گرم با این شعور و درک بالا❤️❤️
شما معلم خیلی خوبی هستید کاشکی معلم منم اینطوری بود
من دیوونشم البته به روم نمیارم چون کلا ۸ روزه که می شناسمش ولی خب از همون روز اول عاشقش بودم اما اون خیلی خشک و بی احساسه و از من متنفره ولی من حاضرم هر کاری میگه انجام بدم هر کاریییییییی
هیچکس جای من نیست بدونه جقد دوسش دارم حتی حاضرم برده اش باشم
ای کاش همه معلما این افکار شما رو داشتن
درود بر شما معلم گرامی که با رفتارتان چقدر به یک دانش آموز انگیزه دادید و باعث موفقیت و پیشرفتش شدید.
کاش همه مثل شما با شعور بودن
کاش همه مثل شما بودن, اشکم در اومد با حرفاتون?
خوشبحال شاگرد هاتون
بهترین معلم دنیایی دمت گرم
من دخترم کلاس هفتم هستم عاشق معلمم شدم که خانم هست معلمم اخلاقش طوری نیست که بخوام بهش بگم من خیلی شمارو دوست دارم همیشه به فکرشم و بخواطر علاقه ای که به معلمم دارم تو درسش عالی ام خیلی دارم اذیت میشم. اذیت میشم که عاشق یه زن شدم اونم کم محلی میکنه و همیشه تو فکرشم. ازش خوشم میاد دوست دارم بهش بگم دوستون دارم ولی خوب خجالت میکشم. همیشه تو فکرمه. نمیدونم چطور بهتون بگم معلمم دبیر علوم اول اصلا دوسش نداشتم ولی کم کم بهش علاقه مند شدم یعنی دوست دارم کنار باشه ببینمش باهاش صحبت کنم همه مسخرم میکنن
سعی کن به کسی ابراز علاقه کنی که در وجودش عشق و صمیمیت می بینی نه غرور و تکبر. شاید مادری داری که خیلی شبیه ایشان است، از اول درست تحویلت نگرفته و عشق خالص و نابش را تقدیم شما نکرده است و الان دقیقا جذب کسی می شوی که باز ناکام بمانی. خوب دقت کن حتی گفتی بچه های دیگر به خاطر این موضوع شما را مسخره می کنند. پس سعی کن اول خودت خودت را دوست داشته باشی و به خودت احترام بگذاری و محبت را از کسی طلب نکنی که محبتی ندارد.
خب من یه معلم دارم دوستش دارم و خب من دوساله اوشون میشناسم و بسیار بهش وابسته هستم و من میخوام بیشتر از همه دوستم داشته باشه اون اصلا با اینکه منو خیلی خوب میشناسه اصلا بهم پیام نمیده یا اگه سمتش نرم بهم نه پیامی میده نه چیزی ولی خودش میگه دوست دارم و خب من نمیدونم راست میگه یا نه ولی خب مثلا هر وقت میرم کلاسش نگاش کلا روی منه یا مثلا خیلی وقتا بهش بی احترامی کردم ولی منو بخشیده و مثل قبل دوستم داشته و خب من احساس میکنم شاید زیاد بهش پیام بدم اذیت بشه و واقعا نمیدونم چیکارکنم خب من خیلی هارو دیدم که با معلمشون میرن بیرون اینا ولی این آنقدر مغروره که حتی اصن پیامم ندم سراغم نمیگیره و واقعا دلم میخواد اونم بهم پیام بده ولی خب میگه دوست دارم و اینا و همیشه ناراحت میشم از دلم در میاره و خب کلا همیشه بهم ثابت میکنه که مثلا کار اشتباهی انجام نداده و خب یه بار من بهش گفتم که چرا مثلا فلانی بغل کردی و باهاش عکس انداختی اون منو قانع کرد که همچین کاری نکرده
منم هفتمیم و عاشق معاون آموزشیم هستم و دقیقا اتفاقاتی ک برات افتادن برای منم افتادن:)
من برای روز معلم بهش گل دادم و دقیقا نامه براش نوشتم و رفتم داخل بغلش اما اون اصلا ب خودش اجازه نمیده ابزار علاقه کنه و دیونه شدم دیگه….
از حرف های شما پیداست که این معلم شما ثبات ندارد. زمانی مغرور است و زمانی از دل شما در می آورد. رفتارش را توجیه می کند. پس به خودت احترام بگذار و خودت را شیفته نشان نده و فقط به عنوان یک معلم احترام بگذار
حدود شش ماهه ک عاشق معلم ریاضی شدم اون خیلی بی احساسه ولی من سعی کردم ک بهش بفهمونم دوستش وقتی داره راه میره بهش نگاه میکنم لبخند میزنم اونم ی لبخند کوچولو میزنه و رد میشه خیلی عادی برخورد میکنه و بی احساسه و همین ازارم میده حتی یبارم واسش گل خریدم بهش دادم بهشم گفتم دوست دارم ولی بازم بی احساسه چجوری باهاش ابراز علاقه کنم
همدردی
دیگر لازم نیست بیشتر از این ابراز علاقه کنی، فقط به عنوان معلم به او احترام بگذار.
سلام خسته نباشید یع سوال داشتم من ۲ تا ۳ هفتس که کلاس اضافه موسسه زبان رو به صورت حضوری بر میدارم و کلاس مختلط هست و توی اون کلاس ها دختری رو دیدم و ازش خوشم اومده ولی نمیدونم اون هم دنبال دوست پسر هست یا نه. تقریبا هم سن خودم هست و اینکه نمیدونم چجوری باید سر صحبت رو باهاش باز کنم (خودم متولد ۸۶ هستم )
شما در سن نوجوانی هستید، گرایش به جنس مخالف کاملا طبیعی هست و این هیجانات حتی با شور و حرارت بیشتری بالا می آیند، بهتر است در این سن ذهن خودت را درگیر این مسائل نکنی، خویشتن داری کنید. تا از هر نظر به بلوغ و پختگی برسید. شما در حال حاضر اهداف دیگری دارید که آینده شما به آن گره خورده است. برای رسیدن به اهدافت برنامه ریزی کن و برایش تلاش کن.
من یه دختری رو دوست دارم که معلم زبان انگلیسی من هست از من ۱ یا دو سال هم بزرگتر هست ولی من روم نمیشه بهش بگم دوسش دارم چی کار باید بکنم میدونم که دل اونم با من هست از برخوردش میدونم
سلام.پنج سالی میشه ک با مردی آشنا شدم.اون قبلا مدرس زبان بودو منم شاگردش بیشتر اوقات با چت و ملاقات سر کلاس گذشت ورابطه صمیمیی بینمون ایجاد ولی هیچ وقت از جانب ایشون به ابراز علاقه ختم نشد.تااینکه یکی از دوستام بهش ابراز علاقه کرد و اونم بهش جواب مثبت داد.اون خانمم حتی ایشونو از ارتباط بامن منع کرد.البته خودش خبر ندار ک اون خانوم به من همه چی رو گفته درمورد رابطه شون .البته بعد چند ماه رابطه شون تموم شد و جدا شدن من بابت این موضوع هنوزاز دستش اعصبانیم.ازاون ببعد ماخیلی همدیگرو میبینیم اون همیشه خودشو مشتاق نشون مید ومیخند نگاهش همیشه متوجه منه ودرعین حال هیچ حرفی ام نمیزنه و من همیشه در این جور مواقع سرد برخورد کردم و نادیده گرفتمش .الانم خیلی اتفاقی باهم چت کردیم و اون میگه منو نمیشناسه و وقتی خودمو معرفی کردم اون منو بلاک کرد.من الان باید چیکار کنم بنظرتون؟این نشونه چیه؟علاقه؟خشم؟تلافی؟میتونم بهش بگم من از رابطه قبلیش خبر دارم؟اصلا امیدی هست برگرد؟
همیشه بعدازاینکه میبینمش ناراحت میشم و کسل دوست دارم باهاش حرف بزنم تا سوتفاهمی ک پیش اومد حل بشه .وازاینکه هیچ وقت مستقیم ابراز علاقه نکرد میترسم پا پیش بزارم.بخاطر همبن ترجیح میدم اون پاپیش بزار برای صحبت.تنها تصمیمی ک دارم اینه فقط همه چی درست بشه یا تموم.تا منم بتونم از این سردرگمی بیرون بیام.ممنون میشم راحلی پیش پام بزارین
بهتر است دیگر اصلا به این فرد فکر نکنی، اگر واقعا شما را دوست داشت خیلی واضح و ساده ابراز می کرد. پس اگر احساسی هم نسبت به شما داشته، تردید داشته است، که وارد رابطه با کس دیگری شده است. پس به خودت احترام بگذار و دیگر پیگیری نکن.
سلام من کلاس هشتمم خودم هم دخترم معلمم هم خانم و مجرد هست ایشون وقتی اول سال اومدن تو کلاس من ازشون خوشم نمیومد ولی بعد یک ماه انقدر با بچه ها شوخی کردن که نمیدونم چیشد یک دفعه عاشقش شدم جوری که ما هفته ای ۲ بار باهاش کلاس داشتیم من تا اونروز برسه دیوانه میشدم انگیزه زندگیم شده بود این به امید این درس میخوندم و نمراتم از ۱۹ پایین تر نمیومد کل اتاقم اسم اینو زده بودم تا بتونم انگیزه بگیرم رسیدیم به امتحان های دی به ماه برنامه ریزی دادن من توی کل برنامه ریزی اسم اینو نوشتم من اون یک ماهی که اونو ندیدم دیوونه شدم هر روز گریه میکردم ولی بعدش یک نامه بهش دادم و همه ی احساساتم رو بهش گفتم ولی دیگه بعد اون نامه بهم توجه نکرد حتی یک بار بهم نگفت دوسم داره من واقعا نابود شدم بعد من یک دفتر دارم که کل معلمام توش یک خاطره مینویسن من وقتی بهش دادم این نوشت ولی یکی ننوشت دوسم داره الان که عیده و تعطیلات واقعا نمیدونم چیکار کنم دارم دیوونه میشم حتی بهترین دوستام بهش گفتن و این گفته طبق شرایط نمیتونم بهش بگم و .. ولی یک بار میتونست بگه دوسم دارم واقعا نمیدونم چیکار کنم ?
منم هفتمیم و عاشق معاون آموزشیم هستم و دقیقا اتفاقاتی ک برات افتادن برای منم افتادن:)
من برای روز معلم بهش گل دادم و دقیقا نامه براش نوشتم و رفتم داخل بغلش اما اون اصلا ب خودش اجازه نمیده ابزار علاقه کنه و دیونه شدم دیگه….
کاش این معلم گرامی می توانست فقط احساس شما را تایید کند. از شما تشکر کند. اما شاید داشتن غرور و خودخواهی یا اینکه بلد نبوده چگونه ابراز احساسات کند. یا اینکه چه افکار و برداشتی از دوست داشتن شما کرده خدا می داند، با شما اینگونه رفتار کرده است.
دخترم درسته بدجوری دلت شکسته، اما سعی کن از این رابطه و از این نوع دوست داشتن یک درس بگیری. یاد بگیری عشق و محبتت را تقدیم کسی کنی که به همان اندازه عشق و محبت تقدیم شما می کند. کمی به خودت فکر کن چه عاملی باعث شد شخصی را به این اندازه دوست داشته باشی که افکارش تمام زندگی ات را تحت تاثیر قرار بدهد. آیا از مادرت محبت کافی گرفته بودی؟ آیا این معلم شباهت هایی به مادرت نداشت؟ پس به خودت احترام بگذار، خودت خودت را دوست داشته باش و به خاطر طرد شدن از جانب کسی که محبتی نداشته خودت را غمگین و افسرده نکن. شما دوست داشتنی هستید، حتما کسانی هستند که شما را دوست دارند و قلبشان برای شما می تپد. ارتباط خودت را با دوستانت گسترش بده، پیاده روی کن و سعی کن به تکالیف مدرسه ات برسی. اگر حین انجام تکالیف افکارش سراغت آمد، تصور کن توده ابری از بالای سرت می گذرند، فقط تماشا کن و اجازه بده بگذرند. یا به خودت بگو الان وقت ندارم به این افکار بپردازم فقط می خواهم یه زمان خاصی در روز به آن بپردازم. وقتی آن زمان خاص می رسد و می خواهی به آن بپردازی کم کم می بینی فکری نداری که به آن بپردازی. یا فکری که در موردش داری یا تصویری که از او جلو چشم شما می آید، فرض کن روبروی یک رایانه نشستی و آن فکر را با فونت های مختلف، با رنگ های مختلف تغییرش می دهی و جلو و عقب می بری و آنقدر با آن فکر یا تصویر بازی می کنی تا کم کم برایت بی اهمیت شود.
من یه دختر کلاس هفتمم یه معاون دارم که از روز اول که دیدمش خیلی عاشقش شدم بعد الان عیده و بعد عید روز معلمه و مبخوام براش گل بخرم نمیدونم به چه بهونه ای بهش بدن اخه کل مدرسه دوسش داریم اخه خیلی خوش اخلاق و مهربونه و خیلی دوست دارمش و هر شب موقع خواب بهش فکر میکنم خودش دو تا دختر بزرگ و یه پسر ۸ ساله داره نمیدونم درسته که بغلش کنم یا نه؟جدیدا خیلی احساسی شدم نمیدونم چرا اخه نسبت به مربی باشگاه و دبیر ورزشمم هنین حس خوب رو دارم که دوست دارم بهشون بگم دوسش دارم و بغلش کنم ولی روم نمیشه
من یه دختر کلاس هفتمم یه معاون دارم که از روز اول که دیدمش خیلی عاشقش شدم بعد الان عیده و بعد عید روز معلمه و مبخوام براش گل بخرم نمیدونم به چه بهونه ای بهش بدن اخه کل مدرسه دوسش داریم اخه خیلی خوش اخلاق و مهربونه و خیلی دوست دارمش و هر شب موقع خواب بهش فکر میکنم خودش دو تا دختر بزرگ و یه پسر ۸ ساله داره نمیدونم درسته که بغلش کنم یا نه؟
وای چقدر منی:)))
منم هفتم هستم و عااااشق معاونم هستم
برخی معلمین شخصیت کاریزماتیک دارند، جذاب و تاثیر گذارند، اعتماد به نفس بالایی دارند، خوب گوش می کنند، تماس چشمی برقرار می کنند، از زبان بدن خوب استفاده می کنند، جملات را سنجیده انتخاب می کنند، همیشه در حال یادگیری اند و چیز جدیدی برای ارائه دارند، به مخاطب شان اعتماد به نفس می دهند، اصیل، فروتن و خوش برخود هستند و طرف مقابل را هم دوست دارند. احتمالا معاون مدرسه شما از این خصوصیات برخوردارند که محبوب دانش آموزان شدند. به بهانه روز معلم براش گل بخر و تقدیمش کن و بگو که خیلی دوستش داری به قدری که دوست داری بغلش کنی، احتمالا شما را از خودش نخواهد راند.
سلام من عاشق معلم ریاضیمو
من یه دختر کلاس هفتمم یه معاون دارم که از روز اول که دیدمش خیلی عاشقش شدم بعد الان عیده و بعد عید روز معلمه و مبخوام براش گل بخرم نمیدونم به چه بهونه ای بهش بدن اخه کل مدرسه دوسش داریم اخه خیلی خوش اخلاق و مهربونه و خیلی دوست دارمش و هر شب موقع خواب بهش فکر میکنم خودش دو تا دختر بزرگ و یه پسر ۸ ساله داره نمیدونم درسته که بغلش کنم یا نه؟
سلام من هم کلاس هفتم وهمین مشکل تورو دارم
سلام من دختریم ۲۴ ساله که یک بار شکست عشقیه بدی خوردم
برای کنکور میخونم و احساس میکنم ک ب مشاور تحصیلیم علاقمند شدم با اینکه ایشون چن باری حسشونو بهم گفتن من جواب رد دادم چون هنوز ترس شکست گذشته توی وجودمه
میترسم از دوباره اعتماد کردن
نمیدونم بهش بگم یا ن چون یکی از همکلاسیای خودشون به مشاورم ابراز علاقه کرده و ایشون هم ک از طرف من نا امیده میترسم پیشنهاد هم کلاسیشونو قبول کنن لطفا بگین چیکار کنم؟
من خیلی وابسته به معاون مدرسه مون شدم بغلش میکنم بوسش میکنم روز و شب بع فکرشم و ایشونم من رو خیلی دوست داره ولی میترسم به درسم آسیب وارد شه چون بالاخره ذهنم رو مشغول میکنه. خب چکار کنم من نمیتونم فراموششون کنم خیلی دوسشون دارم. و دوست دارم در کنار درس خوندنم ایشون رو هم دوست داشته باشم.
سلام وقت بخیر من یه پسر جوانم عاشق یه معلم شدم نمیدونم چند سالشه ۵ سالی بیشتر ازم بزرگ تره خیلی خوبه خیلی دوسش دارم ولی اونو خوب نمیشناسم چکار باید کنم تا اونم منو دوست داشته باشه
من ی استادی داشتم در سال کنکورم و هنوز نمی تونم فراموشش کنم . و الان دوباره امسال مجدد می خوام کنکور بدم ولی فراموش کردن اون برام سخته . لطفا کمکم کنید اون فردی بود که تو کلاس فقط منو می دید و بمن توجه میکرد . گاهی وقتا بی دلیل بهمزل میزد . چشمک میزد . و گاهی وقتا هم خیره میشد . و بعد کنکورم زنگ زد و وضعیت و حالمو پرسید ولی الان ب ند ماهی هست ک خبری ازش نیست ولی من همش فکر میکنم بهش همه جا میبینمش اون واقعا دوسم داشت و حس معمولی نبود . یعنی اونم هنوز داره به من فکر میکنه ؟ چکار کنم از ذهنم بیرونش کنم؟ لطفا بگید
شما در ذهن خودتان رابطه ای شکل داده بودید. حالا رابطه را از دست دادید. از دست دادن هر رابطه ای به هر شکل سخت و ناگوار است و نیاز به سوگواری داره و این سوگواری بین ۶ ماه تا دو سال و حتی دو و نیم سال طول می کشد اول انکار می کنید، بعد عصبانی می شوید، بعد از آن افسرده می شوید، مدت ها با خاطراتش درگیر می شوید اما نهایتا می پذیرید. این مدت سعی کنید خودتان را بیشتر بشناسید. و سعی کنید رفتار ایشان را از هر جهت بررسی کنید، آیا واقعا فقط با شما رفتارش اینگونه بود؟ آیا غیر از شما کسی به این رفتارهاش اشاره نکرده بود؟ اگر واقعا حسی غیر از استاد و شاگردی بود هدفش چه بود که شما را بی خبر بگذارد؟
دختری هستم ۲۴ ساله یک سال پیش شکست عشقی بدی خوردم ک به کسی نمیتونم اعتماد کنم تصمیم گرفتم کنکور بخونم و در یک کانال معتبر تلگرامی مشاوری پیدا کردم که دانشوی پرستارین ماه هاست که با هم رابطه دوستیه خوبی پیدا کردیم. چند باری به من ابراز علاقه کرد و از طرفدارش هم معلومه ک دوسم داره اما من بهش به خاطر ترسی که دارم جواب رد دادم یکی از همکلاسیاشون بهش ابراز علاقه کرده و بعد پشیمون شده و گفته ک بزار دوست ساده بمونیم من هدف های بزرگتری دارم و من از وقتی شنیدم ناراحتم و متوجه شدم ک به مشاورم علاقمندم نمیدونم بهشون بگم یا ن ؟ ممنونم ازتون
شما فقط یک سال از رابطه قبلی تان می گذرد، شما به زمان، ۲، ۳ سال نیاز دارید تا کامل خودتان را بشناسید و آسیب های رابطه قبلی را ترمیم کنید. پس اگر علاقه ای هم نسبت به مشاورتان پیدا کردید، اجازه بدهید در قلب شما به صورت یک عشق پاک بماند.
سلام من عاشق معلمم شدم ایشون خیلی خوبن. نمی دونم چیکار کنم اونم منو دوست داشته باشه. من تموم تلاشم خوش حالی ایشونه. هیچ جوره نمی توانم از فکرش در بیام. خیلی دوسش دارم. خودشم می دونه. اون دفعه که بهش گفت قلب فرستاد. من باید چجوری رفتار کنم منو دوست داشته باشد؟
به نظرم بهش احترام بزار مسخره بازی و رفتار های ضایع در نیار درموردش به دوستان نگو ضایع بازی در میارن سعی کن ارتباط و باهاش بیشتر کنی یواش یواش نزدیکش شد بعد که نزدیک تر شدی و رفتارت یکم صمیمی تر شد بغلش کن بعد یکی دو هفته دوباره بغلش من چهارشنبه به چهارشنبه بعد یواش یواش شد هر روز بغلش میکردم البته جلو بچه ها ابراز محبت نکن درست خوب باشه خوشحال میشه اما در همه حال احترام و میانه روی کن یواش یواش میری تو دلش بعدم اگه واقعا دوستش داری برات مهم نباشه کی دوستش داره یا نه یا اصلا دوست داره یا نه چون مهم علاقه ای که تو بهش داری ،همچی خوب پیش میره اما اینم بگم میاننه روی کن وابسته شی افسرده میشی هر شبم گریه و اون موقع جربزه میخواد خودت و جمع کنی کی خیلی اذیت کننده است پس اگه میتونی حست و از الان کمتر کن و فاصله بگیر من خودم تجربه کردم البته من و معلمم بهترین دوستای همیم و با هم اوکییم
ببینید شما یه کلاس حدودا ۱۰۰ نفره ای رو در نظر بگیرین که ایشون برای ما تدریس کنکوری میکنن ولی همه کلاس یعنی بدون استثنا اینو میدونن که ایشون محبت و توجه خاصی به من دارن مثلا همیشه کارنامه منو بررسی میکنن همیشه با من شوخی میکنن البته با دانش آموزای دیگه هم شوخی میکنن ولی با من بیشتر و اینکه به من بیشتر نزدیک میشن مثلا موقع حرف زدن میگن که صدامو خوب نمیشنون و بهم خیلی نزدیک وایمیستن البته فقط یکی دو بار این اتفاق افتاده یا موقع ای که بهشون نگاه میکنم بهم لبخند محبت آمیز میزنن و وقتی منم جوابشونو با لبخند میدم انگار به خودشون میان و زود خودشونو جمع میکنن. الان بیشتر از یه ماهه که اصلا درست حسابی نمیتونم درس بخونم البته این ربطی به این موضوع نداره انگاری یه جورایی تسلیم شدم. الان من باید چیکار کنم که بهش وابسته نمونم؟ با اینکه تاکید میکنم عاشقش نیستم حس عاشقانه ای ندارم ضربان قلبم نمیره بالا و حتی اگه مجرد هم بود با ایشون ازدواج نمیکردم چون از من خیلی بزرگتر هستن ولی به طرز عجیبی به همسرشون حسودی میکنم همسرشون تقریبا هم سن و سال منه و الان من هم به این فکر افتادم که با یه مرد سن بالا ازدواج کنم تا اینجوری به مردای دیگه وابسته نشم مثلا یه مورد دیگه ای که ۲۱،۲۲ سال از من بزرگتره. انگار اون حس محبت و حمایت و مراقبتی که نیاز دارم رو فکر میکنم بهم میده و این در حال حاضر بزرگ ترین نیاز منه. نمیدونم چرا فکر میکنم اگر من زودتر از این خانمه که تقریبا هم سن و سالمه با ایشون آشنا میشدم با ایشون ازدواج میکردم این محبت و توجه رو که خیلی دوست دارم همیشه ازش برخوردار میشدم یعنی روزایی که روزشماری میکنم تا ایشونو ببینم دیگه وجود نداشت و من همیشه این حسی رو که خیلی دوست دارم تو زندگیم داشتم از طرفی شخصیت خوب ایشون سطح تحصیلات بالا موقعیت اجتماعی بالا موفقیت شغلی امکانات مالی که دارن یعنی من از ایشون یک شخصیت کاملا ایده آل که تو زندگیم بهش نیاز دارم رو ساختم و به شخص هم خوب طی این مدت در قبال محبتی که بهم داشتن منم یه محبتی تو دلم نسبت بهشون ایجاد شده.
حقیقتش من نسبت به سنم نابالغانه تر رفتار میکنم و حتی خیلی وقتا پیش اومده که ایشون منو هی سرزنش کردن به طوری که خسته شدم ولی نمیدونم میگم که گاهی وقتا با خودم فکر میکنم میگم اصلا فردا از خواب پاشی ببینی این آدم اصلا تا حالا تو زندگیش ازدواج نکرده تو حاضری باهاش ازدواج کنی و جوابم منفیه چون نه آمادگی ازدواج و پذیرش مسئولیتش رو دارم نه ذهنم قبول میکنه با کسی که هم سن بابامه ازدواج کنم ولی نمیدونم چرا عین دیوونه ها به همسرش حسودیم میشه و حس میکنم یه چیزی رو از دست دادم و اگه من زودتر با ایشون آشنا میشدم بهتر بود چطور شده که این خانم با اینکه هم سن و سال منه با ایشون ازدواج کرده و حتما من فرصت خیلی خوبی رو از دست دادم ولی بازم میگم اصلا اگر ایشون مجرد بودنو ازم خاستگاری میکردن هم جوابم منفی بود. به نظرتون چطوری میتونم خودمو متقاعد کنم که دیگه بهشون فکر نکنم؟
خب مثلا بیا فکر کنیم با یه مردی که ۲۰ سال از خودت بزرگتره ازدواج کردی تصور کن اولا هرجا که باهم برید شمارو پدر و دختر تصور میکنن تا زن و شوهر ممکنه نگاه های متفاوتی بهتون بشه ، و اینکه هرچی سن این آقا بره بالاتر ممکنه کم حوصله تر بشه ولی شما هنوز یه خانم جوانی که هستی نیاز به تفریح و زندگی شاد داری ولی این اقا به خاطر بالارفتن سنش حوصله نداشته باشه ممکنه خدایی نکرده بیمار بشه و شما بشی فقط یه پرستار میتونی کنار بیای؟یا مثلا چون سنش بالاست و پختگی داره توقع داره شما هم مثل خودش باشی هر کاری بخوای انجام بدی بگه این بچه بازیا چیه این چه رفتاریه میکنی چون تو جوانی و ایشون سنی ازش گذشته میدونی مثل جیه مثل تفاوت نسل نوجوان ها با پدرو مادرهاشون که نمیتونن همو درک کنن و دائم دعوا و بحث دارن. متوجهم و درکت میکنم ولی به نطرت شاید یهو بعده مدت ها یه اقایی بهت توجه کرده و خب دبیرته خیلی از ماها نسبت به اساتید یا معلم هامون حس خوبی داشتیم مخصوصا وقتی تشویقمون میکردن یا بهمون بیشتر از بقیه توجه میکردن واینکه چون هی دانش آموزهای دیگه میگن اقای فلانی به این خانم بیشتر از بقیه توجه میکنه کلا باعث شده این اتفاق ها برات خاص باشه و مدام بهش فکر کنی. لازم نیست یهو زیاد خودتو توی فشار بذاری که یک شبه دیگه بهش فکر نکنی ، شرایطی که الان هست رو قبول کن اینکه ایشون متاهل و به شما جز توجه معلم و شاگردی توجه خاصی نشون نداده سعی کن سر کلاس توجهت به درس باشه زیاد به ایشون نگاه نکنی ، اگه اومد کنارت وایستاد به لبخند و نگاه هاش توجهی نکن ، توی خونه هم هر دفعه ذهنت رفت سمت ایشون خودتو مجبور کن که اون لحظه ۱۰ تا تست زیست رو با صدای بلند بخونی و جواب بدی یا یه بخشی از زیست رو با صدای بلند بخونی وقتی با صدای بلند درس میخونی به مغزت دیگه اجازه نمیدی به چیزی فکر کنه و یا اینکه ، برنامه ریزی حتما داشته باش و به برنامه ات مقید باش بگو اول درسم مهمه باید طبق برنامم پیش برم آخره شب وقتی برناممو کامل انجام دادم به این موضوع فکر میکنم مغز ما گول میخوره وقتی مدام تکرار کنی که الان باید درسمو بخونم و یه تایم دیگه به این موضوع فکر میکنم باعث میشه حواست از این موضوع پرت بشه امتحان کن این روش ها ولی انتظار نداشته باش که سریع فراموش میکنی
سلام من پایه نهم که بودم مدرسه مو عوض کردم و رفتم مدرسه ای دیگه اونجا یه دبیر علوم داشتیم که بعد یه ماه به طرز خواستی دوستش داشتم چیزی بیشتر از دوست داشتن عادی دو روز در هفته کلاس نداشت تو مدرسه نمیومد اون دور مثل بقیه روزا زیاد حال نمیداد یعنی با اینکه با بچه ها خوش بودم اما ندیدمش و تو مدرسه حس میکردم گذشت و من به عنوان دانش آموز جدید حق میدادم که قطعا ارتباطی که با دانش آموزانی که سه سال تو اون مدرسه آن رو اول سال با من ندارد یعنی نهایتا سر کلاسش سوال درسی میپرسیدم این کل ارتباطم بود آه چقدر بعد بود اونی که هر روز به بهونه اینکه امتحانا رو صحیح کرده یا نه و یا سوال دیگه ای باهاش چند کلامی زنگ تفریح هم صحبت میشدم حالم بد بود که ایشون اصلا برای ایشون مهم نیستم حق هم میدادم از منی که دو سه ماه بود رفته بودم انتظاری نبود خدا رو شکر منطقی نگاه میکردم و همیشه حرمت ارتباط ها رو حفظ میکردم شروع کردم به سرکوب حسم فقط یک دهم از حسم مونده بود که همون یه دهم چیزی از دوست داشتن یه آدم عاشق نبود ها امتحان نوبت اول با اینکه مدرسه خاص بود اما تو 52نفر علوم فقط من بیست شدم یعنی ترکوندم پنجشنبه های جبرانی و الکی بخاطر ایشون میرفتم سر کلاسش اما حالا که داشتم حسم و سرکوب میکردم یه بازدید داشتیم که قرار شد باهاشون بیاد اون شد اولین روزی که همش باهم بودیم از پیشش تموم نمیخوردم و شد اولین ارتباط غیر درسیمون بلاخره از فرداش عوض شد جلو بچه ها نه اما بهم نفسم میگفت و گفت تو خیلی بهتری از بقیه و بعد با اینکه دو تا از بچه ها داشتن برای مسابقه اما ه میشدن و کل مدرسه پشتشون بود بهم گفت تو بار علمیت بیشتر بیا شرکت کن منم شدم پشتم و داشت درحالی همه پشت اونا بودن حتی یادم رفت داشتم حسم و سرکوب میکردم با یکی از بچه ها دوست صمیمی شده بودم و اون یکی هم که مثل آب خوردن از میدون به در شد من بودم و مسابقه و خانمم که خوارزمی درس ایشون بود ارتباطمون خیلی زیاد شد من هر روز بغلش میکردم ناگفته نمونه واقعا دوستم داشت منم یواش یواش دلش و میبردم حتی وقتی که کلاس نداشت ما تعطیل کردیم روز آخر مدرسه تو اسفند بود معلما جلسه داشتن از در که اومد تو مدرسه چادر و در نیاورده اومد پشت سرم یه طوری سلام کرد منم تا دیدمش پریدم بغلش تا عید شد به خودم گفتم میانه روی و ول کن باهم خاطره میسازیم تابستون حسم و کم میکنم مدرسه دوباره باز شد مسابقه برای مسابقه خوارزمی علوم یه دست سازه هم باید میساختیم یه طرح دادم الله اکبر هیج جای جهان نبود همه کف کرده بودن آنقدر علمی و خفن بود عشق میکرد معلمم یه نمره زیر بیست نداشتم مخصوصا علوم که عشق بود دیگه با هم آنقدر اوکی شدیم یه بار حسودام رفتن خودشیرینی کنم پشت سرم حرف بزنن و که خانمم پشتم درومد و بهشون گفت که معلومه منو دوست داره پس چی فکر کردن… هاها ?آنقدر بهم نزدیک شدیم امان از اینکه وابسته شدیم دوتا دوست خوب سرم و میزاشتم رو شونه اش بغل کار هر روزم بود عادت کرده بودم زنگ تفریح ها پیش هم بودیم چه روزایی عالی بود حال میکردم 10روز بعد امتحانا میرفتیم برا مسابقه تمرین میکردیم و خاطره میساختیم زیادن که بگمشون حتی دوشی تا ساعت 9پیش هم بودیم برای مسابقه آخرین روز که بعد مسابقه بود سرم و گذاشتم رو شونه اش نفس کشیدنش عذابم میداد چطور میخواستم این همه وابستگی و با دوری تحمل کنم درد ناک بود بغض و قلب درد نفساش درد میشد رو تنم بوسش کردم سه بار رفتم و برگشتم بغلش کردم به هر حال خداحافظی کردم رفتم خونه دیدم نه دیگه بیشتر از اونی که باید باشه وابسته شدم یه هفته هرشب کارم گریه بود انگار یه سال گذشته پیام دادم بهش البته خودش گفته بود باهم در ارتباط باشیم دیدم این همه که درد کشیدم فقط6روز از آخرین روزی که دیدمش گذشته تابستون شد زهر مارم سعی میکردم همونطور که قرار بود حسم و کم کنم اما الان باید اول وابسته کی رو از بین میبردم سعی میکردم استخدام کم شد خوابم خورد به هم شاید حدود 3کیلو تا آخر تابستون کم کردم منی که آخر تابستون دیدمش البته ماه وسطی تابستون هم رفتم مدرسه هم و دیدیم چشمامونم باهم حرف میزد از بغلش در نمیومد هر چند اومدم خونه حالم دوباره مثل اول شد گریه هام کمتر میشد دوری یه بار بعد سه روزمیشدو همین طور یه هفته بعدم ماهی دو سه بار سعی کردم کاری کنم از ذهنم بره تو این سایت زیاد میومدم چه سیاسی که تو این سایت گریه نکردم ماه اول دهم بد بود یعنی دلتنگی شدید پیام دادم گفت همیشه تو قلبم و جاویدانم پیام ندادم مشاور این سایت کمک کرد نه اینکه فراموش کنم گفت بهترین رابطه رو دارم یه دوست خوب که آسیبی هم برا هم نداریم چون من همیشه یه سریع قانونا رو برا خودم دارم و از حد خارج نمیشم و مخصوصا احترام اینکه بزرگتره سخت با حرفهای مشاور کنار اومدم آخه میگفت ارتباط و حفظ و محکم کن و در حالی که من به نیست خارج کردنش از ذهنم بودم خدا رو شکر وابستگیمو تقریبا به صفر رسوندن به هم پیام میدیم از روز مرگیامون میگیم و با هم خوبیم رفتم مدرسه قبلیم تو مدرسه دستمون از دست هم خارج نمیشد هم وبوس کردیم و خیلی عالی بود ولی به هر حال با اون اشتها و زمانی که درسا شروع شد کم کم 4-5کیلو کم کردم ا بااینکه یه دوست عالیه بااینکه خیلی دوستش دارم اما میگم که هرگز وابسته نشید این ارتباط عالیه بود برام اما وابستگی خیلی دردناکه قشنگ نابود شدم تا با خودم کنار اومدم درگیرش نشید حستون و کنترل کنید چون اگه نتونید ازش درآیید خیلی بد میشه