سی ساله شدن میتواند برای برخی از مردم ترسناک به نظر رسد چنانچه این سن مرحله مهمی از زندگی انسان محسوب میشود که دروازهای بهسوی دوران میانسالی انسان باز میکند.
علاوه بر اضطرابی که برخی از مردم با فرارسیدن تولدها تجربه میکنند، جامعه موجب شده است تا بسیاری از مردم به این باور برسند که پیش از رسیدن به سی سالگی حتماً باید به تعدادی از اهداف دست پیدا کنند؛ و اگر فردی تا سن سی سالگی به این موارد دست پیدا نکند، شکست خورده است.
راه درست زندگی پس از سی سالگی
در این مرحله، بسیاری احساس میکنند، از آنها انتظار میرود که تاکنون ازدواج کرده باشند، تشکیل خانواده داده باشند یا شغل خوبی پیدا کرده باشند.
اگر مسئله این نیست، پس این افراد متقاعد شدهاند که در نهایت به افراد منفور و طرد شدهای تبدیل خواهند شد که همراه با 70 گربه خود تا آخر عمر در زیرزمین زندگی خواهند کرد.
در ادامه این مطلب، چندین اشتباهی که مردم هنگام که بعد از سی سالگی انجام میدهند را بررسی میکنیم.
انتخاب شغلی بعد از سی سالگی
برنامههای تلویزیونی و فیلمهایی که در آنها افراد در سنین نسبتاً کم به شغل و حرفه خوبی دست پیدا میکنند، بسیار سرگرمکننده میباشند اما لطفاً بهخاطر داشته باشید که اینها فقط داستان و افسانه هستند.
نسل والدین و پدربزرگ و مادربزرگهایمان بهتدریج به این سمت منحرف شده است اما برخی از موفقترین افراد تا قبل از دهه ی سوم یا چهارم زندگی خود به هیچگونه موفقیتی دست پیدا نکردهاند.
دلیل این موضوع این است که ما واقعاً تا قبل از سی سالگی زندگیمان شخصیت اصلی خود را کشف نمیکنیم.
وقتی جوانتر هستیم، ممکن است ایدههایی در مورد اینکه به چه چیزی علاقهمند هستیم، چه شغلی را دوست داریم و چه نوع زندگی را ترجیح میدهیم، در ذهن داریم.
اما تمام این ایدهها بهصورت قابلتوجهی با بالارفتن سن، زمانی که ما شخصیت خود را بهتر کشف میکنیم و متوجه میشویم که از باقی زندگی خود چه میخواهیم، تغییر میکنند.
شما ممکن است همیشه میخواستید روزنامهنگار باشید اما سپس تصمیم میگیرید که یک نانوایی باز کنید. از سوی دیگر، ممکن است خیلی زود تشکیل خانواده داده باشید اما سپس متوجه شوید که رؤیای شما، تحصیل در رشته پزشکی یا حقوق و یا حتی باستانشناسی بوده است.
درصورتی از کاری که میکنید، متنفر هستید و ترجیح میدادید که شغل دیگری داشتید، پس رؤیای خود را به واقعیت تبدیل کنید.
شما خوشحالتر خواهید بود و نسبت به زمانی که شغلی دارید که از آن متنفر هستید، آسانتر و سریعتر به موفقیت دست پیدا میکنید.
ازدواج بعد از سی سالگی
همانند مشکل مسیر شغلی که در مورد قبل موردبحث قرار گرفت، بسیاری از مردم بر این باورند که اگر با عشق واقعی خود تا قبل از سی سالگی ملاقات نکرده باشند، پس برای همیشه مجرد خواهند ماند.
بسیاری از مردم در دوران نوجوانی یا دهه ی دوم زندگی، فردی را بهعنوان شریک زندگی خود پیدا میکنند و ناامیدانه به او وفادار میمانند زیرا میترسند که نتوانند شریک زندگی دیگری را پیدا کنند و نمیخواهند تا آخر عمر تنها بمانند.
آیا این میتواند دلیل خوبی برای زندگیکردن با یک فرد باشد؟
و آیا قرار گذاشتن با فرد دیگری تنها بهخاطر اینکه او مجرد است، شما هم مجرد هستید و هیچیک از شما از همدیگر بدتان نمیآید، منطقی به نظر می رسد؟
شاید این مطلب هم برایتان مفید باشد: زندگی مجردی بهتره یا متاهلی
همانطور که در بالا بدان اشاره شد، اکثر مردم تنها در سی سالگی خود به افزایش اعتماد به نفس و شادی واقعی دست پیدا میکنند و ممکن است رابطهای که در 21 سالگی به نظرشان بیعیبونقص بوده است، در سی سالگی دچار مشکل شود زیرا هر دو طرف بسیار تغییر کردهاند.
هر موقعیتی ممکن است تغییر کند؛ و معمولاً نیز اینچنین میشود.
نکته کلیدی که باید بهخاطر داشته باشید این است که چنین تحویلی برای همه رخ میدهد، بنابراین شما میتوانید مطمئن شوید که اگر در دهه ی سوم زندگی خود با جدایی دستوپنجه نرم میکنید، افراد دیگری نیز مانند شما وجود دارند و احتمالاً دلیل جدایی آنها نیز مشابه ی دلایل شما میباشند.
میلیاردها انسان بر روی کره زمین زندگی میکنند؛ بدانید افرادی زیادی وجود دارند که شما میتوانید با آنها ارتباط برقرار نمایید.
به شما پیشنهاد میشود که مقالات زیر را نیز مطالعه نمایید:
- کارهایی که پس از سی سالگی دیگر نباید انجام داد
- 11 نشانه شناخته شده که نشان میدهند شما وارد بحران میانسالی شدهاید
- 10 دلیلی که نباید زندگی را بیش از حد جدی گرفت
- چگونه میتوان بر ترس از تغییر غلبه کرد و با اعتماد به نفس با چالشهای جدید مواجه شد
- چرا به یک برنامه توسعه شخصی نیاز است (و 7 المانی که این برنامه باید داشته باشد)
- 40 نشانهای که حاکی از عملکرد خوب شما در زندگی هستند ولی خود شما اینچنین فکر نمیکنید
3- تغییر در زندگی بعد از سی سالگی
این یکی از ذهنیتهای مخربی است که افراد بالای سی سال خود را درگیر آن میکنند: این باور که میبایست در همان موقعیتی که اراده آنها برای ادامه زندگی را از بین میبرد، بمانند تنها به این دلیل که برای یک شروع تازه دیر شده است.
خواه بهخاطر شغلی که از آن نفرت دارند، رابطهای که دیگر موفقیت آمیز نیست، ازدواج اشتباه یا حتی شهری که مانع پیشرفت آنها میشود، این افراد احساس میکنند که دیگر از نقطهای که میتوانند تصمیمات جدیدی در زندگی بگیرند، گذر کردهاند و باید با هرآنچه دارند تا پایان عمر کنار بیایند.
آنها اگر تا 80 سالگی زندگی کنند، پس 50 سال از زندگی خود را هدر دادهاند. احمقانه است.
هر روز و شاید هم هر دقیقه از زندگی به شما این فرصت را میدهد تا از نو شروع کنید.
هروقت بخواهید میتوانید مسیر زندگی خود را به سمتی که احساس شادی و رضایت بیشتری میکنید، تغییر دهید و هیچگاه برای این کار دیر نیست.
4- در مورد تناسباندام و تندرستی بعد از سی سالگی
طبیعی است که با رسیدن به سن سی سالگی، کمی از ظاهر جوانی ما از بین برود. اثرات ناشی از استرس، قرارگرفتن در معرض آفتاب و باد و فرسودگی بر روی بدنمان ظاهر میشوند که بسیاری از مردم از آنها وحشت دارند. در واقع، اختلال خوردن یک مشکل رایج میان افرادی است که در دهه ی سوم و چهارم زندگی خود به سر میبرند.
زمانی که بدن بهنوعی سن را نشان میدهد، مردم سعی میکنند تاحدامکان جوان و متناسب به نظر برسند. برخی از مردم حتی جراحی پلاستیک یا بوتاکس را بهمنظور پنهان کردن نشانههای مشهود بالارفتن سن امتحان میکنند. اما این نشانهها خود را به نحوی نشان خواهند داد.
بنابراین، با آنها مهربان باشید.
آیا در مورد چینوچروک دور چشم خود بعد از سی سالگی نگران هستید؟ هرکدام از آنها برای اینکه بر روی پوستتان شکل بگیرند، هزاران لحظه از زندگیتان را پشت سر گذاشتهاند؛ در نتیجه، به تعداد لبخندهایی که برای ایجاد این خطوط زدهاید، فکر کنید.
خطوط ناشی از بارداری همگی نشانههای ارزشمندی از مادر شدن شما هستند.
توده عضلانی تحلیل رفته در مردان نشاندهنده این موضوع است که زمان بیشتری را به موضوعات مهم خارج از محیط باشگاه ورزشی اختصاص دادهاید.
شما چیزی بیشتر از ظاهر هستید و هر روز که میگذرد زیباتر به نظر میرسید زیرا خود را بهتر میشناسید، عاقلتر میشوید و رحم و شفقت بیشتری پیدا میکنید.
در نتیجه، لطفاً به همان اندازهای که با یک کودک آسیبپذیر تحت مراقبت خود مهربان هستید، با خود نیز مهربان باشید.
انسانهای مختلف، مسیرهای گوناگونی را در زندگی دنبال میکنند.
اگر به سن سی سالگی (یا چهل سالگی یا پنجاه سالگی یا بیش از آن) رسیدهاید و به نقاط عطف یا دستاوردهایی که دیگران داشتهاند، دست پیدا نکردهاید، لطفاً ناراحت و خشمگین نشوید.
هیچ دونفری شبیه به هم نیستند و مسیرهایی که ما برای زندگی انتخاب میکنیم، به همان اندازه خودمان، منحصربهفرد و یکتا هستند. شما نمیتوانید خود را با فرد دیگری مقایسه کنید، مسیر زندگی آن فرد سرشار از تجربیاتی است که به رشد فردی او کمک میکنند و درسهایی است که باید از آنها یاد بگیرد؛ بنابراین، مسیر زندگی او کاملاً با شما تفاوت دارد.
شما نیز مسیر زندگی مختص به خود را باید تجربه کنید؛ در نتیجه، آن را با آغوش باز و با این علم که نسبت به خود صادق بودهاید و خود را قضاوت نکردهاید، بپذیرید و مجسم کنید.
آقا یعقوب شما جوان بسیار توانمندی هستید که همزمان کار و تحصیل را با هم ادامه دادید بیکاری یا نیافتن شغل مناسب با درآمد مناسب یکی از مشکلات اکثر جوانهاست که بخشی از آن به وضعیت اقتصادی جامعه مرتبط است اگر به دختری علاقه مند شده آید که به هر دلیلی فاصله گرفته این را یک شکست عشقی جبران ناپذیر تلقی نکنید انسانها ذهن پیچیده ای دارند و با هم متفاوتند بنابراین دلیل رفتن ایشان برایتان مهم نباشد چون جلوی رفتن فردی که تصمیم گرفته برود را نمی توان گرفت ولی می توان طرز فکر خود را تغییر داد شما باید خودتان را بیشتر از دیگران دوست داشته باشید تا همواره سلامت و شاد باشید به خداوند بزرگ توکل کنید بهترینها برایتان به وجود می آید.
سلام من 30 ساله شدم و میدونم امیدی ندارم چون در مسیر سی سالگیم کسایی رو دیدم که تو این مسیر بهم ضربه زدن چون اونها باعث شدن تفکراتم که داشتن برا مسیرم که رسیدن به هدفم بودن رو خراب کردن من وقتی 25 سالگیم خدمت سربازیمو تموم کردم یه شغل اونم به زحمت پیدا کردم ولی حقوقش کم بود ولی براش مجبور بودم قبل خدمت هم -در کنار دانشگاهم درسمو خوندم و سخت بود ولی رد شدم از 25 تا الان که 30 ساله شدم تحت فشار بودم چون عشق مو پیدا کردم و اون باعث شد با شوق به طرف مسیر زندگیم برم هم دانشگاهم هم کارم داشتم پیشرفت میکردم تا حالا هم با دختری نبودم و اون منو و بالعکسش همو دوس داشتیم نمیدونم رفت دانشکاه بی دلیل ترکم کرد و اولین شکستم رو دیدم و دومین شگستمم موقعی بود که اختراعم باعث شد تو یه شرکت دانش بنیان از ترس محبت مدیران بهم منو گذاشتن کنار و الان سی سالمه و فکر کنم دوتا از بدترین و اصلی ترین شکست و خطرناک تر از اون فشار روحی روانی اطرافیان سنت گذشت و تموم شدی -خواستم بگم تلاش زیادی و محبت زیادی و تلاش برا ساختن امید و رویاها با یک بشکن زدن از بین میره اونی که میمونه خودتی و خودت و حتی تنهایی که سراغت میاد شبیه مرگ هستش و امیدی نیس
آقا یعقوب شما جوان بسیار توانمندی هستید که همزمان کار و تحصیل را با هم ادامه دادید بیکاری یا نیافتن شغل مناسب با درآمد مناسب یکی از مشکلات اکثر جوانهاست که بخشی از آن به وضعیت اقتصادی جامعه مرتبط است اگر به دختری علاقه مند شده آید که به هر دلیلی فاصله گرفته این را یک شکست عشقی جبران ناپذیر تلقی نکنید انسانها ذهن پیچیده ای دارند و با هم متفاوتند بنابراین دلیل رفتن ایشان برایتان مهم نباشد چون جلوی رفتن فردی که تصمیم گرفته برود را نمی توان گرفت ولی می توان طرز فکر خود را تغییر داد شما باید خودتان را بیشتر از دیگران دوست داشته باشید تا همواره سلامت و شاد باشید به خداوند بزرگ توکل کنید بهترینها برایتان به وجود می آید.
من ۳۶ سالمه.تو سیستم بانکی ایران مشغولم.البته در موسسه اعتباری.حقوقم الان بعد از ۱۱ سال تازه رسیده به ۱۱ تومن.هیچگونه مزایا و تسهیلات خاصی مثل سایر بانک ها دریافت نکردم و حتی نتونستم تو این چندسال خونه بخرم.خیلی تو کارم تلاش کردم اما دیده نشدم.فرزند دارای اختلال اتیسم دارم ولی خب درآمدی که بتونم به راحتی برای درمانش اقدام کنم رو ندارم.مدام از سمت مدیران بالا تهدید میشیم که دیگه به تهه خط رسیدیم و میخوایم اعلام انحلال کنیم.الان دارم دوره های حسابداری بازارکار رو میبینم تا بتونم به همون سمت علاقه خودم که از اول تو دانشگاه درسش رو خوندم برم و اون حسابداریه.واقعا تصور من از استخدام داخل اینجا این بود که بعد از ۱۰ سال یه زندگی عادی رو خواهم داشت.اما الان میبینم چیزی به داشته هام اضافه نشده و واقعا روز به روز تحقیر و بی احترامی مدیران هم بیشتر شده.
من یه خانم 30ساله هستم متاهل و دارای 3فرزند هستم. واز اینکه تو 30سالگی هیچ کار و موفقیتی نداشتم حتی پول و پس انداز خیلی حالم یجوره احساس شکست میکنم. دوست دارم یه کار و شغلی داشته باشم ولی هم کسی نیست حمایتم کنه تا شغل خوب و خود را احیا کنم. همسرم کارگره و درآمد خیلی ناچیزی داره در حد بخور نمیر کار میکنه زندگیم به سختی رد میشه خیلی چیزا برام شده حسرت. جدیدا حسود هم شدم چرا دیگران دارن ولی من نه. دوست دارم خودم رو پای خودم باشم مستقل باشم برا خودم خرج کنم چیزای که دوس دارمو بخرم بدون دغدغه ی بی پولی. دوست دارم درس بخونم دانشگاه برم. ولی بچه کوچیک دارم سختمه. مادرم هم اصلا منو حمایت نمیکنه خیلی بهم سخت میگیره تازه دوست دارم بی چادر باشم ولی به خاطر اینکه تو یه خانواده مذهبی سنتی هستم نمیشه همسرم راضیه ولی خانوادم شدید مخالفن. همش به خاطر شرایط مالی از طرف مادرم سرکوب میشن مخصوصا اطرافیان. دوست دارم تو 30سالگیم اونجور که دوست دارم باشم زندگی کنم بخرم بپوشم ولی متاسفانه نه به خاطر طرز فکر سنتی خانوادم میشه نه هم میتونم داشته باشم به خاطر شرایط مالی همسرم