من یا یک نفر تو رابطه بودم به مدت سه ماه هم سن خودم بود وقتی از هم جدا شدیم خواستگار اومد الان فردی ک قبلا باهاش تو رابطه بودم دوباره تکرار داره برگردم و مشکل دارم وقتی از یه طرف خواستگار اومده از یه طرفم اونی ک قبلا باهاش تو رابطه بودم گیر کردم بین انتخاب عشق و خواستگار.
انتخاب بین دو خواستگار
سلام دوست عزیز شما در دوراهی سختی قرار گرفتید و کاملا قابل درکه که برایتان انتخاب سختی باشد. داشتن رابطه همزمان با دو نفر و تصمیم گیری برای ادامه رابطه قطعا با فشار روحی و روانی زیادی همراه است. از طرف دیگر نوع و مدل رابطه شما با این دو نفر و حتی نحوه آشناییتان بسیار متفاوت است و نمی توانید این دو مورد را با یکدیگر مقایسه کنید. شما روزهای خوبی را در کنار پارتنرتان سپری کردید و حتما همان روزهاست که انتخاب را برای شما سخت تر می کند.
وجود رابطه عاطفی با پارتنرتان احتمالا نگاه واقع بینانه را از شما بگیرد. شما با خواستگارتان رابطه عاطفی نداشتید و همه چیز نو و تازه است و شاید شناخت کافی از یکدیگر نداشته باشید. بنابراین پیشنهاد من این است کمی به فاصله ای که بین شما و پارتنرتان ایجاد شده است ادامه دهید. اینگونه احتمالا تصمیم گیری برایتان راحت تر باشد و بررسی کنید چرا رابطه ما قطع شد؟نقاط قوت و ضعف رابطه ما چه بوده است؟ معیار های من چه هستند؟ آیا پارتنرم متناسب با معیارهای من است؟ نکته بسیار مهم این است که هر دوی آنها را در یک ترازو نگذارید و جدا بسنجید که کدام به معیار ها و انتظارات شما نزدیک تر است. زیرا همانطور که عرض کردم جنس رابطه و نوع آشنایی در این دو کیس متفاوت است بنابراین قابل مقایسه کردن نیستند.
در اینجا می خواهم به صورت مفصل تری در این باره صحبت کنیم زمانی که در ازدواج با انتخاب بین عشق و خواستگار مواجه هستیم و نمی دانیم کدام را انتخاب کنیم چه معیارهایی می تواند به ما کمک کند؟
سوالاتی که باید از خود بپرسید تا به شما کمک کند تا در این دوراهی راحت تر تصمیم بگیرید
- آنها از یک رابطه چه می خواهند؟
اگر نمی دانید قصد و هدف آنها از این رابطه چیست تجزیه و تحلیل تمام جنبه های زندگی او هیچ فایده ای ندارد. ممکن است در مورد چیزی که هر دو از عشق و زندگی به دنبال آن هستید صحبت کرده باشید یا نکرده باشید، اما اگر زمان معقولی را با آنها سپری کرده اید، باید در مورد اینکه آنها به دنبال چه هستند، صحبت کرده باشید. صحبت کردن درباره رابطه متعهد و اهداف آنها اهمیت زیادی دارد.
- آیا این همان چیزی است که شما می خواهید؟
وقت آن است که با خود در مورد آنچه از این می خواهید صادق باشید. آیا برای یک رابطه جدی و متعهد آماده هستید؟ شاید شما بخواهید کمی بیشتر جهان را ببینید و شاید در جای دیگری زندگی و کار کنید، اما او شغلی دارد که اجازه گردش در جهان را نمی دهد. هدف از ازدواج و اینکه چرا دوست دارید ازدواج کنید چیست؟ اهداف خودتان را می شناسید؟ تحت فشار کسی مایل به ازدواج هستید یا انتخاب خودتان است؟
- 3. چه احساسی نسبت به شما دارند؟
آنها چه احساسی نسبت به شما دارند؟ چه چیز باعث شد اینطوری فکر بکنید؟ آیا یکی از آنها واقعاً به شما گفته است که چه احساسی دارد، یا همه اینها حدس و گمان است؟ اگر دومی باشد، پس ممکن است زمان «گفتگو» فرا رسیده باشد و با خودش احساساتی که به نظرتان می آید مه او نسبت به شما دارد را چک کنید.
- آیا از نظر اخلاقی با هم برخورد می کنید؟
آیا چیز مهمی وجود دارد که در مورد آن نظرات بسیار متفاوتی داشته باشید؟ آیا به احزاب مختلف سیاسی رای می دهید؟ آیا مسائل مذهبی وجود دارد؟ چقدر این چیزها برای شما مهم است؟
- چه چیزی شما را به سمت هر پسر جذب می کند؟
چه معیارهایی و چه انتظاراتی از همسر آینده خود دارید؟ آنها را لیست کنید و مکتوب داشته باشید.حال متناسب با معیارهایتان هر کدام را به طور جدا بررسی کنید.
- نقاط قوت طرف مقابلتان را بنویسید.از کوچکترین و بزرگترین مسائلی که به ذهنتان میرسد را بنویسید.حتی میتوانید از خودشان کمک بگیرید. بگویید به نظر خودتان نقاط ضعف شما چه هستند. امکان ندارد فردی نقطه ضعفی نداشته باشد؛ بنابراین رفتار فردی که می گوید من هیچ نقطه ضعفی ندارم جای بررسی دارد.
7.وقتی با آنها هستید چه احساسی دارید؟
آیا احساس می کنید که آنها شما را تحت فشار قرار می دهند تا فرد بهتری باشید؟ آیا واقعاً می توانید با آنها خودتان باشید؟ اگر هر یک از آنها شما را ناامید می کند یا به هر طریقی باعث می شود احساس کنید کافی نیستید ، پس پاسخ خود را دریافت کرده اید.
- آیا دوستان شما آنها را دوست دارند؟
اگر دوستان شما پسری را که می بینید ملاقات کرده اند و دوست دارند، در این صورت به شما اطلاع می دهند. حتی اگر دوستان شما با پسرانی که می بینید ملاقات نکرده باشند، آنها کسانی هستند که شما بعد از قرار ملاقات با آنها صحبت کرده اید و اگر چیزی شما را ناامید می کند، آنها را به دوستانتان اطلاع داده اید، بنابراین آنها ممکن است بتوانند چیزهایی را که شما به فراموشی سپردید به شما یادآوری کنند.
سخنان دوستان خود را وحی منزل تلقی نکنید، بلکه سعی کنید نظرات آنها را بپرسید و به دقت آنچه را که میگویند در نظر بگیرید.
- و اگر رابطه عاشقانه را در نظر نگیرید، چه کسی را انتخاب می کنید؟ فرض کنید با هردوی آنها به تازگی آشنا شدید و میخواهید یک رابطه را شروع کنید. با هیچ یک از آنها رابطه عاطفی عمیقی نداشتید؛ آنگاه انتخاب شما کدام است؟ البته این موضوع را باید در نطر بگیرید که برای شروع رابطه مهم است که شما نسبت به طرف مقابل حس خوبی داشته باشید اما عشق و صمیمیت با زمان و مراقبت طرفین بیشتر می شود.
- آیا نقاط ضعف شما را پذیرفتند؟
کدام فرد عیبهای شما را میداند و میداند که آنها بخشی از چیزی هستند که شما را به شما تبدیل میکند؟ کدام یک با آن عیبها مقابله میکند و سعی میکند شما را به کسی تبدیل کند که مناسبتر باشد؟
دقت کنید، پذیرش عیب های شما به این معنا نیست که آنها نمی خواهند شما رشد کنید یا با شما رشد کنند. در واقع، اغلب تنها زمانی که میتوانید عیبهای شخص دیگری را بپذیرند، انگشت اشاره شان از سمت شما به سمت خودشان تغییر می کند و آمادگی تغییر خودش ایجاد می شود. اگر یکی از پسرها سعی می کند شما را مجبور کند که کسی باشید که نیستید (حداقل، نه در حال حاضر)، احتمالاً آن فرد برای شما مناسب نیست.
- رفتار آنها با شما چگونه است؟
احترام، مراقبت، توجه و محبت سالم… اینها حداقل چیزی است که باید از یک مرد انتظار داشته باشید. چه مقدار به مشورت و تعامل در زندگی مشترک اعتقاد دارند؟ در تصمیمات خود شما را در جریان می گذارد؟
- مرزهای خودتان را شناسایی کنید و بررسی کنید آیا به مرزهای شما احترام گذاشته می شود؟
مرزها بخش سالمی از هر رابطه هستند و اگر قرار است این رابطه موثر باشد، احترام به مرزهای یکدیگر بسیار مهم است. صرف نظر از زمان و در دسترس بودن شما، ترجیحات جنسی، انتظارات مالی، یا تحمل شما در مورد اختلاف نظرها، آیا فرد مورد نظر به این مرزها بی احترامی می کنند؟
- آیا برای رابطه تلاش می کنند؟
عمل یک فرد بسیار بیشتر از گفتار او ارزشمند است و خود به پر از حرف است .چقدر فرد مورد نظر برای جلب نظر شما تلاش می کند و به برقراری رابطه با شما بها می دهد؟ آیا علایق و نیازهای شما را در نظر می گیرد؟ به خواسته های شما تا چه میزانی اهمیت می دهد؟
مطالب مرتبط: انتظارات زن از مرد
- چه میزان برای شناخت بیشتر شما علاقه نشان می دهد؟
مکالمه هایتان به چه صورت است؟ آیا فرد مورد نظر تنها در مورد مسائل سطحی صحبت می کند یا شناخت عمیق شما برای او مهم است؟ چه میزان احساساتش را درمورد شما بروز می دهد؟
- کیفیت ارتباط بین شما چگونه است؟
بار ها این موضوع گفته شده است، اما ارتباط خوب واقعاً در یک رابطه سالم ضروری است. چه میزان رفتار های مراقبتی از رابطه دارند؟ذبه این معنا که حس کنید یک ارتباط مؤثر بین شما و فرد مقابل برای او دغدغه است.ذدر طول مدتی که با یکدیگر در ارتباط بودید چقدر روزهایی داشتید که قهر کنید یا دعوا کنید؟ از نظر ما دعوا در یک رابطه سالم ضروری است اما حس های خوب و روزهای خوب به میزان قابل توجهی باید بیشتر باشد.
- زبان های عشق شما چگونه با هم مطابقت دارند؟
مردم دوست دارند عشق را به روش های مختلف دریافت و ابراز کنند. پنج زبان عشق وجود دارد، و داشتن سازگاری خوب بین شما و شریک آینده تان می تواند به آسان تر و سالم تر شدن رابطه کمک کند.
زبان اول عشق: کلام تاییدآمیز
شامل تشکر و قدردانی از کارهای بسیار کوچک و معمول در خانه. برای مثال چه لباس قشنگی، چه آرایش موی قشنگی، چه دست پخت خوبی، از اینکه بچه را خوب نگه داشتی ممنون، واقعا متشکرم آشغال ها را بردی و … اگر زن و شوهر مرتب و منظم چنین گفته هایی را از هم بشنوند فضای عاطفی بین شان بهتر می شود.
زبان دوم عشق: وقت گذاشتن برای یکدیگر
دوتایی با هم صحبت کردن، قدم زدن گاه گاهی، به هم توجه کردن، نه اینکه روی دو مبل نشسته و به تلویزیون نگاه کنید، یا در حالی که با گوشی موبایل در دنیای مجازی هستید بگویید و بشنوید. در واقع وجه اساسی وقت گذاشتن برای یکدیگر با هم بودن است، نه در کنار هم بودن.
زبان سوم عشق: دریافت هدایا
هدایا از نمادهای بصری عشق است و برای برخی افراد بسیار مهمتر از برخی دیگر است. اگر زبان اصلی عشق همسرتان دریافت هدیه است، شما می توانید هدیه دهنده حرفه ای شوید و در واقع یکی از آسان ترین زبان های عشق برای یادگیری است.یکی از این هدایا حضور فیزیکی شما در موقعیت های خاص است، مثل بودن شما در هنگام تولد فرزند یا زمان های بحرانی که ممکن است برای هر دو نفر رابطه پیش آید؛ مانند از دست دادن عزیزان، رفتن به سفر یا در لحظات خوشی و ناخوشی.
زبان چهارم عشق: خدمت به یکدیگر
دو طرف رابطه در خدمت به یکدیگرند. در امور خانه داری، بچه داری و تمام مسئولیت های یک زندگی مشترک بدون در نظر گرفتن مرد و زن بودن. البته یادمان باشد درخواست کردن به عشق جهت می دهد ولی دستور دادن جریان عشق را متوقف می کند.
زبان پنجم عشق: تماس فیزیکی
تماس فیزیکی می تواند رابطه را بسازد یا از هم بگسلد. هم می تواند نفرت را منتقل کند و هم محبت را. اگر زبان اصلی عشق همسرتان، تماس فیزیکی است، هیچ چیز مهمتر از این نیست که وقتی گریه می کند در آغوشش بگیرید. برای برخی افراد تماس فیزیکی زبان اصلی عشق است، این افراد به لحاظ عاطفی نیاز دارند همسرشان لمس شان کند، دست در موهای آنها کرده و در آغوش کشیدن شان را تکرار کند، دستان یکدیگر را بگیرید.
مطلب مرتبط: نیازهای عاطفی زنان
کدام یک از این ها برای شما و پارتنرتان آشنا تر است؟
- آیا طرف مقابلتان داوطلب پذیرش مسئولیت است؟
انجام این کار در اوایل یک رابطه می تواند دشوار باشد، اما آیا نشانه هایی وجود دارد که نشان دهد هر یک از آنها از مسئولیت دوری می کنند و سعی می کنند با تکیه بر دیگران زندگی آسانی داشته باشند؟ آیا آنها هنوز هم پسر مامان هستند؟ یا اینکه خودشان زندگی مستقلی دارند؟ آیا احساس می کنید مسئولیت بیشتر رابطه به عهده شماست؟ در مورد علائم عدم بلوغ عاطفی چطور؟ آیا در فرد مورد نظر چیزی می بینید؟
- در اعماق وجود، کسی که واقعاً می خواهید کیست؟
میتوانید برای همیشه در این مورد دایره وار بچرخید، اما اگر با خودتان صادق باشید، قبلاً تصمیمی در اعماق خود گرفتهاید. به آن صدای درونی گوش دهید. تقریباً همیشه درست می گوید.
امیدوارم با تکیه برتوانمندی هایتان و بررسی موارد گفته شده انتخاب درستی را برای خود رقم بزنید.مراقب باشید انتخاب فرد مورد نظر و مسیر ازدواج مسیر راحتی نیست بنابراین نیاز به حس واقعی و اطمینان از انتخابتان دارد.مبادا از سر دلسوزی یا احساس گناه انتخابی بکنید که خودتان هرگز به آن اعتقاد نداشتید.
سپاسگزارم از وقتی که گذاشتید و مسئله تان را با ما مطرح کردید.
گلسا بمانیان
کارشناسی ارشد مشاوره خانواده
ازدواج با عشق یا عقل
من و آقایی که قصد ازدواج داشتن مراسم بله برونمون بهم خورد سر یک مسئله و به واسطه همکارانمون یه مشاوره رفتیم که به نتیجه نرسیدیم، و همه چیز تمام شد،الان ایشون دو هفته پیش بعد از ۸ ماه برگشتن و میگن من بدون تو نمیتونم زندگی کنم از طرفی هم مادر این آقا راضی نیست و ایشون به خاطر رضایت نداشتن مادرش دوباره پا پس کشیدن و میگه من دیگه زندگی ندارم چه با تو باشم چه خانوادم چون مجبورم یکی رو انتخاب کنم و رفتند. از طرفی من یک خواستگار دارم که پسر عموم هستند و ایشون هم بعد از این جریان اومدن و من ازشون تایم خواستم تا بتونم این قضیه رو فراموش کنم، منتها با اومدن ایشون و باز رفتنشون کلا زندگی من هم مختل شده من نمیدونم چه کاری درست هست و چه کاری غلط. ممنون میشم راهنمایی کنید. من اگر بخوام برم با پسر عموم فکر این آقا همراه من هست که نکنه من رو دوست داشته و حسرت داشتن من تا آخر عمر همراهش باشه،نخوام برم با پسر عموم اینم ناراحت میشه من واقعا حال بدی دارم لطفا راهنمایی کنید.
مطالب مرتبط: انتخاب همسر مناسب
پاسخ به پرسش ” دوراهی در انتخاب همسر “
اول از همه شما باید سطح علاقه خودتون رو به هر دو طرف بررسی کنید. اینکه شما از لحاظ احساسی به کدوم طرف بیشتر جذب میشید و چه احساسی پیدا میکنید. اگر خودتون رو در حال زندگی با هر یک از دو طرف تصور کنید.
یکی از تکنیکهایی که توصیه میشه اینه که شما خودتون به طور جداگانه با هر یک از دو طرف در حالی تصور کنید که مثلا دو سال از ازدواج شما میگذره. بنظرتون در اون شرایط چه احساسی خواهید داشت. فکر میکنید کدوم زندگی احساس بهتری در شما ایجاد میکنه؟ چه مشکلاتی رو با هر یک از این دو فرد پیش بینی میکنید؟ بعد از اینکار شما دید بازتری نسبت به این فرد خواهید داشت.
در زندگی مشترک مسائلی مورد توجه قرار میگیرند که شاید فراتر از احساسات باشند اما بی توجهی به اونها در روند انتخاب همسر آینده میتونه مشکل ساز بشه. این مسائل شامل مواردی مثل ویژگیهای خانوادگی، درآمد، شغل، تحصیلات و موارد دیگه میشن.
شما به عنوان فردی که خانواده جدیدی رو با همسرتون تشکیل میدید، خواه و ناخواه با خانواده همسرتون هم رفت و آمد خواهید داشت. بنابراین اینکه خانواده هر دو طرف چه افرادی هستند یا در چه جایگاه اجتماعی قرار دارند یکی از مواردی میتونه باشه که باشد مدنظر قرار بدید هرچند که شاید از شروط اصلی نباشه.
ازدواج قطعا هزینههایی مثل مسکن، مراسم عروسی، هزینههای گذران زندگی و … رو در بر داره. پس باید مدنظر قرار بدید که فرد مورد نظر شما شغلش چیه؟ چقدر درآمد داره؟ چقدر پشتوانه داره؟
مسئله بعدی که بالاتر هم ذکر کردم میزان تحصیلات هست. تحصیلات همسر شما باید منطبق با معیارهای شما باشه تا به شکلی نشه که بعدها احساس بدی در شما ایجاد کنه چه از این لحاظ که همسرتون تحصیلات پایین تری از شما برخوردار باشه و چه از این لحاظ که تحصیلات همسرتون از شما بالاتر باشه.
خیلی از اوقات ممکنه فرد از تحصیلات خوبی برخوردار نباشه اما چه بسا که پختگی و فرهیختگی بالاتری از خیلی از افراد تحصیل کرده داشته باشه. پس میزان پختگی و بلوغ فرد رو هم باید بررسی کنید.
مجموعه مواردی که ذکر شد در شما بینشی ایجاد خواهد کرد که به شما در تسهیل انتخابتون کمک میکنه.
البته در نظر داشته باشید که در این تصمیمات سرنوشت ساز زندگی نباید از کمک مشاور غافل بشیم. هزینهای که برای چند جلسه مشاوره پرداخت میکنیم به نسبت تاثیری که در زندگی ما خواهد داشت قابل توجه نیست. مشاور با روش های مختلف مثل آزمون ها و مصاحبه ها کمک های بسیار دقیق تری به شما خواهد کرد.
در تمامی مراحل زندگی موفق و پیروز باشید.کوشا کوچک آملی
کارشناس مشاوره باما
سلام من دوسال یک آقایی رو دوست داشتم اما سال پیش به ایشون اعتراف کردم و ایشون هم منو رد کرد من تا هفت ماه بعد از اعترافم بازهم به ایشون ابراز احساسات و توجه میکردم اما در آخر متوجه شدم که ایشون اصلا منو نمیخوان و خب منم بیخیال شدم و تلاشی نکردم. من تو این دوسال خواستگار ها و موقعیت های ازدواج خیلی خوبی رو رد کرده بودم و دیگه بیشتر از این نمیتونستم کسیو رد کنم تا اینکه دوماه پیش با یه مورد که به معیارام میخورد و مناسب جواب بله دادم کاملا منطقی و دروغ نگم این آقا کمی هم منو جذب کردند. اما الان که دو سه ماهی گذشته هنوز نتونستم از لحاظ احساسی خیلی با شوهرم کنار بیام چون با منطق ازدواج کردم تمام نظرات و رفتارام باهاش منطقیه و خیلی سردم باهاش از طرفی هم عشقمو به اون آقا نمیتونم فراموش کنم موندم واقعا چیکار کنم احساس میکنم احساسات و قلبمو قربانی زندگیم کردم
سلام وقت شما بخیر، من توی دوراهی بشدت سختی قرار گرفتم، زیاد خاستگار دارم یعنی من هرماه حول و حوش 7 خاستگار دارم خانوادم مجبور میکنن قبول کنم میگن تو دیگ دخترمون نیستی ما دیگ کار ب کارت نداریم و… از طرفی هم من خیلی عاشق سرسختی ام یکیو 13ساله که عاشقشم نه یکی دو سال 13سال و به غیر اون دیگ اصلا کسی ب چشمم نمیاد زیاددی مجنونم اما اونو خانوادم قبول ندارن و من موندم ک بین عقل و قلب عاشق کدومو انتخاب کنم چون از طرفی اگه به یکی دیگ جواب بدم نمیتونم دوسش داشته باشم تمام فکر و ذکرم پیش عشقمه من بخاطر اون به هیچ پسری نگاه نمیکنم اصلا نمیتونم نمیتونم چیکار کنم چرا نمیتونم فراموشش کنم دیوونه شدم از بس انتظار کشیدم روانی شدم مداام اون جلو چشممه مدام بهش فکر میکنم دست خودم ک نیست هر شب گریه هر شب تو خلوت گریه میکنم از خدا خواهش میکنم… از طرفی آدم مطمئنی نیست ک باهاش درد و دل کنم😞لطفا کمکم کنید راهکار بدید🥺🙏🏻
سلام من با یه پسری ک ۵ سال از خودم کوچکتر هست دوستم و ما حرف زدیم گاهی بهم میگف ک خب ادامه بدیم همو بشناسیم ولی گاهی میگف نه ما فقط دوست ساده ایم و تو هروقت بخوایی ازدواج کنی میتونی بری الان نزدیک یه سال شده و من یه خواستگار دارم ک تازه میخوام باهاش اشنا شم و نمیدونم چیکار کنم
سلام وقت بخیر من حدود 9ساله با یک نفر دوست هستم اما چون هم سن هستین (21ساله) و طرف مقابلم فعلا شرایط ازدواج (خانه و ماشین و..) نداره ولی واقعا همو دوست داریم 2-الان ی خواستگار دارم که از همه نظر اوکی هستش بین منطق و قلبم موندم
من مشکلم اینه که بین کسی که دوسش دارم و کسی که دوسم داره موندم نمیتونم درست انتخاب کنم کسی که دوسم داره و تا حالا هیچ رابطه دوستانه ای نداشتیم تو یک ماه اومده خواستگاری ولی کسی که من دوسش دارم تو شیش ماه نیومده خواستگاری حتی الآنم که میدونه خواستگار دارم هیچ قدمی بر نمی داره هردو فامیل هستن من الان نمیدونم کدوم گزینه رو انتخاب کنم کسی که دوسش دارم فقط میگه میخوای منو ول کنی بری برو کسی که دوسم داره میگه هرجور خودت صلاح میدونی قرار نیست مشکلی پیش بیاد من واقعا گیر کردم بین انتخاب کسی که دوسش دارم و کسی که دوسم داره میشه بهم یه راهنمایی بدین واقعا از هر نظر فکر میکنم به نتیجه نمیرسم
بعضی ها میگن ما عاشق پسرهای بد میشیم جنده ابله آویزون ممکنه بفرمائید اون مرده چی کار برات کرده که عاشقشی ازدواج یعنی دو نفر بتونن نیاز همو ارضا کنن نه اینکه یه نفر همه کار کنه اون یکی فقط بی شرف بازی دربیاره هی بهت بگه جوراب قارچ زگیل جلو همه مسخره ات کنه کره روانی دارم بهت میگه او نمی خوام زنت شم آخه تئاتر عن رو اعصاب جهت بهم می خوره گریگوری دهاتی واقعا میشه عاشق مردی شد که حلقه و جشن عروسی اور کرده عاشقتم نیس حیوون هیز خائن با جنده های هرز اش تو که می خواستی شوهر اونا شی دیگه چرا میای خواستگاری یه دختر دیگه ورق
واقعا راست میگن آدم بدون عشق میمیره مثلا من خودم نمیتونم مردیکه ۲۴ توهین و تحقیر میکنه تحمل کنم چون بی شرف عن حیوون عاشق یکی دیگه خب بره همون بگیره چرا اومده ور من از ریخت قیافه من نفرت داره و ما زنا باید اوکی بدیم پسراهمیشه دنبال ریخت قیافه ان بعدش نرمک خونه داری نمی خواین پول ملت بدین دخترا خدایی حالم از مردای خائن بهم میخوره چون بی شرف تا طلاق و کات بدردشون میخوره آی دهاتی خوب کردی لشت جمع کردی گورت گم مر کردی گدا گشنه بی شرف منکه حالم از دنیا مخصوصا نر نارسیس خائن بهم میخوره کات دیلیت اور
سلام من الان ۱۷ سالمه و اهل اصفهانم
من سه ساله که با یک پسری از آذربایجان غربی دوست هستم اون ۱۸ سالشه و خوب دوستش هم دارم تا حالا همو ملاقات نکردیم
الان برای من یک خواستگار اومده که پسره دلم و بلرزه انداخته و از هر شرایطی عالیه
واقعا نمیدونم باید چکار کنم با همونی باشم که سه ساله باهاشم یا با این پسره که اومده خواستگاریم
میدونم کارم خیلی اشتباهه ولی من واقعا توی دو راهی گیر کردم
از یه طرف میترسم با خواستگاره ازدواج کنم و هی خاطراتم با پسره بیاد جلو چشمم و زندگی اون بنده خدارو هم جهنم کنم و خوب خانواده اون پسره و خودش خیلی مذهبی هستند نمیخوام بهشون ظلم بشه. اگر هم بخوام با اون پسر مجازیه تموم کنم خیلی دلش میکشنه از اون طرف هم اونها یه کسی و میخوان که گسی تو دلش نباشه توروخدا بهم بگید چه کنم
بنده دختری ۲۳ ساله هستم.۴ سال پیش با اقایی اشنا شدم ک ۷ سال از خودم بزرگ تر بود و در شهر دیگه زندگی میکرد اما بارها برای دیدن من ب شهر ما اومد.در ابتدا رابطمون در حد یک دوستی ساده بود و حسی بهم نداشتیم تا اینکه بعد از مدتی ایشون ابراز احساس کردن و خب من هم بهشون علاقه داشتم.خانواده من در این زمینه سختگیرن ب همین علت باهاشون این مسئله رو مطرح نکردم. در رابطه با جدی شدن رابطه و ازدواج ایشون ب من گفتن ک قصد دارن ک رابطه رو جدی کنن اما در حال حاضر شرایطش رو ندارن.من در این مدت خواستگار هایی ک برام میومد رو ب بهانه های مختلف رد میکردم و حاضر به ازدواج نبودم، در خانواده ما ترجیح بر ازدواج در سن پایینه یعنی ۱۸ تا ۲۱ سالگی، از این نظر من سنم بالا رفته و خانواده اصرار بر ازدواج دارن و من رو تحت فشار گذاشتن، البته تا حدودی هم از رابطه من با این اقا مطلع شدن، در حال حاضر خواستگاری دارم ک شرایط بسیار مناسبی داره و خانواده بهانه های من رو قبول نمیکنه. در این شرایط نمیدونم کار درست چیه ک انجامش بدم ممنون میشم کمکم کنید??
من ۲۳ سالمه و حدود ۳ ماهه با آقای ۳۷ ساله ای در ارتباطم که هر دو مجردیم و و بعد از یک ماه اصرار از طرف ایشون قبول کردم که باهاش آشنا بشم و به مرور زمان به شدت بهم علاقه مند شدیم طوری که حتی چند ساعت بی خبری از هم برامون سخت شد و ایشون خیلی با احترام و عشق و علاقه باهام حرف میزد همیشه و تا الان که ۳ ماهه باهم در ارتباطیم حتی کوچیکترین بدرفتاری با من نداشته و از همون اول قصدشون جدی بود و خواستن بیان خواستگاری اما خانواده من چون با محله ای که ایشون زندگی مشکل دارن و میگن بیشترشون آدم های درستی نیستن و و همچنین بخاطر اختلاف سنیمون و ظاهر ایشون به شدت مخالفت کردن و حتی اجازه ندادن خانوادشون برای آشنایی بیان و منم توی این مدت خواستگارهای زیادیو رد کردم تا شاید راضی بشن اما نشد و از یک طرف مادر من یکم مشکلاتی داره و مریضه و با کوچکترین ناراحتی تا سکته پیش میره و الانم یک خواستگار دیگه ای دارم که شرایطشم خوبه ولی من هیچ علاقه ای به ایشون ندارم و بخاطر مادرم مجبور شدم با کسی که دوسش داشتم دیروز تموم کنم و الانم مجبورم کردن باید با این آقا ازدواج کنم وقتی هم نظر مخالف میدم مادرم از شدت قصه که داری خودت بدبخت میکنی مریض میشه من بین دوراهیی کسی که باور کردم عاشقمه و منم دوسش دارم و مادرم که اونم خودش و جونش برام عزیزه گیر کردم
هیچکدام از گزینه های شما فرد مناسبی نبودند. شما در سن نوجوانی که سن شور و حرارت است بدون شناخت کافی وارد رابطه شدید، خیانت دیدید و باز ماندید. رابطه را تمام نکرده، زخم ها را التیام نداده، بدون شناخت کافی وارد رابطه با فرد دیگری شدید. شما نه خودتان را شناختید و نه طرف های مقابلتان را، آدم ها به خواست ما عوض نمی شوند، شخصیت شان در کودکی شکل گرفته است. فقط اگر ما سالم باشیم با رفتارهای صحیح خودمان می توانیم تاثیراتی در طرف مقابل خودمان بگذاریم.
خواهرم ۲۲ سالشه و لیسانس نرم افزار داره خیلی هم خاستگار داره ولی یکی رو میخواد ک مشکل مالی نداشته باشه درحد خونه و ماشین داشته باشه حداقل . الان ۵ ساله با یه پسری هست پسره ۲۵ سالشه و کارش هم تو مغازه دوستش کار میکنه حقوقش حدود ۱۲ میلیون هست شرایط خانوادشم جوری هست ک الان میگه نمیتونم بیام خاستگاری چون دستم خالی هست بزار چند سال دیگه ک زمینمون بفروشیم
سهم ب من برسه بتونم یکاری کنم وهر وقتم خاستگار میومد واسش میگفت اگه خاستگارت خوب بود برو من نمیخوام تو زجر بکشی با من ولی امسال هرچه خاستگار میاد واسش میگفت تصمیم بگیر یا بامن باشی و صبر کنی با زندگی معمولی ساده اونم الان نه حداقل چند سال دیگه ک خودم جمع جور کنم از یه طرف دیگه هم تا خواهرم میگفت خسته شدم چقد دیگه باید صبرکنم میگفت حلالت نمیکنم و من تلاش خودمو کردم بهت برسم و این همه خورد خورد پول بهت دادم تو از خواسته های خودت نزدی ک پول جمع کنی ک بتونیم ب هم برسیم خانوادشم میدونن ک یکی رو دوستداره ولی تالان مامانش یا خواهرش با خواهرم تماسی نداشتن حالا هم خاستگار داره نمیدونه باید چیکار کنه این پسره رو بزاره کنار یا بازم صبر کنه میترسه خاستگارا رو رد کنه شانسی ی خوبشو از دست بده ممنونم کمی راهنمایی کنید
سلام من راستش دو تا خاستگار دارم یکی از خواستگارام پسرعمومه وضعیت مالی خوبی دارن متخصص تغذیه است ادم خوبیه اهل مشروب و دود و هیچی نیست و کلا سر ب زیره و صالحه،نفر دوم غریبست وضعیت مالیشون خوبه و خانواده دارن اما تفریحی شیره میکشه و عرق میخوره و رفیق بازه..من نفر دوم رو دوست دارم و از اینجور اخلاقا خوشم میاد یکم منفی یکم سر ب هوا و به خودم میگم میتونه خودشو کنترل کنه که اعتیادش ب شیره زیاد نشه میخواستم از شما بپرسم اگر من جای خاهرتون بودم چ پیشنهاذی بهم میدادین
کمی منطقی تر باشی همان پسر عموی خودت را انتخاب می کنی.
سلام دختر ۱۸ ساله ای هستم ، مذهبی هستم و خواستگار ۲۳ ساله ای دارم که ۲ جلسه با هم صحبت کرده این و من جلسه ی در کل حس خوبی داشتم و حس کردم که مشکلی نیست و دیگر تمام است اما جلسه دوم از وقتی آمدم خانه احساس خوبی ندارم و نمی دونم دقیقا چمه؟ اما از هر لحاظ با ایشون به توافق رسیدم و دقیقااا تمام چیز هوایی که می گفتیم عین هم بود و من نمی دونم الان چرا حس بدی پیدا کردم در حالی که قبلاً این حسو نداشتم
دو جلسه برای شناخت بسیار کم است. نزدیک یکسال باید همدیگر را بشناسید.
مطلقه م.۳۱ سالمه.تازه شکست عشقی خوردم. من هفت ساله طلاق گرفتم.چهارساله با عشقم هستم ولی عاقبت فهمیدم که فقط ازم پول کشید و دروغ گفت و معتاد بود و بهم خیانت کرد. هفت سال از طلاق اولم میگذره.اون کفتربازی میکرد شکاک بود دوماه یه بار حمام میرفت دست بزن داشت کار نمیکرد بی شخصیت بود.من فقط برای فرار از خانواده م باهاش ازدواج کردم.قدکوتاه و زشت به هیچ دردی نمیخورد. یکسال بعدش نامزد کردم.با یه پسر که اون تاحالا ازدواج نکرده بود.ولی ظاهرشو نپسندیدم.اون خیلی ممو میخواست دلم براش سوخت.بعد تحمل نکردم تو نامزدی جدا شدم.اونم ازم پول گرفت تا راضی شد.اونم بی شخصیت بود. بعد از اون با عشقم آشنا شدم از طریق اینستاگرام.اون همه ش میگفت بری خودمو میکشم.با مادر پدرشم حرف میزدم.اومد روستامون.برام گوشی خرید اورد.ولی بهانه می اورد برای ازدواج چون پول نداشت. و همه ش از من پول میگرفت.من فقط یارانه داشتم تا قرون آخرشو میگرفت.و کم کم فهمیدم خیلی ادم دروغ گوییه.بدقوله.همه ش میگفت بهار ازدواج میکنیم بهار میشد میگفت پاییز ازدواج میکنیم تا چهارسال این جوری نگهم داشت.میگفت به همه بگو شوهر داری ازدواج نکن خودمو میکشم. آخرشم نیومد فقط گفت صبر کن وایسا.منم گفتم تو دروغ گویی تمام خاستگارامو رد کردم برات چقد وایسم.پدرش گفت دخترم این نه کار داره نه سرمایه فقط قد و وزن داره.منم ورشکست شدم هیچ کاری نمیتونم براش بکنم شرمنده تم. همه ش میگفت مریضم پول بده بهم.خیلی به شدت عصبی میشد بعد اروم میشد.میگفت قرص اعصاب مصرف میکنم.خلاصه هرچی انتظار کشیدم بی فایده بود. دوسه روز پیش گفت میام خاستگاری فقط پشتم باش.گفتم بهت اعتماد ندارم تو دروغ گویی نمیتونم پشتت باشم.از هم جدا شدیم. الانم خاستگار خوبی اومده برام.بهش هیچ حسی ندارم.دوست ندارم سنم بالاتر بره.ولی نمیتونم ازدواج کنم. دوست نداشتم اون خاستگارو از دست بدم ولی همونجور که میدونید بهش گفتم برو که وابسته نشه. نمیدونم خیلی حالم بده.نمیتونم تصمیم بگیرم
این عشقی که این همه توصیف کردید یه اختلال شخصیت مرزی هست. بهتر است به خودت هم نگاهی بیندازی که چرا جذب افراد دارای ویژگی های اختلال شخصیت ضد اجتماعی، مرزی، پارانوئید و … می شوید. اعتماد به نفس نداری؟ خودت را باور نداری؟ برای خودت احترام قائل نیستی؟ پس بهتر است اول خودت را بشناسی بعد اقدام به ازدواج کنی.
من بين دوتا از خواستگارام گير كردم و موندم كه چجوري بايد انتخاب كنم از لحاظ احساسي نميخام تصميم بگيرم ميخام خيلي عاقلانه راجبش تصميم بگيرم ولي نميدونم بايد به چه چيزايي توجه كنم ميخاستم ببينم چه چيزايي بايد برام مهم باشه و بهشون بپردازم چه ويژگاهيي را دنبالشون بگردم
من مشکلم این بودک بین دوخواستگارگیرکردم هردوتا وضع مالی خوبی دارن اما اولی عاشق هستم دومی آدم خوش اخلاق وبامنطق وموردتاییدخاتوادس اولی رفیق بازه ودعوا خیابانی هم داره وبا اسم باباش سرکاره دومی جنم وجربزه زیادی داره
مشکلم اینکه قرار ازدواج کنم من دوسال پیش تو سن کم تری بودم با پسری اشنا شدم اولش خیلی دوسش داشتم بعد از ۱ سال خانواده ها رو در جریان گذاشتیم خانوادم خیلی دعوام کردو چرا اینکارو میکنی بعدش این مسئله مطرح شد خواستگارای فامیلم زیاد شد ولی من قبول نکردم خانوادم اخرش قبول کردن اون پسر غریبه بیاد خواستگاری بعد خواستگاری خانوادم تا تونستن ازش بد گفتن نمیدونم فلان فلانه من کم کم طی یک سال نظرم نسبت بهش عوض شد ولی الان همه قبول کردن که ما ازدواج کنیم الان دو دلم احساس میکنم تو بد ترین شرایط زندگیم قرار گرفتم حتا یک بار پسر رو رد کردم ولی انقدر پیشم گریه کرد که دوست دارم دوبارع قبول کردم باهاش باشه الان میترسم بهش بگم نمیخامت میترسم دلش بشکنه الانم به خانوادم میگم نظرم عوض شدع همه میگن انتخاب خودته خاستی هر غلطی خاستی نکنی? احساس میکنم افسرده شدم همه هم از هر طرف مسخرم میکنن میگن اینهمه خاستگار داشتی رفتی پسری رو انتخاب کردی کع چپ پای توم نیس
ازدواج نباید بر اساس دلسوزی باشد. همچنین شما باید حمایت خانواده را بعد از ازدواج هم داشته باشید.
سلام وقتتون بخیر . من یه رابطه ی بسیار خوب عاطفی با یه آقایی دارم که تا چند وقت آینده قراره این رابطه جدی بشه . اما الان با معرفی یکی از اقوام یه خواستگار دیگه با شرایط خوب برام پیدا شده که من همون اول ردش کردم ولی متاسفانه هم اون معرف و هم خانوادم فشار زیادی بهم میارن که موقعیتش خوبه و از دست نده . من واقعا علاقه ای ندارم تا باهاش آشنا بشم ولی اطرافیان میگن دلیل قانع کننده ای برای رد کردنش نداری و بهتره باهاش صحبت کنی بعد بگی ازش خوشم نمیاد. واقعا موندم چه کار کنم روی جوابم پافشاری کنم یا باهاش صحبت کنم بعد یه بهونه ای پیدا کنم و ردش کنم؟؟ بنظرتون چطور میتونم جوابم رو بهشون بفهمونم؟
سلام وقت بخیر بنده ی پسر ۲۰ سالمه ام و دانشجو ک عاشق ی دختری شدم الا ۲سالو نیم میشه ک باهم دوستیم بدتر وابسته همديگه هستیم و خانواده نمیکردن ولی الا مادرم گفته ۳ سال دیه درست تمومشد میریم خاستگاری ولی پسر عمه دختره خاستگاری کرده و همه فامیلا خانواده هاش قبول کردن ولی دختره منو میخواد و من ک ۳ سال طول میکشه دانشگاهم تموم بشه دانشگاه تموم بشه خانوادم میرن خاستگاریه دختره میگع الا بیایین و شرایط خانوادم الا جور نیس ک بریم خاستگاریشون ولی از لحاظ روحی و روانی دختره خیلی داغونه گریه میکنع افسرده شده ممنون میشم کمکم کنید
درسته جدایی برای شما سخت هست، اما دوستی شما دوستی دوران نوجوانی است. دوستی از از سر احساسات و هیجانات است. ممکن است تا سه سال دیگر اتفاقات دیگری بین شما بیفتد.اگر واقعا همدیگر را دوست دارید، همین الان سراغش بروید، ساده برگزار کنید.
من و پسری ۸ ماه تو رابطه بودیم و دوبار همدیگرو دیده بودیم الان برای من خواستگار اومده و خانوادم اصرار دارن بهش فکر کنم و از این طرف هم این پسر شرایطش تا ۳ ۴ سال اوکی نمیشه و ما کات کردیم الان بهترین راه چیه من انجام بدم؟ چون اون داره امتحانای دانشگاه رو میگذرونه من چیکار کنم حالش بهتر شه بتونه درس بخونه ؟ درسته زنگ بزنم یا نه ؟
۲۱ سال . دختر هستم . مجرد . پشت کنکورم . من دو سال و نیم پیش تو تلگرام واسه انتخاب رشته با پسری آشنا شدم . و به دلیل اینکه به شدت با روابط پیش از ازدواج مخالف بودم و خیلی همه چی یهویی شد چت کردنامون . تماسامون . ولی من بهش اجازه ابراز علاقه ندادم گفتم دوست معمولی بمونیم بعد یک سال با شناخت کامل از هم به هم دل بستیم و حضوری همو دیدیم .و رابطه خیلی خوبی داریم به شدت همو دوست داریم و به هم احترام میزاریم . ولی این وسط مشکل اونه ک بعد گذشت این همه مدت نیومده خواستگاری. منم به خاطر موقعیت خودم و خانوادم خواستگارای خیلی خوبی دارم ک وقتی بشون جواب رد میدم با مخالفت شدید خانواده مواجهه میشم . ولی خب من یکی دیگ رو دوست دارم . وقتی مستقیم بهش گفتم ک چرا نمیاد جلو میگ من با داداشم صحبت کردم تا اون بیاد تحقیق کنه . بعد گذشت این همه سال ! منتظر چ فرصت ایده الیه ک بخواد بیاد جلو . بهش میگم زمان دقیق بگو . میگ نمیدونم تا وقتی ک بتونم داداش بزرگمو بفرستم بیاد . میگم چرا تا حالا نیومدی بعد این همه سال میگ اوضاع شغلیم الان جوری شده ک بتونم جلو بیام . ولی زمان دقیق نمیده . منم بش گفتم همه چی رو بزاریم واسه پنج سال دیگ و به شدت مخالفت و اینکه نمیتونم و …. خو اگ نمیتونه پ چرا این همه سال نیومد . اینم بگم اصالتا تو استان ما بزرگ شده اما دوساله به خاطر کارش رفته تهران. و ما ماهی یکبار همو از نزدیک میبینیم متاسفانه. به نظرتون چکار کنم
همان طور که گفتید اگر محدودیت زمانی شما را پذیرفتند که به پای ایشان می مانید. اگر محدودیت نمی پذیرند، ممکن است بهانه های دیگری داشته باشند، پس بهتر است پا روی دل خودتان بگذارید و آینده خود را به احساسات خودتان گره نزنید.
سلام من سه سال با یه نفر دوست هستم وخانواده ها هم درجریانن وقصدمون ازدواجه ولی حالا یه خواستگار اومده از هر لحاظ بهتر وسرتر از اوهستن موندم سر دو راهی چی کارکنم لطفا زودتر راهنمایی کنین ممنون
اگر با اولی قصد ازدواج دارید باید برایش زمان مشخص کنید. تا موعد مقرر تکلیف شما را روشن کرد، شما هم متعهد می مانید. اگر محدودیت را نپذیرفت مجبورید خودتان به رابطه پایان دهید. دوره سوگواری را طی کنید بعد به فکر دیگری و شناخت دیگری باشید.
من عاشق یه پسری شدم کلاس ششم بودنم عاشق هیچ پسری نمیشدم وقتی اونا را دیدم عاشق اون شدم بعدش رفتم باهاش دوست شدم از کلاس ششم دوست بودیم کلاس هفتم هم دوست بودیم یهو دیدم یه خاستگار دارم دیدم اونم میخاد بیاد خاستگار من بشه منو بسونه مامانم و بابام راضی نبودن منو بدن به اون چون سنش زیاد بود چون من سنم ۱۵ سالم بود اون ۳۲سالش بود دیگه منو نداد به اون من بعدش فامیل زن داییم بود بعدش اون یه خاستگار گیرم امدم منو دادن به یکی دیگه الان من نامزدی هسم و نتونستم اون دوست پسرم ول بدم باید چه کار کنم دلم ازش پاک بشه
سلام. من 30 سالمه به مدت 5 سال با یه آقایی متاهل تو رابطه بودم الان یه موقعیت خوب ازدواج برام پیش اومده ولی بخاطر عشق به اون آقا نمیتونم ازدواج کنم و اینم میدونم که هرگز اون آقا راضی به بهم خوردن زندگیش و ازدواج با من نیس ولی واقعا اونم دوسم داره و داره عذاب میکشه چون نمیتونه کاری کنه ولی واقعا فراموش کردنش برام سخته بنظرتون چیکارکنم؟فراموش کردنش سخت ترین کار دنیاس الان دارم بدترین عذاب و میکشم حاضرم تا آخر عمرم تنها بمونم و ازدواج نکنم ولی از دستش ندم و به همون دیدن در حد چندساعت راضیم. الان من جایی که کار میکنم متعلق به این آقاس هرروز میرم و میبینمش از این طرف هم فشار خانوادم برا ازدواج با این آقای خواستگار همه چی تموم گاهی البته مادرم فهمید قضیه دوست داشتنمو کلی درگیری و تنش بخاطر رابطه با مرد متاهل داشتن تو خانوادم داشتم و دارم ولی نمیدونم چرا نمیتونم تموم کنم
دوست عزیز شما طرح واره رها شدگی دارید که جذب آدمی شدید که خودش در رابطه است و رابطه شما عاقبتی ندارد. احتمالا در کودکی پدر و مادر شما مرتب دعوا و درگیری داشتند، یا به دلایلی موقت یا دائمی از هم جدا شدند، خواهر یا برادر دیگری بعد از شما به دنیا آمده که شما احساس کردید کنار گذاشته شدید، یا پدر و مادرتان ازدواج مجدد داشته اند و یا اینکه پدر و مادرتان حمایت افراطی از شما داشتند. پس گر چه سخت و ناگوار است به این رابطه پایان دهید، خودتان را بشناسید و بعد تصمیم درستی بگیرید.
دخترم 20سالمه دانشجو ام. قرارع با ی قناد ازدواج کنم ک 35سالشه. ی مقدار از درک کردن میترسم ک درکم نتونه بکنه. ولی خودش میگه درکت میتونم بکنم. ازطرفی ناز کشیدن بلد نیس. من میترسم در اینده مشکلات بزرگی بیاد سمتمون. راهنمایی کنید من الان بین ی دوراهی هستم ک خانواده ها میگن خوبه بهم میاید دوستام مییگن ن حیفی. من تو دوراهی موندم
باید نزدیک یک سال زمان بگذارید تا از هر جهت ایشان را بشناسید و بعد تصمیم بگیرید.
خسته نباشین من چند سالی هست ک با حاج آقای ازدواج کردم یعنی صیقه منو کردن ک الان خاستگارم دارم چند سالی هست ک باهاشون زندگی میکنم توی زندگی برام کم نزاشتن یک سالی هست ک برام خاستگار آمده ک پسر خالم هستن
من حدود سه سالی هست با آقایی آشنا شدم و تقریبا هر دو روز یکبار همو میبینیم از اول هر دو قصد دوستی داشتیم اما من الان خیلی ایشون رو دوست دارم و هر بار که بحث ازدواج میشه میگه مگه الان چه مشکلی داریم و زندگی زناشویی خسته کننده س همین که با فاصله زمانی همدیگه رو میبینیم رابطمونو تازه نگه میداره الان خواستگاری دارم که شرایط خوبی داره ولی بخاطر علاقه ای که به ایشون دارم اصلا نمیتونم فکرکنم و بیشتر مدنظرم هست که متقاعدش کنم به ازدواج .یکبار قبلا قصد قطع ارتباط داشتیم که مشاور رفتیم و مشاور گفتن خب دوست نداره ازدواج کنه اما حتی سعی نکردن این قضیه را ریشه یابی کنن. من میدونم قطعا دوستم داره از حالات و رفتارهاش کاملا مشخص هست کاش میشد متقاعدش کرد? البته میدونم که شماهم میگین اگر دوستم داشت انقدر راحت با موضوع نواستگار برای من برخورد نمیکرد اما نمیدونم واقعا چطوری فراموشش کنم
هدف شما این است که ازدواج کنید اما هدف طرف مقابلتان ازدواج نیست، ایشان نمی خواهند زیر بار مسئولیت بروند، پس بهتر است دوست داشتن خودتان را کنار بگذارید. خودتان را بیشتر بشناسید و به فکر اهداف آینده تان باشید.
ببخشید من یک پسری دوست دارم نمیدونم حس اون چیه. قبلا محل کارمون توی یه خیابون بود. الان یک ساله گذشته من هنوز دوسش دارم فکرم پیششه. یه بارم باپیج خودم بهش پیام دادم راجب کارش سوال کردم یکم سرد جواب داد. یه جوری نگاه میکنه حس میکنم بهم نظر داره. بدسردوراهی موندم به خاطرش به خواستگارهامم نمیتونم جواب مثبت بدم. چه کار کنم؟
اصلا به فکر ایشان نباشید، اگر ایشان هم شما را می خواستند در طول یکسال آشکار کرده بودند.
سلام من دختر هستم و 18 سالمه 9 ماهه درگیر یه رابطه مجازی شدم خاستگار خوب برام اومده ولی طرف مقابلم خیلی وابسته هست مادرش میدونه ولی خانواده من نمیدونن و میدونم اگه ترکش کنم خیلی عذاب میکشه و اذیت میشه میدونم اشتباه کردم ولی نمیدونم چیکار کنم ؟من فکر میکنم ادمای خیلی بهتری میتونن بیان تو زندگیم قصد این اقا هم ازدواج هس من خانوادم زیاد با دوستی که به ازدواج ختم شه کنار نمیان از طرفی اگر بهم بگم دیگه ادامه ندیم خیلی خورد میشه و من تو دو راهی گیر کردم و اشتباه کردم
باید اشتباه خودتان را بپذیرید و خیلی محترمانه رابطه را تمام کنید. گرچه برای ایشان بسیار ناخوشایند است اما چاره ای ندارند به مرور این مسئله را بپذیرند.
خوبی من یه خستکار دارم نمیدانم قبولش کنم یا نه. خوب من نمیخواهم باهش ازدواج کنم. خوشم نمیاد یکی دیکر را دوست دارم هییی میمه من تورا میخوام آز من خیلی بزرگ تره. فامیلم این پسر را دوست دارن اما من دوست ندارم نمی دونن چی کار کنم؟ من از اون پسر خوشم نمیاد چی چوری با هایش از دواج کنم
سلام.ببخشید من 28سال پای یکی از پسرای اقوام موندم و هرخاستگاری اومد رد کردم و میدونستم ایشون هم منو دوست داره چون ابراز کرده بودن اما در اوج ناباوری و بی خبری ایشون سه ماه پیش با یکی دیگه ازدواج کردن.الان من موندم و یک دنیا حسرت و سن بالا هرشب با گریه بخاب رفتن بهم بگید باید چیکار کنم؟ کارم فقط شده نفرین. چیکار کنم که اروم بشم؟حالم اصلا خوب نیست طوریکه از دانشگاه انصراف دادم چون اصلا تمرکز برای درس خوندن هم نداشتم
شما باید محدودیتی برای رابطه می گذاشتید. زمان تعیین می کردید. اگر واقعا شما را دوست داشت در آن زمان خاص تکلیف خودش و شما را روشن می کرد. اما شما برایش زمان مشخص نکردید، تحت تاثیر عوامل مختلف قرار گرفته است و شما را رها کرده است. از خودتان بپرسید شما چه ویژگی داشتید، چه رفتارهایی داشتید که ایشان به شما متعهد نماندند و شما را رها کردند؟ ایشان چه ویژگی داشتند؟ چه خانواده ای داشتند؟ چه نوع کودکی را تجربه کرده بودند؟ مورد حمایت خانواده نبودند؟ یا زیادی حمایت شده بودند؟
گرچه برای شما بسیار سخت و ناگوار و پر از درد و رنج است اما چاره ای جز پذیرش ندارید. دنیا بر مدار قرار نمی چرخد همه چیز در حال تغییر و دگرگونی است پس اگر دنبال قرار باشیم خودمان بی قرار می شویم.
الان مرحله سوگواری را طی می کنید، اول دچار شوک می شوید، انکار می کنید، بعد خشم و عصبانیت وجود شما را می گیرد، با خودتان کلنجار می روید چرا من؟ مدت ها افسرده می شوید، با خاطراتش درگیر می شوید اما نهایتا می پذیرید.
سلام دخترم و 35 سالمه. من یک رابطه دارم دوستی رابطه مونم خوبه حالا داره برام خواستگار میاد آیا لازمه به دوستم بگم؟ هنوز مراحل اولیه هست البته که از رابطه م هم ۴ ماه میگذرد. ما در مورد ازدواج هیچ حرفی نزدیم اما حالمون باهم خیلی خوبه آقا هم از نظر من عالی هست و اگر بخواهیم باهم باشیم و ازدواج کنیم شاید بهترین گزینه برای من باشه متاسفانه خواستگاری از طریق اشنا و فامیل هست و طبق تجربه ی من هیچ پشتوانه ای نداره تابحال هیچکدوم نتیجه ای نداشته و فقط میان یکهفته ای بهم میریزن زندگیتو میرن. واقعا دوستپسرمو دوست دارم و اگر بهش نگم نمیدونم چی میشه البته ایشون انقدر ازش میدونم که فهمیده هست که فکر میکنم اگر بهشون بگم کمکم میکنه اما نمیخوام ی چیز الکی رو بیارم داخل رابطه ای که فعلا دوسش دارم
اگر این خواستگارها مورد تایید شما نیستند چه دلیلی داره اجازه بدهید وارد زندگی شما شوند. شما چه رابطه ای داشته باشید و چه نداشته باشید، کسی که سراغ شما می آید، باید متعهد باشد و نسبتا برخودار از ملاک ها و معیار های شما.
من مشاوره میخواستم بین دو رابطه گیر کردم دلم یجا دیگست اما خودم یجا دیگه نمیدونم باید چیکار کنم ..همش گریه میکنم و دل بیقرار دارم. من دوسال پیش با ی پسر اشنا شدم و اوایل رابطم زیاد خوب نبود اما بعد ۷ ماه خیلی بهم وابسته شدیم و هر روز باید همو میدیم ..اون پسر ۱۹ سالشه.
من با آقایی به مدت سه سال رابطه داشتم وهردوبهم علاقه مندیم اما به دلیل تفاوت فرهنگی و اجتماعی خانواده اقا راضی به ازدواج نمیشود.الان یک موقعیت ازدواج نسبتا خوب برای من پیش آمده ک ازاقوام هستند.من تصمیم به ازدواج گرفتم اما بعد آزمونی نامزد فعلی بنده متوجه رابطه قبلی من شده کمی تنش به وجود آمده.از زمان وقوع این اتفاق من کاملا سردرگم شدم و نمیدونم کاردرست چی هست.بنظر شما بااین شرایط تصمیم درست چیه
شما به دلیل تفاوت های فرهنگی و اجتماعی که داشتید و خانواده طرف راضی نمی شود باید زودتر به این رابطه خاتمه می دادید. الان هم این رابطه را تمام شده فرض کنید. اجازه بدهید زمان سوگواری این رابطه تمام شود، نقاط قوت و ضعف خود را بشناسید بعد به خواستگار دیگر اجازه دهید پا پیش بگذارند.
من یه خواستگار دارم دقیقا سه ساله که منو میخواد چند بار اومده خواستگاری خونوادم قبولش نکردن ولی من دوسش دارم الانم بازم خواستگاری کرده خونوادم راضین. و یه خواستگار دیگه دارم که از فامیله ولی حس خوبی بهش ندارم نمیدونم چرا ولی مامانم میگه باید قبول کنی زنش بشی. من موندم و بلاتکلیفی اگه با اونی که دوسش دارم ازدواج کنم مامانم ناراحت میشه و اگه با اونی که فامیله ازدواج کنم تو زندگی به کسی که دوسش دارم فک کنم میشه خیانت واقعا نمیدونم چیکار کنم راهنماییم کنید لطفا؟؟اونی که دوسش دارم ۲۹ و اون که فامیله ۲۶. من خودم ۱۹ سالمه.
ببین عزیزم برای ازدواج تصمیم گیزنده نهایی خودتی ولی چرا خانوادت دوست دارن با فامیل وصلت کنن از نظره خانوادت کدوم یکی از خواستگارات بهترن و چرا میگن بهتره؟همه چیو بذار کنار ببین خودت یه سری معیار داری تو ذهنت که دوست داری همسر آیندت اونارو داشته ببین کدومشون به معیارهایی که میخوای نزدیک ترن ، کدومشونو لازم نیست تغییر بدی چون یه موقع هست تو یه نفرو دوست داری ولی یه سری ویژگی هلی اخلاقی و ظاهریشو میخوای تغییر هم بدی این درست نیست چون ما نمیتونیم به راحتی افراد رو تغییر بدیم. از نظر فرهنگی و خانوادگی و اجتماعی اقتصادی با کدومشون هم سطح هستی ؟الان با این آقایی که میگی دوسش داری یه مدت رابطه داشتی تو این مدت کنارش آرامش داشتی ، درکت میکرد ، بهت توجه و محبت میکرد ، برات ارزش و احترام قائل میشد ؟ در مورد مسائل جنسی چقدر حرف زد همه اینارو بررسی کن. ازدواج بحث یک عمره که باید خواسته های خودتو هم در نظر بگیری مسائل مالی برات مهمه یا نه ، میخوای ادامه تحصیل بدی یا نه ، میخوای شاغل بشی یا نه و کدوم یکی از خواستگارات به این خواسته هایی که داری نزدیک تره ، از نظز فرهنگی کدوم خانواده به شما نزدیک تره. تک تک اینایی که گفتمو دقیق بشین بهش فکر کن احساسات و شور وشوق بیشتر برای رابطه قبل ازدواجه بعده ازدواج و رفتید زیره یه سقف و چند سال گذشت به هر حال همه چی عادی میشه و دیگه مثل روز اولی که طرف مقابلتو دیدی انقدر شور و شوق و احساسات خاص داشتی رو دیگه نداری. پس تصمیم گیری بر اساس احساسات درست نیست منطقی فکر کن ببخشبد اینجوری میگم توی داداگاه رو نگاه کن همه با عشق ازدواج کرده بودن ولی دارن طلاق میگیرن. یه ازدواج خوب ازدواجیه که کناره همسرت آرامش داشته باشی از همه لحاظ مالی و عاطفی ارضات کنه چون خیلی از خانوم ها با وضع مالی متوسط بعدا نمیتونن کنار بیان ، همو خوب درک کنید ، حرف زیاد برای گفتن داشته باشبد ، از لحاظ فرهنگی و خانوادگی هم سطح باشید که پس فردا یه فرهنک خاص یا تفاوت بین خانواده باعث اختلافتون نشه ، به خواسته ها و علایقت احترام بذاره ، برای خودت و خانوادت احترام و ارزش قائل بشه ، اینکه سالم باشه و هیچ گونه اعتیادی نداشته باشه
سلام اونکه خودتون دوش دارین ازدواج کن
سلام خسته نباشید من با یه آقا پسر تو فضای مجازی آشنا شدم ک شرایطامون بهم نمیخورد و ایشونم گفتن من نیتم ازدواجه و شرایطم رو قبول کرد ک این آقا گفتن باید قول بدی ک صبر کنی ب پام سربازیم تموم شه و من یه بعد ۶ماه بهشون گفتم ک اقدام کنه ب خانوادش بگه در جریان بزاره تا اینکه بهونه آورد ک خانوادم گفتن سربازی هنوز زوده گفت ک تا آخر خدمتش مهلت بدم تا خانوادش رازی کنه تا اینکه خدمتش تموم شد بهونه کار و درس خوندن آورد که رفت دانشگاه گفت ک خانوادم گفتن باید درستو ادامه بدی بعد کار بعد ازدواج و ایشون جورایی تلاش میکرد ک بره سرکار اما خانوادش حمایتش نمیکردن و میبردنش روستا ک دست از سر من برداره و حتی شده بود خاستگار میومد واسم میگفت رد کن من میخامت . حالا ک خدمتش تموم شده الان نزدیک ۳سال ونیم ک رابطه داریم صبر کردم بخاطر دوس داشتنی ک بهش داشتم هر خاستگار خوبی میومد به هر بهونه ای رد میکردم هرخاستگارم ک الان برام میاد میگه خودت تصمیم بگیر واسه ازدواجت میکشه کنار پشتم خالی میکنه از یه طرفم میگه اگه صبر کنی خانوادم بلاخره مجبور میشن رازی شن و اینکه هیچ تلاشی نمیکنه فقط میگه خانوادم خیلی مخالفن گفتن ک ما خودمون میخایم عروس ایندمون انتخاب کنیم و از یه نظر خانوادش پولدارن و ما خانواده معمولی ک به پول خانواده عشقم خیلی اهمیت میدن و اینکه شرایطم قبول نمیکنن خانوادش چیکار کنیم چه راه حلی هس ک خانوادشو رازی کنه و حتی رابطه جنسی هم داشتیم تو این چند سال ک فقط بخاطر اینکه نیتش ازدواج بوده ازمن رابطه جنسی خاست و الان بخاطر سکسش بامن میگه منو تو ازدواج میکنیم خاستگار ک میاد میگه خانوادم رازی نمیشن منم خیلی بهش وابستم نمیخام از دستش بدم چ راه حلی هس ک خانوادشو رازی کنه اونم وابسته من شده هرکار کردیم کنار و یه سوال دیگه ببخشید من الان هر خاستگاری ک برام میاد قدرت تصمیم گیری رو ندارم واسه ازدواج چون عشقمو دوسدارم نمیتونم به خاستگار فکر کنم و هیچ موقع نمیخام از دستش بدم چون همو خیلی دوسداریم نتونستیم کنار بیایم که جداشیم بخاطر خانوادش خیلی سختمونه راه حل میخایم ک خانوادش فقط رازی بشن هرکار کردیم رازی نشدن خیلی مخالفن چون یه بار ازدواج داشتم و حتی خانوادش حاضر نیستن منو ببینن حرفی چیزی بزنیم. الان من بهشون گفتم شرایط اینجوریه تموم کنیم از دیشب چند باری بهش گفتم ک عکس العملش ببینم چیه گفت باشه خیلی دوسداری بری تمومش میکنم بلاکم کرد پیام بدم بهش درسته یان؟از دیشب مدام دارم بهش میگم کات کنیم چون خانوادت رازی نیستن ۴ساله وابستگی شدید دارم و رو خاستگار نمیتونم فکر کنم قدرت تصمیم گیری ندارم اما ایشون امروز عصبانی شدن بلاکم کردن آخه من مشکلی ندارم باهاش مشکل من فقط خانوادشه اونا شرایط منو نپذیرفتن خودشم بدون خانوادش نمیتونه سر یه شغلی بره انگاری باید یکیرحمایتش کنه بخاطر این دلیل ن هنوز کار داره نه خانوادش رازی میشن منم خیلی وابستگیم شدید شده نسبت بهش جفتمون هم باهم خوبیم هرکار کرده به هر دری زده خانوادش قبول نکردن نخاستن منو حتی حاضر نیس مادرش منو حضوری ببینه جز این ب هیچکی هم فکر نمیکنم خاستگار میاد بهم میریزم
با توصیفی که از عشق تان کردید، ایشان فرد وابسته ای هستند، از خود استقلالی ندارند، خانواده مستبدی دارند که غیر از خودشان کسی را نمی پذیرند. از طرف دیگر همان پول ایشان ممکن است باعث شده باشد، دیگران را به چشم حقارت ببینند. از خودتان بپرسید چرا خانواده ای که گرایشی به شما ندارند شما جذب می شوید؟ آیا تحمل تحقیر شدن را در روز ها و سال های آینده دارید؟ می توانید دخالت های خانواده اش را تحمل کنید؟ پس قبل از هر چیز خودتان را بشناسید تا سال های جوانی را از دست ندادید از این رابطه بیرون بیایید و بعد از ترمیم زخم های این رابطه به فکر انتخاب مناسبی باشید که از هر نظر مورد پذیرش و احترامش باشید.
سلام وقت بخیر من خواستکاری دارم که شرایطش برای ازوواج اکیه و منتظر جواب من هستند اما من هنو دلم و ذهنم پیش فرد قبلی که باهاش رابطهدداشتم هست الان باید چیکار کنم؟من به مدت ۵ ماه با اقا پسری در ارتباط بودم که با ایشون رابطه هم داشتم و الان برام خواستگار دیگه اومده ولی نمیتونم ذهنمو جمع و جور کنم که با ایشون ازدواج کنم و همچنان ذهنم درگیر فرد قبلی هست . ممنون میشم کمکم کنید
سلام وقت شما بخیر برای ازدواج اول اینکه باید در نطر بگیرید از نظر خانوادگی و فرهنگی و وضعیت اجتماعی اقتصادی تقریبا هم سطح هستید یا نه ، دوم اینکه به هر حال شما یک سری معیار برای همسر آیندت توی ذهنت داری باید دقت کنی ببینی این آقا چقدر به معیارهای شما نزدیکه چون بعده ازدواج نمیشه هیچ آدمی رو تغییر داد پس باید دقت کنید این فرد تقریبا معیارهایی که شما در نظر داریو داشته باشه و سوم اینکه ۶ ماه تا یکسال برای شناخت همدیکه زمان لازم دارید و این مدت آشنایی میتونه بهتر کمکتون کنه و چهارم اینکه اگه میخواید ازدواج موفق تری داشته باشید حضوری برید مشاوره پیش از ازدواج تا تاریخچه خانوادگی و تست های شخصیت ازتون گرفته بشه تا بهتر بتونید تصمیم بگیرید
من ۲۳ سالمه من پارسال با آقایی آشنا شدم ک ایشون یکسال از من کوچیکتره شرایط ازدواج نداره و گفته برام صبر کن ما خیلی همو دوس داریم الان یکسال ک باهمیم ولی خونواده ام راضی به ازدواجم با این آقا نیستن چون ایشون از یه قوم دیگن شرای ازدواج از نظر مالی ندارن ولی من دوسشون دارم تو این مدت دوتا خواستگار داشتم ک رد کردم چن ماه پیش یه خواستگار از اقوام ن اومدن ک مورد قبول خونواده ام هستن از لحاظ خونواده مالی کار اخلاق منم سه ماه با ایشون حرف میزنم یعنی هم با شخص اول ک اون آقا میشن هم با خواستگارم ک آشنا بشم به دلم نشست باهاش ازدواج کنم چون اطرافیانم همش میگن ک تصمیم درستو بگیر ترغیبم میکنن ولی من هیچ حسی بهشون ندارم از اینور شخص اول ک دوسش دارم تو محیط کار هم دیگرو هروز میبینم و ۴ ماه ک زندگیم نابود شده من چیکار کنم به حرف خونواده ام گوش کنم با خواستگارم ازدواج کنم پس احساسم چی یا با اون شخص اول بمونم خیلی بهش وابستم گیج شدم نمیدونم و قیافه ی این خواستگارم به دلم نمیشینه ولی کسی ک دوسش دارم خیلی خوش قیافست. ایشون اول رابطه گفتن ک بعد دوسال میان والان شرایطشو ندارن واینک خونواده ام بهشون توهین کردن ایشونم گفتن نمیتونم باخانواده ات زندگی کنم چون غرورم له شده خونواده ام میدونستن از اول بعد دوباره ما رابطمونو شروع کردیم والان پنهونی صحبت میکنیم وایشون میگن ک درستش میکنیم دوباره احترام خونواده امونو به دست میاریم واینک از اینور خواستگارم وقتی بهم محبت میکنه به دلم نمیشینه همش ذهنم پیش اونه دلم واسه این خواستگارم اصن تنگ نمیشه بی حسم بهش خیلی پسرع خوبیه ها خیلی تصمیمشون جدی هست من مطمئنم ولی نمیدونم آیا با ایشون رابطمون تموم کنم و با خواستگارم ک بهش بی حسم ازدواج کنم یعنی ممکنه چون هروز با شخص اول حرف میزنم میبینم هروز ممکن تاثیر داشته باشه رو اینک علاقه ی پیدا نمیکنم به خواستگارم واینک من چهره ی خواستگارم از اون روز اول دوس نداشتم چهره خیلی برام مهمه ولی دیگران میگن ک اشتباه میکنم. به نظر شما من با ایشون بهم بزنم و با خواستگارم ازدواج کنم شاید بعدن شخص اولو فراموش کردم و به خواستگارم علاقه پیدا کردم. عاقلانه اینه ک باخواستگارم ازدواج کنم چون مورد قبول خونواده ام هستن و شرایط ازدواج دارن ولی من شخص اول دوس دارم اگ بخوام عاقلانه تصمیم بگیرم پس دلم علاقه ام چی میشه
شما زمانی که در یک رابطه هستید، درست یا غلط باید در آن بمانید. خودتان و طرف مقابل را کامل بشناسید، بینید نیاز های شما در این رابطه برطرف می شود یا خیر. نیازهای یک رابطه چه هستند؟
۱ نیاز به دلبستگی ایمن( همدیگر را دوست دارید، به همدیگر احترام می گذارید، مورد پذیرش همدیگر هستید، به همدیگر اعتماد دارید و در کنار هم احساس آرامش می کنید.)
۲. به هویت و استقلال همدیگر احترام می گذارید.
۳. آزادانه می توانید در کنار هم از نیاز ها و احساسات درونی خودتان بگویید.
۴. به علایق همدیگر احترام می گذارید و اوقات مشترکی را به تفریح و سرگرمی می گذرانید.
۵. محدودیت ها و قوانینی برای همدیگر دارید. به ارزش های همدیگر احترام می گذارید.
اگر کودکی مشکل داری نداشته باشید، نیازهای هر دو طرف در رابطه برآورده می شود. خانواده ها هم باید مورد پذیرش همدیگر باشند. شما باید مورد پذیرش خانواده ایشان باشید و ایشان مورد تایید، پذیرش و احترام خانواده شما باشند. چون بعدا همین ها مسئله ساز می شوند.
نکته دیگر چهره، ظاهر و قیافه یک شخص چیزی است که باید مورد پذیرش طرفین باشد، تا بعد بتوانی به جنبه های دیگرش بپردازی. اگر چه ممکن است فردی در ظاهر چهره زیبایی نداشته باشد اما از هر نظر شخصیت کامل و پخته ای باشد. و یکی چهره زیبایی داشته باشد اما مشکلات فراوانی داشته باشد که در طی مدت کوتاهی از چشم شما بیفتد. به هر حال در نگاه اول نباید عاشق شد. تا جنبه های مختلف اش شناخته شود.
و نکته آخر اینکه وقتی شما در یک رابطه هستید و باز به یکی دیگر اجازه می دهید وارد رابطه شود باید جوانب مختلف وجود خودتان شک کنید، بیشتر خودتان را بشناسید.
سلام، من چندوقت پیش برایم یک خاستگاری آمد و یا هم چندوقتی صحبت کردیم. بعد دو هفته یک پسر از دانشگاهم بهم پیام داد خب من اون را در دانشگاه دیده بودم و کمی از اون خوشم میآمد. اما برام خیلی سخت بود با هردو صحبت کنم و حس بدی داشتم چون خاستگارم میخاست هرچهزودتر ازدواج کنیم، و من آماده نبودم. اما نمیدونم چرا حس درونم میگه خاستگارم این پسر رو فرستاده تا منو امتحان کنه. همش به خدم میگم اینطور نیست من دارم اشتباه میکنم. خاستگارم رو آخر صر رو کردم. ولی به این پسر هم اطمینان ندارم چون درمورد خانوادش اصلا نمیخاد صحبت کنه، ولی شرایط خودشو داره بخاطر قبولی در سوعد، به هر کسی نمیتونه اطمینان کنه.
شما اول باید تمرکزتان را بر روی خواستگار می گذاشتید و به آن یکی نه محکم می گفتید. کسی که پنهان کاری دارد، نمی خواهد تمام جنبه های هویتش شناخته شود فرد قابل اعتمادی نیست. اگر قصد جدی داشته باشد، باید صادقانه تمام جنبه های وجودش را آشکار کند. و خواستگاری هم که عجله دارد باید شک کرد. او هم نمی خواهد کامل شناخته شود. در وجودش چیزی هست که می خواهد پنهان بماند.
سلام شبتون بخیر. من حدود یک و سال و نیم با پسری دوست بودم و رابطه سالمی داشتیم و عشق زیادی بینمون بود. اما با گرونی هایی ک شد اقا برگشت به من گفت ک نمیتونه شرایط زندگیو مهیا کنه و از طرفیم میگه دوسم داره و ازم میخواد صبر کنم تا شرایطش خوب شه بیاد جلو. از اونور خواستگاری برام اومده ک شرایط مالی خوبی داره و پسره هم خیلی دوسم داره و عجله داره بعد عید بیاد برا خواستگاری. من بین دو راهی عشق و منطق موندم نمیدونم با منطق به خواستگارم جواب مثبت بدم یا پای کسی ک دوسش داشتم بمونم تا بیاد جلو. در صورتی ک تایم قطعی نداده ولی ثابت کرده دوستم داره. یه تایمی هم ازش فاصله گرفتم با خواهش و گریه منو برگردوند.اینم بگم اشناییمون با هدف ازدواج بود یبارم خانوادم متوجه شدن و برخورد کردن باهام ولی بعدش دوباره ارتباط گرفتم.الان نگران اینم ک خواستگارمو رد کنم بعد شرایطش کسی ک دوسش دارم برقرار نشه از طرفیم میترسم با منطف به خواستگارم بله بدم و بعدم عشقم ب چیزی ک گفته بود برسه و حصرتشو بخورم. بنده بیست و چهارسالمه ایشون ۳۱. تو شوش کار میکنن با حقوق حدود ۸ میلیون.
معمولا ازدواج بر اساس هیجانات و احساسات، طرح واره خواست هستند.( طرح واره ها یا تله ها، باورهای عمیق همراه با هیجانات شدید که در کودکی بر اثر خلق و خوی خاص هر فرد، تجارب خوشایند یا نا خوشایندی که از سر می گذراند و ناکامی ناگوار نیاز های اساسی بوجود می آید.) طرح واره ها بخصوص در انتخاب شغل، انتخاب دوست و انتخاب همسر فعال می شوند. و فرد معمولا کسی را انتخاب می کند که زندگی کودکی خودش را تکرار کند. حتی اگر انسان سالمی را انتخاب کند به گونه ای رفتار می کند که طرح واره تایید شود.
مثلا کسی که در کودکی محبت کافی دریافت نکرده، طرح واره محرومیت هیجانی در او شکل می گیرد. در انتخاب همسر کسی را انتخاب می کند که محبت کافی ندارد و همواره در زندگی مشترک هم ناکام خواهد ماند. یا اگر انسان سالمی را انتخاب کند، چون محبت کافی دریافت نکرده و تشنه محبت است از همسر خود محبت افراطی می خواهد، خیلی به همسر می چسبد و کارهایی می کند که همسرش را به خودش نزدیک تر کند، غافل از اینکه طرف مقابل را خسته می کند و طرف به مرور از او فاصله می گیرد و بالاخره ناکام می ماند.
کسی که در کودکی به شکل مداوم شاهد دعوا و درگیری والدین باشد، طرح واره نقص و شرم، بی اعتمادی، محرومیت هیجانی و رها شدگی در او شکل می گیرد. برای انتخاب همسر هم کسی را انتخاب می کند که قابل اعتماد نیست، زیر بار تعهد نمی رود، محبت نمی کند، تحقیر می کند و نهایتا رها می کند.
پس بهتر است قبل از عاشق شدن ، قبل از فکر کردن به ازدواج خودمان را دقیق بشناسیم، زمانی که قصد ازدواج داریم طرف مقابل را کامل بشناسیم، نوع روابطش با خانواده، خواهر و برادر،نوع روابط با دوستان و همکاران را دقیق بررسی کنیم. مخصوصا کودکی طرف مقابل، نوع روابط والدینش و نوع رفتار با فرزند دقیق بررسی شود. خلق و خویی که با آن به دنیا آمده، تجاربی که از سر گذرانده، خاطرات خوشایند و ناخوشایند دوران کودکی همه و همه کامل بررسی شوند که شخص به تنهایی نمی تواند طرف مقابل را کامل بشناسید مگر با کمک متخصص این حوزه.
شما گفتید خواستگارتان شرایط مالی خوبی دارند، درست است شرایط مالی مهم است اما آیا ملاک خانواده شما فقط شرایط مالی است. به هر حال خواستگار را هم باید بیش از ۶ ماه وقت بگذارید تا تمام جنبه های وجود ایشان را بشناسید که مبادا ایشان را همان شرایط مالی از خود بی خود کرده باشد و فردای روزگار زیر بار احساس حقارت دادن های ایشان له شوید.
خانم مجردی هستم ۳۴ ساله و شاغل،سه سال درگیر یه رابطه عاطفی بودم تازه تمام شده،در حال حاظر ۳ تا خواستگار دارم برای انتخاب گزینه مناسب برا ازدواج به مشکل برخوردم،هر کدوم از این سه نفر رو با عشق سه سال ای که داشتم مقایسه میکنم نمیتونم هیچ کدوم رو جایگزینش بکنم وهیچ کدوم رو بپذیرم،دچار وسواس در انتخاب شدم،نیاز شدیدددددد به کمک دارم ممنون میشم کمکم کنید.
بهتر است اجازه بدهید، بیش از ۶ ماه از قطع ارتباط شما بگذرد. نقاط قوت و ضعف خود را بشناسید. چه عاملی باعث شد رابطه شما تمام شود؟ چه چیزی شما را مجذوب هم کرده بود؟ کدام نیاز شما در رابطه نادیده گرفته می شد؟ معیار های شما برای ازدواج چه هستند؟ ارزش ها و اهداف شما چه هستند؟ تا چه حد خانواده های طرف مقابل را می شناسی؟ روابط خانوادگی آنها چه شکلی است؟ اهداف آنها چیست؟ کدام یک با ارزش های خود و خانواده ات همخوانی بیشتری دارد؟ به هر حال هر کدام را انتخاب کنی زمان بیش از ۶ ماه تا یک سال برای شناخت تمام جنبه های همدیگر ضروری است.