مشاوره خانواده چه کمکی به بهتر شدن زندگی زوج می کند؟
وقتی رابطه زوج با هم خوب نیست، بهبود رابطه زن و شوهر اغلب دشوار است. عدم مهارت برقراری ارتباط صحیح با همسر میتواند منجر به ایجاد احساس افسردگی، احساس نا امنی، بی اعتنایی یا عدم علاقه به گفتگو با همسر گردد. البته در این مواقع، لحن صحبت با همسر نیز تغییر میکند.
گاهی در ارتباط با همسر، طرز صحبت از موضوع گفتگو مهم تر است. عدم مهارت برقراری ارتباط صحیح با همسر نه تنها موجب آسیب رساندن به احساسات میشود، بلکه موجب سوء استفاده عاطفی یا جسمی نیز می گردد.
مطالب مرتبط: شوهری که پشت زنش نیست
به مشاوره خانواده نیاز دارید وقتی با همسر خود همانند هم اتاقی رفتار می کنید
وقتی رابطه زن و شوهر بیشتر شبیه به هم اتاقی شود تا یک رابطه زناشویی، نیاز به مشاوره خانواده ضروری به نظر میرسد. این بدان معنا نیست اگر زوج برخی رفتارها را از خود نشان دادند، در زندگی زناشویی مشکل دارند.
اگر بعد از ازدواج یکی از زوجین در روابط زناشویی احساس کمبود محبت از طرف همسر خود کند، این احساس به شما القا میشود که با همسر خود هم اتاقی هستید تا یک زن و شوهر. این اتفاق به عقیده کارشناسان مشاوره خانواده ( family counselling ) نشانه خوبی در ازدواج نیست.
مطالب مرتبط: از دعوای پدر و مادرم خسته شدم
به مشاوره خانواده حضوری نیاز دارید وقتی نمی دانید چطور اختلاف با همسر خود را حل کنید
وقتی زن و شوهر در زندگی زناشویی تفاهم نداشته و هر دو از این اختلافات آگاه باشند، شناخت ریشه اختلاف در زندگی زناشویی فقط نیمی از ماجراست.
بهعنوان مشاور خانواده بارها این جمله را از مراجعین خود میشنوم که میگویند: ما علت اختلاف با همسر در زندگی خود را میدانیم اما نمیتوانیم چگونه به حل اختلاف با همسر خود پایان دهیم.
این موقع بهترین زمان است تا از شخص سومی برای کمک به حل اختلاف زن و شوهر کمک بگیرید. اگر زوج در زندگی مشترک با همسر خود اختلاف دارند، یک مشاور خانواده خوب میتواند ازدواج شما را به درستی هدایت کند تا از تجربه یک زندگی مشترک موفق در کنار همسر خود لذت ببرید.
مطالب مرتبط: برخورد با دخالت مادرشوهر
به مشاور خانواده نیاز دارید وقتی همسر شما رفتارهای منفی از خود نشان میدهد
بهعنوان یک مشاور خانواده معتقدم، آنچه ما درون خود احساس میکنیم سرانجام به بیرون بروز خواهد کرد. حتی اگر برای مدتی بخواهیم این احساسات را پنهان کنیم و در خود بریزیم، بالاخره از جایی دیگر بیرون میریزد. احساسات منفی مانند احساس خشم یا احساس درماندگی نسبت به همسر میتواند به رفتارهای مضر و گاهی آسیبزا دز زندگی مشترک منجر شود.
برای دریافت مشاوره خانواده رایگان بر روی شکل تصویر درج شده در گوشه پایین سمت چپ صفحه کلیک کنید
گرچه گاهی اوقات در هنگام مشاوره متوجه می شویم زن با در نظر گرفتن شرایط زندگی، مثلاً به خاطر فرزندان، تصمیم به حفظ رابطه و ادامه زندگی مشترک گرفته اما به این دلیل که هنوز ریشه مشکلات زناشویی از بین نرفته، همسر مدام احساس کینهتوزی میکند. این احساس کینهتوزی سبب میشود زن آسیبهای گذشته خود را با بدرفتاری نسبت به شوهر تلافی کند.
یک مرکز مشاوره روانشناسی خوب میتواند به زوجین کمک کند احساسات منفی خود را تشخیص داده و راه مناسبی برای برخورد و مقابله با این احساسات پیدا کنند.
به مشاوره خانواده حضوری نیاز دارید وقتی فکر میکنید طلاق آخرین گزینه است
وقتی زن و شوهر باهم اختلاف دارند یا مدام دعوا با همسر دارند، اندکی فاصله گرفتن زوج از هم اغلب میتواند مفید واقع شود. بااینحال، وقتی این فاصله گرفتنها منجر به دوری و ترک منزل همسر به صورت مداوم شود، حتماً باید از یک مشاور خانواده کمک بگیرید.
دور از هم زندگی کردن و به خانه نیامدن معمولاً اختلافات زن و شوهر را حل نمیکند. در عوض، این طرز فکر را تقویت میکند که دور بودن از همسر مفید است و باعث تکرار بیشتر این رفتار میشود. وقتیکه همسر دوباره به خانه بازمیگردد، مشکلات زندگی و اختلافات زناشویی قبلی هنوز وجود دارد اما به خاطر آنکه زمانی از آن موضوع گذشته اغلب توسط زوج نادیده گرفته میشود.
به مشاوره خانواده نیاز دارید وقتی فقط به خاطر فرزندان به زندگی با همسر خود ادامه میدهید
وقتی احساس میکنید فقط به خاطر فرزندان مجبور به ادامه زندگی مشترک با همسر خود هستید، حتما از یک مشاور خانواده خوب برای راهنمایی درخواست کمک کنید.
برخلاف تصور زن و شوهر ، ادامه دادن چنین زندگی و رابطهای درواقع آسیب جدی به تربیت فرزندان وارد میکند.
بالعکس، اگر زن و شوهر قادر به حل اختلافات خود هستند و به ازدواج خود بهعنوان یک رابطه سالم و مثبت نگاه کنند، این بهترین گزینه برای والدین و فرزندان آنها خواهد بود.
بهعنوان یک مشاور خانواده معتقدم فرزندان نباید بهانه ای برای ادامه زندگی مشترک زن و شوهر باشند.
به یاد دارم وقتی با یک نوجوان که در مدرسه مشکل داشت کار میکردم، او رفتار مخربی نشان میداد و نمرههای درسی او در کلاس روز به روز در حال کاهش بود. وقتی از او دلیل چنین کارهایی را پرسیدم، پاسخ داد: من بهخوبی میدانم که والدین من یکدیگر را دوست ندارند زیرا فقط نقش خوب بودن را بازی میکنند ولی هرگز مانند والدین دوستانم شاد و خوشحال نیستند.
فرزندان ما عموماً بسیاری شهودی و باهوش هستند. مهم نیست والدین چقدر و چگونه اختلافات زناشویی خود را در مقابل فرزندان کتمان کنند، اکثر فرزندان عدم رضایت پدر و مادر از ازدواج خود را احساس میکنند.
در پایان لازم به یادآوری است، همه ازدواج ها قابل نجات نیستند اما در مورد خانواده هایی که اختلافات زندگی مشترک آنها هنوز قابلحل و فصل است و در طول دوره مشاوره زوج درمانی به اصول آن متعهد هستند، مشاوره خانواده میتواند به آنها در یافتن ریشه مشکلات زندگی و بهبود رابطه با همسر کمک فراوانی کند.
مراجعه به مرکز مشاوره خانواده رایگان در چه صورت اثر بخش است؟
مراجعه به مرکز مشاوره خانواده تنها به حضور در جلسات مشاوره و صحبت با مشاور ختم نمی شود. رمز موفقیت در کمک از یک مشاور خانواده به طور قابل توجهی به تلاش و پشتکار زوج در عمل به توصیه و راهنمایی های مشاور وابسته است. البته این موضوع قابل درک است که اکثر مراجعین نمی دانند از مشاور خود چه انتظاراتی باید داشته باشند.
در مراجعه به مرکز مشاوره خانواده با همسر خود هدف مشترکی داشته باشید
ساده به نظر می رسد، درست است؟ البته در اغلب موارد اینطور نیست. تنها هدف مشترک زوج در مراجعه به مرکز مشاوره خانواده باید این باشد: ” ما هر دو می خواهیم برای حفظ رابطه و ازدواج خود تلاش کنیم.” با این حال، گاهی در جلسات مرکز مشاوره خانواده مشاهده میشود یکی از زوج ها در ادامه زندگی با همسر خود دچار شک و تردید است که این امر کاملا طبیعی است.
دلایل مختلف اینکه چرا گاهی در جلسات مشاوره خانواده و فرایند زوج درمانی موفقیت حاصل نمی شود وجود دارد. البته شما هنوز هم می توانید برای راهنمایی و طرح سوالات زندگی زناشویی خود از مشاور درخواست کمک کنید اما تا زمانیکه زن و شوهر یک هدف مشترک در مراجعه به مرکز مشاوره خانواده نداشته باشند، تمرکز بر روی موضوع مشاوره مشکل خواهد بود.
به فرایند مشاوره خانواده تعهد کامل داشته باشید
“در شرایط سخت” حداقل برای شش ماه به تلاش خود برای حفظ و بهبود رابطه با همسر ادامه دهید. باید دانست سرعت پیشرفت در امر مشاوره خانواده و زوج درمانی نسبت به مشاوره فردی همواره کمتر است. زیرا اغلب، انگیزه و نگرش در زوج با هم متفاوت است و زوجی که در کنار هم زندگی می کنند نیاز به زمان بیشتری برای تغییر در رفتار خود دارند.
همچنین برای برخی افراد، سال های زیادی (به طور متوسط شش سال) طول خواهد کشید تا برای حل اختلاف با همسر خود تصمیم به مراجعه به مرکز مشاوره خانواده بگیرند. این زمان طولانی، کار را هم برای مشاور و هم برای زوج سخت تر می کند.
تا زمانیکه به اصول مشاوره و زوج درمانی متعهد هستید، یکدیگر را تهدید به طلاق نکنید
تهدید به طلاق از طرف زن یا مرد می تواند به طور کامل فرایند مشاوره زوج درمانی را تخریب کند. زوج درمانگر برای ایجاد اطمینان و حفظ امنیت زوج ( که اعتماد آنها اغلب نسبت به هم از دست رفته است) به سختی تلاش می کند. تهدید به طلاق در حین دعوا با همسر، شما را از مراحل مشاوره دور می سازد.
برای حفظ رابطه با همسر خود تلاش کنید
برای حفظ و بهبود روابط زناشویی خود باید به دنبال فکر و ایده باشید. در مورد یک ضعف اخلاقی و خصوصیات رفتاری ناپسند خود که در گذشته در برقراری ارتباط با دوستان و آشنایان و همسر خود مشکل ساز شده و باعث آزار و اذیت اطرافیان گردیده بیشتر فکر کنید.
نگویید :”من تمام کارها را انجام می دهم”
گاهی در جلسات مرکز مشاوره خانواده مشاهده می شود، یکی از زوج ( زن یا مرد) تلاش و فداکاری یکطرفه شدیدی برای حل اختلافات زناشویی و حفظ رابطه می کند. البته یک مشاور خانواده خوب به سادگی می تواند این نکته را تشخیص داد که چه کسی ( زن یا مرد) میل و اراده بیشتری برای حفظ رابطه دارد و چه فردی در این رابطه شفاف نیست.
علاوه براین، اغلب اوقات فقط یکی از زوجین ( زن یا شوهر) تلاش بیشتری را در مقایسه با دیگری انجام می دهد. این منصفانه نیست. ما این را می دانیم اما گاهی تنها یک نفر واقعا برای حفظ رابطه و نجات زندگی مشترک مبارزه می کند. در حقیقت او با این کار کمک می کند کنترل همسر خود که در آموزش و درک راهنمایی های مشاور عقب تر است را در دست بگیرد.
خیلی زود انتظار نتیجه از جلسات مشاوره رایگان خانواده نداشته باشید
وقتی احساس کردید تلاش شما برای حفظ ازدواج و بهبود در رابطه زناشویی بی نتیجه است زود تصمیم به قطع ارتباط با مشاور نگیرید. سعی کنید در این مواقع، دلیل نگرانی خود را با مشاور خانواده مطرح کرده و در صورت موافقت نظر مشاور، موضوع را با همسر خود نیز در میان بگذارید.
در مورد مشکلات و اختلافات زناشویی خود با کسی صحبت نکنید مگر کسانی که کاملا از تلاش های شما حمایت می کنند. همچنین در طول مراحل مشاوره زوج درمانی نزد دوستان و خانواده از همسر خود گله و شکایت نکنید. شما مشورت و راهنمایی های موثری از دیگران برای نجات زندگی خود کسب نخواهید کرد.
مشاوره خانواده را در اولویت کاری خود قرار دهید
فرایند مشاوره زوج درمانی خود را قبل از هر اقدام دیگری در اولویت قرار دهید. نسبت به زمان خود انعطاف پذیر باشید. اگر لازم است برای مدتی پول خود را بودجه بندی کنید (برای پول خود برنامه ریزی کنید) تا استطاعت آن را داشته باشید که هزینه مشاوره ازدواج را پرداخت کنید. من به شما اطمینان می دهم هزینه مشاوره ارزان تر از هزینه اقدام به طلاق خواهد بود.
شما در اختلاف با همسر خود در یک دور باطل قرار گرفته اید. یک مشاور با نقد و نکوهش رفتار های اشتباه شما ( مانند سوء استفاده جنسی، خشونت خانگی یا خیانت همسر ) قصد طرفداری از همسر شما را ندارد. مشاور خانواده رایگان زوج را راهنمایی خواهد کرد تا رفتارهای منفی و مخرب در روابط زناشویی خود را تغییر داده و کمک می کند بهترین ها را در یکدیگر ببینند.
بهترین خودتان را به مرکز مشاوره خانواده بیاورید
همواره تلاش برای حل اختلافات زناشویی، حفظ رابطه و ادامه زندگی در چنین شرایطی برای زوج بسیار استرس زا است. مشکلات و اختلافات زناشویی همه زندگی شما را تحت تاثیر قرار می دهد. این انتظاری دشوار است اما مشاور خانواده از زوج انتظار دارد تا در طول دوره زوج درمانی صبور و امیدوار باشند. همچنین مشاور خانواده از زوج انتظار دارد در طول جلسات مشاوره با همسر خود با احترام و عزت رفتار کنند.
مراکز مشاوره همراه شما هستند تا بتوانید مشکلات زندگی مشترک خود را به نحوی که به تنهایی قادر به حل آن نیستید حل کنید.
اگر زوج زودتر برای بهبود روابط زناشویی خود تلاش کنند و مهارت های همسرداری و اصول برقراری ارتباط صحیح با همسر را آموزش ببینند و در مواجه با اختلافات زناشویی هرچه سریعتر به مرکز مشاوره مراجعه و از یک مشاور خانواده خوب کمک بگیرند، دیگر مجبور نیستند برای حل اختلافات زناشویی خود استرس و فشار زیادی را تحمل کنند.
همچنین زوج می توانند با فراگیری آموزش مهارت های زندگی از وقوع طلاق جلوگیری کنند. با کمک از یک مشاور خانواده خوب و تبعیت و تعهد زوج به اصول و مراحل مشاوره قادر به تجربه یک ازدواج موفق در کنار همسر خود خواهید بود.
کاربران می توانند از طریق سایت مشاوره باما با متخصصان روانشناسی درخواست مشاوره خانواده رایگان آنلاین یا تلفنی دهند.
مطالب مرتبط: نکات همسرداری
سلام لطفا به سوالم جواب بدین ممنون
من ۳ ماهه که عقد کردم تو این ۳ ماه از طرف خانوادم خیلی اذیت شدم چون بهم هیچ پولی نمیدن و میگن شوهرت باید خرجتو بده حتی اگه لنگ بمونمم نمیدن منم نمیتونم به شوهرم بگم خرجمو بده چون نمیخام فک کنه پدر و مادرم منتظر بودن من ازدواج کنم همه هزینه هامو بندازن گردن اون نمیخوام خونوادمو بد کنم ولی واقعا اینجوریه اونا منتظر بودن من ازدواج کنم تا هزینم گردنشون نباشه خیلی دارم اذیت میشم چیکار کنم؟؟؟؟؟؟
سلام خسته نباشید من یک سال که باشوهرم مشکل دارم شوهرم بایه خانمی که شوهر داره دوتا بچه هم داره دوست شده الان من باید چکار کنم
سلام خسته نباشید من 45 خانم هستم 25 سال ازدواج کردمه دودختر بزرگ دارم بیست و پانزده، با عشق و دوست داشتن ازدواج کردم اما ابن عشق ما سه سال دوام نیاورد چون یه دختر دایی داشت نمیزاشت درست وسط زندگیم بود من تمام خفت خاری را تحمل کردم چون عاشقش بودم دوست نداشتم ترکش کنم ما بعد سه سال صاحب اولین دخترم شدم خیلی کتکم میزد مدام میگفت برو طلاق بگیر خودش دست به کار نمیشد اما مدام به من میگفت اما خوب من خرم نرفتم موندم وساختم، بعد 5 سال اون دختر ازدواج کردیکم زندگی مایم خوب شد نه زیاد اما بهتر بود اما بازم بخوام بگم پشتوپناهم باشه نبود با همه خوبی وبدی گذشت تا این دو هفته پیش من از دست شوهرم ناراحت بودم موقع خواب بود بهش گفتم بخدا بخوام دعوا کنم نیا همین چوری بعد این همه سال اولین بار بود بهش گفتم چرا موقعهاژ که من ناراحتم نمیای از دلم دراری یادم ان موقع دختر دایت ناراحت میشد دنبالش میرفتی تا نارحت نباشه، یهو عصبانی شداون همیشه فحش میدیا چه پدر چه مادر منم اون لحظه گفتم اصلا ولشون کن حالا هر سگی باشه گفت سگ خودتی جد وابادته بعد گفت ماعاشق هم بودیم نباید حرفش بزنی گفتم خدا نگذره ازش گفت از تو نگذره گفتم هرچه من زجر کشیدم خدا جبران کنه گفت ادا گربه کوره هیچ وقت بارون نمیاد مگه شیرش دادی یا حقی بر گردنت داره بعد با پا تو کمرم زد گفت پاشو گمشو بیرون نبیمت، بعد از اون شب من پیش دخترام خوابیدم برا ی غذایم نمیاد اقا جداگونه می خوره مشکلم من الا ن اینه دیگه خسته شدم ازش بااین تمه حرفی که به من زده اون طلب کاره کمکم کن تصمیم درستی بگیرم
من از قبل استرس و افسردگی دارم چند باری هم رفتم روانپزشک دارو هایی که داد خیلی قوی بود نتونستم بخورم الان هم درگیرش هستم وقت هایی که پدر مادم دعوا شون میشه اعصابم داغون میشه
سلام من یگ پسر 17 ساله دارم اصلا گوش نمیکنه درس خوندن دوست ندار فقط دوست دار بیرون با دوستاش وقت بگذرونه
با مردی که بدون اجازه زن اول با زن دیگری رابطه داره و هیچ کاری هم نداره و از کارهای دولتی اخراج شده و در لیست سیاه قرار داره و هیچ نوع کار دولتی بهش نمیدن و فعلا بیکار هست و معتاد هم هست و همیشه بیرون هست و خونه خیلی کم میاد و وقتی میاد فقط برای خوابیدن میاد و نفقه هم نمیده و خونه اجاره داریم والان صاخبخونه جواب داده و هیچ گونه تلاشی برای پیدا کردن خونه هم نمیکنه و وقتی باهاش صحبت میکنیم که بابا وضع زندگی را مشخص کن در برابر پزسش حق بدش میاد وگاهی اوقات میخواد زنش را خفه کند که دوبار زن را پزشکی قانونی بدون اینکه شوهر خبر داشته باشد درجواب میگه برو وقای زن میگه خوب برو درخواست طلاق کن میگه همینطوری برو میگویم مگه میشه همینطوری برم خوب حضانت بچه هام به من بده ومهرم را بده میگه نه هنینطوری برو چه راه حل ارایه میدین که زن انجام بده تا به خق وحقوقش برسه
سلام چرا به خانو ما نمیشه خوبی کرد خانوم من گفت یه توالت فرنگی بزاریم گفتم باشه
کف توالت وحمام رو برداشتیم گفت دیوار ها رو هم ماربل شیت کنیم گفتم باشه شروع
کردیم به کار گفت دره رو هم عوض کنیم خلاصه سرتونو درد نیارم هنوز که هنوزه ما داریم
بنایی می کنیم
باسلام وخسته نباشید بنده 25 ساله باهمسرم زندگی میکنم ایشون55 ومن 47 ساله هستم یه فرزندپسر22 ساله ودوقلوی دختر15 ساله دارم ازاول یکم اخلاقشون برام سوال داشت ایشون شکاک، ازخودمتشکر ونگاه ازبالا به پایینسالهاپیش تودعوا سیلی بگوشم زدکه 50 درصدم پرده ی گوشم آسیب دیده ومن نمیتونم کل زندگیمو براتون توضیح بدم من وقبول نداره توزندگی کاره ای نیستم مغزشوریی میکنه بچهها ونسبت بمن الانم که خیلی عصبیه دست بزن پیداکرده دوباره روبروی بچهها دفعه ی قبل موها موکشبد من بخاطرعمل دستم شهرخودم هستم قراربود برگردم بچهها میگن نیا همونجابمون چون مابادعوای شمااسترس میگیریم درس داریم این حرفاروبمن میگن پدری هست بشدت دیکتاتور وزورگو، مشاوره نمیاد ومیگه همینم که هستم هرکی نمیخواد بزاره بره، بچهها خیلی ازش حساب میبرن، دوسال پیش برای اینکه پدرم خیای حال بدیی داشت ومن نزدیک دوسال برای کرونا نیومده بود دوهفته بامیل خودش اومدم شهرمون که به 3هفته کشبد وقتی برگشتم دعوای شدیدیی را انداخت ودست درازی کردبهم خلاصه که من ازجدایی ودوری ازبچههام میترسم ایشون میگن تموم مهریتوببخش بیازندگی کن بهش هیچ اعتباریی نییت زدن گوشمو انکارمیکنه فردامیخوام برم شهری که بچهها باپدرشون هستن دلم خیلی تنگ شده براشون ازاونجاییکه بچهها میترسن میگن شب نمون فقط ماروچن ساعت ببین وبرومنزل فامیلت، درضمن منو ازخونه بیرون کرده بود شک عجیبی به موندن من داره توشهرخودم منم به پلیس 110 گزارش دادم وازش شکایت کردم الان موندم چیکارکنم هینجوریی جداازش زندگی کنم یاطلاق رسمی بگیرم هیچی بهم نمیده یعنی خیلی خیلی زرنگه
سلام من یک خانم ۵۰ سال هستم و۳۳ سال ازدواج کردم ۳تا هم بچه دارم یک دوختر و دو پسر توی زندگی سختی های زیادی دیدم شوهرم معتاد زحمت زیادی تو زندگی کشیدم تا این زندگی رو زنده نگه دارم کار کردم پابه پای شوهرم به خاطر حرف مردم وآبروم سوکت کردم دیگه نمی تونم تحملش کنم ازاول زندگی به خیانت کرد یه سره با زنهای خراب بود بچه هام کوچیک بودن نه خواستم زیردست اینوان بزرگ بشن روز بروز بده تر شده اصلا به من توجو نداشت ونداره خیانتش بجای رسیده که با زن داداش رابت پیدا کرد با دعوا کت کاری فاصله کم کرده ولی من هنوز بهش شک دارم بازیهای فامیل خیلی راستش خوب هرچی زنه خراب توی فامیل هست باهاشون صحبت اس مس بازی میکنه شبها دیر می خواب یااصلان نمی خواب چون مواد مصرف می کنه حالا که سنی ازما گذشت هنوز درست نشده فکرش توی زندگی خودمون نیست همش فکرش پیش اینوان دیگه منو بچه هام دوست ندا ه وقت داره به برادرزاده هاش که مال اون زن است وبرادزاده اش زنه خرابی داره میرسه من به خاطر بچه هام می خوام این زندگی رو حفظ شکنم اون نمی خواد همه چیزش از ما جداش خوابش غذا خوردنش نشستنش خلاصه خیلی دا م اذیت میشم پیشه همه دارم خجالت میکشم اجازه نمید ه من بیرون برم منو توی خونه زندانی کرده خودش میر همه جا ولی منو نمیزاره. آبگرم دیوارو شورو میکنه باهمچزش کنار میام ولی خیانتش نمی تونم تحمل کنم لطفا کمک کنید باتشکر
سلام خسته نباشی …من خواهری44ساله دارم مجرده اون همش خونس همش بحث میکنه سر کمترین چیز دعوا میکنه غر میزنه خیلیم ریز بینه سر همچیز عصبانی میشه کلن ما هم مشکلات خانوادگی تو خونه زیاد داریم میخام کمکش کنم نمیدونم چیکار باید بکنم خیلی باهاش حرف میزنم میخام ارومش کنم ولی آروم نمیشه همیشه تو خودشه خودشم همیشه مریضه روحیش افتضاح حتی اگه ببرمش بیرون بازم از بیرون لذتی نمیبره میخام درمورد این موضوع یه کمکی بهم بکنید ممنون میشم
ببخشید من خانم ۳۴ ساله ای هستم که همسرم ۱۳ سال از من بزرگتر هس من رویال پیش پی بردم که همسرم با یع خانم در ارتباط هس و من ایشون رو میشناسم حتی هر روز میبینمش من شاید تو ابن دوسال چندین بار پیام یا شمارشو تو گوشی همسرم پیدا کردم دوباره هم جدی میخواستم طلاق بگیرم حتی خونه پدرم هم رفتم که همسرم منو هرکاری که میتونس کرد تا برگردم و من هم به خاطر ۳ تا بچه که دارم دختر بزرگم ۱۵ ساله و پسرم ۱۲ و دختر کوچیکم ۹ ساله برگشتم ولی الان هرلحظه که دبر میکنه احساس میکنم با اون پیام بازی میکنه یا در طول روز همش استرس اینو دارم که الان هر لحظه با اون حرف میزنه خلاصه که زندکی رو برا خودم زندان کردم هیچ لذتی از زندگی نمیبرم خواستم ببینم چطور میتونم از فکرش درام برا خودم زندگی کنم مشکل ابنه که با این همه کار که کرده دلمو شکونده لازم وفتی ازم قهر میکنه روزگارم سیاهت میشه دیونه میشم تو رو خدا بگین چیکار کنم
سلام من یه خانم بیست سه ساله هستم که همسرم بچه دار نمیشد ومن همه درددرو به جون خریدم فقط به امید خودش ولی بعد از دوقلوها از لحضع زایمانم بحث سر اینکه خانوادم بهش پول ندادن تا کمکیش باشه شروع شد و با مادرشون خیلی توهینا وکتکا زدن ولی به خاطر بچه هام خیلی کوچیک بود صبوری کردم وهیچی نگفتم بعد از وون به مدت یه سال منو از خانوادم دور کردن وتا چند ماه اول اجازه دیدنشون نداشتم و به دعواها ادامه دادن این بین متوجه خیانتاشون بودم حتی یه بار کاملا میخواستم قهر کنم که نشد بعد از اون تا یه بار سر خانوادشون دعوای بزرگی شد ومن برای یه شب به خونه پدریم رفتم امدن عذر خواهی ورفت وامدای خانوادشون کمتر شد وآرامشمون بیشتر تا اینکع متوجه شدم کاراشون عجیبه گوشیشونو چککردم فهمیدم با یه خانم شوهر دار قرار میزارن وتا حدای زیادی رفتن ومن دیگ بریدم الان چند هفته اس رد شد بعد کلی التماس واینا بهش مهلت دادم
سلام مادر خانوم بنده به من توهین کردن و سر این تو هین جر و بحث مون شد من همه خانواده شون دعوا کردم و از خونه اومدم بیرون ولی اجازه ندادن زن منم همراهم بیاد و الان دو روزه زنم تو خونه اونا هسته من الان حس کینه و نفرت از خانواده همسرم دارم زن من ۷ ماه حامله هسته از من جداش کردن چکار کنم زنم بیاد پیشم لطفا راهنمایی کنید مشکل حل بشه
خانمی ۴۲ ساله هستم سال ۸۰ با شوهرم دردانشگاه اشنا شدم سال ۸۵ عقد کردیم ( البته خواستم بیشتر از طرف من بود)واز همون موقع متوجه تفاوت احساسات و رفتاری شدم سال ۸۷ ازدواج کردیم و به خواسته ایشون بعد از ۹ سال تصمیم گرفت بچه دار بشیم و الانیکپسر ۸ ساله دارم در طول ازدواج سه بار برای جدایی رفتمچونکه ایشون بدببین شکاکبددهن ودست بهزنداره و متاسفانه بسیار با نیش وکنایه صحبتمیکنه مدتیه در حین دعوا به میگه من اصلا تورو نمیخاستموبه خاطر تعهد اخلاقی توروگرفتم و چنروز پیش به شدت منو مورد ضرب و شتم وتوهین و تهمت قرار دارد ( پدر و مادرم فوت شدند و با وجود چهارتا برادر ویک خواهر هیچ پشتوانه عاطفی ومالی ندارم با وجود دوتا لیسانس ومدرک آرایشگری مانع استقلال مالی اممیشه و به بهانه های مختلف اذیت میکنه) حقیقتا دو روز پیش به خاطر کتک زدنعا و توهین و حرفای زشت ورکیک تصمیم به جدایی دارم فقط به خاطر آرامش پسرم ولی از یکجهن زورممیاد همه بدبختیا رومن بکشم و حالا که به جایی رسیده من بزارمبرم از یه طرف پسرم از یه طرف بدون پشتوانه مالی نمیدونمچی کار کنم
سلام وروزخوش.ببخشین من ی مشکلی ک باهمسرم دارم اینه ک برای هرچیزی بایدبهش جواب پس بدم خیلی سیم جیمم میکنه .منظورم اینکه مثلامیرم خونه پدرم میام همش ازم سوال میپرسه ک چی درست کرده بودن کی اومداونجاکی رفت بابات چرااینجوری کردمادرت چرااونجوری کرد؟ هرجامیخوام برم بایدبهش بگم ی دیدارساده هم میخام برم خونه پدرم انقده بایدبهش بگم تابذاره برم
سلام.من با مادرم و همسرم مشکل دارم.بیشترش با مامانمه.ببینید مامانم میگه تو همیشه باید به من بگی ببخشید.میگه شوهرت گفته دروغگویی.میگه شوهرت به زور برده ات دکتر از سرم میترسی.به خدا خودم سرممو بردم زدن.میگه شوهرت میگه آرایشگاه نمیری.به خدا میرم فقط نمیزاره موهامو رنگ کنم.اونم چون فقط مامانم تکرار میکنه موهاتو رنگ کردی؟الان من نمیدونم کدومشون راست میگن.مامانم میگه همه میگن تو شوهرتو بدبخت کردی مگه من چیکار کردم؟من حق ندارم اونطور که دوست دارم زندگی کنم؟حتما باید باب میل مامانم زندگی کنم؟من حق انتخاب ندارم؟اگه دارم پس چرا این حق رو نمیدن بعم؟
چرا من باید عین دخترخاله ام یا عروس خالم لباس بپوشم؟چرا باید مثل اونا باشم؟مگه من آدم نیستم؟به خدا حرفیم میزنم مامانم دعوام میکنه.میگه هرچی من میگم.حالا من نمیدونم چیکار کنم.دیگه خیلی خسته ام.تازه انتظارم داره هرجا گفت ببایید ما هم بریم.نریمم میگه آدم باید ارزش قاعل بشه.اگه طرف شوهرم برم میگه اینجا میایید مریض هستی اونجا میری شاد هستی.یا مثلا میریم روستا.میگه لباس نو بپوش بیا ها.خب تو روستا میریم کار میکنیم.من چجوری لباس نو رو بپوشم برم روستا آخه.بگید من چیکار کنم
سلامن دیگه شوهرمودوسندارم چون بهم خیانت کرده خرجی نمیده محبت نمیکنه خیلی بامن سردحتی تامن عصبی میشم دادمیزنم منوفحش میده یاحمله میکنه منوبزنه منم کم نمیارم ازخودم دفاع میکنم ۴پسردارم اوایل اینجوری نبودخسیس باشه اماالان۲ساله خیلی خسیس وخیانتکارشده موقع دعوابه من میگه برو یاخودم میرم بیرون اصلابخودش نمیاره من کجارفتم ی زنگبزنه منم میرم توپارک میشینم فکرمیکنم آروم میشم برمیگردم خونه اماخسته شدم دلم نمیخوادجدابشم بخاطرپسرام بخاطراینکه کسیوندارم فقط تصمیم گرفتم خودموبکشم باهاش صحبت کردم میگه تودیوونه ای اگرمیخوای بمیری بروبیرون ازخونه ی من تافردایقه ی منونگیرن من صدبارمتوجه شدم ازپیاماوزنگای گوشی که داره خیانت میکنه حتی همجنسگرایی هم متوجه شدم حاضرم توافقی جدابشیم میگه باشه امانمیادهرچن امشب هم دعواکردیم گفت باشه بریم توافقی امااگرنیادمن خودمومیکشم یافرارمیکنم ولی بچهاموچکارکنم بهش گفتم اگرنمیخوای بچهات مزاحمت هستن من به عهده میگیرم همه چیزشونوخودم قیم میشم درجواب حرفم میگه بهت…..×نمیدم منم میگم من نمیخوامت بیاجداشیم میگه من هرروزیکیومیکنم بتوچه ومن نمیتونم باخانوادم درمیون بزارم دوسندارم بدونن ازمن اماشوهرم منوجلوخانوادش سکه ی یک پول کرده حالاازشماتقاضادارم راهنمایی کنیدچکارکنم موندم آباخودموبکشم آیاجداشم چون این آقاحرف سرش نمیشه منم خیلی حرف زدم باهاش ازحرفاش وکاراش فهمیدم منودوس نداره برای حمالی میخوادبهش گفتم من مشاوره رفتم حالاتوبروشایدبهترشدزندگیمون میگه مگه من بی عقلم مثله توکه برم دکتراصلاازخساست یک چیزی میشنوین هیچی نداریم هیچی نمیگیره من همش ازهمسایه ودوست پول میگیرم یواشکی خرج بچهامیکنم خانواده ی شوهرم ازخداشونه من برم نمیدونم چکارکنم ؟؟
22ساله ازدواج کردیم تفاوت سنی باخانمم 8سال دارم سریکسری مسائل که تو به من اهمیت نمیدی پشت من نیستی همش به فکر دیگرانی خرجی نمیدی وازلین مسائل من حقوق بگیرم میگم حقوقم دست شما خودت تقسیم کن ولی میگه نداشتی زن نمیگرفتی گیر داده ما به درد هم نمیخوریم بعد از این همه سال ویک پسر 20ساله
ازدواج دومم هست از ازدواج قلبی یه دختر دارم ایشون مجرد هستن در ما بدبین هستن ۴ساله ازدواج کردیم مشکل اصلی ما نمیتونه از شریکش پول بگیر خانواده من دیگران هرچه گفتن اون دزدی میکنه چطور اون همه چیز داره تو نداری اصلا قبول نمیکنه میگه از صاحب کار پول نمیگیره ولی شریکش دپرغ میگه کل اختیار هم باشریمش هست این اسما شریکه الان سه سال نه خورد نه خوراک نه لباس تحمل کردم الان خدود۶ماه دریغ از یه تکه مواد غذایی یا لباس کلا هیچی نداریم توان خرید نوار بهداشتی رو هم ندارن زبون ندارن از شریکش بگیره خانوادشم تمیزارع بگیرن جدا هم نمیشه میترسه جرات ندارم ماهی هم ۴۰میلون درآمده صبح میره شب میاد ولی هیچی به هیچی بحثمون شد فحش دعوا کتک کاری با این میدونستم من بیماری قلبی دارم زیاد زدم منم مجبور شدم از خودم دفاع کنم منم زدم، الان مقصر کلا منو میدونه ۳سال پشت بودم نزاشتم زمین بخور حمایت کردم آخرش از خونه بیرون کرد کن شکایت کردم پزشکی قانونی حق طلاقم هم دت م فعلا هیچ کاری نکردم همسرم لج کنیه. دروغ گو هست موندم چیکار. کنم بونم درست نمیشه مغز ندارن حرف دروغ مردم فوری اثر میکنه تا حرف. راست من. خیلی گفتم یه روز عوض میشه فرداش کل حرفی که زده قول داده میزنه زیرش قولی که خودش داده حرفی که خودش زده هم نمیتونه عمل کنه اشتباهش به هیچ وجه قبول نمیکنه خیلی گفتم بریم روانشناس گفت من نمیرم تو برو گفتم هزینهشو من میدم فقط برو قبول نکرد کلا مغز نداره اینم باعث میشه زندگیش بخاطر قبول نکردن اشتباهش زدن زیر حرف خودش ازهم بپاشه همه جور تاکردم عوض نمیشه کل سه سال زندگیم شده که ما حرفمم.ن خودمون به این ثابت کنیم بابا ما صلاحتون میگم ما درست میگین نه دوستات که خبر دروغ اونارو باور میکنی مال مارو نه برا حرف دیگران زندگی میکنه نه برا خودش به قرآن موندم
سلام خسته نباشید من یک دختر نوجوان هستم که الان خانوادم به مشکل بر خوردن ما خونه مال خودمون نیست عموم پوش پیش خونه رو داده بود و ما با مادربزرگ و پدربزرگم زندگی میکردیم تا که الان پدرم میگه باید بریم یه گوشه خیابونی چیزی میگه من دیگه نمیتونم منت بکشم حرف کنایه بشنوم راستش پدرم هم معتاده الان ۲ سالی میشه زندگی ما خراب شده من خودم کلاس هشتمم درسم هم خوبه الان من واقعا چیکار کنم با این سن دغدغه اینارو بکشم من نمیخوام درسم رو ول کنم برم گوشه خیابون واقعا من کلی هدف و آرزو داشتم الان بهم میگن تا صبح تصمیم بگیر که با ما میای بیابون و یه چاله یا میمونی اینجا هر کی تو رو منت بده
من چهل سالمه و و فرزند دارم ،احساس میکنم اونطور که باید تو خانواده خودم جایگاه ندارم ،خیلی از تصمیم ها و کارهایی که میکنن بدون اطلاع من انجام میدم و بسیار دلخور هستم از دست مادرم خواهرم وبرادرم ،تا به حال به احترامشون به روی خودم نیاوردم اما حس میکنم ظرفیتم تموم شده و باید روشن رو عوض کنم ،چطور باید رفتار کنم که هم به خانواده م بی احترامی نشه همخودم اینقدر اذیت نشم وتو خفا غصه نخورم ،در ضمن خواهر وبرادرم مجرد هستن
مشکل دیگمم اینکه هر کاری بخوایم انجام بدیم تو زندگیمون. خواهر و مادر همسرم باید در جریان باشن و نظر بدن یا هر خریدی که بخوایم بریم واسع خودمون انجام بدیم باید یکی از این دو نفر. حضور داشته باشن حضورشونم اینطوریه که. وقتی میریم لوازم بخریم همسر بنده رو به بیرون از مغازه میبره. و حرف میزنن تا زمانی. که من برم بیرون از مغازه انگار نه انگار که من تو مغازه وایستادم با فروشنده چند روز پیش هم که میخواستیم یه خرید انجام بدیم تا گفتم میشع خودمون بریم واسع خرید ناراحت شد که چرا میگی از خانواده ی من کسی نیاد ?? اگع میشع راهنماییم کنید
سلام خوبی من مدتی هست ک فک میکنم شوهرم باهام رو راست نیست چ راه حلی میتوانید کنید
در آستانه طلاق هستم شوهرم ترکم کرده و حاظر به بازگشت زندگی نیست ،و احساس گناه خیلی شدید دارم.جاری م که دختر خاله شوهرم میشه با شوهر خواهر شوهرم رابطه داشت ،و من این موضوع گفتم به شوهرم و خانواده ش ،چند سال پیش جاری م با دامادشون در منزل شوهرم بودن و به اتاق رفتن ،من فرداش به شوهرم گفتم ولی گفت چیزی نگو به خانواده م. و شوهرم پوشش داد ،و بعد چند سال که رفت و آمد نداشتیم نه با جاری و نه با خواهر شوهرم ،من زایمان کردم دو تا بچه آوردم که شوهر خواهر شوهرم بهم زنگ زد و خبر نداشتم شماره م را از کجا پیدا کرده ،و همش میپرسید تو از من و جاری ت فیلم گرفتی ،چون شوهرم الکی اونا رو ترسانده بود که من ازشون مدرک دارم ،منم گفتم همچین چیزی نیست ،و بعد جنجال به پا شد من قضیه رو پیش برادر شوهرم لو دادم ،که بعد از این موضوع شوهرم مرا ول کرد با وجود میدانست شوهر خواهرش و جاری م با هم در ارتباط بودن و تهمت هرزگی را به من نسبت داد و زندگی اونا رو بهم نریخت
سلام .حضانت دو فرزند 6 و 12 ساله پسرم از تجدید نظر دوسال قبل بمن داده شد.فرزند بزرگم تمایل به زندگی با پدر دارند و پدر نفقه رو تا چهار ماه جمع میکند و همه رو به حساب دادگستری واریز میکند.من بیکار هستم و شرایط رو به سختی میگزرانم .با وجود علاقه فرزند به برگشت و نداشتن شرایط نگهداری از فرزندان میتوانم دادخواست لغو حضانت فرزندان و گرفتن دیدار موقت را داشته باشم .؟تشکر
سلام وقت بخیر
حدود یکساله عقد کردیم خیلی جر و بحث ناراحتی داریم حتی همسرم روی من دست بلند کرده و فحاشی می کنه به هر دلیلی به خودش اجازه میده به من و خونوادم توهین کنه ما خیلی گذشت کردیم ولی واقعا دیگه صبرم تموم شده شوهرم رفتارش تغییر کرده و بدترین شخصیت خودش رو با من داره وظایف و مسئولیت زندگی مشترک رو نمیدونه و یا انجام نمیده یا وقتی انجام داد منت میذاره و توقع جبران داره گروکشی و تهدید میکنه خیلی دروغ میگه خیلی قول داده و عمل نکرده مثلا درمورد سیگار کشیدن بارها دروغ گفته و قول داده ترک کنه اما هردفعه زیرقولش زده خانواده اش هم طرفداری بی دلیل می کنن وقتی باهاشون صحبت میکنیم و توقع دارند من با همه چیز بسازم که واقعا تا الان همین بوده در هرموردی باهاشون کنار اومدم اما واقعا دیگه دراین مورد نمی تونم کوتاه بیام خلاصه ایشون تا الان همه چیز رو به بدترین شکل ممکن پیش برده و ما گذشتیم ما همه راه ها را امتحان کردیم حرف زدیم من و همسرم با خانواده ها بحث کردیم قول داد اما عملی نکرد حتی به خودم تعهد داد اما وفا نکرد ازش خواستم بریم مشاوره اما راضی نشد گفت مشاوره را قبول ندارم الان هم برای آخرین بار که بحث داشتیم اومد خونه ما که جبران کنه اما دیگه سنگ تموم گذاشت و دیگه هرچی مونده بود رو خراب کرد همیشه حرفش ثبات نداره و چند بار درمورد برگزاری عروسی نظر مثبت و منفی داده هر کاری من انجام بدم ناراضی هست انتقاد بی مورد میکنه با بقیه زن های فامیل من رو قیاس می کنه مادرش خیلی در کارهامون دخالت میکنه برای خونوادش خیلی وقت میذاره کار میکنه پول خرج میکنه اما به من همیشه میگه خستم کار دارم پول ندارم و هر کار مامانم ميگه انجام بدیم تا الان هر بحثی شده خودش و خونوادش کمک نکردن در حل مشکل اما من و خونوادم کلی وقت و انرژی گذاشتیم حرص خوردیم حتی مریض شدیم ولی اونا ما رو مقصر میدونن آخرین بار خودش گفت من خسته شدم جداشو میخوام راحت بشم ولی من طلاق نمیدم اگه خواستی بیا سر خونه و زندگیت و تهدیدم کرد که دیگه به هیچی کاری نداره و حالا رفته و دیگه چیزی نمیگه اما خونوادش میگن نباید جدابشیم همه چی درست میشه اما خیلی از این حرفا زدن و عملی نشده ممنون میشم لطفا راهنمایی فرمایید که اگه من تعهد رسمی از همسرم بگیرم که دیگه من رو کتک نزنه و فحاشی نکنه و اگر تکرار شد من بتونم جدابشم میتونم مطمئن باشم این بازدارنده رفتار و حرف بد گذشته باشه و دیگه تکرار نشه میتونم به این تضمین امیدوار باشم و عروسی کنم چون راهم هم از خونوادم دوره خونه نزدیک خونه خونواده همسرمه من خیلی نگرانم که وقتی زیر یه سقف بریم اوضاع بدتر بشه و از جداشدن هم میترسم آیا واقعا امیدی هست که بمونم یا جدابشم؟اگر جدابشم اوضاع بهتره یا بمونم؟ اگه بمونم بهتر میشه همسرم تغییر میکنه با این تعهد یا اشتباهات تکرار میشه؟ خواهش میکنم کمکم کنید چی کار کنم؟ و اینکه با این دلایل من میتونم طلاق بگیرم ؟حق طلاق ندارم و باکره هستم چون گفته طلاق نمیدم ولی اگه میتونی طلاق بگیر واقعا سردرگمم از زندگی پشیمون و ناامیدم
با سلام خسته نباشید من ۲۱سالمه میخوام طلاق بگیرم حس میکنم مهریه ای که میخوام بگیرم حلال نیست . تو روخدا راهنماییم کنید ممنون
سلام وقتتون بخیر ببخشید ن یه خانم هستم ک 20 سالمه ک نیاز به کمک و راهنماییتون دارم ??? من نامزد دارم عقد هستیم من شوهرم ماشین نداره، بعد موقعی تازه نامزد کردیم یه ماشین نوشت… گفت ان شاء الله عقد میکنیم وام اذدواجمون رو میگیرم میدیم برای پول ماشین. از همو اولشم روی پول وام اذدواجمون حساب کرده بود برای ماشینمون بعد باید تا آخر شهریور برای ماشینمون که قراره بهمون بدن پول بریزیم بحساب. ولی الان مامان من قبول نمیکنه میگه من وام اذدواج دخترم نمیدم میگه من خودم لازمه میخام برات جهیزیتو بخرم (در صورتی ک جهزیم فقط تکه های بزرگ مونده بخرم) هر چی میگم الان شوهر من لازمشه نیاز داره بدهکاره نداره بخاد برا ماشینمون پول بریزه بحساب،،، قبول نمیکنه میگه اگه شوهرت لازمشه منم لازممه??? بهش میگم بخدا جهزیه من میشه کم کم هم خرید تا عروسی ، میگه نه ما هم قسط داریم ما هم اجاره میدیم،،، میگم همه اینا نمیخاد یه جا بدین ک ماه به ماه باید پرداخت کنین ک اینم پدر کار میکنه میدین…. میگه نه اصلا قبول نمیکنه میگم خو شوهر من باید تا آخر شهریور پول برا ماشین بریزه میگه به ما چ…. من وام اذدواج تو رو میخام هر چی میگم خوب یه کم درک کنین شرایط شوهرمو، بلخره آینده منم هست… اصلا انگار ن انگار. بعد شوهرمم میگه چرا مامان بابات دارن لجبازی میکنن (و اینم بگم من یه خواهر بزرگتر از خودم دارم ک ازدواج کرده ماله وام اونم سهمیه خواهرم مامانمینا گرفتن) بعد شوهرم بهم میگه حتما چون ماله اوم خواهرت گرفتن ماله توام میخان بگیرن،،،، ایقد از مامان بابام ناراحته، ?بهم میگه مگه تو بچشون نیستی چرا براشون مهم نیستی چرا آینده دخترشون براشون مهم نیست… الان واقعا نمیدونم چیکار کنم یعنی نیاز به راهنماییت. بعد اینکه خانواده شوهرم رسم دارن وام اذدواج کلا داماد میگیره… ولی متاستفانه مامان من قبول نمیکنه بهشم میگم میگه دادو بیداد میکنه یه حرف ای میزنه فوش های زشتی به مادر شده و اینا میده بعدم میگه ما هم رسم داریم دختر وام سهیمه خودشو میگیره…. در صورتی ک من داییم وام اذدواجش کلا خودش گرفت چه سهمیه ماله خودش چه ماله زنش
من پزشکم و همسرم خلبان نظامی. ایشون بسیار مذهبی هستن نه از نوع خشکش ولی خودشون رعایت میکنن و فشاری از جانب ایشون برای رعایت مسائل دینی رو من نیست. قبل ازدواج قرار لفظی گذاشتیم ک بعد عقد مهریه م رو تغییر بدم ب یک سکه بi انضمام امام زمان ،میگن خواب دیدنو اینکه تعهد رسمی بدم ک اسم بچه ها با ایشون باشه…ولی ایشون قبلا ی ازدواج ناموفق داشتن ک ب من گفتن علت جداییشون تو دوران عقد بوده و خیانت خانوم. من قبول کردم و میدونم دروغ نمیگه ولی هرگز نذاشته من گوشیشو ببینم و اینکه با پدرشون مشکل دارن. با این عنوان ک پدرشون حتی برای مراسم ما نیومد و من اصلا ندیدمشون. پدرشون و مادرشون باهم اختلاف دارن و همسر بنده ب ترتیبی ک پدرش میگه ک سرش کلاه گذاشته و سند خونه رو ب اسم مادرش کرده من شک دارم. ب من میگه باید روی قولم بمونم و بریم رسمی کنیم مهریه یک سکه رو و من۱۳۰۰سکه رو ببخشم با اینکه من بهش خط دادم. ولی باز راضی نیست. این منطقیه؟ من باید برم اینکارو کنم بنظرتون
سلام وقتتون بخیر من ۲۳ سالمه پدر مادرم از هم جدا شدن پدرم به دلیل ازارو اذیتی ک داشت من مجبور شدم به خانه مادرم بیام و مادرمم منو از خونه همش میندازه بیرون رابطه جنسی داشتم و این باعث ترس شده ک نرم شکایت کنم پدرم مطمئنم ک پزشکی قانونی میبیره.کمکم کنید چیکار میتونم کنم جاییو ندارم برم و فقط برای رابطه جنسی ک داشتم اقدام به شکایت نکردم
من و همسرم از وقتی ک عقد کردیم ب مشکل بر خوردیم.شوهرم حساس عصبی زود رنج هست و اخلاقیاتش کلان عوض شده و اونم ب من همین رو میگ سر چیزای کوچیک بحثای بزرگ بوجود میاد
سلام من یکساله توی دوران عقد هستم زنم تواین یکسال خونه پدرش بود و من تواین مدت هربار گفتم که بیا خونه ما به هر بهونه ای نیومد تا بعد یکسال پدرم از ساختمون افتاد مهره کمرش شکست خوردشد و عملش کردیم آوردیم خونه تازه زنم یادش افتاد که بیاد خونمون یه روز که من رفته بودم سرکار کارساختمانی دستگاه بالا بر خراب شد و صاحبکار منو و بقیه کارگرارو برد دریا که ۴۰دقیه فاصه هست با محل کار بعد که اومدم خونه جریان به زنم گفتم داد هوار کرد منم ناراحت شد سرش داد زدم فرداش که سرکار بودم بدون اینکه به من بگه زنگ زد پدرش اوند بردش منم زنگ زدم که حالشو جویا بشم مادرش نزاشت گفت باید دادگاه ببینیش زنم مهریه شو مطالبه کرده بود من هم رفتم دادگاه ولی خانومم نیومد درباره بعد یک هفته برام اخطاریه اومد (ابلاغ دادنامه قرارنهایی تصمیم نهایی) دیدم این سری نفقه سو مطالبه کرده
سلامببخشی این شوهر من پرخاشگره فهاشی میکنه بچه هارو اذیت میکنه همه تشخیص دادن این نیاز به دکتر داره خودش قبول نداره این اخلاق رو داره دیگه از دست این حرکاتاش خسته شدم به خدا کم اوردم ممنون میشم راهنمایم کنی
باسلام خدمت شما .همسرم حدود ۱۴سال راه اهن مشغول به کار بوده وکار آزاد هم داشت الان مدت دوماه هست که دیگه راه اهن نمیره وبه کار آزاد بیشتر روی آورده من بااین کارش مخالفم وهمش بحث داریم از شما مشاور عزیز راهنمایی می خوام ممنون ازشما
سلام..وقت بخیر.من ازهمسرم چندسالیه بادلیل موجه جداشدم وبامهریه ام زندگی خودموپسرموندمیگدروندم،ایشون بارهابطرق مختلف تقاضای ازدواج کردولی بخاطربیمسئولیت بودنش ترسیدم دوباره باهاش ازدواج کنم متاسفانه ایشون دوساله مرحوم شدن وباتوجه بااینکه مهریه م قطع شده وسنمم بالاست ۵۸سالمه ومنبع درآمدی ندارم زندگی برام خیلی سخت شده،حال سوالم اینه میتونم اشتشهادیه ای تنظیم کنم که ایشون قصدداشته بامن ازدواج کنه ولی اجل مهلتش نداده وبرادراشم حاضرن امضاکنن وایابااین اشتشهادیه امیدی هست حقوق مستمریش بمن تعلق بگیره باتوجه بااینکه حدود۵۰سکه از مهره هنوزازش طلب دارم.لطفاراهنماییم بفرمائیدممنون میشم.باتشکر
سلام مدت ۱۸ سال است ازدواج کردم سه فرزند دارم همسرم همیشه بد رفتاری میکند نفقه نمیدهد به موضوعات ساده منو کوتک میزنه هر بار هم اقارب منو گرد می آورد و میگوید این زن طلاق دادم من به خاطر فرزندانم هنوز هم در خانه که خودم زحمتش را کشیدم استم خواستم بدانم گنهکار استم یا خیر؟
من حس میکنم یه چند مدته که سیستم عصبی بدنم به شدت ریخته به هم بدون دلیل عصبی میشم ناراحت میشم میخوام گریه کنم اروم بشم نمیتونم شوهرم خیلی اذیتم میکنه مجبورم بخاطر بچم تحمل کنم دیشب چون برای خونه خرید کرده بود زد تو سرم تهدیدم میکنه تحقیرم میکنه غرورم میشکنه قلبمو له میکنه تورو خدا کمکم کنید همش به خودکشی فکر میکنم
همسرم مشکل اضطرابی دارن و مدتیه در اختلافاتی ک برامون پیش میومد ابتدا قرص های اضطرابی و بعد از مدتی قرص های قلب مثل پروپانول مصرف میکرد. علت این حالت اضطراب و ضربان قلب دعوای های شدید نبود اما حتی اگر مقدار کمی من با نیش و کنایه با او حرف زدم و در موضوعی اختلافی پیش بیاید دچار این حالت میشدند. دیشب یک بحث کوتاهی داشتیم و چند جا من حرف تند زدم اما ن فحاشی و… در حد قدری کنایی حرف زدن و به گفته خودش به او احساس تحقیر داد. این موضوع رفته رفته تا آخر شب او را از کنترل خارج کرد به قدری ک دچار حمله عصبی شد و وقتی رفتم در دستشویی تا به خانواده ش زنگ بزنم تا قرص قلب را با هم نخورد چون بسیار خطرناک بود در دشتیویی را با لگد شکاند و بعد تا حدود دو ساعت در حالت حمله عصبی بود بلند میخندید بلند گریه میکرد دستانش منقبض بود و همه تلفن ها رو از من گرفت و نمیذاشت به او نزدیک شوم یا از خانه خارج شوم. بعد هم کم کم سعی کردم با قرآن و… آرامش کنم و نهایتا مرا مجبور کرد قسم بخورم دست رو قرآن بذارم ک دیگر با حرف هایم او را ناراحت یا تحقیر نمیکنم(کاری ک واقعا ن شدید است و ن پر تکرار) و کم کم بعد بلند خواندن قرآن برایش و این قسم توانست از حالت منقبض ک نمیتوانست حرف بزند فقط نشسته بود روی مبل و از دهانش کف بیرون میومد خارج شود. ما سه سال است ازدواج کردیم. حسن های زیادی دارد و در حد اختلاف های معمول داشتیم اما رفتار دیشبش چون خودمم روانشناس هستم بسیار نگرانم کرد. آیا ادامه زندگی با چنین فردی و صاحب فرزند شدن از او کار صحیحی است؟ نمیخواهم به خودم در آینده و آخرت و به فرزندانم مدیون شوم. او دیشب تا حد قابل توجهی کنترل خود را از دست داده بود.
سلام عزیزم خوبین من مدت بیست سال با شوهرم زندگی می کنم واعتیاد شیشه وتریاک و سیگاری مصرف داشته وسه بارکمپ فرستادم باز دوباره شروع کرده بعد سه سال ترک وسرکارمیره هزینه موادش میده وخرجی نمیده وتابع مادرش ومادرش دفع از پسرش میکنه وتمام خانواده شوهرم اعتیاد دارنن وخرجی به من نمیده و خونه برای من نمی تونه اجاره کنه ایا اگر بخوام جدابشم و مهریه من ۴۵۰سکه کامل بهار ازدای و نفعقه نمیده من چکارکنم راهنمایی کنید ودرست بشو نیست جدا بشم یانه. و خونه سالمند زندگی می کنم ومریض شدم ناداحتی قلب رفتم برای انژویدگرافی ورفتن یکی دیگه جای من گذاشتن برای کار اونم حقوق یک وپانصد هزارتومان دختر خواهرزده اقایی که اسمش تو قرارداد نیست من چکارکنم کارم ازدست دادم
سلام ۵ساله ک ازدواج کردم ی بچه سه ساله دارم همسرم ازاول عصبی بود و دست بزن داشت چنبار خاسته خفم کنه تو نامزدی خاستم طلاق بگیرم بچه بودم منو ترسوند چون بهش گفته بودم دوس پسرم بهم تعرض کرده بود آتو گرفت ازم بخاطر دخترم صبوری کردم تااینکه گفت خونه خانوادت تنها نمیزارم بری علتو پرسیدم گفت من ذهنم خرابه درحالی ک من هیجا تنها نمیرم فقط خونه مادرم گاهی دوس دارم تنها برم براش توضیح دادم من جز اونجا جایی ندارم برم شغل و دوست خاصی ندارم ک منو زد و فش داد حس زندانی شدن دارم حس بردگی تصمیمم طلاقه اما نگران دخترمم واینکه موافق نیس و تهدید به اذیت میکنه
سلام وقت بخیر من خانومم با مادرش حرفش شده الان ۵ ماهه که قهر هستن و هیچ تماسی باهم نمیگیرن و ابن امر باعث شده پدرخانومم هم تماس نگیره خیلی ناراحت هستم از این موضوع پدرخانومم و خانومم در یک جا کار میکنن که پدرش اخراجشم کرده برای اینکه با مادرش صحبت نمیکنه من آشتی بدم بنطر صلاحهه؟ باید چیکار کنم
۷ سال عروسی کردیم از روز اول گفتم بچه دوست دارم اما با گول زدن و پیچوندن امسال و سال بعد ۷ سال گذشته از اول ازدواجمون به خاطر قبول داشتن زیادش و اعتماد شدید بهش همه سرمایه ام رو بهش دادم که برام بزرگش کنه میخواستم ۳ تا واحد بگیرم اما گفت خونه های مسکن ملی به درد نمیخوره الان و هروقت حرف از پول میشه یا بچه خودشو مشغول میکنه گوشی لب تاپ تلویزیون تا نشنوه یا میگه گذشته گذشت خانم هیچ کاری برام نکرده همه سرمایه رو تو ارز و بورس و تصمیمات غلط به باد داده بازم قبول نمیکنه قبلا عاشقش بودم ولی چند سالی هست به خاطر درجا زدن و ضعف مالی و پایین آمدن و احمق بودن تصمیماتش خسته شدم و ازش نفرت دارم همش من باید خودم رو شاد و پر انرژی نشون بدم تا آقا ویندوزش بالا بیاد حتی توی مسائل خصوصی هم باید من پیش قدم شم وقتی میبینم برای من هیچ کاری نکرد فقط خواست از کنار من بکنه نفرت دارم الان آقا میگه باشه بچه بیاریم اما من واقعا دیگه ذوق ندارم برای این زندگی مشاوره عزیز گردنشو پیش بقیه کج میکنه و رایگان براشون کارمالی انجام میده نمیگه پول بگیرم بیارم برای رشد زندگیم رایگان به همه مشاوره مالی میده اون فرد چقدر نادون است از این مشورت میگیره خانم خسته ام از اول ازدواج با خانوادش مشکل داشتم آنقدر اذیت کردن منو فقط هم تو بحث مالی آخه همدانی هستن پول براشون از جون مهم تره رفتم مشاور با تکنیک ها باهم خوب شدیم اما شوهرم روز به روز فقیر تر شد به من میگه ما پیشرفت نداشتیم شاید خدا میخواد تو خونه بخری برو سرکار. با بزرگ فامیل نامحسوس حرف زدم میگه شوهرت خوبه نماز میخونه سیگار نمیکشه اهل زن و فلان نیست الان همه وضع مالی فلان و فلان اند مشاوره عزیز روزتولدم میبره جلو ویترین برام اپل واچ بگیره اما میگه تحقیقات رو بک
سلام من دوساله ازدواج کردم تو زندگیم با همسرم خیلی به مشکل خوردم تقریبا ۱ماه از ازدواجمون گذشته بود متوجه شدم بهم خیانت میکنه اوایل با صحبت باهاش که این کارو تموم کنه انکار کرد که خیانت نمیکنه ولی بعد ی مدت جلو خودم با همسرم تماس گرفت بعد اون دیگه نتوست انکار کنه ولی خیلی دعوا افتاد تو زندگیم وقتی میگفتم باهاش حرف نزن یا تموم کن بلند میشد منو میزد در حدی که یبار چاقو هم روم کشید ولی تا ۸ماه با اون زن بهم خیانت کرد ولی به دلیلی تموم کرد بعد اون همسرم تو تصادف مهره کمرش شکست من همه جوره مراقبت کردم ازش ولی خانوادش تو اون شرایط ولش کردن من تنهایی به گردن گرفتم مسولیت زندگی رو وبعد آزار خانوادش شروع شد پشتم حرف در آوردن هم منو هم همسرم از اون خونه درآمدم بالای خونه پدرم ساکن شدیم الان حال همسرم بهتره شده گذاشت رفت پیش خانوادش منو ول کرده خیلی آدم بد دهنی هست هر فوشی دهنش میاد میگه کتک میزنه حاظر نیست پیش مشاور بریم میگه من دیوونه نیستم پیش مشاور نمیاد الانم واقعا خسته شدم از زندگیم بریدم خیلی بهش فرصت درست کردن اخلاقشو دادم ولی نشد با وجود این همه لطف خانوادم بهش آخر به اونا هم بی احترامی کرد رفت نمیدونم چیکار کنم چی درسته چی غلظ خودمم سردرگمم احساس میکنم بااین آدم اینده ای ندارم میترسم در آینده بچه بیاد تو زندگیم دیگه نشه کاریش کرد
وقتتون بخیر ،من شوهرمو خیلی دوسش دارم ودوست دارم همیشه پیشم باشه بهم زنگ بزنه بیاددیدنم اما متاسفانه نه زنگ میزنه زیادم نمیاد دیدنم یعنی خونمون نمیاد زیاد میگه زشته بیام خجالت میکشم بیام خونتون اگر کاری چیزیم داشته باشه زنگ میزنه تاحالا هرچیزی ازش خواستم انجام داده میدونم دوسم داره ولی به کوچکترین حرف ورفتار من واکنش نشون میده مثلا من از یه جایی ناراحت باشم یکم سلام گفتنم بی انرژی باشه سریع میگه باز چرا بامن قهری یا… وگوشیو قطع میکنه بعضی وقتا ک اذیتم میکنه منم عصبی میشم گوشیو روش قطع میکنم قهرمیکنم بنظرتون چیکارکنم ؟
همسر برادر من تقاضا دارد که کلیه اموال برادرم به نام ایشان شود و برادرم موافقت نمی کند و این باعث اختلاف شدید بین آنها شده و می گویند که در صورت عدم تحقق این امر طلاق بدهد و در غیر این صورت زندگی را برایش غیر قابل تحمل می کند و هر روز هم سر این مسئله مشاجره دارند و …. لطفا بفرمائید در این مواقع بهترین راهکار چیست. یک سال از زندگی مشترک آنها می گذرد.
سلام من ۱۳ ساله ازدواج کردم یه دختر ۹ ساله دارم جدیدا متوجه شدم همسرم به دوست صمیمیم پیشنهاد دوستی و حتی ازدواج داده و گفته اگه قبول کنه همسرم طلاق میدم این کارش نابخشودنیه برام ولی نمیدونم با توجه به دخترم ک خیلیم حساسه چه کار کتم؟
سلام من کارمندم تمام پول خرج زندگی میشود شوهرم زمانی عصبی میشود کتکم میزند وشروع به پرخاشگری میکند من حتی از حقوق خودم نمیتوانم کوچکترین خرجی کنم باید چکار کنم
با سلام و احترام بنده به مدت ۳سال با یه فرد ضایع نخاعی ازدواج کردم و لر بود به مشکل برخوردیم ودر حال اقدام به طلاق میباشم و الان یه خواستگار کرد برام پیدا شده نمیتونم اعتماد کنم خودم ترک هستم و معلولیت جسمی دارم وار بریس استفاده میکنم هرچه قدر میگویم نمیشه ول کن نیستن فقط میگه وجودت در کنارم باشه برام باارزش هستی خودش هم ۸سال پیش ازدواج کرده به مدت ۲سال زندگی کرده به علت سرد مزاج بودن همسرشان را طلاق داده و الان ۸سال هس تنها زندگی میکند و همش میگوید چون مشکل هردو یکی هست و هیچ ِلذتی از زندگی ندیدیم بیشتر همدیگرو درک میکنیم واز لحاظ مالی خوب میباشد خواهش میکنم راهنماییم نمائید. خودم ۴۲ سال ترک هستم و معلولیت جسمی از یه پا ولی راحت همه کارام و انجام میدم مدرک کارشناسی میباشم و خیلی دل پاک و مهربون و صادق هستم و ایشان ۴۴ساله کرد دیپلم میباشد یه فرد خیلی عاطفی و احساسی و گرم میباشد. مشکل قبلی که باهمسرم داشتم با خانواده اش باهم زندگی میکردیم ۷تا خواهر داشتن و همین یه برادر که تصادف کرده بود و ضایع نخاعی شده بود خودش از همه لحاظ خوب بود و فقط همدم هم بودیم و تو این ۳سال خیلی تلاش کردیم رابطه زناشویی داشته باَشیم ولی نشد راحت زندگی میکردیم ولی خواهر و پدرش بخاطر هیچی زندگیمونونابود کردن و الان ۹ماهه خونه پدرم هستم و یه نفر نگفته کجایی و همسرم هم چون دیگر توان به ادامه زندگی ندارد و یه کلیه و بدنش عفونت کرده میگه نمیخوام دوباره بیای زجر بکشی خانواده ام هم هیچ موقع عوض نمی شن منم نمیتونم ناراحتی شما را ببینم الانم یه طرفه درخواست دادم تا ببینیم کی قاضی حکم طلاق و صادر میکنه. یگه فایده نداره کلا زجر و عذاب بود یه ازدواج اشتباه بود ولی خودم قلبا انتخابش کردم راحت زندگی میکردم با اینکه زندگی نبود الانم دوست دارم دوباره همینجوری همدم هم باشیم ولی خودش اصلا قبول نمیکنه میگه خودت و دیگه بامن عذاب نده برو زندگی خودت منم همیشه دعات میکنم انشاالله یکی بهتر نصیبت بشه
سلام .من مادر 2 تا بچه هستم.دوست دارم طلاق بگیرم اما از نبود بچه هام میترسم.بعد ازدواج ام اس گرفتم شوهرم خیلی خسیسه و حرف های بدی بهم میزنه.اخرین حرفش این بود که وجودم توهینی به اونه.حس بدی دارم.کارم شده گریه.نه مریضی من برایش مهمه نه ناراحتیم .چکار کنم
من یک خانوم 42 ساله هستم که حدود 6 ساله ازدواج کردم.متاسفانه چند وقتی هست که در روابط زناشویی خیلی سرد شدم، البته همسرم رو خیلی هم دوست دارم و اصلا موضوع حضور فرد دیگه ای نیست. این مساله برای همسرم خیلی مهمه هرچند میگه که براش مهم نیست. بنظرتون جدایی راهکار مناسبیه؟ ممنون
سلام من حدود یکسال هست که عقد کردم وبا مادر شوهرم در یک خانه زندگی میکنیم،شوهرم میگه خیلی دوست دارمه اما اینجور نیست همیشه به خودم و خانواده ام کلی فحش میده هر یک ماهی یه بار کتکم میزنه و کلی دعوا راه میندازه من خسته شدم حق طلاق و مهریه ام رو ازم گرفته،مثل یه برده با من رفتار میکنه از زندگیم خسته ام نمیدونم چیکار کنم ؟لطفا راهنماییم کنید
سلام وقت بخیر،ببخشید دوسال بااقایی دوست بودم الان حدودچهارماه ازدواج کردیم باهم اختلاف داریم البته بیشتراختلافمون خانوادش هم هستن مهریه من ۱۴تاسکه هست والان خونه پدرمم شوهرم میگه طلاقت نمیدم مهرتومیدم خیلی استرس دارم چکارکنم ازطرفی چون مهرم کمه بده طلاق نده چکارکنم
ما خانواده خوبی هستیم و از محبت و مادیات چیزی کم نذاشتیم برای بچه هامون و من و همسرم بشدت همدیگرو دوست داریم.من مادر خانوادهام و ۲ بچه دارم که هر دو دختر هستند .دختراولم ۱۳و دختر دومم ۷ سالهست ما میخوایم دوباره بچه دار شیم ولی دختر بزرگم به شدت مخالفه. دخترم مشکلاتی مثل گریه کردن یهویی..خندیدن به شدت وسط گریه کردن..تنهایی و دوست داره اما دوستم زیاد داره..آهنگ زیاد گوش میده غمگین..بعضیا میگن دخترت سرده انگار بی احساسه اما اینطور نیست فقط داخل جمع کم حرفه و زیاد به حرفا واکنشی نشون نمیده . حتی بهم گفت بعضی مواقعه یهو دلش میگیره..دختر خیال پردازیه سر چیزای الکی عصبانی میشه اما میگه مهم نیست ولی من میدونم ناراحته..چون باهام راحته اینم میدونم که تاحالا تو رابطه نبوده.وقتی عصبی بود بهم گفت دوس داره بمیره و خودشو میکشه. نمیدونم چکار کنم میشه راهنمایی کنید؟خیلی نگرانشم.
سلام خسته نباشید من تازه ازداوج کردم ۲ ماهه میشه ولی تو درون نامزدی حامله شدم سریع ازدواج کردیم ولی الان همسر انگار که ای کی دیگر دوست داشته وقتی دختر خونه ای ما میاد همسرم باهم سرد برخورد میکن نادیده میگیره وقتیم بهش میگم قسم می خوره که اینجوری نیست ولی نگاههاشون حرکتاشون ای چیز دیگه میگه لطفا کمکم کنید چیکار کنم حالم اصلا خوب نیست
خسته نباشید من همسرم 3ساله ازداواج کردیم واین که همسرم یکبار هم وارد رابطه بامن نشده ینی رابطه داشتیم ولی پیش قدم نشده ایا دلیلش چیست مشگیل از کدوم مونه
ما چهار سال دوست بودیم و ازدواج کردیم من از اول ازدواج با خانواده به شدت فضول توی همه چی مواجه شدم جوری که شوهرم کاملا نسبت به من بد شد همش میگفتن ما رسم نداریم تا خونه باباتی باید خرجتو اون بده یا اینکه اگر ما کاری بکنیم اون عروسمون ناراحت میشه مهریه رو هم گفتن ما کم میدیم ولی میدیم مهریه خواهر شوهر و جاریم ۲۰۰ من ۸۰ از اول فرق گذاشتن تا اینکه کم کم رفتار همسرم بهشون عوض شد و جبهه گرفت و اومد سمت من جوری که اونا ۵ تومن دادن واسه چند تا تیکه ولی ما خودمون بیشتر از جیبمون مایه گذاشتیم بماند که عروسی رو با دعوا گرفتیم چون مادرش نیومد چون موزیک داشتیم از وقتی وارد خونه شدیم مدام زنگ میزدن به همسرم که بیا صبحونه با هم بخوریم و جایی رسید که خواهر شوهرم دعوا راه انداخت که من چشم روی همسرش دارم و دعواها داشتیم جاریم تا تونست از اول ازدواج همه اخلاق این خانواده رو رو کرد گفت اینجوری هستن و اونجوری هستن من زیاد اهمیت ندادم و هر چی میگفت به همسرم میگفتم کج دار مریض رفتار کردیم تا اینکه کرونا اومد و من حامله شدم جاریم ۲ سال قطع رابطه کرد با هیچکس رفت و آمد نداشت من رفت و آمد داشتم مبادا دل کسی بشکنه تو این مدت خواهر شوهرم سنگ تموم گذاشت و بچمم خیلی کارا کرد و هوامو داشت و من تمام کدورتا رو ریختم دور چون میگفت من بخاطر نوع پوششم واسه دختراش بد آموزی دارم بماند که بعدا حلالیت گرفت و گفت هر چقدر مناعی کردم خدا گذاشت توی کاسم چون دختراش به قول خودش به حرفش گوش نمیدن و بدتر میکنن و جاریم اصلا نه تماس و نه سر زدن برای من بعد به دنیا اومد بچم نزد منم گذاشتمشون کنار غریبه ها از شهر دیگه اومدن ولی این نیومد بهد از ۶ ماه اومد و یه لباس پسرانه که روش نوشته بود بوی به معنای پسر و جاری و برادر شوهرم
پدرم رو ۲ماهه از دست دادم ۶ساله ازدواج کردم ویه پسر۵ساله دارم.شوهرم اصلا رفتار خوبی باهام نداره اصلا درکم نمیکنه همه حواسش و فکر و ذکرش فقط مامانشه.تازگیا کتک هم میزنه باهاش قهر باشم و آشتی مثل همه تو هر شرایطی فقط منافع خودش مدنظرشه برای خوشحال کردنم فقط کاریو انجام میده که به نفع خودشه.دارم افسردگی میگیرم و نمیخوام این اتفاق برام بیفته هر راه حلی برای مشکلم پیدا میکنم به بن بست میخورم ازتون کمک میخوام
سلام همسر من زن اولش طلاق داده به مدت ۴سال الان چون دوتا سکه عقب افتاده نداره بده رفته دادگاه قاضی رای به همسر من داده که مجدد برای ۸ماه دیگه از اول سکه دوتا پاک بشه و باز ۸ماه دیگه پرداخت بشه زن قبلی اعتراض زده تکلیف من روشن نکرده چطوری زن گرفته داره نمیده آیا رای به هپسر من داده میشه یا نه ممنون میشم پاسخ بدید
سالهاست من فقط کارگر شوهرم و همراه فعال او در پول در آوردن هستم یادم نمیاید کی همراه من و بچها خوابیده تا الان مارا به مسافرت یا پارکی نبرده اگر هم روزی بگوییم سرکار نمیاییم بد رفتاری میکند
سن ۱۸ ، جنس ، زن ، وضعیت تاهل متاهل ، دیپلم ، محصل …من خانواده شوهرم بچه یکساله شیرخواره رو ازم گرفتن و منو تو خونه م راه نمیدن حتی خونه مم عوض کردن و فقط میگن در صورتی میزاریم بیای خونت که حضانت بچه رو بدی به ما … منم دادخواست دستور موقت حضانت فرزند در دفتر قضایی انجام دادم… خواستم بدونم چقدر طول میکشه جوابش بیاد ؟؟!
حساسیت همسرم نسبت به من بسیار زیاد است به گونهای که حتی وقتی که با هم هم هستیم به مسائل کوچکی مثل ترمز زدن جلوی یک خانم یا خرید از یک فروشنده خانم هست.
من به تازگی نامزد کردم و من و همسرم ۲۴سالمونه ، من شغلی ندارم و جویای کارم و برای کارم نیاز ب میکروفون دارم ک حدودا ۲تا۳ میلیونه ،همسرم هم شغلش در حدی نیست ک بگم میشه گفت خوبه،همسرم از خانوادش کمکی نمیگیره و اونها هم کمکی نمیکنن،گوشی همسرم شکست و ایشون ب گوشی نیاز دارن و ما یک گوشی حدودا ۵تا ۶تومن براش دیدیم و اون رفت ک از پدرش نظر بگیره با این ک پدرش کمکی نمیکنه گفت حتما گوشی بالای ده تومن بگیر و حالا همسرم باهام لج کرده ک تو برای چی از من پول میخوای ک من بهت من گوشیم باید مدل بالا باشه و تو بعدا چیزی ک میخوای رو بخر من واقعا دارم از حرص میترکم واقعا برای کارم ب میکروفون نیاز دارم و همسرم زیربار نمیره چ کنم ازنظر شما
۳ ماهه شوهرم بیکاره. حتی پولی برا خرج خونه نداریم. یه بچه کوچیک ۱ساله دارم. از شدت ناراحتی و دعوا قلبم داره منفجر میشه. من یه دختر جوون ۱۸ ساله هستم شوهرم ۲۶ ساله هست. اما بخاطر بیکاریش چند ماهه داریم سنگ رو دلمون میزاریم. واقعا خسته شدم. در و پنجره هارو شکست
سلام من با همسرم اختلافات زیادی داریم مهمترین آن زبان تلخ اوست و نداشتن علاقه بین ما
سلام پدرم خیلی آدم عصبی خیلی داد و بیداد میکنه و سر بحث کوچیک داد و بیداد میکنه امشب کتکم زد
سلام خوبین…بنده همسر دوم هستم…و زن اول زمانی که همسرم قضیه رو بهش گفت مخالفت شدید کردن و راضی کردن برای طلاق …ک ما ب صورت صوری جدا شدیم…و الان باهم هستیم…میخوام ی راهی بهم پیشنهاد بدین که همسر اول را راضی کنیم…خانواده ها راضی هستن الی این خانم…که همش گریه و دعوا میکنه و تهدید میکنه اگه پای من باز بشه به زندگی…آتیش میزنه همه چی رو..و من میخوام به یه روشی این خانم رو راضی کنم حالا مشاوره …حضور من چه از لحاظ مالی و زندگی هیچ ضرری به این خانم نمیزنه چون همسرم هیچ خرجی بهم نمیده و مهریه ام یک سکه هست تا ناراحتی میکنه با زنش میگه طلاقت بدم.و چون من رضایت نمیدهم به طلاق حوصله دادگاه نداره ک از طریق دادگاه طلاق بده.همسرم اتباع هست ک آخوند هم طلاق بخونه کافیه..ولی من گفتم طلاق فقط دادگاه بخاطر مشاوره هاش گفتم که میدونم دادگاه شاید بگه برین سر زندگیتون…از شما ی درخواستی دارم یه راه درست بهم بگین که این خانم بدون دغدغه رضایت بدن چون همسرمو دوست دارم..و نمیخوام بار دوم طلاق بگیرم.و این آقا اصلا بفکر طلاق همسر اول نیستن و نمیتونن طلاق بدن و من هم نگفتم طلاق بدن…الان برای مشاوره تخصصی راهی پیدا میشه که همسرشون راضی کنم…ولی من نمیتونم جدا بشم امتحان کردم نشد که حتی برای خودکشی اقدام خواستم بکنم…ک آخر با همسر اول مشورت کردم همچنین غلطی کردم …منو ببخش …گفتن جدا نشم …و خیلی راهنمایی کردن
۴۰خانم متاهل لیسانس مدیریت مشکل بنده مادرم هستن چون وضع مالی خوبی دارن بنده یک پسر دارم ویک برادر دارم ازدواج نکرده وچون هنوز ازدواج نکرده پسر من را دشمن خودشون میدونن وترس اینکه من دوباره صاحب اولاد دیگه ای نشوم که این موضوع منفی همین یکی بسه خیلی منو اذیت میکنه دایم زنگ میزنه من در شهر دیگه ای هستم خاطرات بد گذشته را میگه من ناراحت بشم چیکار کنم ؟
سلام .بنده چند ماهی است صاحب فرزند دوم شدم و اسم فرزندم هم پوریا گذاشتم و حتی چند بار این اسم را به خانمم گوشزد کردم که من به این اسم علاقه دارم و خواهم گذاشت و حتی اسم فرزند اول هم نظر ایشان را بر نظرم خود ترجیح دادم و چیزی نگفتم ولی برای فرزند دوم اسم مورد علاقه خودم گذاشتم.حالا خانمم چند ماه هست لج کرده و اسم بچه را چیزی دیگه صدا میزنه و میگه با من هماهنگ نکردی و نظرخودت را قالب کردی .خیلی بی منطق حرف میزنه فرزند اول هنوز 3 سالش هست ولی خیلی دچار دوگانگی شده
سلام خسته نباشید مردی ۵۲ ساله هستم همسرم مدت سه ساله که ترک منزل مشترک کرده و اصرار به طلاق توافقی بدون مهریه و حقوق دیگه داشت که من قبول نکردم اونم لج کرد و با به اجرا گذاشتن مهریه و اجرت المثل را ازطریق دادگاه ازمن گرفت. بنده هم حکم عدم تمکین و نشوز وحتی ازدواج مجدد را از دادگاه گرفتم ولی فعلا ازدواج نکردم حالا سوالم اینه آیا طلاقشو بدم تموم بشه یا ناشزه بمونه و نتونه ازدواج کنه و من ازدواج کنم؟ چون نمیخوام فکرکنه من کم اوردم و تسلیم خواسته اش شدم و بگه هم طلاقمو گرفتم هم حق و حقوقمو.
باعرض سلام وخداقوت من ۴۰سالمه وشوهرم فوت کرده مدتیه باپسری ارتباط برقرارکردم ولی ایشون بجای اینکه بامن صحبت کنه بادخترم تمایل داره صحبت کنه وباهاش وقت بگذرونه درصورتیکه به همه گفته مثل دخترخودم میمونه ولی اینکه بدون اجازه من وزمانیکه من نیستم بادخترم تماس میگیره وتاکیدمیکنه بره باهاش بیرون بهمم ریخته ونمیدونم چیکارکنم ممنون میشم راهنمایی کنید
سلام این رابطه را تمونش کن به درد سر می افتی تا وقت داری فکر کن
سلام شوهرم اخلاق نداره وتوهین فاحشی میکنه و حرفهای تو خونه به خانوادهاش انتقال میده و حقوقش به کارت خواهرش میزنه و حقوقی به نمیده واز احساسی هیچی بلد نیست و چند سال اعتیادداشت ترک دادم و چندین بار به کمپ فرستادم ترک کردو دوباره شروع کرد چون خانواده اش همه معتادنن مصرف دارنن ویکی خواهرشوهرم حرفهای زشتی پیامک دادبه من وهم برای مهریه اقدام کنم و هم خرجی چون اقا برای خونه نگرفته مجبورشدم خونه سالمند بگیرم و شوهرم بامن زندگی میکنه و خرجی نمی دهد و من از خیریه کمک می گیرم با اینکه اخلاق نداره دوستش دارم ولی اون نمی فهمه وبا من مثل دشمن رفتار میکنه حالا شما بگید چکارکنم
ببخشید من پارسال برج 8 عروسی کردم سن ام 23 سال هستش تو یه خانواده فقیر زندگی میکنیم تنهایی خرج مخارج عروسی وسیله ها و رهن خونه همه چی با خودم بود بعد عروسی وارد زندگی شدیم تو بدهی 200 ملیونی گیر کردم در حد حکم جلب ام دارن هنوز نتونستم پرداخت کنم الان خانومم دیگه صبرش به ته رسیده باهام نمیسازه با بی پولی من هر چقدر هم کار میکنم نمیتونم پرداخت کنم تموم بشه
سلام من پانزده ساله هستم.خانواده ی پدر و مادرم اصلا طوری نیستن که بشه بهشون پناه آورد.مادرم فرهنگی و پدرم کارمند و هرچیزی خواستم خداروشکر برام فراهم بوده اما مشکل من اینه که پدرم هیچ وقت برای من وقتی رو نگذاشته و گاهی احساس میکنم که فقط من را از نظر مادی تامین کردن در صورتی که این مطلب برای خواهر کوچکتر من صدق نمیکنه…پدرم خیلی کم حرف هست و مذهبی.مادربزرگم دو سال پیش فوت شدن و من فکر میکنم از انموقع است که اینطوری شدم و همش احساس میکنم این دنیا ساختگی است و همه در پی ازار و اذیت بنده هستن.در زمان تحصیل حداقل سر من به ان گرم میشد اما الان در تابستان واقعا دارم از دست مادرم عذاب میکشم.چند سالی هست که اینطور شده و همش اشکارا بین من و خواهرم تفاوت قائل میشه و حس میکنم همش دارن نقشه کشی میکنن و..مادرم همش غر میزنه هر سال یک جاش درد میکنه و همیشه با همه در حال دعوا است و همیشهههه ی خدا داره داد میزنه هیچی رو آروم بلد نیست بگه و خیلی عصبی و روانیه.اصلا منطقی نیست و گاهی احساس میکنم که پدرم هم از اون آزرده است چون مادرم اغلب چرت و پرت زیاد میگه و خانواده بابامم همینو میگن که خیلی چرت و پرت میگه? اما خواهرم خیلی زبر و زرنگه و همیشه مامانم به نفعش کار میکنه مامانم جدیدا من رو تحریم کرده که دیگه بهت پول نمیدم دیگه برات خوراکی نمیخرم چون تو واسم خوراکی نمیخری و واقعا حرفاش چرت و خنده داره??من واقعا عصبی شدم و همش افسرده هستم دیگه از هیچ چیز لذت نمیبرم از چیزایی که قبلا لذت میبردم الان دیگه نمیبرم و در سال تحصیلی هم که همش مشغول رقابت بودم چون فامیل همه تیزهوشانن و خیلی تحت فشارم.الان هم که دارم دیوانه میشم. مامانم اینطوریه که هرکاری میکنه انگار طلب داره و صدهابار بعد هم منت اش و میزاره و آدم و روانی میکنه و همیشه همه جا غیبت میکنه و همه چیز رو با دروغ و اغراق تلفیق میکنه در همه ی مسائل…واقعا اعصاب خورد کنه و هیچوقت از هیچ چیز راضی نیست .فکر میکنم نگاهی جنسی هم گاهی به من داره…واقعا درک نمیکنم و فکر میکنم سلامت روانی نداره.در سال تحصیلی نهم به خاطر آزمون های پیش رو خرج های زیادی کرد ولی باورتون نمیشه هزاران بار بعد غر هاش رو سرم زد و همیشه داره قلبمو میشکنه و عملا دیوانه ام میکنه و دست از سرم بر نمیداره…
انقدر عصبیم کرده که همش دارم سرش فریاد میکشم ولی باور کنید دارم دیوانه میشم و نمیدونم چیکار کنم.
چند سالی میشه که هر روز خونه مون دعواست و همش از کن همه جا غیبت میکنه البته پیش خانواده بابام که نمیتونه چون هیچکدوم قبولش ندارن(خیلی خودش رو آخرش انسان مظلومی جلوه میده طوریکه خودم احساس پشیمونی میکنم همش اما یادم که میاد باهام چیکار کرده نمیتونم تحملش کنم و ازش بگذرم)
توروخدا راهنمایی کنید
سلام من 23 ساله است ازدواج کردم پسرم 6 سال بود که بر اثر ابله مرغان فوت شد الان دختر 13 ساله دارم شوهرم از موقع کرونا زن گرفته یک دختر یک ساله ونیم داره با اینکه آلام 63 سال داره خودش انکار می کنه ولی من متوجه شدم یکسره من نفرین می کنه و خانوادهام اصلا به من دخترم اهمیت نمیده خسته شدم فحش های رکیک میده و هیچ خرجی برای ما نمی کنه چکار کنم خسته شدم
سال ۹۵ با خانمم عقد کردیم بعد از ۲ سال دوستی و چون بنده خدمت سربازی نداشتم و با خانمم همکلاس بودم بعد از ۶ سال به خانه که توسط پدرشان خریداری شده بود رفتیم بدون جشن و طوری شده که هیچ گونه نفری از خانه پدری بنده به خانه ما نمیاد دلیل هم اینکه خانمم کلا از فامیل ما بدش میاد.هفته پیش خانمم گفت با برادرشان بریم تهران برای کار برادرشان.بنده هم گفتم اطلاع میدم ولی بعد از چند ساعت با لحنی بد شروع به فحش دادن به بنده کرد و مادرشون تماس گرفتند و مرا سرزنش کردند که خونه دادیم بهت و … که بنده ناراحت شدم و گفتم امکانات نمی خوام(به اصرار خانمم رفتیم اونجا) شب که رفتم خونه خانم خونه مادرشون بود بنده در حال اشپزی بودم که اومدن و کلی دعوا راه انداختن و با فحش گفتن منزل رو ترک کنم بنده چمدان را پر کردم و اساسی دعوا کردیم و از منزل خارج شدم پدرشون تماس گرفتن وبنده اعلام کردم خسته شدم و … فرداش رفتم سایر وسایل رو بردارم که دیدم اچار منزل را عوض کردند و به پدرشان تماس گرفتم که اعلام کردند روز دوشنبه ماشینتو از زیر پات در میارم دلم میخوادش ولی دیگه به نظرم تموم شده و اصلا دوست ندارم باهاشون زیر یک سقف باشم
وضع مالی خانوادم متوسطه و خونه و زندگی ساده ای دارن شوهرم تو دعوا ها بهم میگه برو خونه زندگی بابات ببین در صورتی که خونه خودش از پدر من اوضاع مالیشون بهتر نیست من از این موضوع ناراحتم واقعا. از طرفی خودمم اعتماد به نفسم از دست دادم مقصر همش هم همسرمه 1سال جایی کار کردم نصفی از حقمو ندادن الان 3ماهه جای دولتی مشغول به کار که لازم حقوقمو ندادن بهم میگه خدا نشونت میده این بلا ها سرت میاد تو کوچکترین دعوا میگه حق نداری بری سر کار در صورتی که خودش به من هزارتومان پول توجیبی نمیده فکر میکنه زندگی فقط نیاز پوشاک و خوراکه من بعضی وقتا از سر کار پیاده میام خونه چون کرایه ندارم
خیلی برای شرایط پیش آمده ات ناراحت شدم. وقتی همسرت خانواده ات را تحقیر می کنه اصلا ترسی به دلت را نده، محکم و استوار و بدون اینکه بی احترامی کنی بگو پدر من زندگی خوبی دارن از زندگی شون راضی اند زحمت کشیدند برای زندگی شون مال مفت نداشتند، لطفا در مورد خانواده من حرف نزن. حقوقت را نمی تونی از طریق قانون پیگیری کنی؟وقتی می که نرو سر کار بگو ما در ایران و دنیای شرق زندگی می کنیم و طبق قانون اسلام زن حق و حقوقی دارد که شما حاضر نیستید این حق و حقوق مرا بدهید که گاها به رنج و عذاب می افتم، پس مجبورم سر کار بروم، اگر از جانب شما مطمئن بودم شاید از خیر کار هم می گذشتم. محکم و قوی باش اصلا تحت تاثیر حرف هاش قرار نگیر، از یک گوش بگیر از گوش دیگر پس بده
سلام من ۱۳ ساله ازدواج کردم یه دختر ۹ ساله دارم جدیدا متوجه شدم همسرم به دوست صمیمیم پیشنهاد دوستی و حتی ازدواج داده و گفته اگه قبول کنه همسرم طلاق میدم این کارش نابخشودنیه برام ولی نمیدونم با توجه به دخترم ک خیلیم حساسه چه کار کتم؟
همسرم همیشه جلوی خانواده با طعنه و تمسخر بامن صحبت میکنه وقتی بش میگم کارت اشتباهه شلیطه بازی در میاره که میگه تو حساسی تو زود رنجی تو امتیازی نداری تو فکر کردی کی هستی تو مریضی هر حرفی که من میزنم حقته میگم تو چیکار مریضی من داری تو شخصیتم نشونه میگیری و توهین میکنی. بعد از ازدواج به خاطر تنهایی زیاد و مشکل نازایی که از طرف ایشون بود ۸سال نازایی داشتیم ولی من به پاش نشستم وخدا بعد ۸سال پسر بهمون داد. تو این ۸سال افسردگی شدید گرفتم و الان دارو میخورم ولی بعد اینکه فهمید میتونه بچه دار بشه زبون درآورد که تو مریضی من بخام طلاقت بدم بچه رو به تو نمیدن. مثلا تو خونه شکاکه میاد تو آشپزخونه دنبالم ببینه من کجا تفاله های چای میریزم فکر میکنه میخام بریزمشون تو فاضلاب. همیشه داخل همه بحثها شروع کننده اس و مقصر ولی منتظر منه که برم باهاش آشتی کنم اوایل خیلی کوتاه میومدم ولی الان دیگه نمیکشم روحیم ضعیف شده داغونم بخدااا. از اوایل ازدواج همینجور بود من همش صبوری میکردم نسبتش به من غریب است واز نظر فرهنگی نسبت به خانواده من خیلی پایین تر هستن. حتی وقتی قهرمیکنیم غذای منو نمیخوره اصلاهمش تو من تنها میزاره که از لحاظ روحی بهم فشار بیاد
سلام من ۳۱ ساله هستم وهمسرم ۳۳ساله. همسرم زیاد سرش تو گوشی هست .حتی یکبار متوجه شدم با زنی چت میکنه بعدش با دعوا و قهر ظاهرا تموم کرد.اون پیوسته به فیلم های مستهجن نگاه میکنه. من با اینکه وابسته ش نبودم ولی بخاطر این وضعیت بسیار نگران و مضطربم. دیگه مثل قبل براش مهم نیستم. مشکل من اينه که این مسائل باعث شده هرزمان بینمون مشکلی ایجاد میشه بهش شک بکنم و بعدش نمیتونم روی کارهای خونه و کارهای شخصیم متمرکز بشم .حالت افسردگی و تهی بودن پیدا میکنم میخوام حالم به رفتار اون وابسته نباشه اما نمیدونم چطوری؟ راهکاری وجود داده؟
در مورد جداشدن از همسرم مردد هستم دائما دارم فکر میکنم ک چه خاکی توسرم بکنم و ب نتیجه نمیرسم الان فقط دوس دارم بمیرم و خلاص،بلاتکلیفم ی عمره ک بلاتکلیفم تصمیم ب جدایی دارم اما…-الان حدود ۸ساله باهمیم یعنی ۳سال دوست بودیم ۴سال نامزد ۱سالم هست خونه داریم مشکلم بی توجهی و خساست و دست بزن و گیردادن اسیر گرفتن و فحاشیشه
سلام خسته نباشی لطفا کمکم کنید من یک خانوم متاحل هستم نزدیک چهل سال با شوهرم ازدواج کردم ثمره ازدواجمان پنج بچه هست که همه ازدواج کردند رفتند سر زندگیشان مشکل من شوهرم هست خیلی خسیس و اصلا نه احل مسافرت نه گردش نه مهمانی و نه خرج میکند واقعا خسته شدم لطفا بگوید چکار کنم
من فرزند اول خانواده هستم و یک خواهر ۶ ساله و برادر دوقلو ۳ ساله دارم تقریبا از زمانی که برادر های من بدنیا اومدم اختلاف بین پدر و مادرم خیلی زیاد شد طوری که امسال کلا با همدیگه صحبت نکردم حتی همین الان هم صحبت نمیکنن و فشار خیلی زیادی روی من هست همچنین خواهر و برادرم خیلی روی رفتار و اخلاقشون تاثیر گذاشته چون پدرم به اندازه کافی محبت نداره و کلاحوصله ی صدای مارو نداره و بیشتر دوست داره که از ما دور باشه همش با مادرم جر و بحث میکنه و اصلا توجهی به ماها نداره از همه نظر فقط کاری که خودش بخواهد را انجام میده
می دونم جو خوبی تو خونه حاکم نیست و این حال همتون رو خراب کرده. احساس مسئولیت تو رو هم درک می کنم.اگر دنبال کمک کردن به والدینت هستی باید بگم این مشکل اونهاست و تو نمی تونی بهشون کمک زیادی بکنی. فقط می تونی بهشون پیشنهاد بدی برن پیش زوج درمانگر و روان شناس بیشتر از این کاری نمی تونی بکنی. ولی می تونی به خودت در درجه اول و خواهر و برادرات در درجه دوم کمک کنی. اولین کمکت به خودت اینه که خودت رو وارد مسائل والدینت نکن. اینکه پدرت داره رفتارهای غیر مسئولانه انجام می ده. بهتون توجه نمی کنه و … به اندازه کافی آزار دهنده هست با وارد شدن به مسائل اونا بدترش نکن. تلاش کن خوب درس بخونی و مهارت های خودت رو پرورش بدی تا بتونی توانمند و مستقل بشی .روی مهارت های خودت کار کن. کتاب بخون. کلاس برو.مهارتهای جراتمندی, تقویت عزت نفس, تقویت هوش هیجانی, و….و درباره خواهر و برادرات کمکت می تونه مهربونی کردن بهشون باشه البته یادت باشه قرار نیست جای پدر و مادرت قرار بگیری.
سلام مگر می شود بچه درگیر نشود کسی که بیشترین آسیب را در این بین می بیند بچه ها هستند من هم همین مشکل را دارم ۱۵ ساله ازدواج کردم از وقتی بچه های سه قلویم که حالا ۱۲ سالشان هست به دنیا آمدند شوهرم هیچ مسئولیتی را قبول نکرد بطوریکه ایشان نارس بودند و۶ ماه تنهایی در بیمارستان همراه بچه ها بودم و تا ۴ سالگی دوتا از بچه ها را به دلیل بیماری قل سوم که اغلب به دارو ودرمان نیاز داشت مادرم در خانه ی خودش مراقبت کرد من هی تحمل کردم وگفتم شاید از بیماری بچه ناراحته و تحمل ندارد و اینطوری خودش را خالی می کند ولی حالا دیگر واقعا تحملم به سر رسیده بچه هایم از بس از پدرشان محبت ندیدند دوستش ندارند چون با کوچکترین خطایی دعواشون می کند و هی می گوید خدا به همه مال داده به من بچه کاش بمیرند به طوری که دخترم وقتی پدرش خونه هست هیچوقت از اتاقشان بیرون نمی آید دیگر تحملم از ظلمی که شوهرم به من وبچه هایم می کند به سر رسیده فقط خودم وبچه هام منتظریم که ۱۵ سالشان بشود تا خودشان بتوانند من را به عنوان ولی خود انتخاب کنند تا از این زندگی خلاص شویم
سلام من سه ماه ازدواج کردم.شوهرم اصلا محل نمیزاره همش چشمش دنبال دخترای مردمه اندام منو با اندام دخترا مقایسه میکنه.بهم اصلا پول نمیده وقتی اشتباهشو به روش میارم بهم بی احترامی میکنم سرم داد میزنهدو منو مقصر میدونه سیگار میکشم مروی میخوره از من مخفی میکنه .در دوران نامزدی دو بار بهم خیانت کرد ولی بخشیدم.کار اشتباهی کردم .حس میکنم الان هم داره بهم خیانت میکنه .
وایی عزیزم چقدر بد کاش به سر هیشگی نیا
سلام خسته نباشید بنده با شوهرم از اول ازدواج مشکل داشتم و شوهرم بخاطر دعوا که داشتیم بنده میزد و بنده رفتم مهریه گذاشتم اجرایی و ایشون گفت مهریه ببخش ۳ دانگ آپارتمان میزنم به نامت و بنده این کارو کردم و ایشون ۳ دانگ قولنامه زد و من ۳ برابر مهریه ام بخشیدم یعنی کامل حالا ایشان بخاطر این که برادرش در خانه سکونت داره گاهی خوبه بیشتر بد میشه خیلی اذیتم میکنه همش میگه چرا باهام زندگی میکنی پاشو برو و خانواده بنده به فحش میکشه بازم چند باری دست روم بند کرده و میگم پول منو بده من کل مهریه بخشیدم بخاطر برادرش یهو خوب میشه و گاهی شروع میکنه به تهمت زدن به بنده بخاطر استرس زیادی که بهم وارد کرد دچار بیماری روده شدم و دکتر گفته اصلا استرس نگیر ومن خسته شدم میخوام فقط آرامش داشته باشم مادرم میگه این بدردت نمیخونه اما نمیدونم چیکار کنم
شوهرمن باکاری که میکنه مشکل اعصاب وروان داره منطق حالیش نمیشه دست بزن داره تابیام چیزی رابراش حالیش کنه دادوبیدادمیکنه وفقطوفقطحرف خودش هست وبرای مردم تامیتونه خرج میکنه ولی برای خانواده ش نه خیانت که اصلاحرفشونزنیدبی نهایت ولی بخاطردخترم دارم زندگی میکنم ولی بازم پاتوکفشم میکنه وبی دلیل دعواراه میندازه وحالامیخوام تصمیم به طلاق بگیرم دیگه خسته شدم
با تشکر از دکتر مطلبی
متاهلم…خانوادم شهرستانن و اومده بودن خونه ی من تهران …پسر داییم کوچه پشتی خونمونه… داییم با خانوادش اومده بودن خونه پسر داییم … داییم اینا با پدرم قرار گذاشتن که برن باهم تهران ما داشتیم ناهار میخوردیم سر زده داییم اینا اومدن خونمون شوهرم سر کار بود…به زور داییم با زن داییم نشستن سر سفره…همون موقع شوهرم زنگ زد بهش گفتم داییم اینا اینجان گفت که ناهار اومدن منم چون ناهار به زور گفتم بیاید سرسفره گفتم نه ناهار نیومدن…و زود دایین اینا رفتن ک صبح با پدر با مادر برگردن شهرستان…شب ک شوهرم اومد گفتم بیا باهم یه ذره غذا ببریم برا داییم اینا گفت باشه یهو شوهرم بهش گفت خیلی ناراحتم کردی دایی ظهر نموندی گفت چرا ما ظهر اونجا بودیم وبعد کلی احوالپرسی اینا اومدیم تو راه شوهرم بهم گفت چراا بهم دوروغ گفتی گفتم من دوروغ نگفتم جریان اینجوری بوده گفت چرا بازم دوروغه تواصن نمیخواستی ب من بگی ک اومدن فکر کردی من برا غذا ناراحت میشم و اینا گفتم نه من ازت معذرت میخوام ولی من گفتم شاید شام بخوان بمونن دیگ نگفتم بزور اومدن سر سفره یا ظهر اینجا بودن یا حالا هر چی کلی هم باهاش حرف زدم حتی الان بهش زنگ زدم همینا رو گفت میگه اشتباه کردی به اشتباهتم پی بردی تاوانشم باید بدی. میگه تو تا حالا بهم دوروغی نگفتی چرا اینو نگفتی…اخه مگه این چیه… خیلی باهام خوبه و مهربونه اما هم عصبی میشه هم اگ من قهر کنم یا خودش قهر کنه تا وقتی سمتش نرم سمتم نمیاد این اخلاقشو من چیکار کنم به نظر شما من چیکار کنم…منم یه آدمیمم ک خیلی فکر میکنم و حرص میخورم حتی شده دستم به کار نمیره و همش فکر میکنم
۳۹ ساله.مرد .متاهل.مهندس شیمی.کارشناسی.شغل آزاد مشاوره ای و گاها دروپنجره سازی که شغل پدری هست…مشکل اصلی اینه که توی جابجایی از منزل اجاره ای قبلی به دلیل مشکل حقوقی که با موجر پیدا شد بالاجیار اومدم طبقه پایین خونه پدرم که البته کاملا مجزا و جدا هست و یک خانه کاملا مستقل.خانم که دختر عمه من هست همین خونه پدری من را بهانه کرد و رفت خونه پدرش و یه چند روز بعد هم درخواست مشاوره و الآنم درخواست طلاق البته که بیشتر بخاطر دخالت پدرو مادرش هست.نبودنش ۵ ماهه شده و واقعا توی این مدت به زور از نظر جنسی و روانی خودم را کنترل کردم.هیچ اقدام حقوقی برای نشوز و تمکین و حتی چند صد ملیون چک و پولی که پیش خانوم دارم نکردم که البته خودم میگم دوسداشتن ولی همه میگن خریت محض.خواستم ببینم شما پیشنهاد یا راهی که بریم سر زندگی و یا اینکه به یه نتیجه درست برسم دارید؟
سلام.. ممنون از شما.. همسرم دروغگو نفقه نمیده اصلا سرکار نمیره… حق طلاق دارم میخاستم ببینم چجور میتونم اقدام کنم چقدرهزینه داره چند وقت طول میکشه
سه سال که با همسرم ازدواج کردم یه بارداری داشتم که بچه هفت ماه درشکم مردبارداری دوم خداراشکرصورت گرفت وخدایه دخترناز به مادادتوی این مدت من خیلی حساس شده بودم ولی دست شوهرم هم تنگ بودومجبوربودم که قناعت کنم ولی شوهرم توی این سه چهار سال اصلا به خواسته های من اهمیت نمیده حتی بیشتروقتا که صداش میزنم جواب نمیده ومیگه نشنیدم یه نمونهش دیشب بودمن.رفتم داخل حیاط خلوت که تمیزش کنم بعد برای اینکه بچه نیاددر اقفل کردورفتندکه باهم بازی کنندوتایک ساعت سراغم نیومده چی هم درزدم وصداکردم جواب نیومدمن هم تواین گرما اذیت شدم بعدازیک ساعت میگه اصلا حواسم نبودونشنیدم من زندگیم رادوست دارم و خب خیلی کارش اذیتم میکنه
20 زن متاهل دیپلم خانهدار — دو سالی میشه که به همه چیز بد بینو بی اعتماد شدم هرجا میرم همش ذهنم درگیره همش افکار منفی همش ب شوهرم گیر میدم دیگه هردومون خسته شدیم
۳۰سالمه،خانم هستم،متاهل،دیپلم کاردانش من هفت ساله ک ازدواج کردم ی فرزند دختر دارم تو این هفت سال مورد ازار و خشونت همسرم بودم الان دیگه نمیتونم ادامه بدم باهاش لطفا کمکم کنید. کتکای ک همسرم زده بهم نامه پزشک قانونی دارم اصلا تعادل روحی و روانی نداره خیلی شکاک هست زیاد فحاشی و توهین میکنه بهم اجازه ندارم حتی خونه پدرم بروم هر شب ک خواب هستم گوشیم چک میکنه ،زیاد خانوادش تو زندگیم دخالت میکنن مادرش خواهراش و برادرش ،خیلی گوش به حرف اونا هست مخصوصا مادرش ،این هفت سال بخاطر زندگیم کوتاه اومدم اما دیگه نمیتونم لطفا راهنمایمم کنید
سلام لطفا راهنمایی کنید درمراسم خواستگاری خانواده دختر چه سوالهایی باید بکنند از داماد؟
سلام ببخشید مزاحم شدم من یه پسر۳۷ساله هستم که یه خانوم۳۲ساله همسرم هست و۱۴ساله که با خوبی وخوشی بدون هیچ مشکلی زندگی کردیم وثمره عشقمون یه پسر۱۲ساله هست.همسرم سیدوبسیاردین داربوده اما این اوخربه دانشگاه رفت وبادختری به نام سارا اشنا شد.که متاسفانه تمام عقایداون روازش گرفت یعنی درمدت۲سال نمازخوندن.حجاب ووووو.
سلام وقتتون بخیر
من عقد کردم و دو ماه دیگه عروسی میکنم شوهر من یک داداش داره و خواهر هم نداره شوهرم پسر کوچیکس
داداش زن داره و اردواج کرده
خانواده شوهرم همه چی واسه اونا میخرن براشون ماشین گرفتن ما با وام اردواج ماشین خریدیم باید عروسی با وام ازدواجمون بگیریم
طلاهای که دارم شوهرم خودش پس انداز کرده از چند سال پیش خریده.
طلاهای جاریم خیلی از من زیاد تره همه چیشونم پدرشوهر خریده .
اما برای ما اینجوری نیستن شوهرمم میگه خانوادم گناه دارن تازه بهشونم پول میده.
بخدااااا نمیدونم چکار کنم دیوونه شدم توخدا راهنمایی کنید ???
ببخشید طولانی شد.
چی بگم خواهر حدا ب شوهرت عقل بده
حسادت خوب نیست چشمت دنبال دست بقیه نباشه خودتون تلاش کنیدبه جایی که میخایدمیرسید
منم مشکل دارم
ایا برای ازدواج مجدد همسر میتوان شرط گذاشت
۲۶سالمه خانوم هستم میزان تحصیلات سیکل ده ساله ازدواج کردم یک بچه پنج ساله دارم مشکلم سر بد دلی بیش از حد همسرمه ک داره رفته رفته زیاد چ زیاد تر میشه ب طوری ک حتی مهمون خونمون میاد ایشون پرخاشگری میکنه
سلام من سالهاست از رفتار زنم در عدابم با خانواده اش هم چند بار صحبت کردم اما بسیار عبر منطقی هستند و سوالم این است که اشکال نداره با یک نفر از فامیل های شون که منطقی است این مسئله را در میان بگزارم . چون واقعا نمی دونم چی کار کنم
سلام خسته نباشید همسر من خیلی شکاک خیلی من بدون اجازش بیرون نمیرم اصلا تنهایی بیرون نمیزاره برم من همه اینارو تحمل کردم ولی بازم تهمت و شکاک زن اولش بخاطره همون ازش جدا شده من دومی ام یعنی پیششم باشه تا من گوشی بگیرم بهم شک میکنه فک میکنه ب کسی پیام میدم تا میگم خجالت بکش من نیستم دگ الان الکی تهمت نزن اگه خونه باشه گوشیم همش دستشه تا حرف میزنم میگیره منو میزنه دگ خسته شدم چیکا کنم
سلام من فاطمه۲۸سالمه ۹ساله ازدواج کردم از روزه اول باخانواده همسرم بحث داشتیم وداریم وحتی مدتیه که کلاباهاشون قطع ارتباط کردم ولی همش افکاره منفیشون میاد توذهنم من ازلحاظ اعصاب خیلی ضعیف شدمه بطوری که اصلانمیتونم با۲تابچهام کناربیام داعم کتکشون میزنم وقتی به دخترام نگامیکنم انگار حس تنفردارم ازشون نمیدونم چرا ازلحاظ روحی اینقدر داغون شدم خودمم نمیدونم هدفم ازاین کاراورفتارای اشتباه چیه توروخدا برامن درمونی پیداکنیدواقعابخاطررفتارام زندگیم داره خراب میشه خودمم دارم روانی میشم بخدا
سلام خسته نباشید همسر من خیلی شکاک خیلی من بدون اجازش بیرون نمیرم اصلا تنهایی بیرون نمیزاره برم من همه اینارو تحمل کردم ولی بازم تهمت و شکاک زن اولش بخاطره همون ازش جدا شده من دومی ام یعنی پیششم باشه تا من گوشی بگیرم بهم شک میکنه فک میکنه ب کسی پیام میدم تا میگم خجالت بکش من نیستم دگ الان الکی تهمت نزن اگه خونه باشه گوشیم همش دستشه تا حرف میزنم میگیره منو میزنه دگ خسته شدم چیکا کنم
همسر منم قبلا اونجوری بود ولی یبار رک و راست بهش گفتم ک ت به من شک دا ی هی ب من گیر میدی حتی دعوا راه انداختم اخرش ولم کرد ولی هنوزم بعضی موقع ها یجوری بهم نگا میکنه انگار ک دارم بهش خیانت میکنم
همسر منم قبلا اونجوری بود ولی یبار رک و راست بهش گفتم ک ت به من شک دا ی هی ب من گیر میدی حتی دعوا راه انداختم اخرش ولم کرد ولی هنوزم بعضی موقع ها یجوری بهم نگا میکنه انگار ک دارم بهش خیانت میکنم
سلام روز بخیر من نزدیک دو سال ازدواج کردم مشکلم با همسرم این که خیلی حساس همه چی با هم مقایسه میکنی میگه فلان کار خونواده ت برای دوماد جدید کرد برای من نکرد یا جدیدا گوشی منم چک میکنه
سلام
منم به این مشکل دچار بودم و خیلی اذیت شدم ولی خدا رو شکر با مشورت و مطالعه و … و تمرین و پیادع کردن چیزایی که یادگرفتع بودم الان بیشتر مشکلاتم حل شده. یکی از اون کارها بع زبان آوردن و و قدر دانی از کوچکترین کارهای خوب همسرم بود. مثلا وقتی بعد غذا میگفت دستت درد نکنه منم میگفتم دست تو هم درد نکنه که موادش رو تهیه میکنی، با دست تو این چیزا میاد خونمون.
در مورد رسم و رسومات و … اگه واقعا در حق همسرتون کوتاهی شده، مثلا من میگفتم حق با توئه، تو لیاقتت بیشتر از این حرفاست، اما الان نن و تو مهمیم، بیا خودمون پیش خودمون عزیز باشیم….
باز شدن بخت مهم نیس. دعا کن ب جا باز شه. ماهایی ک( از نظر خودمون با دید باز) ازدواج کردیم زندگیمون شده این. دعا کن خدا ی قسمت خوب نصیبت کنه. کاش من بختم باز نمیشد. من خواستگار زیاد داشتم اما نمیدونم چرا قسمتم با بدترینشون شد.اونم تو ۳۷ سالگی
سلام من دختری ۳۶ سالمه مجرد هستم آیا ذکر یا دعایی هست بختم باز بشه
سلام عزیزم انشالله که بختت بازبش
مگه میشه
چرا نشه چیز عجیبیه؟ خیلیا تو دور و برمون هستن ک تو سنین بالا هنوز ازدواج نکردن چه مرد و چه زن. تو کلانشهرا فراوونن. تا خدا نخواد برگی از درخت نمیفته. ضمنا ازدواج نکردن ی مشکله ازدواج کردن ۱۰۰ تا مشکل
در مورد شوهر م هست اصلا دوسش ندارم
سلام عزیزم زندگیت کن ازدواج فقط چند ماه اول قبل عقدش ویکماه بعد عقدش قشنگ
سلام من مطلقه هستم حدود ۴سال هست جدا شدم دوفرزند پسر دارم ۱۰ ساله و۱۲ ساله…نزدیک به سه سال هست با یه اقا آشنا شدم اونم مطلقه هست همدیگرو خیلی دوست داریم ولی خانوادش راصی به ازدواج نیستن بارها تصمیم گرفتیم از هم جدابشیم ولی نتونستیم خیلی نسبت بهش حساس هستم وابستگیم نسبت بهش زیاد هست ازیه نطر هم چون اون میدونه خیلی دوسش دارم ونمیتونم ازش جداباشم چندبار بهم خیانت کرده دیه خسته شدم میخوام یکم ازش دور باشم هرسری تصمیم میگیرم فقط چندساعت طاقت میارم دوباره زنگش میزنه خواهش میکنم کمکم کنید
سلام خانم محترم ایشون اگه شمارو دوست داشتن که بهتون خیانت نمیکرد سخت و وفادارانه پافشاری میکرد برای رسیدن به شما بنظر من این رابطه سرانجامی ندارن و بهتره خاتمه پیدا کنه به چند علت یکی خیانت اونم چندین مرتبه مطمین باشید بعد ازدواج هم ادامه داره و مخالفت خانواده ایشون بنظرم خانواده رکن بسیار مهمیه لطفا توی انتخاب خودتون دقت کنید موفق باشید
سلام گلم منم چون تجربه تقریبا شبیه شمارو داشتم بهتون پیشنهاد میکنم اصلا فکر اون آقا رو ازسرتون بیرون کنین اجازه ندید بخاطر اینکه دوستش دارید از شما سو استفاده کنه و باعث بشه همیشه حالتون بد باشه اگه با این آقا هم وارد زندگی مشترک بشین مطمینم خیلی زود خودتون پشیمون میشی پس خواهش میکنم درد جدایی الان رو تحمل کنین ولی نزارید دوباره بعداز اینکه وارد زندگی مشترک شدید یه بار دیگه شکست روتجربه کنین
من با خانوادم مشکل دارم بین من و بچه بزرگ تر فرق میزارن در حدی کع بعضی وقتا فکر میکنم خانواده واقعیم نیستن. خیلی هم قدیمی فکر میکنن. اصلا دوست ندارم تو این خانواده باشم یه دوستام حسادت میکنم میگم کاشکی من جای اونا بودم. بهم رسیدگی نمیشع توقع بالایی هم دارن.دوست دارع مثل قدیمی ها زندگی کنم مثل 30سال پیش نمیزارن مثل بچه های امروزی زندگی کنم. خودشون رشد فکری ندارن نمیخوان منم داشته باشم
دوست عزیز زنذگی خودتو با دیگران مقایسه نکن شما که از درون زندگی اونا خبر نداری. حسادت نداشته باش اهدافت رو بنویس و سعی کن به اهدافت برسی. همه ی پدرومادرها فرزندان شون رو دوست دارن. تو فقط تلاش تو بکن سعی کن خودت باشی. سعی کن روی رشد فکری خودت کار کنی و روی تقویت عزت نفست کار کنی
سلام وقتتون بخیر تو زندگیم احساس میکنم به بن بست خوردم با این که متاهل هستم همیشه تنهام شوهرم هفت روز هفته صبح ها سر کار هستند عصرها به بهانه ورزش خونه نیست یه جمعه هم اگه باشه همش سرش تو گوشی یا حرف زدن با دوستاش میگذره کلا برای خودش زندگی میکنه تا قهر میکنیم اولین کارش اینه جاش رو عوض میکنه تو قهر پیش قدم هست زندگیم سرد سرد داره میگذره خیلی حرف دارم نمیدونم از کجا شروع کنم لطفا کمکم کنید
دقیقا من هم با خانمم همچین زندگی رو دارم و دیگه خسته خسته شدم
سلام شما بهش توجه کن محبت کن کنارش باش ذوق صحبت کردن با خودتون رو درونش به وجود بیار باهاش صحبت کن ابراز علاقه کن
صدرصدکمبود محبت داره واز کنارتو بهش نمیرسه از این نوع. رفتارمیکنه سعی کن درکش کنی ببینی مشل کاراز کجااست ببین لنگ کار از کجاست