پاسخ مشاور به سوال ” عاشق معلم مرد شدم “
عاشق شدن به کسی یا به نوعی عاشق شدن به معنی احساس علاقه شدید به اون شخص هست. این علاقه به هیچ عنوان مشروط به دیدن توجه از اون شخص نیست. یعنی من خوشحال باشم از اینکه اون شخص رو دوست دارم نه اینکه اون شخص من رو دوست داشته باشه. این موضوع رو حتی شاعرها در اشعارشون مورد توجه قرار دادند. مثلا محمد ابراهیم جعفری میگه: میخواهی بمان، میخواهی برو، رفتن تو دل انگیز تر از آمدن دیگریست.
منظورش اینه که تنها دوست داشتنه که مهمه. فقط معشوق رو میشه دوست داشت؛ چه حواسش به ما باشه و چه نباشه.
در کنار این مسئله بهتره که شما به نکات دیگهای هم توجه کنید. سن نوجوانی، سن حمله احساسات شدید به شماست. در حقیقت، شما در دوره نوجوانی ممکنه احساساتی رو تجربه کنید که بعدا دیگه اون ها رو نداشته باشید. مثل یک سری از افکاری که در کودکی داشتید و احتمالا الان براتون خنده دار باشه. بنابراین کار اشتباهی نکردید اگر سعی کنید که این احساسات رو کنترل کنید. کنترل کردن این احساسات به دو روش موثر و غیرموثر تقسیم میشن.
شما برای اینکه کمتر از این حستون اذیت بشید بهتره که از معلمتون فاصله بگیرید. فاصله گرفتن باعث میشه که به مرور احساس وابستگی شما کمتر بشه و کمتر به ایشون فکر کنید.
در تمام مراحل تحصیلی و زندگی موفق و پیروز باشید.کوشا کوچک آملی
کارشناس مشاوره باما
عاشق معلمم شدم چیکار کنم؟
سلام. من دختری دبیرستانی هستم. یه معلم ریاضی دارم که هم جنس خودم هست و به شدت عاشقش هستم بیش از اون چیزی که تصورش و کنید. من کلاس دوازدهم هستم و امسال یه معلم جدید ریاضی گیرمون اومد که خیلی خوش اخلاق و مهربون هست چند بار بهش گفتم عاشقش هستم و خیلی دوسش دارم و اونم بار ها بهم گفته که خیلی دختر احساساتی هستم و خیلی عاطفی هستم. کلی نصیحتم کرده ولی خوب بازم نمیتونم احساساتم رو کنترل کنم. هروقت میبینمش براش شکلات یا لواشک که دوست داره میخرم. روز تولدش سوپرایزش کردم اما حس میکنم در سال کنکور این چیز ها درست نیست و باید به فکر کنکورم باشم نه به فکر معلمم. این هفته چهارشنبه که دیدمش سرماخورده بود و حالش خیلی بد بود به محض اینکه فهمیدم سرماخورده حال خودم خیلی بد شد به طوری که دیگه حوصله درس گوش دادن درس رو نداشتم و سرم و گذاشتم روی میز و بهش فکر کردم. زنگ دوم باهاش داشتم تا زنگ چهارم همش توی فکرش بودم تا اینکه یکی از بچه ها دفترش دست معلمم بود و من بهش گفتم میرم میگیرم رفتم سر یکی از کلاسا تا دفتر رو ازش بگیرم دیدم سرش رو گذاشته روی میز و خیلی حالش بده رفتم باهاش صحبت کردم و با وجودی که سیستم ایمنی بدنم خیلی ضعیفه چندبار بغلش کردم اونم چندبار مقاومت کرد تا من بغلش نکنم تا سرما نخورم ولی همون موقع اشکم دراومد و بیشتر بغلش کردم. روز های زوج مدرسه هست زنگ تفریح ها همش میرم پشت دفتر و نگاهش میکنم تا اینکه زنگ بخوره و برم کلاس دارم رنج میبیرم از احساساتی بودن شدیدم لطفا کمکم کنید?
پاسخ مشاور به سوال وابستگی به معلم دبیرستان
سلام دوست عزیز. صحبت های شما من را یاد روزهای دبیرستان خودم انداخت. شرایط شما را درک می کنم و میدونم چقدر سخته حس کنید عاشق فردی هستید که حتی نمی توانید از آن فرار کنید چون او معلم شماست و ناچار به دیدنش هستید. من هم حس هایی از جنس حس شما را در دبیرستان تجربه کردم اما هیچگاه آن را بیش از یک دوست داشتن طبیعی و دوست داشتن شاگرد نسبت به معلمش قلمداد نکردم. اگر در گوگل یک جست و جوی ساده کنید متوجه این موضوع خواهید شد. این تجربه عاشق معلم شدن در دوران دبیرستان منحصر به شما نمی شود.
من نمیتونم عشق شما را مورد قضاوت قرار دهم و بگویم درست است یا غلط اما خودتان می توانید این کار را بکنید. به راستی چه چیزی باعث شده است حس کنید عاشق این فرد شدید؟ چه چیزی در این فرد برای شما جذاب است؟ شما برای اینکه بتوانید در مورد اینکه کسی را دوست داشته باشید تصمیم بگیرید باید او را در موقعیت های مختلف ارزیابی کنید. اما شما معلم خود را تنها در یک حالت دیدید؛ زمانی که او مرجع قدرت بوده است و تنها چیزی که برای ارائه داشته است محتوای درسی است.
شما هیچ چیزی از شرایط زندگی معلمتان نمیدانید. اگر عاشق شدن با آگاهی نباشد کور است و پر از هیجان و مثل زمانی می ماند که بیمار شدید و درست نمی توانید تصمیم بگیرید. دوست داشتن معلم اتفاق زیبایی است اما اگر چراغ قوه با خود نداشته باشید با تصوراتی که ساخته ذهن خودتان است جلو می روید نه آن چیزی که واقعیت است.
از شما تقاضا دارم فهرستی تهیه کنید از چیزهایی که درباره معلمتان می دانید و زمانی که لیست کنید میتوانید خودتان قضاوت کنید که این یک عشق کور است یا خیر.
- آیا شما درباره معلمتان میتوانید به این سؤال ها پاسخ دهید؟
- نقاط قوت او چیست؟
- نقاط ضعف او چیست؟
- وقتی عصبانی می شود چه واکنشی نشان میدهد؟
- نحوه ارتباط او با خانواده و دوستانش؟
- به چه چیزهایی علاقه دارد و از چه چیزهایی بدش می آید؟
- چه هدفی برای آینده خود دارد؟
علاوه بر این، من از صحبت های شما اینگونه برداشت کردم که معلم شما دوست ندارد ارتباط شما از رابطه معلم و شاگردی فراتر برود و به نظر من در شان شما نیست تا طرف مقابلتان تمایلی نشان نداده است اینگونه رفتار کنید و او را تحت فشار بگذارید. اینگونه شرایط را هم برای خودتان و هم برای معلمتان سخت می کنید. عاشق شدن راحت است عاشق ماندن است که نیازمند تعامل و ارتباط دو طرفه و شناخت کامل از یکدیگر است.
امیدوارم منطقی به شرایطتان نگاه کنید و تصمیم درستی بگیرید.
سلام من امسال کلاس هشتم هستم و دبیرامون عوض شدن ی دبیر برای نگارشمون اومده از روز اول ک دیدمش خیلی پایه بنظر میرسید تاالان سه جلسه باهاش کلاس داشتم راستش از جلسه اول میرفتم پیشش دستام میگرفت باهام حرف میزد دوستام ک به هم دیگه فحش میدادن جدی نمیگرفت ولی یکی از دوستام که به من به شوخی گفت مرض معلممون عصبانی شد بهش گفت زهرمار درست صحبت کن منم خودم دانش اموز خیلی شیطونی هستم امروز ک باهاشون کلاس داشتم سر یه چیز بحثمون شد و رفتم دفتر من یکی با انظباط ترین دانش اموزای مدرسم حتی یبار هم دفتر نرفتم امروز مدیرمون تعجب کرد چیزی بهم نگفت فقط گفت ازش معذرت خواهی کن رفتم سر کلاس باهاش شوخی میکردم و اینا بعدش هعی میگفتم خانم بخشیدیم بعدش با خنده گفت دستمو ببوس منم ب شوخی دستم گذاشتم رو دستش و دست خودم بوسیدم بعدش خندید این دبیرمون جوریه وقتی یکی بهش ابراز علاقه میکنه با حالت طعنه نگاش میکنه ولی اصلا بامن اینجوری نیست همش نگاهم میکنه دوست داره دستمو بگیره منم دوستش دارم ولی نمیدونم منظورش از این کار چیه ایا به من حسی داره و من اصلا با مشاور مدرسمون راحت نیستم که بخوام درمورد همچین موضوعی باهاش حرف بزنم لطفا کمکم کنید
سلام من دختری ۱۵ ساله هستم حدود ۲ سال پیش میرفتم کلاس زبان از روزی که معلمم را دیدم حس میکردم مه با بقیه فرق داره حدود ۲ ماه گذشت فهمیدم که بهش خیلی زیاد وابسته شدم و اگر یک روز کلاس نمی رفتم دلم خیلی براشون تنگ میشد
سه ترم باهاش بودم و ترم چهارم باید میرفتم کلاس یک معلم دیگه وقتی به این موضوع فکر میکردم خیلی ناراحت میشدم تا اینکه ترم اخر تمام شد من همش فکر میکردم که اگه چند وقت ایشون را نبینم این وابستگی ها از بین میرود ولی کم کم فهمیدم
که عاشقش شدم وقتی متوجه این موضوع شدم به مدت یک سال و نیم کلاس رفتن را ترک کردم تا فراموشش کنم کم کم داشتم فراموشش میکردم تا دوباره خواهرم برای ثبت نام خودش به اون اموزشگاه رفت من و پدر م مادرمم بودیم من در ماشین بودم و اون معلم روبه روی من ایستاده بود ناگهان چشمم بهش افتاد و حالم خیلی بد شد و گریه ام گرفت .
چند روز بعد من هم در همان اموزشگاه ثبت نام کردم و الان در کلاس همان معلم درس میخوانم معلمم با من رفتار خوبی نداره
برای همین چند روزه تصمیم گرفتم بهش بگم که دوستش دارم
ولی نمیتونم دیروز خواستم بهش بگم ولی یک دفعه حالم بد شد
و نتوانستم بهش بگم الان خیلی بیشتر از قبل دوستش دارم نمیدونم باید چیکار کنم همش بهش فکر میکنم و نمیتونم از
فکرش در بیام نمیدونم باید چیکار کنم خواهرم این موضوع را
میدونه و خیلی کمکم میکنه و با اینکه خیلی کمکم میکنه
حس میکنم به کمک شخصی دیگه نیاز دارم به پدر و مادرمم
نمی توانم این موضوع را بگم
سلام، من دخترم و کلاس هفتم هستم و یک معلم علوم دارم(ایشون هم هم جنس من هستن) که اتفاقا خیلی سخت گیر بود و واقعا ازش بدم میومد، چهاردم عید، رفتم مدرسه و جز معلم ها هیچکس مدرسه نیومده بود، وقتی معلم علوم دید کسی نیست میخواست بره من بهش زل زده بودم، اونم به من، من خیلی خجالتی هستم و نمیتونستم درست باهاش خداحافظی کنم، اونم یکم بهم نگاه کرد و رفت ، از اون روز به بعد علاقه ی شدیدی نسبت بهش پیدا کردم، همون روز بخاطر اینکه نتونستم ازش خداحافظی کنم کلی گریه کردم، حتی نمیتونم هم باهاش ارتباط بگیرم، ولی خیلی دوستش دارم، نمیدونم چیکار کنم، بار ها بخاطرش گریه کردم ، وقتی میبینمش اصلا یجورایی ذوق مرگ میشم، جیغ میزنم ،بالا و پایین میپرم، دیگه نمیدونم چیکار کنم تا علاقم نسبت بهش کم بشه،!!
منم همینطور ولی من الان ششم هستم امسال میرم هفتم عاشقانه معلم کلاس پنجمم را دوست دارم بدون اون ممیرم
سلام من رومینا هستم ومن کلاس یازدهم هستم و ۱۷سالمه من دختر هستم و معلم عکاسی من از روز اول مدرسه بغلم کرد و گفت که خیلی دوسم داره منم دوسش دارم اون منو دلبرم صدا می کنه و بهم میگه هر وقت از کنارم رد می شی دلم می ره میگه از من خجالت نکش من مثل خواهرتم هر وقت دلت خواست منو بغلم کن من می خواهم بغلش کنم هر از گاهی می کنم ولی یک وقت هایی نمی توانم بهش بگم لطفاً کمکم کنید و بگید من چطور بهش بگم که دلم می خواهد بغلش کنم ؟یک بار تو مدرسه پیتزا سفارش داده بودیم که می خواست پیس من بشینه یکی از بچه ها گفت که میای پیش ما بشینی اونم گفت رومینا منو ببخش لطفاً معذرت می خواهم مجبورم برم نمی خواهم تنهات بذارم و هیچ از گلوش پایین نمیرفت گفت پس رومینا چی وقتی که داشت می رفت پیش بچهها ی دیگه بشینه دوتا مونم دستمون رو به سمت هم دراز کردیم و نمی خواستیم از هم جدا شیم به قدری دوتا مونم ناراحت بودیم که کم مونده بود گریه کنیم خودشم خیلی دوست داره منو بغل کنه و هر هفته منو بغل می کرد الان دو سال که منو دوست داره و بغلم می کنه و وقتی هم دیگر و می بینم ضربان قلب مون بالا می رود یک بار هم روز تربیت بدنی بود و به ما هم گفتن بریم تماشا کنیم یکی از بچه ها پیشش نشسته بود من هم منتظر بودم پیشش بشینم خانوم بیابانی هم گفت میشه لطفاً بلند شی بری جای دیگر بشینی اونم گفت باشه و رفت بعد به من گفت رومینا بیا پیشم بشین منم نشستم سر رو شونه هام گذاشت منم گذاشتم یک روز براش عروسک درست کردمو گفت این مال کیه اگه بهم نگی دغ میکنم و وقتی فهمید که برای خودشه خوشحال شدو محکم بغلش کردو دوباره گفت خیلی دوست دارم از اون به بعد اون عروسک هر روز پشت کیفش بود و می گفت هر جا برم فکر می کنم کنار می وقتی بهش گفتم فراموشم کردی گفت من هرگز نمی توانم فراموشت کنم یواشکی نگاهت می کنم و تو چی منم گفتم منم همینطور
ظاهراً معلم کمبود عاطفی داره رفتاراش اصلا درست و هوشمندانه نیست به عنوان یک معلم میگم عاقبت این رابطه ها جدایی و ضربه های بعدش هست
سلام من کلاس یازدهم هستم من یک دبیر عکاسی دارم که خیلی دوسم داره منم همین طور از روز اول مدرسه بهم گفت که خیلی دوسم داره وبهم میگفت دلبرم وقتی از کنار دفتر مدرسه رد میشی دلم می ریزه هر هفته بهم شکلات میدادو وقتی بچه ها چیز های بدی راجب من می گفتن ازم دفاع میکر دو کسی دیگه جرعت نمی کرد حرفی بهم بزنه همیشه با هام تو مدرسه قدم میزدم برام آهنگ میخوند هر هفته منو بغلم میکردی وقتی ناراحت و افسرده بود همیشه به من میگفت رومینا میشه بغلم کنی و منم بغلش میکردم اولین روزی که منو بغلم کرد خیلی تعجب کردم آخه تا الان هیچ معلمی بغلم نکرده بود با هامون بازی میکرد و موچ میانداخت و میگوفت رومینا هم باید تو بازی باشه وگرنه من هم بازی نمیکنم منم گفتم باشه با دبیرکل موچ انداختم همیشه سر رو شونه اش میزاشتم خوشش نیومد بهم میگفت رومینا اگه خواستی برام آهنگ بفرست و منم براش فرستادم وفرداش آهنگ منو بره بچه ها گذاشت و گفت که من براش فرستادم بهش گفتم یک روزی از چشت نیفتم گفت که تو هرگز از چشم من نمی افتی نگران نباش یک روز به اندازه کل دنیا حرف توی دلم داشتم که باید بهش می گفتم برگشت بهم گفت من خواهرتم و آدم از خواهرش خجالت نمیکشه گفت من نمی خواهم عزاب بکشی پس همه چی رو به من بگو و راحت شود آخه خواهر ندارد فقط یک برادر دارد و من رو مثل خواهر کوچکترش می دونه منم همیچی رو بهش گفتم یک بار سنگینی از رو دوشم برداشته شد الان دو سال که با هم صمیمی هستیم گفت که هر وقت دلت گرفت بهم پیام بده بهمن گفت من یواشکی بهت نگاه می کنم تو هم به من نگاه می کنی منم گفتم آره گفتم منو فراموش کردی و یادت نمیاد گفت من هرگز نمی توانم فراموشت کنم. من بهش یک عروسک داده بودم و اونم هر روز اون عروسک رو تو مدرسه پشت کیفش میانداخت و به من همیشه محبت میکرد روی سرم تج گلی درست کرد و ازم عکس گرفت که برام یادگار ی بمونه به هم می گفت من عاشقانه بهت نگاه می کنم توچی منم گفتم که منم به تو عاشقانه نگاه می کنم یک بار تو مدرسه پیتزا سفارش داده بودیم و داشتیم پیتزا می خوردیم اومد کنار من نشست یکی از بچه ها گفت میای کنار ما بشینی از من معزرت خواست و گفت میشه منو ببخشی ازت معذرت می خواهم مجبور که برم نمی خواهم تنهات بذارم منم گفتم برو غذا از گلوش بدون من پایین نمی رفت و گفت پس رومینا چی خیلی ناراحت بود دو دلش نمی خواست ازم دور باشه دوست داشت که پیش من بسته منم دوست داشتم نمی خواستیم از هم دیگر دور باشیم و همیشه پیش هم می نشستیم هیچ پیش بچهها ی دگه نمینشست همیشه ازم تعریف میکنه یک بار جلسه داشت جلسشو به خاطر دیدن من ول کردو اونم روز پنجشنبه بود یکهویی اومد کلاسمون و گفت فقط اومدم دلبرم رومینا رو ببینم بهم دست داد و نوازشم کرد گفت که حوصله جلسرو نداشتم دلم خواست که بیام تو رو ببینم منم کلاس جبرانی داشتم و از دست یکی از پیرامون عصبانی بودم وقتی اون رو دیدم عصبانیتم از بین رفت یک بارم رفته بودم سینما با مدرسه یکشنبه بود زنگ آخر رسیدم یکهویی من رو دیدم گفت رومینا کجا بودی خیلی دنبالت گشتم پیدات نکردم فقط اومدم تو رو ببینم خلاصه اینکه روز های خیلی خوبی داشتیم و خیلی بهمون خوش گذشت من چطور احساساتم رو بهش ابراز کنم ؟ و آیا این احساسات بین من ودبیرم چیز خوبی هست یا چیز بدی هست؟
سلام من دخترم ۱۳ سالمه کلاس هفتمم معلم اجتماعی مو خیلی دوست دارم از اوایل آبان عاشقش شدم دی بود دستمو بلند کردم بهش گفتم خانم من شما رو خیلی دوست دارم بهم گفت نوروزبخت سوالای تو خیلی خوبه خوش حال شد یکم بعدش قبل عید بهش یه کادو گرفته بودم از شدت علاقه خجالت ممیکشیدم بهش کادو رو بدم ولی بلخره تصمیم گرفت بهش بدم کادو رو دادم اون موقع هم چیزی به عید نمونده بود الانم احساس میکنم اون دوسم نداره دانش آموز متوسطی هستم نمره هام ۱۸ و ۱۸ به بالا هستند اکثرا
دخترم کلاس نهم ۱۴ ساله کلاس هفتم که بودم یه دبیر زبان داشتم که ازش متنفر بودم اون سال من یه بازیگر رو خیلی دوست داشتم که دوست داشتن اون باعث شده بود به کسی توجه نکنم با کسی گرم نگیرم و خیلی حس خوبی داشتم که من فقط اونو دوست داشتم تا وقتی که دبیرم رو دیدم اولش ازش بدم میومد بهش توجه نمیکردم و مسخرش میکردم یه کم که گذشت من یه کوچولو داشتم به ایشون وابسته میشدم که سر کلاس کاری کرد که دیگه دوست نداشته باشم حتی اسمشو بیارم سر کلاس بودم و یکی اومد درو باز کرد دید اشتباه اومده یه نیم نگاه کرد رفت همه خندیدن منم کنارشون خندیدم ولی اون فقط منو دید و بهم منفی داد بار دوم نمیدونم چیشد که من دوباره خندیدم بهم گفت هفته بعد با اولیا باید بیای اون باعث شد که بدتر ازشون بدم بیاد من زبانم عالی بود و همیشه سر کلاسش خوب بودم سال که داشت تموم میشد فهمیدم دیگه نمیتونم در برابرشان مقاومت کنم وفهمیدم دوسشون دارم یک سال گذشت و من این یک سال نمیخواستم قبول کنم که دوسش دارم چون هیچوقت از کسی جز بازیگر مورد علاقم خوشم نیومده بود و این علاقه هم به خاطر این بود که دبیرم من رو یاد بازیگر مورد علاقم مینداخت وگرنه هیچ دلیلی نداشت دبیر خوشگل و مغرور بود و هیشکی جرعت حرف زدن باهاش رو نداشت به خاطر این همه ازش متنفر بودن سال که تموم شد فهمیدم دوسش دارمو براش یه چیزی گرفتم و بهش دادم اونم ازم تشکر کرد کلاس هشتم که شدم شنیدم دیگه معلمم نیست خیلی ناراحت شدم و شبا به خاطرش بیدار میموندم با خودم گفتم خدایا اگر دوباره معلمم باشه قول میدم امسال دیگه قدرشو بدونم که شد خداروشکر و اون دوباره معلمم شد
سلام من نهمم از کلاس هفتم تقریبا عاشق یکی از معلمام شدم و تا همین الان بهش هیچ ابراز علاقه ای نکردم فقط (ارتباط.چشمی) و من از همون کلاس هشتم که بودم به فکر اینم که نهمم تموم بشه و من از اون مدرسه برم و دیگه خیلی کم یا اصلاا نبینمش و واقعا این اذیتم میکنه خیلیی
چون یه کوچولو خجالتی هستم نمیدونم چجوری ابراز کنم
ممنون میشم راهنمایی کنید ممنونم.
سلام دختری هستم که کلاس نهمم 14 سالمه نزدیک 15 من امسال یه معلم جدید که درس ادبیات فارسی رو درس میده معلم خوبی هست خیلی دوستش دارم تو اینترنت سرچ می کنم میگن بخاطر سن نوجوانی مونه ولی من منظور ندارم دلم میخواد بغلش بگیرم اگه بغلش کنم فک نکنه منظور بدی دارم دوستم گفت بغل کردن معلم اشکالی ندارد دلم ميخواد بغلشون کنم
سلام وقتتون بخیر من یه معلم دارم که ایشونم خانم هستن تازه سال جدید به مدرسه ما اومدن. من اولش با ایشون کاری نداشتم ولی خودشون محبت و ابراز علاقه کردن.و خب رفته رفته منم خیلی دلبستشون شدم و الان به جایی رسیده من مدام ابراز علاقه میکنم و به شدت وابستشونم بعضی وقتا باهام خوبه بعضی وقتا بیتفاوت رد میشه. دوستام میگن تورو از سرش وا میکنه منم میخام دیگه پیششون نرم ولی از لحاظ روحی خیلی حالم خرابه
سلام من دختری کلاس هشتم هستم من عاشق معلمم هستم نمی گم اون نباشه میمیرم ولی به قدری دوسش دارم که نمی تونم فراموشش. کنم دوست دارم هر روز با اون باشم وقتی کنار اون هستم آرامش می گیرم حتی با اینکه خانمه خودمو آراسته می کنم تا قشنگ به نظر بیام کمکم کنید که به او نزدیک شم چون داره تابستان می رسه من 4ماه بدون اون نمی تونم دوان بیارم
دیه باید دووم بیاری. منم دقیقا مث خودت. همسن توام ۱۴ سالم بیشتره ولی. نزدیک ۱۵ دارممیشم. نیمه دومهستم یعنی تو رو دیع نمیدونم. من تابستون پارسال لحظه شماری میکردمواسه دیدنش اما اینقد خرم وقتی که دیدمش نرفتم پیشش??. اونم اومده بود فقط سر بزنه. الان معاون مدرسه دیگس. اما گاهی اوقات میاد سر میزنه. هروقت یه حسی بهممیگه میخواد بخواد قبلش عطر میزنم لباسامو اتو میکنم. البته من همیشه مرتبمولی کلی. انگار خداهممیدونه عاشقانه دوسش دارم. چون قبلش انگار بهم وحی میش که میخواد بیاد. حدودا ۳ ماه یا ۲ ماه یه بار اومد مدرسه. الانم خو داریم امتحان میدیم. دیه دوباره باید صبر کنم تا اول مهر بینم چی میشه بازم. روز معلم بهش گفتم بیاد.سوپرایزش کردم تقریبا.ولی چقد خوبه که میدونم تا اخر عمر دوسش دارم حتی اگه خدایی نکرده فوت بشه. اون معلم تفکر ما بود. و سال بعد نهم هستم. فکر کنم بشه آمادگی دفاعی یا یه چیز دیگه. حتما باهم عکس یادگاری بگیرید. البته اگه ادمش باشه!اگه نبود باز با اینکه دوسش داری زیاد نچسب بهش همیشه. بزار یه وقتایی. منم زیاد نمیرم پیشش یا بش اصن پیام نمیدم. چونممکنه زده بشع یا پرو. اینو جدی میگم واقعا.
من هفتم رو میخونم عاشق معلم اجتماعی ام شدم خیلی دوسش دارم میخوام بهش بگم دوسش دارم ولی نمیتونم
مبینا
سلام من ۱۴ سالمه کلاس هشتم منم به یکی از معلمم عاشق شدم و. احساس و وجودم با اونو مخصوصا روزهای پنج شنبه او جمعه خیلی دل تنگش می شم می خوام کمکم کنید که چگونه می تونم بهش نزدیک بشم وبهش ابراز علاقه کنم
سلام.
من دختری هستم ۱۸ ساله . دوازدهمم و کنکور دارم امسال! .. دهم که بودم (چون خودم مسائل دینی رو دوست داشتم)، نسبت به معلم دینیم (که ایشونم خانم هستن و الان ۴۶ سالشونه)، علاقه ای پیدا کردم .. سره کلاس حس واقعاا خوبی داشتم، بعمنای واقعی تو کلاس به درس گوش میدادم، و نمره ام معمولا ۱۹ به بالا بود. تو کلاسمون بقیه دوستام از مسائل دینی خوششون نمی اومد و اهل نماز و حجاب و … نبودن. من تو کلاس خیلی فعال بودم. یکی دوبار سوال درسی برام پیش اومده بود و تو واتساپ ازشون پرسیدم و ایشونم جواب میدادن . یبار هم تو واتساپ بهشون گفتم که من خیلی دوستتون دارم. ایشون هم درجواب گفتن که مرسی، منم همینطور .
ایشون خییلی درون گرا هستن، علاقه شون نسبت به من حتی بیشتر از علاقه من به ایشون بود ولی اصلاا علاقه شون رو نشون نمیدادن. ایشون یه دختر دارن که ۲ سال ازم بزرگتره. دخترش اهل مسائل دینی و .. نیست. خیلی دوست داشت که دخترش، به مسائل دینی اهمیت بده.
چون من دختری مذهبی بودم بهم علاقه پیدا کرد (حتی بعد ها یبار حضوری بهم گفته بود که آرزو میکردم ایکاش دخترم مثه تو بود). کم کم تو واتساپ باهم چت میکردیم و کم کم من وابستگیم شروع شد . ایشون یازدهم هم که بودم، معلمم بود. چون به درس زیست شناسی علاقه خاصی داشتم، به پیشنهاد ایشون روزاییکه مدرسه ما بودن، زنگ های تفریح من براشون زیست توضیح میدادم. مطلب کتابو میخوندم، و بگونه ای انگاار بهشون تدریس میکردم.
.و این چت تا الان ادامه داره،
ولی با یسری تفاوت! .. مدتیکه که با دانش آموز دیگه ارتباط داره و با اون چت میکنه و خییلی داره حسودیم میشه . قبلنا بعضی موقع شروع کننده چت بود ولی الانا همیشه من اول پیام میدم و ابراز علاقه دلتنگی میکنم . امسال که دوازدهمم معلمم ،مدرسه مون رو ترک کرده و مدرسه دیگری معاون شده. و من بخاطر اینکه دیر به دیر میبینمش خیلی دلتنگش میشم . ولی اون اینقد دلتنگ نمیشه، و بهم میگه باید وابستگیتو کم کنی .
بعضی موفع ارزو میکنم ایکاش هییچ وقت باهاش آشنا نمیشدم.من اهل دوست پسر داشتن نیستم، ولی اولین بار عاشق شدن رو با ایشون تجربه کردم .
مادرم هم به معلمم حساس شده . چون نسبت به معلمم وابسته شدم و علاقه دارم بهش، مامان احساس میکنه که ازش دارم دور میشم و واسه همین از این معلمم خوشش نمیاد .
اوایل که باهم صمیمی شدیم، من از بعضی قسمتای چتمون اسکرین شات میگرفتم و تو گوشیم ذخیره کردم، عکسا ویساشو ذخیره دارم. نمیتونم حذف کنمشون . ولی اون میگه خیلی راحت چتارو حذف کرده . بمنم میگه حذف کن، اینکارا چیه! گوشیت هنگ میکنه.
الان میخوام کااامل این وابستگی از بین بره . چون تو درسمم اوفت کردم بجای اینکه تمام حواسم به درسم باشه، دارم به حاشیه میپردازم.
دوست دارم فقط همون یه دوستی معمولی دانش آموز _معلمی بمونه .
بنظرتون چیکار کنم ؟؟ [اوله کاری نمیتونم چتا و ویسا و عکسارو حذف کامل کنم . چون بهم شوک وارد میشه]
من یک دانش آموز پایه یازدهم هستم که در نهم معلمی داشتم که خیلی دوسش داشتم اونم منو دوست داشت و باهام بود بعد از تموم شدن مدارس ما ارتباطمون قطع نشد و هر هفته با هم حرف می زدیم رفته رفته هر روز با هم حرف زدیم جوری که وابسته اش شدم دیگه و اونم مانع این نمی شد با هم بیرون می رفتیم و رابطه خیلی خوبی داشتیم در واقع خودش بهش رو می داد منم که خیلی دوسش داشتم از خدام بود ولی الان چند روزه که باهام بد حرف می زنه من کاری نکردم ولی نمی دونم چرا اونجوری شده احساس می کنم ازم خسته شده ولی من دوسش دارم تو این یه سال بهش عادت کردم برا همین نمی دونم چی کار کنم برم بهش بگم یانه؟آخه اصلا نمی تونم درس هم بخونم کلا فکرو ذکرم شده اون
سلام من بشدت عاشق دبیرم هستم. اینطوریه که روزشماری میکنم تا روز کلاسم با اون بیوفته. من حتی نقاشیش هم کشیدم ومیخوام بهش بدم و خیلی خیلی زیاد دوستش دارم اما دوست داشتنش کاملا غلطه و من خودم اینو میدونم، چون هم اینکه معلممه، هم اینکه تفاوت سنی زیادی داریم و هم اینکه اون فرد هم جنس خودمه. و اینا دلایلی ان که من میدونم شانش اینکه باهاش باشم اصلا نیست. ولی خیلی اذیت کنندهست، اون خیلی معلم خوش برخورد فوق العاده ای منتو کلاسش همیشه بالا ترین نمره رو دارم و شاگرد موردعلاقشم و اون حتی شمارمم گرفت واقعا ادم بی نفصیه.
اوایل این احساسات رو نسبت بهش نداشتم اما الان چند وقتیه که اینطوری شدم و حتی فک میکنم خودشم فهمیده چون هروقت نگام
میکنه میخنده و صورتشو میچرخونه. هیچوقت فکرشو نمیکردم از ادمی که هم جنس خودمه و اختلاف سنی زیادی داریم خوشم بیاد ولی الان واقعا نمیدونم چیکار کنم؟ این موضوع همه حواسمو از همه چی پرت کرده و خیلی ازار دهندست چون اصلا نمیتونم رو هیچی تمرکز کنم و همه فکر و ذکرم فقط فقط اونه و بدترین قسمتش اینه که من اون فردو هرروز تو مدرسه میبینم اینکه بخوام طرفو از یادم ببرم اصلا امکانش نیست. و هرموقع بهش فک میکنم ناخوداگاه لبخند میزنم و حتی از فکر کردن بهش حالم خوب میشه.
سلام خسته نباشید بنده دختر 13 ساله ای هستم که 2 ساله عاشق معلم فیزیکش شده (چون توی تیزهوشان هستیم دروس تخصصی تدریس میشن)و همه اینو میدونن که من عاشقشونم و از شانس خوبم یا هرچی ایشون یک فرد آگاه و احساسی مثل خودم بودن و و کاملا به احساساتی که من بروز دادم واکنش مثبت نشون دادن البته اوایل مقاومت میکردن اما الان بعد گذشت 2 سال همه به ما میگن انقدر صمیمی هستید که انگار مادر و دختر هستید خیلی نصیحتم میکنن و توجه خاصی بهم دارن و من هم خودم میدونم که این یک حسی طبیعی توی نوجوتنیه و یا یک روز قرار جدا بشیم اما ایشون به من گفتن برای بیرون رفتن و معاشرت خارج از مدرسه بنده باید تا انتهای سال نهم صبر کنم که دیگر هیچ رابطه رسمی با هم نداشته باشیم و سوالم از شما اینه که چیکار کنم که راضی بشن چون به من نه نگفتن و من هم تا میتونم بهشون اثبات میکنم که این ارتباط دوستانه براشون دردسری ایجاد نمیکنه و دوسال دیگر که دیگه دبیر ما نیستن من چجوری با این قضیه کنار بیام؟ممنون از سایت خوبتون
چقدر خوبه که تونستی بهش نزدیک بشس منم خیلی دوست دارم به معلمم خیلی نزدیک بشم اما نمیدونم چجوری??
سلام خانم رحمانی شما خیلی خوب مشاوره میدین منم خواستم مشکلمو باهاتون در میون بزارم اگه لطف کنید راهنمی ام کنید
من دخترم و کلاس دهمم ی خانم ورزش داریم که من ب شدت بهش علاقه مندم تقریبا ۲۵ سالشه و ازدواج کرده دو تا دختر گوگلی داره ولی من با وجود ایناها ب شدت دوسش دارم و ی جورایی عاشقشم این خانم زیست هم درس میدن و من چون درس اولمون درباره پروانه ها بود و خیلی ازش درباره پروانه ها سوال میپرسیدم بهم میگه پروانه خانم ی روز بهش گفتم خیلی دوسش دارم اونم گفت منم همه شما رو دوست دارم خلاصه الان همه ی فکر و ذکرم شده ایشون میشه کمکم کنید ؟ من نمیخوام مزاحمش بشما ولی خوب دوسش دارم . دوس دارم ب چشمش بیام چیکار کنم؟??
سلام به همه ی کسانی که دارید میخونید
دوستان من پسر هستم و ۱۶ سال سن دارم
در اولین ترم کلاس زبان عاشق معلمم شدم اوایل چنین حسی نداشتم
چون زیاد سر شوخی رو باهاش سر کلاس باز کردم
چنین حسی پیدا کردم اون هم سر کار به من نگاه می کرد میخندید
(اما دوستان به یاد داشته باشید همه ی ما چنین شرایطی را تجربه کردیم همه ی ما که در این سایت هستیم عاشق معلم یا معاون مان شدیم ،قطعه ۹۵ درصد عاشق معلم شدن در آینده هیچ نتیجه ی ندارد
باید قبل از اینکه ما وابسته تر بشیم احساسمان را کنترل کنیم اگر عَق ما ۲ طرفه شود باز هم به جایی نمیرسیم و فقط به خودمان آسیب میزنیم)
سلام من دخترم. وقتی ت نوجوونی بودم بسیار خجالتی بودم چون لکنت داشتم با کسی در ارتباط نبودم خیلی برام سخت بود زندگی وقتی وارد کلاس هفتم شدم از ی معلم ریاضی خوشم نمیومد کلا از چشم افتاده بودن حتی مدرسه خیلی سخت بود برام همه برای لکنتم مسخرم میکردن اولین باری وارد کلاس شد گفتم اینم مثل معلم های دیگه هست وقتی نوبت من رسید برای معرفی یکی از دوستام گفت خانم این لکنت داره نمتونه بگه گفت معرفی کن منم کردم گفت لکنت نداری خیلی خوبی کم کم بهتر شدم بهم توجه کرد حتی شبا تا ساعت 12 پیام میدادیم بهم از زندگیم گفتم اونم گفت درددل کردم تا اینکه وابسته معلم شدم معلم مطالعات دستش میگرفتم بوش میکردم بهم اجازه میداد براش هدیه میگرفتم 100بار عاشق جواهرات بود براش میخردیم ت مدرسه سوژه شده بودیم همه میگفت خانم صادقی بهت نمره اضافی میده اینقدر دوستش داشتم ک نمرم شد 19/5 همه تعجب میکردن تا مدرسه لیلی و مجنون صدامون میکردن حتی معلم های مدرسه صداش میکردم مامان اونم خوشش میومد معلمم مادرزاد بود مشکل راه رفتن داشت این قدر لوسم کرد بهش گفتم نمیتونی راه بری و معلولی ناراحت شد چیزی بهم نمیگفت وقتی ازش ناراحت میشدم اون میومد برای آشتی ولی من بیشعور جلویی دوستام بی احترامی بهش میکردم اونم ناراحت میشد خیلی هوامو داشت. کسی جرات نداشت بهم بی احترامی کنه اگر چیپس یا لواشک این چیزا میخوردم بدش میومد ازم میگرفت میداخت زباله بهش وابسته شدم این قدری که شب و روز ت فکرش بودم از واتساپ و همه جا بلاکم کرده و تماس رو مسدود کرده چت میدم جواب نمیده رفت آماد دارم هنوز باهاش ت مدرسه و خونش برای آخرین بار رفتم خونش مجرده بغلش کردم بوش کردم بهش هدیه دادم وقت خداحافظی دستم ت دستش بود دستم کشیدم ولی اون محکم گرفتش نزاشت برم شاید زنده نباشم دوست دارم بدونی بهترین رفیق من. بهترین مامان دنیا همه کسم دوستتدارم امیدوارم قبل ت بمیرم مامانی. عاشقتم بهترین معلم و مامان دنیا حکیمه صادقی
من دخترم و ۱۴ سالمه و کلاس هشتمم وقتی کلاس هفتم ک بودم ی دبیر داشتم دبیر علومم اون خیلی جوون بود و خیلیم خشگل بود من تو همون اول بهش وابسته شدم چون خیلی واسم جذاب بود هم ظاهرش هم شخصیتش خیلی جدی بود خیلی باهوش بودو کلا شخصیتش واسم باحالو خفن بود من ب اصطلاح روش کراش زدم بعد یدفعه از دهنم در اومد ب رفیقام گفتم همه دوستام فهمیدم بعد یکی از همکلاسی یام گف ک بزار بریم بهش بگیم ک دوسش داری چقد(حالا من دارم ی کوچولو خلاصه میگم)اونام رفتن وقتی بهش گفتن خندید(من به خاطر احساسی ک بهش داشتم خیلی ازش فرار میکردمو خیلی خجالت میکشیدم ازش)گف عع؟من فک میکردم ازم زیاد خشش نمیادو هی ازم فرار میکرد از این حرفا بعد منم ذوق زده شدم یدفعه جو منو گرفت تصمیم گرفتم خدم بگم چون خجالت میکشیدم نوشتم دادم(اخه چرا این کارو کردم?♀)بعد خوند ولی اصلا احساس خشحالی نداشت انگار یکم ناراحت شده بود گذشتو گذشت من بهش میگفتم دوسش دارم میگف همه دانش اموزامو دوس دارم و نشون میداد زیاد مورد اهمیتش نیست و همیشه هم زیر چشی بهم نگاه میکرد وقتی من سرم پایین بود یا هواسم بهش نبود بهم زیر چشمی نگا میکرد نزدیک ۸،۹ بار بهم نگا میکرد و اگ من نگاش میکردم نگاشو برمیداشت من حس کردم حسم خیلی زیاد رویه نسبت بهش ب مشاورمون گفتم اونم گف اتفاقا دفعه پیش ک باهاش حرف زده بود بهش گف یکی از دانش اموزام بهم وابسته شده میخام کمکش کنم نمیدونم چجوری! بعد همینجوری ادامه پیدا کرد اون خدش ادم جدی بود ولی با من جدی تر منم رفتم ب دروغ گفتم ک هیچ حسی دیگ بهش ندارم اونم از احساساتم ی چیزایی بهم گف ک گذراستو اینا… بعد اون من همش از حرفاهو رفتاراش اشتباه برداشت میکردم و اعصابم خورد میشد چرا بااون انقد گرم گرفت مثلا با من نه اینجوری بودم بعد عد ترم رسید منم رفتم پیوی ش هر چی ب ذهنم چرتو پرت رسید و عصبی بودم گفتم(?♀??)ولی اون اصلا سین نمیکرد مُردم تیکه تیکه شدم سین نمیزد ترم اول تموم شد رفتم جلوشوگرفتم گفتم چرا جوابمو نمیدین گف ب جز روزای کاری جواب نمیدم(داش بهونه میکرد)گفتم پس چرا جواب اونو میدین اینو میدین ی چیزی گف ک واقعا نفمهیدم چی میگ تو این ما یه بود ک ب تو ربطی نداره جواب کیو میدم جواب کیو نمیدم بعد بهم گف من نمیدونم برو از مشاور بپرس(اونجا نتونست منو قانع کنه ک دارم اشتباه برداشت میکنم غیر مستقیم بهم میگفتا ولی من نمیفهمیدم)منم رفتم ب مشاور گفتم اونم باهاش حرف زد گف ک اون دبیر گفته ب خدا اون جای خاهر کوچیکترمه داره از حرفام اشتباه برداش میکنهو اینا…..
و منم فهمیدم چ گندی زدم اون چرتو پرتایی هم ک واسش فرستادم خونده بود یکمیش ک معلوم بود.
بعدش گذشتو رسید ب نزدیکای عید من رفتم ازش عذر خاهی کنم بچ ها چن نفر تو کلاس بودن گفتم خانم ببخشید بعد خندید گفت چرا؟گفتم دیگ خودتون میدونین بعد لبخند زد گفتم بخشیدین گف اره
خلاصه اخرین روز مدرسه بود من بهش گفتم میش بغلتون کنم خندید گف نه بعد منم گقتم باش تو حیاط بودم یدفعه رفیقم گف بهم ک اونو بغل کرده بعد منم خیلی خیلی ناراحت شدم بهش گفتم خانم چرا اونو بغل کردین منو نه بعد لبخند زدو به دوستم نگاه کرد هیچی نگف منم گفتم اشکال نداره شاید دوست ندارین بعدش رفت بعدش من بهش پس ام دادم گفتم ازم راضی بودین؟سین زد جواب نداد گفتم خب ببخشید مزاحمتون شدم و اینا رو فرستادم?? بعد اومد بلاکم کرد الانم مدرسمون نیس رفته حالا من میخام بدونم ایا این دبیر منو دوست داره؟چرا زیر چشی نگام میکرد و چرا بغلم نکرد چرا بلاکم کرد؟ا
من کلاس ششم و معلمم رو خیلی دوست دارم هنوز ۱۰ روز از مدرسه نگذشته ولی خیلی علاقه بهش پیدا کردم معلمم خیلی سخت گیره و از نظر من این خیلی خوبه. معلمم هم منو شناخته و فقط گفته که میتونم رو این دانش آموز حساب کنم خیلی خوبه. من میخوام بدونم چه کار هایی میتونم بکنم که جوری بهم علاقه بیشتری پیدا کنه که فقط منو بگه. بعد من از این معلمه یکم میترسم و بخاطر همین خیلی اعتماد به نفس داشتم تا پارسال امام امسال اصلا اعتماد به نفس ندارم و خجالت میکشم مثلا معلم میگه کی درس خونده من خوندم ولی نمیتونم دستمو بلند کنم لطفا هر دو سوالم رو جواب بدید
سلام من مریم هستم کلاس هشتمم و ۱۴سالمه و تک فرزندم خیلی هم ناراحتم دل تنگه آروم قرار نداره خیلی بی قراری میکنم و همش گریه میکنم دلم واسه یکی خیلی تنگه شده اون دختر عمومه دختر عمومم دبیره مدرسمون بود تا پارسال ولی معلم من نبود ولی امسال رفته از مدرسمون و رفته مدیر مدرسه دیگری شده و من خیلی ناراحتم که از پیشم رفته خیلی دلم براش تنگه وخیلی دلم گفته و همش گریه میکنم خیلی ناراحتم دلم خیلی گرفته هیچی خوش حالم نمیکنه از اون موقعی که فهمیدم یکی از دبیر های مدرسمون رفته و مدیر مدرسه ی دیگری شده خیلی ناراحتم اون دبیره من خیلی دوسش داشتم عاشقش بودم اون دبیره دختر عمو من بود و واقعا خیلی دوسش دارم دارم و عاشق شم کلاس هفتم دبیر من نبود ولی انقدر عاشقش بودم که بخاطر اون می رفتم مدرسه وقتی می دیدمش قلب تند تند میزد منی که ۳ماه تابستان روز شماری میکردم تا برم مدرسه و ببینمش ولی یهو یه خبر شود آورد که بهم گفتن اون رفته و واقعا هم رفته یهو منو ناراحتم کرد و افسردگی گرفتم منی که میخواستم ۱مهر برم مدرسه و اون بغلش کنم ولی اثری از اون نبود و از مدرسمون رفته ولی من هر کاری میکنم همش یاد اون میوفتم و اعصابم خورد میشه و گریه میکنم شب و روزم شده گریه اصلن نمی توانم کاری کنم وقتی هم میکنم همش نگاه های اون تو ذهنم میاد و خیلی ناراحت میشم و گریه میکنم امروز هم ۱ مهر بود و رفتم مدرسه ولی اصلن خوشحال نشدم و هیچ ذوقی برای مدرسه نداشتم چون دبیره دختر عمومم نبودمن مدرسه رو بخاطر اون دوس داشتم نگاهش و چشاشو لبخندشو هیچ وقت از ذهنم نمیره انقدر دوسش دارم که فراموش کردنش واسم سخته دلم میخواد ببینمش سفت بغلش کنم منی که از پارسال عاشقش شدم و پارسال بهش نگفتم همش می گفتم فردا فردا انقدر
سلام خسته نباشید من راستش الان 2 ساله که مشاوره مدرسمون میشناسم و من باهاش یه رابطه دوستی برقرار کردم خودم خانم هستم ایشونم خانم هستن بعد به من میگفت که تو توی مدرسه همون دانش آموزی برام ولی بیرون مثلا توی چت که باهم داشتیم میگفت ک تو رفیق منی قلب منی و… من بهش گفتم که یه مدتت بهم پیام نده اینا ک قبول کرد توی همین 3 ماه تابستون من ادم احساساتی نیستم بدم میاد که یکی ک از مامانم بزرگتره به من بگه قلب منی و.. ظاهر جونی داری ولی بالای ۴۰ سال داره فک کنم بعد ازش دیگه سعی کردم بدم بیاد ولی نمیدونممم چرا الان ک مدرسه ها باز شده فقط یه روز اومد مدرسه و من همش دلم میخواد پیشش باشم وابسته نشدم چون خیلی راحت تونستم ۳ ماه تابستون بهش پیام ندم و موقعی ک باهاش چت میکردم اصلا خودمم نبودم یا بودم نمیدونم میگفت امسال مدرسه ما نیست و میره گفت من باید انتخاب کنم بره یا بمونه منم گفتم بمونه ولی توی همون ۳ ماه خیلی پشیمون شدم از حرفی ک زدم ولی الان میبینم واقعا مدرسه بدون اون نمیشه … الان ک همیار مشاور شدم مثل پارسال یه سری چیز باید براش میفرستادم ک فرستادم فقط تشکر کرد همین یعنی اصلا راجب این حرف نزد ک مثلا این تابستون چی کار کردی اینا.. الان نمیدونم حسم به این مشاوره چیه چرا اینجوری شدم ؟من آدم احساساتی نیستم واقعا
سلام من دخترم میخواستم معلمم هم خانوم هستش خواستم ببینم چه نشونه هایی هست که نشون بده من رواز بقیه همکلاسی هام بیشتر دوست داره
سلام دختر 14 ساله و کلاس هشتم هستم
عاشق معلم ریاضیم شدم و الان که میبینم همه همین حس دارند.
میتونم بگم واسم بهترین انسان دنیا هست و ایشونم دختر 24 ساله هستند.
خیلی زیبا و جذاب هستند و از مهربونی و درک و فهمش هم که نگم???خیلی واسم خاصن هرموقع میبینمشون قلبم وایمیسته و محو چشماش و لبخندش میشم و همش هرچیز میبینم به اون فکر میکنم.
1 ساله که عاشقش شدم و اینو چندبار هم به زبون ساده گفتم و اونم بهم میگه که دوستم داره ولی احساس میکنم فقط به عنوان یک دانش آموز دوستم داره.امسال توی کلاسمون نیست و واقعا وقتی اینو شنیدم دنیا سرم خراب شد و واقعا احساس میکنم از مدرسه م نفرت دارم.ولی به هیچ وجه نمیخوام ازشون جدا بشم و یجوری رابه مو باهاش نگهمیدارم و ازتون میخوام اگه عاشق معلم تون شدید بهش بگید و بهترین کارا رو براش انجام بدید.
متاسفانه یا خوشبختانه به استادم علاقه مند شدم و سعی کردم در حد چند تا پیام و عکس نوشته و شعر بهشون ابراز علاقه کنم. و ایشون تمایل داشتن من به طور کامل و واضح از طریق پیامک همه چیز رو توضیح بدم براشون و ایشون به شدت آدم باهوش و محترمی هستن من هیچ رفتار ناپسندی از ایشون ندیدم. استاد من متاهل و من مجرد. از جایی که رشته من تاتر و نمیخواستم فکر بدی در مورد من بکنه خیلی براشون توضیح ندارم و در حد همون شعر و گفتم من احساس میکنم سال هاست که دنبال شما میگردم و الان پیدا کردم شما رو . ایشون همش می گفتن نه اینو نمی خواستی بگی حرف اصلیتوبزن. و من اینجا بهشون شک کردم که نکنه فکر منفی در مورد من کرده باشن. چون مدام می گفتن حرف اصلیتو بگو. من هم بهشون گفتم که مطمنم شما هر فکر منفی در مورد من کردین ولی متوجه میشین که اشتباه کردین. ایشون هم گفتن که من فکری نکردم و فقط میخواستم کمکت کنم . و بعد هم دیگه جواب پیام های منو ندادن. الان هم خیلی بهم ریخته ام که چرا ناراحتن کردم . و من دوباره از دوشنبه با ایشون کلاس دارم نمیدونم باید چیکار کنم
سلام ، من به یکی از دبیر هام وابسته شدم و ایشون هم خیلی با من با مهربونی رفتار میکردن الان که به یه مدرسه دیگه پرونده مو بردم و ثبت نام کردم و خیلی ناراحت هستم که دیگه نمیتونم ببینمشون چون امسال بازنشسته شدن
سلام من ۱۲ سالمه و امسال میرم کلاس هفتم برای ما چند جلسه کلاس تابستانی گذاشتند ما یک معلم ریاضی داریم که همه ازش می ترسن چون خیلی بداخلاق و جدی و خشک هستش اما من در کنار این ترسیدن خیلی دوسش داشتم ولی اون انگار در نگاه اول از من متنفر بود مثلا عمدا می آمد بالا سر من می ایستاد که استرس وارد کنه یا خیره میشد به من و زمانی که منو می دید پوزخند می زد و چشماش می خندید اما تا متوجه می شد که دارم نگاه می کنم سریع به حالت خشک و جدیش بر می گشت در جلسات اول هیمنجوری بود ولی چند جلسه که گذشت سعی کرد با بچه ها ارتباط برقرار کنه اما با من هنوز مثله قبل بود ولی من خیلی دوستش داشتم و به وضوح می دیدم که از اذیت کردن و ترسوندن من لذت می بره و یه حسی درونم مثله آهنربا منو به سمتش می کشوند انگار از غرور و جذبش و بداخلاقی هاش و جدی بودن و خشک بودنش خوشم اومده و دوست دارم منو اذیت بکنه،بزنه و لذت ببره. انقد دوستش دارم که حاضرم هر کاری باهام بکنه حتی برده اش باشم و توی تصوراتم من برده ی اونم و اون داره منو اذیت می کنه و لذت می بره و منم از لذت بردن اون لذت می برم اما دوست دارم که فقط یه تصور نباشه و من واقعا بشم برده ی اون
سلام.
بنده دانش اموز پایه هشتم هستم..توی سال تحصیلی هشتمم اوایل اردیبهشت عاشقه دبیر ریاضیم شدم ک حدود ۲۵سال با ینده اختلاف سنی دارن و همجنس هستیم ، حتی به یک هفته هم نکشید ایشون با من صمیمی شدن و حتی قرار بیرون رفتن گذاشتیم و من بهشون گفتم عاشقش شدم . یک ماهیی گذشت اونم دائم منو دید میزد از توی محیط مدرسه ، خیلی خیلی وابسته هستیم به هم حتی الان هم ک تابستونه هرشب باهم تا صبح چت میکنیم ، حتی اگه یک روز هم ازش بی خبر باشم میمیرم. خانوادم دا جریان هستن، همسر ایشون هم در جریان هست، خیلی عاشق همیم خیلییی واقعاً، حتی حس میکنم احساسات اون خیلی بیشتر از منه خیلی حس بیشتری ب من داره، میدونم رابطمون گناهه ولی نمیتونم بیخیالش شم، دلم میخواد همیشه توی بغلش باشم ببوسمش لمسش کنم، ولی با خودم میگم اخرش که چی؟! وقتی قرار نیست مال هم باشیم
من امسال میرم کلاس هفتم و برای ما کلاس تابستونی گذاشن و من توی جلسه اول عاشق معلم ریاضیم شدم
اون خیلی مغرور و خشک و جدی و بد اخلاقه اما من خیلی دوسش دارم ولی اصلا به روی خودم نیاوردم چون کلا ۸ روزه که می بینمش اما انگار اون از جلسه ی اول از من بدش میامد و سعی داشت منو اذیت کنه یا زیر نگاه های خیره اش ذوبم کنه ولی من عاشقشم و نمی دونم چرا همه ی معلم ها و معاون ها از اذیت کردن من خوششون میاد ولی برام مهم نیست اگه از اذیت کردن من لذت می برند من مشکلی ندارم
ولی حسم به این معلم یه جور دیگه است طوری که دلم می خواد هر کاری گفت انجام بدم دلم می خواد اذیتم کنه یا منو بزنه
دوست دارم با من بد رفتاری کنه ولی پیشم باشه
دوست دارم برده اش باشم
من کلاس یا زدهم هستم و مدتی حس میکنم به معلم زبانم خیلی علاقمند شدم. شاید مسخره بنظر بیاد ولی من تاحالا نشده بود از بین معلمایی که داشتم از کسی خوشم بیاد معمولانم خودمو درگیر این مسائل نمیکنم خوشمم نمیاد. ولی این مدت خیلی درگیرش شدم و چندماهی میشه که میشناسمش تقریبا
و همش سعی کردم بهترین شاگردش باشم تا نظرشو جلب کنم اون ۲۳ سالشه و تازه اولین تدریسش هست تازه شروع کرده خیلی مهربون و خونگرمه
من اخر این ترم که دیگه باهاش کلاسی ندارم تصمیم گرفتم حسم رو بهش بگم ولی نیاز به راهنمایی دارم میگم نکنه از دستم ناراحت یا عصبی بشه
لطفا یه راهنمایی بکنین که چیکار باید بکنم✨️
سلام وقتتون بخیر. لطفا منو راهنمایی کنید واقعا نمیدونم دیگه چکار کنم … من امسال میرم کلاس يازدهم و این قضیه برای سال دهممه. تو مدرسمون یه معلم شیمی هست که خیلی از بچه ها دوسش داشتن و روش کراش میزدن براش کادو میگرفتن صبحانه براش میاوردن و کلی ابراز محبت دیگه اینم بگم که معلممون خانمه و اختلاف سنی کمی هم با ما داره حالا امسال همین خانوم معلم شیمی ماهم شد اوایل سال من هیچ حسی بهش نداشتم فقط از بوی عطرش و سبک لباس پوشیدنش و شیک پوشیش مثل بقیه بچه ها خوشم اومده بود ولی خب من اصلا آدمی نیستم که به روی خودم بیارم و خیلی مغرورم استایلمم پسرونس و کلا آدم کم حرفیم البته کلی هم از بچه های مدرسه به منم توجه زیادی نشون میدادن تا اینکه سر یه سری قضایای کلاسی توجه معلمم به من جلب شد و کم کم سر کلاس شروع کرد به شوخی کردن بامن تا جایی که دوستامم همش میگفتن که معلم شیمی روت کراشه چند وقت گذشت تا اینکه من سر یه موضوعی نیاز به مشورت داشتم و باهاشون چت کردم اما خب دقیقا همین مسئله باعث شد که ما بهم نزدیک بشیم یعنی معلمم اوایل بهم پیام میداد و درباره مشکلم میپرسید بعد کم کم درباره مسائل روزمره و دوست و … منم که ازش خوشم میومد از خدام بود که باهاش حرف بزنم و این چت کردن باعث شد من هر اتفاقی که میافتاد رو بهش بگم اونم بهم کاراشو میگفت و میزان صمیمی بودنمون انقدر زیاد شده بود که تو مدرسه کلی باهم حرف میزدیم و هر فرصتی که گیرمون میومد همو میدیدیم و همین رفتارا باعث شد هر دومون روی هم حساسیت پیدا کنیم مثلا من بدم میومد با بقیه بچه ها بخنده یا زیاد حرف بزنه و همش بهش میگفتم که اینکارو نکنه اونم نسبت به من اینجوری بود و اگه با بقیه حرف میزدم باهام سرد میشد و منم ار اونجا که اصلا تحمل این رفتارش رو نداشتم قید همه دوستامو زدم خلاصه این صمیمیت ادامه پیدا کرد و ما تقریبا هر روز با هم حرف میزدیم تا اینکه دیدم خودش کم کم شروع کرد به سرد شدن اوایل بهش گفتم که چرا اینجوری رفتار میکنه گفت بخاطر هر دومونه و ما تقریبا از هم جدا شدیم و منم نمیتونستم پا پیش بزارم میترسیدم ازم بدش میاد و فک کنه آدم اویزونیم تا اینکه دوباره خودش برگشت و باز باهم حرف میزدیم اما بعد چند وقت دوباره پیام نداد منم از اونجا که نمیتونستم احساس واقعیمو بهش بگم هیچ واکنشی نشون ندادم و دقیقا از همون موقع الان چند ماهه که دیگه باهم چت نمیکنیم و فقط دو بار پیام دادیم یبار اون یبار من، ولی هیچ کدوم حرفمون رو ادامه ندادیم و فقط در حد چند تا پیام احوالپرسی حرف زدیم و باز عملا به سردی رابطه ادامه دادیم حالا الان که نزدیک مهره و من قراره امسال دوباره ببینمش و میدونم که معلم شیمی امسالمون هم هست واقعا نمیدونم با این عشقی که بهش دارم چطوری باید کنار بیام ؟؟؟چطوری باید باهاش رفتار کنم اونم وقتی که انقدر دوسش دارم اما خودم با این نوع رفتارام باعث شدم اینجوری بشه
سلام
خیلی دوس دارم بدونم رابطتون چیشد
سلام و وقت بخیر.آقایی چندین سال پیش مرا دوست داشت تازگی او را در جایی دیدم و اظهار آشنایی کردم گفت نمیشناسمت و مسخره ام کرد..بعد از تماس چشمی و صحبت با من امتناع کرد..لازم به ذکر است ایشون معلم من بودن..این رفتار ایشان خیلی مرا آزار داد..ذهنم درگیره.ممنون میشم راهنماییم کنین.در ضمن ایشان الان متاهل هستن و من واقعا کاری با ایشان نداشتم و خدای نکرده نمیخواستم مزاحم زندگیشان شوم.
سلام خب ۱۵سالمه معلم علوم رو خیلی دوستش دارم و نمی دونم واقعا چرا و چی باعث این شد اما خب برام زیاد مهم نیست که علاقه اش بهم چقدره و به نظرم بقیه هم حق دارن دوستش داشته باشند برام مهم اینه که من دوستش دارم
من دخترم و ۱۳ سالمه تو ی مسجدمون یه معلم داریم برای کلاس نقاشی و میتونم بگم با تمام وجودم عاشقشم جوری که براش میمیرم البته این اتفاق توی این چند هفته اخیر اتفاق افتاده البته برای اولین بار نیست هرسال توی مدرسه عاشق یکی از معلمان میشم و نمیتونم فراموشش کنمممم . خب برگردیم سر بحث اصلی معلمم قراره برای دوماه بره سفر و معلم حلقه های صالحین هم هست و همه بچه ها ناراحتن البته فکر نمیکنم مثل من باشن اصن میخواستم اونموقع گریه کنم و برم فقط بغلش بمونم از طرف دیگه اون تقریبا بعضی از کل زندگیمو میدونه و بخاطر استعدادم جلوی همه تشویق میکنه و قلب مند از جاش میکنه از بس منو عاشق خودش کرده الان چیکار کنم؟ میتونم فراموشش کنم؟
سن نوجوانی، سن حمله احساسات شدید به شماست. در حقیقت، شما در دوره نوجوانی ممکنه احساساتی رو تجربه کنید که بعدا دیگه اون ها رو نداشته باشید. مثل یک سری از افکاری که در کودکی داشتید و احتمالا الان براتون خنده دار باشه. بنابراین سعی کنید که این احساسات رو کنترل کنید.وقتی افراد حس خوبی رو به منتقل میکنند ما بهشون واکنش نشون میدیم و این چیز عجیبی نیست ولی اینکه این واکنش فراتر از نرمال بشه و نتونیم کنترلش کنیم و به نوعی وابستگی بیاره ، دردسر ساز میشه. وقتی کسی کاری درحق ما میکنه ما از کار خوبی که انجام داده در حق مون احساس خوبی بهمون دست میده و ما باید فقط ازش تشکر کنیم ، نه اینکه دلبسته ی اون شخص بشیم ، اینکار به ما و تون فرد آسیب میزنه . اگه دلبسته بشیم یعنی نتونستیم احساسات مون رو کنترل کنیم. اگه بخواهیم عاشق هرکسی که به نوعی درخق ما خوبی کرد بشیم ، کلا باید عاشق خیلی ها شد و این منطقی نیست . برفرض شما از خونه بیرون میری یک نفر آسانسور رو براتون نگه میداره یا میخواهید از خیابون رد بشید ماشین ها می ایستند تا شما راحت رد بشید یا وسیله هاتون میریزه زمین و افراد به شما کمک میکنند تا رودتر جمع کنید یا… در همه ی موارد به شما احساس خوبی از طرف مقابل دست میده فارغ از جنسیت و سن اون افراد. وشما به طور منطقی احساسات تون رو کنترل میکنید و باتشکر و قدردانی عبور میکنید.
سلام خانم دکتر
۲۰ سالم . ترم سوم دانشگاه .
از همون اول دوره دبیرستان عاشق یکی از معلمام شدم .
وقتی عاشق معلمم شدم بهشون گفتم که خیلی دوستون دارم … با هام با بدترین صورت ممکن رفتار کرد خیلی خیلی بد به این اندازه که بهم جلوی تمام بچه سرم جیغ زد گفت نیاز به تیمارستان داری نه مدرسه .
بعد از این حرفا حالم از تمامی معلم بد شده بود، از مدرسه فراری شده بودم .
تا سوم دبیرستان به زور خانوادم میرفتم مدرسه . مدیر مدرسه بقیه معلم ها بدون اینکه حرف منو بشنون منو محکوم میکردن ….
تا سال دوازدهم یک معلم جدید اومدن مدرسه ما اول حسی بهشون نداشتم .
خیلی خیلی معلم مهربونی بود مثل همون معلمی که عاشق شده بودم .
ولی تو دلم میگفتم ، میخندیدم اینم شبی اونه ….
تا سه ماهی گذشت ..
دیدم این معلم خودش خیلی بهم نزدیک میکنه چایی زنگ تفریح با هم میخوردیم
با ماشینش منو تا خونه مون میرسوند
ولی فقط فقط درباره مدرسه صحبت میکردیم
تا بعد از دو هفته ، خودشون گفت قبلاً عاشق خانم x بودی منم چیزی نگفتم . فقط فقط سکوت … فهمیدم که هنوز هم حرف من بین معلما هست ….
خیلی خیلی دل داریم داد گفت بعضی ها با دو کلمه حرف مغرور میشن و… خیلی حرفهای دیگه . بعد از رسیدن دمه خونه دستم گرفت گفت من میفهمم چی میگی چی می خوای میتونیم با هم یک دوست صمیمی بشیم …..
نفسم بند اومده بود …
معلم هم میشه خوب باشه .
تو این دو سال با حرفاش با رفتاراش بهم خیلی تونستن کمکم کنن ….
بابت تمام موضوعات همیشه پشتم بودن .
تو این دو سال شدن بهترین بهترین دوستم .
من از طرف مادرم خیلی کم محبتی کشیدم خیلی تنبی بدنی شدم واقعا نیاز داشتم یکی پشتم باشه حمایتم کنه .… و همین طور هم شد ….
همیشه در کنار دختر شون بهترین تفریح ها . بهترین رستوران ها منو بردن …
همیشه دستم گرفته گفته هیچ وقت هیچ وقت تنهات نمی زارم پیشت میمونم .
سه ماه پیش همون دختر خانم x که اول عاشقش بودن سرطان مغز استخوان میگیره دخترش یک سال از من کوچیکه تر ..
خیلی دلم برای دخترش میسوزه با اینکه اصلا ازشون خوش نیومد ولی از حرم امام رضا تبرک میارم میبرم مدرسه بهش میدم بدون هیچ حرفی ازم میگیره بعد از یک ماه حال دخترش میپرسم بدون هیچ حرفی مسدودم میکنه …
وقتی که به معلمی که دوستم داره جریان میگم با تمام عصبانیت میگه مگه من چیزی کم میزارم برات و…..
این حرفاش بهم آرامش میده مثل یک مادر خوب همیشه پیشم هستن .
خانم دکتر فقط فقط از یک چیز میترسم اگه یک روز فراموشم کنه ، ترکم کنن … من داغون میشه . خیلی خیلی داغون میشم ….
نمیدونم …
آیا امکانش هست فراموشم نکنه ، ترکم نکنه
شاید هم یک روز ترکم کرد ….
#معلم با درک فهم وجود داره
کاش معلم منم البته الان معلمم نیست و هفت ساله نتونستم فراموشش کنم بهم اینجوری حمایت میکرد خانم ایکسو ولکن به همون خانم بچسپ
من به دبیر علومم علاقه پیدا کردم و اونم متوجه شد دبیرم خانومه و اولین سال درس دادنش بود اون فهمیدو رف ب مشاورمون گف ک یکی از دانش اموزام وابستمه میخوام کمکش کنم نمیدونم چجوری اون خیلی سرد باهام رفتار میکرد و همیشه زیر چشمی نگام میکرد جوری ک نفهمم نگاش میکردم ی جا دیگه رو نگاه میکرد حدود ۷ ، ۸ بار نگام میکرد سر کلاس.همشم زیر نظرم داش وقتی با دبیرای دیگه حرف میزدم هی نگا میکرد یا وقتی با نهما هشتما حرف میزدم میخندیدم یجوری نگا میکرد ک انگار دوست داره بدونه چی میگم بهش میگفتم دوستوت دارم میگف من همه دانش اموزامو دوس دارم همش غیر مستقیم اخرین روز مدرسه خاستم بغلش کنم اجازه نداد ولی دوستمو بغل کرد بهشم گفتم ، فقط لبخند زد یه بارم از حرص چن تا چرتو پرت سرش کردم خیلی عصبی شد وقتی معذرت خاهی کردم لبخنو زد و بخشید بعد مدرسه بهش پیام دادم ک ازم راضی بوده یا نه سین زد جواب نداد گفتم؟؟بعد بلاکم کرد لطفا بگین منظور رفتاراش چیه چرا بلاکم کرد چرا زیر نظرم داشت و دوسم داره واقعا یا نه لطفا مورد اخری رو با دلیل بگین ممنونم❤?
۱۸ خانم مجرد دوازدهم تجربی من زندگی خیلی سختی داشتم و دارم یعنی پدر معتاد زن بابا و... تو این بین یه من مشاور تحصیلی داشتم که دو سال بود راهنماییم میکردالان ۵ ماهه لغو کردم ولی نمیتونم اونو فراموش کنم حتی موقع خواب نمیدونم چیکار کنم و تو شرایط کنکور به درسم صدمه میزنه
من به استاد دانشگاهم علاقه مند شدم ک ۸ساا ازم بزرگتر هستن و به من نشونه هایی میدن ک ایشونم علاقه دارن مثلا برام عکس خودشونو میفرستن یا اینستامو فالو دارن و کلیپ میفرستن و ولی حرف میزنیم اما پیشنهاد دوستی نمیده و هربار منو میبینیه میگه مشکل مالی دارم من باید چکار کنم باید سربسته بگم ک برام مهم نیست مسائل مالی؟یا بگم ضایع میشم چون اون بهم پیشنهادی نداده
سلام خسته نباشید. دختر ۱۲ ساله هستم که عاشق معلمم شدم. معلمم مرد نیست. خیلی دوسش دارم و اذیت میشم که بهم کم محلی کنه. همش منتظر اینم که روزی که باهاش کلاس دارم بیاد. یا کمکم کنید بهم علاقمند بشه یا اینکه دیگه دوسش نداشته باشم. خیلی ممنون
سلام وقتتون بخیر ..من یه دختر ۱۳ سالم در پایه هشتم ؛ من به دبیر ورزش هم به شدت علاقه دارم و این علاقه ای هم که دارم فراتر از علاقه به معلم هست … من برای ایشون گریه میکنم از روی شدت دلتنگی و یه جورایی عاشقشونم ، من ایشون رو توی صفحه چت هام با دوستام به عنوان ” زندگیم ” یاد و تایپ میکنم .
خانوادم هم در جریان این موضوع هستند
مشاور مدرسه ام ازم خواست که برم پیششون تا کمکم کنن من هم به دبیرم که عاشقشونم گفتم و ایشون هم گفتند بهم که حتما برو و بعدش حتما باهم حرف میزنیم … راستش رو بخوایین من رفتم و مشاورم فرمودند که تو اختیار کارات و حرکاتت در دست خودت نیست و خواستن از همون زنگ منو کمک کنن و نزاشتن که برم پیش دبیرم و ببینمشون … من توی زنگ تفریح حالم بد بود و استرس داشتم و نشسته بودم روی صندلی و وقتی زنگ خورد دبیرم اومدن و دستم رو گرفتن و گفتن که بیا کارت دارم ، توی حیاط بچه ها سرگرم اهنگ خوندن بودن و دبیرم و من یه جا تنها نشسته بودیم حرف میزدیم ، ما الان نزدیک تابستون هستیم و من خیلی نگرانم چون واقعا نمیتونم تحمل کنم ۳ ماه نبینم ایشون رو .. دبیرم به من گفته بودن که بچه ها دو سال میخاستن باهاشون برن بیرون و ایشون پیچوندن و نرفتن و... من با ایشون وقتی تنها بودم بهشون گفتم و ایشون هم قبول کردن و با قاطعیت بهم گفتن ( که تو هر وقت خواستی به من میگی و من میام دنبالت باهم میریم اینور و اونور و دور دور )* ایشون بخاطر من خودشو انداختن توی خطر و دبیرم حتی بخاطر من با بقیه ی بچه ها بدحرف میزد و روم حساسن و یه جورایی غیرتی
باهام عکس گرفتن و بعدا ازم خواستن که عکسامون هم براشون بفرستم، شمارشون رو به من دادن … من الان موندم به نظر شما رفتن بیرون با معلمم توی تابستون کار درستی هست ؟؟
سلام من دختر ۱۴ ساله ای هستم که به شدت وابسته معلم ریاضیم شدم و کلا دارم دیوونه میشم همش به فکرش هستم و وقتی که نمیبینمش عکسا و ویس هاشو نگاه میکنم . اصلا نمیتونم دوریشو تحمل کنم مخصوصا که الان تابستون شده و مدرسه ها تعطیل شدن میدونم که اونم خیلی دوسم داره و اینو بارها بهم گفته اما با خاطر دلایلی یه مدت رابطه ما کامل خراب شد و رفتارش تغییر کرد اما با هم صحبت کردیم اما حس میکنم که مثل گذشته دیگه نیست با من . رفتارش تغییر کرده قبلا که پیام میدادم بهش با ایموجی های مختلف جوابمو میداد اما الان خیلی سرد شده . منم چون عادت داشتم بیشتر اوقات بهش پیام میدادم و جوابمو میداد اما حالا که دارم از دلتنگی دیوونه میشم نمیدونم بهش پیام بدم یا نه چون دیگه بهونه هام تموم شدن نمیدونم بهش چی بگم یه حسی بهم میگه که اون دیگه مثل سابق منو دوست نداره چون فکر میکنم وقتی منو میبینه حالش عوض میشه اما یه سری اتفاقات افتاده بود که حدود ۲ماه ما با هم بد بودیم و خیلی بهم بی احترامی کرد اما بعد خودش پشیمون شد و خواست باهام صحبت کنه و دستامو در تمام طول صحبت کردن گرفت ول نکرد و تقریبا ۳دقیقه بغلم کرد و ولم نکرد و بهم گفت اگه دوست نداشتم و برام اهمیت نداشتی اصلا باهات صحبت نمیکردم و این همه زمانطولایی رو به خاطر تو تلف نمیکردم و باورم کرد اما نمیدونم چرا انقدر منفی گرا شدم و فکر میکنم که مثل سابق نیست و منم خیلی پیگیرش هستم فکر میکنم خسته شده از من اما نمیتونم که بهش پیام ندم چون نگرانشم اما میدونم دوسم داره ولی دیگه نمیخواد مثل سابق اینو ابراز کنه اما همیشه بین من و بقیه بچه ها فرق میزاشت و منو بیشتر دوس داشت اما من میخوام بهم کمک کنید که چطور این احساسمو کنترل کنم و انقدر بهش فکر نکنم …
خوشبحالت دیگه بیشتر از این چه می خوای