دوست دارم زندگی کنم شوهرم دعوام شده اومدم خونه بابا م نمیاد دنبالم
همسر بنده گاهی خیلی زود عصبانی میشود متاسفانه بیشتر اوقات به دلایل خیلی پیش پاافتاده به شدت عصبانی میشود هرچند من سعی میکنم با سکوت عصبانیت همسر را کم کنم اما گاهی اوقات نمیتوانم او را آرام کنم. یک هفته پیش بیمار بود و در منزل استراحت میکرد. بعد از دوسه روز با بهانه اینکه چرا مادر من برای احوالپرسی به موبایل او زنگ نزده دعوا را شروع کرد. هرچند ابتدا سعی کردم او را قانع کنم بااین جمله که مادرم هر روز به تلفن منزل زنگ زده و احوالپرسی کرده اما او توجه نکرد و مدام میگفت از مادرت طرفداری میکنی و شروع کرد به مسائل گذشته را پیش کشیدن. ۱۷ ساله که ازدواج کردم و یک فرزند دختر ۱۵ ساله دارم. متأسفانه به قدری دعوا بالا گرفت که مجبور شدم موضوع را با برادرم درمیان بگذارم چون دیگر نمیتوانستم فریادها و توهین همسرم را تحمل کنم. بردارم به منزل ما آمد و مرا با فرزندم به خانه مادرم برد. یک هفته هست که باهم تماسی نداریم و برادارم سه مرتبه با او صحبت کرده و از او خواسته تا به مشاوره زوج درمانی برویم اما همسرم قبول نمیکند. شوهرم مدام مرا مقصر می داند. این رفتار را چندین مرتبه تا به حالا از زمان ازدواجمان انجام داده و هر بار یکی از اعضای خانواده من یا همسرم پادرمیانی کرده تا باهم آشتی کردیم اما الان دیگر پادرمیانی هم فایده ندارد اصلا به حرف کسی گوش نمیدهد حتی من و فرزندم رابه خانه راه نمی دهد از این که دوباره به من فحاشی کند به او تلفن هم نمیزنم. لطفا مرا راهنمایی کند.
پاسخ مشاور با سوال ” با شوهرم قهر کردم چیکار کنم بیاد دنبالم”
سلام دوست عزیز
احساسات و نگرانی شما قابل درک است. در همه ازدواج های همواره اختلافاتی بین زن و شوهر اتفاق می افتد. ممکن است یکی از زوجین بنا بر دلایل مختلف از جمله بیماری جسمانی، فشار مالی، بیماری اعتیاد، مشکلات درونی مربوط به گذشته بهانه گیری کند و استرس خود را از طریق جنگ و دعوا به خانواده منتقل کند.
در چنین مواقعی که شوهر عصبانی می شود، ممکن است شروع به تحقیر همسر، فحاشی، توهین و ناسزا کند.
در چنین مواقعی شما بهتر است مدتی سکوت کنید و اجازه دهید عصبانیت شوهر شما فروکش کند. سپس با لحنی آرام و دلسوزانه در مورد اختلافات با همسر خود به گفتگو بپردازید. این نیازمند تقویت مهارت ارتباط با همسر است.
اینکه همسر شما به خانواده شما نوهین می کند کار درستی نیست. اما در یک ازدواج موفق زن و شوهر هرگز مشکلات زندگی مشترک خود را به بیرون انتقال نمی دهند.
شما احساسات برادر خود را تحریک کردید تا بر علیه شوهر شما بایستد و از شما حمایت کند. چنین اقدامی هرگز مورد پسند هیچ شوهری نیست.
باید دانست که قهر کردن از خانه راه حل دعوای زن و شوهر نیست. شوهر شما هم لجبازی کرده و حاضر نیست دنبال شما بیاید. بنابراین شما مجبورید به خاطر این اشتباه، تا مدتها در خانه پدر بمانید.
به نظر بنده، حالا که اختلافات ااینقدر بالا گرفته، فرصت مناسبی است تا یک بار برای همیشه، به ریشه مشکلات تان بپردازید و رابطه عاطفی با همسر خود را بهبود دهید.
این کار فقط در سایه احترام متقابل، حس فداکاری، گذشت، گفتگوی سازنده و اراده قوی مقدور است. در واقع، زن و شوهر باید انگیزه کافی برای ادامه زندگی مشترک را داشته باشند تا بتوانند در مورد مسایل مختلف زندگی زناشویی با هم گفتگو کنند.
تا زمانیکه یکی از زوجین احساس کند که حق با اوست و دیگری را مورد توهین و تحقیر قرار دهد و طرف دیگر احساس قربانی شدن در رابطه کند، بهبود رابطه عاطفی با همسر ممکن نیست.
قطعا شما و همسرتان دلایل کافی برای 17 سال زندگی مشترک را داشته اید. اما گاهی به دلیل نبود مهارت ارتباطی و مهارت مقابله با احساسات، زوج قادر به رفع مشکلات ازدواج خود نیستند و در این مورد احساس درماندگی و ناامیدی می کنند.
با سپاس از همراهی شما
سلام من شش ساله ازدواج کردم یک پسر دارم با همسرم رابطه خوبی ذاریم ولی مث همه ازدواج ها بعضی اوقات دعوامون شدید میش من کلا ادم برون گرایی هستم و نمیتونم خودمو کنترل کنم گاهی گریه میکنم گاهی داد میزنم گاهی از خونه میرم بیرون و قدم میزنم اوایل ب این رفتارهای من اهمیت میداد الان ن. من چن روز بود ب شدت مریض بودم حالم بد بود یکم کاراهای خونه رو انجام داد ولی خ کم من اصلا نمیتونستم از جام بلند شم بهش گفتم ب پسرم شیر بده قاطی کرد گف مث مردا داری دستور میدی منم ناراحت شدم پاشدم خودم بریزم حرصم گرف یکم غر زدم اونم بی جواب نزاشت همه چی گف اخرشم برگشت گف گم شو برو بیرون . منم با اون حال اسنپ گرفتم خونه مامانمم . از دیروز ب من زنگ نزده خ ناراحتم نمیخوام بهش زنگ بزنم چون میدونم اگ من زنگ بزنم عواقب بدی داره و فکر میکنه کارش درست بوده از اینور هم خودمو نمیتونم اروم کنم هم دوسش دارم هم از اخلاقش بدم میاد . همم حق نداشت وقتی من مریضم ب جای توجه منو از خونه بندازه بیرون
سلام من یک ماهه قهرم اومدم خونه پدرم سر اینکه منو نمیآورد خونه پدرم دعوا کردیم همه خانوادش بهم توهین کردن منم وقتی شوهرم رفت سرکار با پدرم پاشدم اومدم خونه پدرم الانم باردارم ۶ماهمه هیچ کسو نفرستاده دنبالم خودشم نیومده احضاریه تمیکن هم فرستاده میگه به دوروغ میگه چند بار رفتم دنبالش نیومده به دوروغ گفته چند بارم قهر کرده من اولین باره قهر اومدم الان یکماهه اصلا سراغمون نگرفته نه خودش نه خانوادش یبار حتی حال بچشم نپرسیده من دارم دق میکنم دیگه راه حل بدین به من لطفا من ۲۰ سالمه همسرم ۳۲. میگه خودت رفتی خودتم برگرد منو نمیآورد خونه ی بابام منم زنگ زدم بابام اومد دنبالم رفتیم ترمینال سوار اوتوبوس شدیم اومد گفت باید برگردی منو پدرمو برگردوند از ترمینال من بهش نگفتم بابام دارم میرم گفت بدون اجازه من رفتی بعد برگشتیم خونه خانوادش اومدن همه چی بارم کردن توهین آمیز حرف زدن برادر شوهرم گفت به شوهرم ببر بچشو بنداز طلاقش بده فردای اون روز عکس سنوگرافی خواست من ترسیدم فکر کردم برا سقط بچم میخوان سنوگرافی رو من پاشدم با پدرم اومدم خونه بابام از تهران به اردبیل الان میگه من سنوگرافی رو بخاطر این خواستم به دکتر نشون بدم ببینم میتونی بری مسافرت یا نه اونموقع هم من هر چقدر پرسیدم نگفت واسه چی میخوام الان دوماهه هر چقدر میگه خودت رفتی خودتم برگرد میگه من نمیام دنبالت الان دوماه مونده تا بچم به دنیا بیاد ولی همچنان نه زنگی نه پیامی هيچ خبری نیست ازش فقط پیام داده میگه پدرت برده خودشم بیاره به نظرتون خودم برگردم بدنمیشه
بنظر من ک برنگرد پرو میشه
سلام خوبی گلم کاملا احساست درک میکنم من خودم ۴ ماهه خونه بابامم دنبالم نیومده ی دختر ۳ ساله هم دارم منم مثل دوست دارم برگردم بیاد دنبالم ولی انگار ن انگار به نظرم اگه زندگیتو دوست داری شوهرتو و حتی بچه اتو خودت برگرد
شوهرم منو ۱۴ روزه تنها گذاشته بنظرتون برمیگرده پسرم خیلی دلتنگ باباشه ۵ ساله ازدواج کردیم پسرم ۳ سالشه برام دعا کنین حالم بده
سلام ۲۰ سالمه شوهرم هم ۳۲ سالشونه سر هیچی باهام دعوا کرد گفتم من ۵ ساله باهات زندگی میکنم پسرمون ۳ سالشه اجازه بده گواهینامه بگیرم گفت ن توی این ۵ سال نه اجازه داده برم جایی ن از خونه بیرون رفتم ن چیزی حتی اگه بگم منو ببرم میگه حق نداری بری جای تا وقتی زن منی الان ی مدتی هست میگه من بهت اعتماد ندارم گفت باید بری خونه بابات منم مجبور شدم بیام ۱۴ روزه زنگ زدم جوابمو نمیده نمیدونم چیکار کنم بنظرتون میاد دنبالمون پسرم هم دلتنگ باباشه البته بگم ۸ ماه پیش رفت دکتر بهش گفتن مشکل عصاب داره عصبی و شکاکه دکتره قرص براش نوشت گفت تمام شد برگرد ولی برنگشت پیشش هر چی گفتم قبول نکرد خانواده ش هم میدونن ولی هیچی بهش نمیگن وقتی قرص مصرف میکرد خیلی اروم بود برام دعا کنین برگرده بخاطر پسرم من واقعا دوسش دارم بخاطر همین باهاش زندگی کردم بهم دروغ هم میگه
سلام خسته نباشید من 22 سالم و شوهرم 31 سالش ی بچه 2 ساله هم دارم یک هفته ای هست که دعوامون شده سر اینکه بهش گفتم من ببره خونه مادرجونم و لجبازی کرد و حتی با اینکه هیچ وقت دست بلند نمیکرد این دفعه به کتک کاری هم کشیده شد تو دعوا گفت که نمیخوامت دیگه وسایلت جمع کن برو یک هفته ای هست که آمدم خونمون و اونم هم سراغی نگرفته ولی من زندگی ما دوست دارم و نمیخوام منجر به طلاق بشه با اینکه دلخورم از نظر شما بهترین کار چی چی پیش میاد. خیلی غرور داره هر چی بخوام برام میخره ولی پولی برا خودم نمیده که پس انداز کنم خیلی سخت گیر رو بیرون رفتنم اینجا برو اونجا نرو حتی من میخواستم ی کلاس آموزشی برم که برا خودم پول در بیارم یک تومن دادم و کلاس میکاپ ثبت نام کردم ولی اصلا نه پول برا ثبت نام داد نه وسایل که بخرم یاد بگیرم همش دعوا داشتیم نمیخواست من برم اصلا بهم احترام نمیزاره بعد از چند سال که میخواستیم خونه بخریم خونه ای که من نمیخواستم برداشت در جای که با اون پول خونه ای که من میخواستم هم میدادن خیلی حرف نمیزنه بیشتر چیزاشا قایم میکنه نمیگه بهم و با ی داداشش خیلی جور همه چیز هم میدونن اون دستور میده و این اجرا میکنه خیلی قبولش داره و ی چیز دیگه هم که هست چند وقتی خیلی به مادرم بی احترامی میکنه میگه این کار یادت میده ولی در جای که مامانم اصلا حرفی به من نمیزنه
سلام من باهمسرم ۷روز پیش دعوامون شد وسرموضوع کوچک بود شوهرم کلی شلوغش کردو شروع کرد به فحاشی و دستشو گذاشت روی دهن وبینیم تا نفسم بابا نیاد وزنگ زد به پدرش منم زنگ زدمو به پدر مادرم اطلاع دادم که زود بیان داره خفم میکنه مادرپدر همسرم ترسیدن شروع کردن به من بی احترامی کردن و وقتی پدر همسرم فهمید داشته منو خفه میکرده زد تو دهن پسرش ومادرش و همسرم اومدن سمت من و توهین که چرا گفتم و بعد همسرم وخانواده خودرو ترک کردن وبه من ومادرم گفتن برید گمشید و مادر همسرم وقتی مارو بیرون انداخت شروع کرد به کتک زدن من وبعد همسرم بابی ادبی تمام گفت حقت بوده ومادرم خوب کاری کرده من و پدر ومادرم رفتیم ازخونشون بیرون
به نظر می رسد مهارت گفتگو و حل تعارض بلد نیستید. برای رفع مشکل پای خانواده ها را وسط کشیدید و اوضاع را پیچیده تر کردید.
باسلام وخسته نباشیدمن زنم قهرکرده ورفته شماره منو هم مسدود کرده واصلا نمیتونم باهاش تماس بگیرم چی کارکنم باکن اشتی کنه فکرکنم پیش وکیل هم رفته ما دوتا بچه هم داریم حتی ازطریق فامیلهایش برایش پیغام دادم بابچه هاحرف بزنه قبول نمیکنه لطفا منوراهنمایی کنید
سلام وقت بخیر من الان ۱۳سال هست که ازدواج کردم شوهرم آدم شکاکی هستش اصلا سر کار نمیره شاید هر ۱۲ماه ۲ماه سر کار بره دوتا پسر بچه دارم اجاره خونه نمیده بدهکاری نمیده خیلی هم ادعاش میشه الان ۲۰روزی هست اومدم قهر تو این ۲۰روز اصلا پا پیش نذاشته که بیاد دنبالم موندم دودل تقاضای طلاق کنم یا نه
بهتر است از خودتان بپرسید که چطور ۱۳ سال در کنار یک آدم، شکاک، بی مسئولیت و بی کار ماندید، این مدت چه کسی خرج شما را می داده است؟ اگر خودتان کار و تلاش می کنید فقط برای خودتان و فرزندانتان تلاش کنید و مسئولیت ایشان را به دوش نکشید.
همسرم خیلی مغرور و خود خواه است ۳ ماه است ک خونه خودم هستم و الان قهر کردم اومدم خونه مادرم تصمیم ب طلاق داشتم اما منصرف شدم همسرمم ن باهام تماس میگیرد و ن پیامی میدهد نمیدونم چیکار کنم؟
۳۲ ساله هستم و دختر ۴ ساله دارم و ۶ ساله ازدواج کردم. همسرم بشدت عصبانیه و مغرور ، توی این ۶ سال زندگی یبار نشده از دلم دربیاره کارایی که کرده ، حتی وقتی مقصر بوده خودش قهر میکرده و من بعد از یمدت مجبور میشدم منت کشی کنم ، حتی چند بار دست روم بلند کرد اما هیچ وقت معذرت خواهی نکرده، همش تو دلم مونده ، هر بتر بیشتر پاشو از گلیمش درازتر کرده، دو روز پیش اوردتم خونه مامانم و رفت و گفت کلید خونه رو عوض میکنم و نیا ، مادرم بیچاره برای اینکه شر بخوابه منو برده خونه و اونجا حرف بالا پایین شد منو انداخت بیرون، نمیدونم چیکار کنم بخاطر بچم چیکار کنم
متاسفانه شما ۶ سال با فردی با ویژگی های اختلال شخصیت خودشیفته از نوع تکانشگری زندگی کردید. که هیچ وقت مشکل خود را نپذیرفته است. همیشه شما را مقصر دانسته و همیشه شما کوتاه آمدید و رفتار ایشان را تقویت کردید. تا جایی که دیگر برای شما هیچ احترامی قائل نیست و بدون هیچ همدلی به راحتی شما را کنار می گذارد. اگر خودتان هم به این زندگی برگردید، کم کم در کنار ایشان، افسرده، فرسوده و خسته خواهید شد و از پا درخواهید آمد.
سلام من یکماه پیش با همسرم (شوهرم) بحث و جدل داشتیم که ایشون کمی دستش روی من بلند شد و من به قهر منزل پدرم اومدم و تو این یکماه هیچ خبری نیست نه زنگ نه پیام باید چیکار کنم ؟
سلام. من ۱۸سالمه همسرم۲۴سالشه. ما خیلی مشکل داشتیم از مشکل های کوچیک تا بزرگش. الان ۶ماهه عروسی کردم. مشکل داشتم تا الان. شوهرم قبلن تو دوران عقد خیلی ادم مهربون عاشق بود و دوستم داشت هربار ک بحثم میشد باهاش میومد منو میبر بیرون باهام حرف میزد متقاعدم میکرد. ولی الان هروقت بحثم میشه باهاش میام خونه مامانم نمیاد دنبالم میگ مگ من بیرونت کودم ک بخام بیام دنبالت خودت رفتی خودتم برگرد یا اصلن براش مهم نیست ک من ناراحتم شاید بخام درخاست طلاق بدم اصلن براش مهم نیست میگ هرکار دوست داری بکن. الان سه روزه اومدم خونه مامانم خطمم درآوردم یه زنگ نزده ببینه من زندم مردم هستم نیستم. تا امروز ک من رفتم خونه خودم تا وسایل یکم بیارم بهم گفت خودت رفتی خودتم برگرد برنگشتی تکلیفمون رو روشن کن. من الان دوستش دارم.ولی نمیتونم برگردم دلم راضی نمیشه بخام برم خونه کسی حتی حاضر نیست به من بگه برگرد. دودلم اصلن حالم خوب نیست نمیدونم باید چکار کنم. مغزم نمیکشه.مشکل ما زیاد بوده. اما این مشکل اخری سر این بود ک هروقت باهاش صحبت میکنم میگ تموم شد حرفت میخام. تلویزیون ببینم تموم شد میخام برم بیرون تموم شد میخام برم تو گوشی.منم گفتم گوش بده چرا خودتو داری سرگرم میکنی تو این مدت ک ازدواج کردم خیلی زودرنج شدم گریم گرفت نشستم گریه کردممممم با صدای بلند بجای اینکه بیاد منو دلداری بده میره یه چایی میریزه میاد روبه رو من میشینه چایی میخوره منم پا شدم استکان رو ازش گرفتم و زدم تو دیوار بعدم زنگ زد به مامانمو ک بیاین دخترتون رو ببرین من دیگ نمیخامش…. منم دیدم میگ نمیخامش اومدم خونه مامانم. راجب اینکه بهش بگم چرا اهمیت نمیدع مشکلش چیه چیزی اذیتش میکنه. هر حرفی ک من بهش میزنم رو غر میدونه. قبل این بحث ها یعنی شب قبلش شبکار بود از سرکار اومد رفت کارا خاله و داییشو انجام داد بعد ۲۴ساعت ک ۱۲ساعتش کار بود و بقیشم دنباله کارای دایی و خالش. امد خونه. من رفتم درو باز کنم همین ک در رو بازکردم بعد سلام گفت خب بریم من یچی بخورم برم پیش رفیقام منم ناراحت شدم چیزی نگفتم تا غذاشو خورد گفتم نمیتونستی بیای بالا یچی بخوری بعدش بگی همون دم در باید بگی بعد ۲۴ساعتم اومدم خونه میخام برم دوباره. شروع کرد داد زدن ک من اگ هم نرم با رفیقام بیرون خستم میگیرم میخابم. نرفت و گرفت خابید تا صبحش ک از خاب بیدار شد و بامن ۲ساعت حرف نزد منم خاستم یعنی حرف بزنم درمورد دیشب ک چرا اینجوری کرد ک گوش نمیداد و بقیشم ک تو پیام قبلی گفتم چیشد
به نظر می رسد شما مهارت گفتگو بلد نیستید، بعد از هر بحثی موقعیت را ترک می کنید. زمان عقد که برایش تازگی داشتید این رفتار شما را تحمل می کرده، اما با تحمل کردنش رفتار شما را تقویت کرده و بیشتر به قهر رو می آورید و انتظار دارید ایشان هم به همان سبک قبلی عمل کنند، اما به دلایل مختلف ایشان دیگر دوست ندارند به روش قبلی عمل کنند. پس هنگام گفتگو ، محترمانه، بدون قضاوت، بدون جدل، بدون حق به جانب بودن، بدون ذهن خوانی ، مقایسه کردن و غیره به گفتگو ادامه می دهید تا گفتگوی شما به نتیجه برسد.
همچنین به نظر می رسد شرایط ایشان را درک نمی کنید، در چه موقعیتی هستند، خسته اند و یا غیره و بدون توجه به موقعیت وارد بحث می شوید. گفتید زود رنج شدید، پس اول باید به فکر رفع مشکل خود باشید.
گفتید از قبل مشکلات زیادی داشتید اما مشکلات حل نشده عروسی کردید، البته احتمال این که ایشان هم مشکلاتی دارند هست، به هر حال اگر نیازهای شما در رابطه برطرف می شد شما هم زود به زود آشفته نمی شدید.
منو شوهرم باهم دعوا کردیم شوهرم میخواسته برم عروسی دوستش منم بهش اسرار کردم که ببره خونه بابام گفت وقت ندارم بهش گفتم نه باید الان منو ببری بعد بری عروسی سر این موضوع دعوامون شد منو کتک زد ومن وخودش به هم فحش میدیم منم از خودم دفاع میکنم نمیدون چنگ زدم رو سینش منو کتک زد بعد موبایلمو برد ورفت عروسی بعد دور روز گذشت هنوز قهره وگوشیمو نمیده بهش میگم گوشیمو بده نمیده بعد من خسته شدم اومدم خونه بابام بدون اینکه شوهرم بدونه بعد فهمید من اومدم خونه بابام وبعد بابام برام گوشی وسیم کارت خرید الان نمیاد دنبالم میگه ما باهم نمیتونیم زندگی کنیم باید طلاق بگیریم الان یه ماه خونه بابام اصلا نیومد ونه پرسید و نه زنگی زد به من
دو ماه دیگه صبر کن نیومد دخترت بهش بده خیلی سریع هم برو مشاوره خوب
به نظر می رسد شما هم حمایت افراطی از جانب خانواده خود دریافت کردید و می کنید، در حدی که خویشتن داری و صبوری لازم را یاد نگرفتید. تحمل ناکامی ندارید و بدون در نظر گرفتن شرایط ، خواسته های خود را در اولویت قرار می دهید. بهتر است با کمک یک طرح واره درمانگر بیشتر به خودشناسی برسید و در مرحله بعد از همسرتان درخواست کنید تا برای رفع مشکلات بین فردی تان از خدمات روان شناسی بهره بگیرید.
سلام خسته نباشید لطفا منو در مورد این موضوع ک قهر کردم ولی شوهرم نمیاد دنبالم الانم هیچ ارتباطی نداریم
سلام،9ساله با همسرم ازدواج کردم، حاصل دو فرزند 8 و 6 ساله، همسرم دست بزن داشت، حتی بچه هارو کتک میزنه، تقریبا 7ماه پیش پیام داد به داییم گفت که میخوام طلاق بدم، پدرم اومد دنبالم، بعد ده روز طبق بزرگ ترها برگشتم زندکیم، متاسفانه همش از گذشته صحبت میکرد، منم مجبور میشدم بگم، بعد خسته شدم تحملم کم شده بود، استرس گرفتم، برگشتم خونه پدرم با بچه ها، اومد بچه هارو برد، الان دوماهی هستش که منزل پدرم هستم، بچه ها هیچ تماسی بامن نداشتن، میشه لطفا راهنمایی کنید
مشخص است مشکلات زیادی در روابط خود داشتید و محیط خانه را برای فرزندان خود نا امن می کردید. در حدی که شرایط برای خود شما غیر قابل تحمل شده بوده است. به هر حال کسی که دست بزن دارد احتمالا آسیب های زیادی در کودکی خود دیده است و یا اینکه از کودکی یاد نگرفته ، چگونه هیجانات خود را کنترل کند. پس باید با کمک بزرگتر ها او را به سمت درمان سوق دهید. و اگر نمی پذیرد که خودش هم مشکل دارد چاره ای نیست جدا شوید و کودکان معصوم را هم از دستش نجات دهید.
سلام خونه اقام برای مستقل شدن قهرم حدود یک ماه شوهرم لج کرده نمیاد دنبالم 11ساله ازدواج کردم ولی شوهرم راضی نمیشه با اینکه خونه داریم از خانوادهاش مستقل بشه.
اگر همسر شما فرد وابسته ای است، احساس کفایت در خودش نمی کند، به خودش اعتماد ندارد، باور نمی کند که بتواند تنهایی و بدون وجود خانواده اش زندگی اش را اداره کند. چون خانواده ای داشته که بیش از حد حمایت کردند و اجازه رشد سالم به ایشان ندادند، الان مهارت حل مسئله بلد نیست. یا خانواده دیکتاتوری دارد در حدی که حق و حقوق و اولویت های خودش را نمی شناسد و همچنان با ترس یا احساس گناهی که دادند دوست دارد در خدمت خانواده اش باشد. به هر حال بعد از یازده سال احتمالا شما فرزند دارید و نمی توانید برای فرزندان خود نا امنی به وجود آورید. باید با ایشان گفتگو کنید. نیازها و حقوق خودتان را یادآور شوید و از ایشان درخواست کنید تا برای رفع مشکل از خدمات روان شناسی بهره بگیرید.
ببخشید من ۱۰ روزه خونه بابامم شوهرم ن بهم زنگ میزنه ن پیام میده خونه باباشه دوس داره همش پیش مادرش باشه هیچ حسی ب من نداره ک نمیاد دنبالم.
سن ۲۳ .خانوم هستم .متاهل .تحصیلاتم دیپلم گرافیک رایانه .مشکلم اینکه شوهرم همش میگه پاشو برو خونه بابات در روز این جمله رو ۱ یا ۲ بار میگه منم سر این حرفش که ۱ سال میگه اومدم خونه بابام حالا یه هفته گذشته نه زنگ میزنه بهم نه پیام میده نه میاد دنبالم من نمیخام جدا بشم زندگیمو دوست دارم .ولی از یه طرفی میترسم خودم برگردم خونه شوهرم بهم تیکه بندازه و بگه خودت رفتی خودت برگشتی یکسری طلا و پول ازش دستم بود با خودم بردم خونه بابام نمیدونم حالا چجوری اعتمادش به خودم جذب کنم لطفا راهنماییم کنید …احساس الانم اینکه خیلی ناراحت و پشیمونم که اومدم خونه بابام و اینکه دوست دارم شوهرم بیاد دنبالم نه اینکه خودم برم …تصمیمم اینکه به طلاق اصلا نمیتونم فکر کنم چون ازدواج دومم هست و فقط راه برگشت دارم ..
به هر حال نمی دانیم علت اینکه مرتب به شما می گفته برو خانه پدرت چی بوده؟ آیا شما را دوست نداشته؟ شما را قبول نداشته؟ بی مسئولیت بوده؟ رفتارهای شما برایش خیلی ناخوشایند بودند؟
پس اگر خیلی پشیمان هستید نباید از حرف هایش بترسید، باید بگویید رفتم تا شما نفسی بکشید و کمی فکر کنید، دوست دارم با هم صحبت کنیم و در جایی که می بینیم خودمان نمی توانیم از پس مشکل خودمان برآییم ، از یک زوج درمانگر کمک بگیریم.
سلام منم همچین مشکل مشابه بقیه ارم با همسرم دعوام شد و طی دو سال زندگی خیلی وقتا بحث شد بینمون. ولی چون همسرم زودجوشه و عصبی سریع به خانوادش میگه و حرمت های بین ما و خانوادش هم شکسته شده و کلا هر موضوعی رو میره به مادرش میگه و مادرشم زیاد پیگیره هی تماس و تو همه چی دخالت میکنه چن روز پیش دعوامون شد با توهین و فحش و کتک کاری اورد منو دم خونه بابام اومجا هم سر و صدا کرد و رفت از اونجایی که خیلی مغروره نه پیامی نه زنگی نزده و حس میکنم قصد جدایی داره و خودم نمیخام پیش قدم بشم برای رفتن به خونم چون واقعا خودش و خانو ادش ادمای عجیبی هستن از طرفی دوسش د ارم ولی نمیخام خودم باز پا پیش بزارم بنظرتون چیکار کنم
گفتید همسرتان زودجوش و عصبی هستند و خانواده خودشان را در جریان تمام مباحث و موضوع هایی که بین شما اتفاق می افتد، قرار می دهند. از جانب دیگر نسبت به شما مغرور و زورگو هستند. به نطر می رسد زیر سلطه مادری دیکتاتور بزرگ شده که در مقابل ادم های قدرتمند، مطیع و در مقابل آدم های ضعیف، دیکتاتور می شود. این افراد بهتر است خیلی نزدیک به خانواده خود نباشند. اما شما نباید اجازه می دادید کار به کتک کاری بکشد و یا اینکه شما را از خانه خودتان بلند کند. الان این اتفاق افتاده، چون نزدیک خانواده اش و تحت تاثیر آن هاست ، ممکن است دیگر اجازه بازگشت ندهند. شما بعد از چند روز که آرامش خود را باز یافتید و از ایشان خبری نشد، باید گفتگوی جراتمندانه با ایشان داشته باشید. در شرایط کاملا آرام، نه گریه می کنید و نه عصبانی می شوید بلکه با احترام و اقتدار اول چند مورد از خوبی های ایشان را می گویید که خوشش بیاید، بعد از احساسات و نیازهای درونی خودتان می گویید من از این شرایط ناراحتم، دوست دارم با گفتگو مشکل خود را حل کنیم . اگر پذیرفتند که شما به هدف خود رسیدید و بعد از این هم با خودش و با خانواده اش به همین سبک صحبت می کنید. اگر نپذیرفتند که معلوم است خانوادگی خودشان را برتر از دیگران می دانند و نمی خواهند حرف دیگران را بشنوند.
دیروز باهمسرم داشتم شوخی میکردم اونم پایه بود مثل همیشه ولی حدود یه هفته پیش باخواهرشوهرم دعوام شده بود وحقم بامن بود ولی همسرم مدام جلوی جمع از اون پیروی میکردو… دیروز همسرم با خط کش فلزی محکم میزد تو دست وپام و چونکع منم به شوخی روش آب ریختم همیشه این اتفاقا میوفتاد ولی من فرق جدی وشوخیو میفهمم… خلاصه که یه سیلی محکمم زد توگوشم وهلمم داد محکم به دیوار خوردم ومنم به بابام زنگ زدم وگفتم بیاد دنبالم آخه من جغتای زندگی میکنم وخانواده خودمم مشهد به هرحال بابامم زنگ زد به همسرمو باهاشم صحبت کردم همسرم گف میخوای بری گفتم آره و منو آورد دیشب مشهد دم خونمون و خونمونم نیومد وبرگشت وخانوادمم هرچی بهش زنگ زدن برگرده نیومد و بی احترام به اونام شد حالا مقصر اون بودههه ها ولی من بخاطر خانوادم هرچی الان باهاش تماس میگیرم اصلا جوابمو نمیده اون خیییلی مغرور و یک دندس.
من الان ۱۰ روزه خونه بابامم با همسرم سر موضوعی بحث کردیم پدرش از خونشون طبقه بالا اومد گفت این دختر ببر بزار خرابه باباش دوسه ماه بمونه و به پدرم به احترامی کرد منم حالم خیلی بد شد چون من پدرشوهرمو خیلی دوست دارم و توقع همچین حرفیو نداشتم گفتم بریم منو ببر همسرمم گفت باشه برو لباساتو بپوش ببرمت گفت برو لباستم جمع کن منم جمع کردمو رفتیم منو گذاشت خونه بابام و رفت نمیدونم چیکار کنم تکلیف چیه میاد یا نه من زندگیمو دوست دارم اما هر بار من رفتم سمتش بنظرشما چیکار کنم. خودشم گفت برو دوماه بمون ن زنگ بزن نه پیام بده اما تو اینیستا همون روزای اول عکسای دونفرمونو فیلما همرو پاک کرد بنظرشما چیکار میخاد کنه میاد یا نه
نگرانی شما کاملا قابل درک است، اینکه ایشان برمی گردند به نوع رابطه شما بستگی دارد. چقدر نیازهای شما در رابطه برطرف می شده است؟ اینکه همیشه شما پیشقدم بودید یعنی اینکه ایشان انعطاف پذیری کمتری دارند. و مسئله دیگر به دستور پدرشان شما را به خانواده پدرتان برگرداندند ، یعنی اینکه ایشان اقتدار لازم را در زندگی ندارند و تحت تاثیر دیگران عمل می کنند. پس شما همان دو ماه را صبر می کنید، تا ایشان بیایند، اما اگر از دو ماه گذشت خودتان اقدام می کنید و محترمه صحبت می کنید.
سلام من دوماه هست قهر کردم اومدم خونه پدرم میخوام ازش جدا بشم خواستم ببینم برا نفقه اقدام کنم یا هنوز زوده ومهریم 70ملیون بود هفت سال پیش الان چقدر است
من حدود ۴ ماه میشه دعوامو شدش ک طلاهاتو بفروش .من ۲۰ روز بود ک جراحی کرده بودم زنگ زد ب پدرم بیا دختر تو ببر.الانم ۴ ماه ن خانوادش پیگیرن نخودش.بخودش زنگ زدم جواب نمیدن. بخانوادشم گفتیم.فقط هفته پیش اومدن دخترمو بردن خونشون غروب اوردن.الان نمیدونم واقعا چ کنم
شما نگفتید چه مدتی است که ازدواج کردید. اما شما را در شرایط بیماری تنها گذاشته، و بعد از آن از شما خبری نگرفته است. معلوم نیست دلایل رفتار ایشان چه بوده است. آیا نیازهای شما در رابطه برطرف می شده است؟ آیا همدیگر را دوست داشتید؟ به همدیگر احترام می گذاشتید؟ همدیگر را با تمام وجود قبول داشتید؟ به همدیگر اعتماد داشتید؟ در کنار هم احساس آرامش می کردید؟ به استقلال و هویت شخصی همدیگر احترام می گذاشتید؟ در امور خصوصی یکدیگر سرک نمی کشیدید؟ می توانستید راحت در کنار هم از احساسات و نیازهای درونی خودتان بگویید؟ وقت مشترکی در کنار هم داشتید؟ تفریح و سرگرمی هایی در کنار هم داشتید؟ برای همدیگر قوانین و محدودیت هایی داشتید؟ به ارزش های همدیگر احترام می گذاشتید؟ گر چه ممکن است شما هنوز از رفتار ایشان ناراحت باشید، اما اگر احساس می کنید این نیازها تا حدی در رابطه شما برآورده می شده است. الان شما پیشقدم شوید و با هم گفتگو کنید و بگویید که دوست دارید خانواده خود را حفظ کنید.