۳۳ سال با پسر خاله ازدواج کردم از همان زمان اول ازدواج اهل دوست دختر بود و تاالان که من دو تا فرزند پسر دارم و بزرگ هستند و من ایشان را تحمل کردم. از دختربازی شوهرم چشمپوشی کردم در این سالها
الان دیگه نمیکشم نمیتونم تحمل کنم. خودش بهم قول داده بود این دختر بازی رو بزاره کنار ولی هزران بار تکرار کرده به خیانت کردن. دفعه اخری خودش امضا داد که تکرار نکنه و اگر شد حق طلاق با من باشه من در اینچند سال نزاشتم حتی پسرام بفهمن از اینموضوع. شوهرم میگه منمریضم دست خودم نیست. ده بار گفتم برو دکتر ولی زیربار نمیره به نظر شما من چه راهی دارم؟
همیشه گفتم از منکوتاهی دیدی بگو ولی میگه نه تو مقصر نیستی تو کاملی همیشه میگه پشیمونم ولی تاکی باید تحمل کنم من همچین زندگی که اعتماد توش نیست.
پاسخ مشاور به سوال ” با شوهر دخترباز چطور برخورد کنیم؟
اینکه از همان اوایل ازدواج متوجه دختر بازی شوهر خود بودید و سکوت کردید قطعا در این رابطه مقصر هستید. اینکه شوهر شما اعتراف می کند که دختر بازی او یک بیماری است کاملا صحیح اشاره کرده است.
یعنی ریشه مشکل خود را متوجه شده اما انگیزه ای برای تغییر رفتار نداشته است.
وقتی در طول این سالها زندگی مشترک، در برخورد با خیانت شوهر یا دختربازی شوهر، رفتار قاطعی از شما ندیده، به این اطمینان خاطر دست یافته که می تواند همچنان به دختربازی ادامه داده و از این کار لذت ببرد.
چنین شخصی قطعا قبل از ازدواج هم به این بیماری دختربازی اعتیاد داشته و سعی نکرد قبل از ازدواج مشکلات درونی خود را درمان کند.
تنها راه نجات زندگی مشترک شما در اینست که برای او قوانین سخت گیرانه اعمال کنید. او باید در نهایت به این ذهنیت دست یابد که برای ادامه زندگی با شما مجبور به کنار گذاشتن دختر بازی است.
البته همانطور که در ابتدا نیز اشاره شد، این دختربازی شوهر شما ریشه در مشکلاتی درونی دارد که در صورت درمان، مشکل دختربازی همسر شما نیز برطرف می گردد.
منو همسرم ۷ ساله ازدواج کردیم ۵سال هم قبل ازدواج باهم دوست بودیم تو اون مدت میفهمیدم با دخترای دیگه ام دوسته ک خب گفتم مهم نیست بعد ازدواج درست میشه تا اینکه دو سه سال اول ازدواجمون هم باز با دوتاشون در ارتباط بود تا اینکه دیگه مورد مشکوکی ندیدم الان باز یک ماهی هست متوجه شدم ک با یکی از همون دوست دخترهای قبلیش ب هم پیام میدن یا زنگ میزنن یک ماهی ب روش نیاوردم تا اینکه دیروز بهش گفتم اول بهم گفت چرا تو گوشی من رفتی گفتم اتفاقی دیدم نوتیفیکشن اومده بود برات دیدم بعدش دیگه چیزی نگفت یا اظهار پشیمونی نکرد فقط ی بار گفت من بمیرم تو راحت شی از دستم و منم مدام گریه میکردم و دیشب گفتم دلش میسوزه و دیگه بهش زنگ نمیزنه اما صبح باز دیدم تو اعلان گوشیش دختره پیام داده ک میدونی من نگرانت میشما ؟؟؟ و من باز بهش گفتم چرا دوباره پیام داده ک شروع کرد داد بیداد کردن ک چرا میری سر گوشی من گوشی وسیله شخصیه یکم با هم بحث کردیم منم بهش گفتم طلاق میگیرم اول ک عصبانی بود میگفت نمیخامت دیگه ولی ی ساعت بعد ک آروم شد بهش گفتم جدا میشم ناراحت میشد نمیذاشت بقیه حرفمو بزنم حتی گفت چیزی بین ما نیست …..منو همسرم هبچ مشکلی باهم نداریم من خیلی دوسش دارم نمیتونم ازش دل بکنم …. فقط این مورد منو داغون کرده راستش شرایط اینو ندارم هزینه کنم مشاوره بشم فقط ازتون خواهش دارم بهم بگین من الان چیکار کنم چه واکنشی نشون بدم مثلا قهر کنم یا سرد باشم یا ازش جدا بشم چ رفتاری الان مناسبه انجام بدم
سلام وقتتون بخیر.من ۸ساله ازدواج کردم وعاشق همسرمم منتها ایشون هم اعتیاد داره هم خیلی دختر باز و زن باز هستش با همه این اتفاقا من زندگیمو سفت و سخت نگه داشتم چون دوسش داشتم .این اواخر حدود یک ماه پیش دختر داییم ک یه دختر نا معقولی هستش اومد درخونه پدرم گفته دامادتون با من دوسته من پرینت دارم .شوهرم خیلی قسم خورد ک کاری نکرده.ومن سمج شدم رفتم پرینت گرفتم و شکایت کردم از داییم.اما واقعا تماسی نبود و بعد فهمیدم اون پرینت جعلی.منتها پدرم منو آورده خونشون میگه باید طلاق بگیری طلاق،نگیری دیگه بچه من نیستی.میگه چقدر تحمل اعتیادش زن بازیش.آخریم فامیل بوده .من الان یه دختر ۷ساله دارم واقعا نمیدونم چیکار کنم درست و غلط گم کردم.از طرفیم دخترم وابسته پدرشه تو این مدت به هردو ما آسیب،شدیدی وارد شده
سلام من زنی سی و سه ساله دارم همسرم دوس دختری داره که از قبل ازدواج ما داشته و تا چند ماه پیش همداشته شوهرم مشکل افسردگی و اعتیاد به متادون هم داره شوهرم خارج از کشور کار میکنه و ما کنار هم بخاطر مشکلات مالی زندگی نمیکنیم دوس دخترش باسواده دندون پزشکه ساپورت مالی میکرده شوهرمو الان خانوادش فهمیدن و اجازه ندادن ادامه بده الان شوهرم بعضی وقتا میره تو خودش حالش گرفته هس به من گفته بود من رابطه خاصی باهاش ندارم فقط مث دست راستمه کمکمه ولی میدونستم دروغ میگه امشب دیدم حالش گرفته هس گفتم میخای ولت کنم به حال خودت بزارمت مث گذشته هات با هر کی دوس داری فقط کفت خجالت بکش دو سه بار تکرار کردم فقط همینو گفت من چیکار کنم دو تا بچه هم دارم
سلام من قبلا با همسرم آشنایی داشتم بعد باهم عقد کردیم الان نزدیک یک سال و خورده ایع اوایل گفت من فلانم نمیدونم اینجوری باشه مشکل نداره بعد از اینکه عقد کردیم خود واقعیشو نشون داد حرفاش تغییر کرد سخت گیری هاش الان میخواییم عروسی بگیریم صحبت کردیم که چه جوری برگزار شه الان میگه نه حق نداری فلان لباسم بپوشی یا آرایشگاه بری. تحت تاثیر حرف دامادشون ایشون مذهبی هستن قرار گرفته بعضی اوقات خیلی منو ناراحت میکنه چون دوسش دارم باهم خوب میشیم خیلی اذیت میشم و نمیدونم چیکار کنم ایشون با بنده هستن اما به صورت تفریحی با دختراعه دیگ چت میکنن
من از ی آشنا متوجه شدم همسرم دوست دختر داره وتو ماشینش بوده من چکار کنم رابطه من وهمسرش خیلی خوبه ازهرلحاظ ولی همیشه در گوشی هست وبی خب نن چی میتونم بگم بچه هم نداریم قصد داریم ولی از سمت همسرم ب مشکل خوردیم تحت نظر دکتر هستیم من چگونه بااین مشکل کنار بیام
سلام شوهرم دوست دختر پیدامیکنه با خونسردی و خوبی بهش میگم اینکارارو نکنه دوتا بچه داریم و…اولش ک قسم میخوره نمیکنم قول میده تکرار نکنه باز میکنه.تریاک میکشه میگه قول دیگه نمیکنم باز میکنه کلا انکار میکنه قبول نمیکنه.چیکار کنم من این صداقت داشته باشه؟
سلام خسته نباشید شوهرم چند وقت بود سرش تو گوشی بود به من توجه نمی کرد از نزدیکای عید هم فقط بهانه میکنه خانوادمو با برادرم ضد شده پریروز بهم گفت میخواستم خودکشی کنم من دوساله با یه دختری تو گوشی هستم و اون فهمیده من زن و بچه دارم دختره میخواس خودکشی کنه مادرش نداشته من باید چه کار کنم با خنده میگه بیا برو خاستگاریش؟دارم دیونه میشم چه کار کنم؟ خاهشا الان جواب بدین حذف کنم شوهرم نبینه
من ۹سال پیش طلاق گرفتم اما بعداز یه ماه برگشتم زندگی کردیم بدون هیچ مدرکی تا ۵ماه پیش که دوسالی بود که پرخاشگر شده بودن شوهرم تا این که بهم چند باری گفت جمع کن برو خونه مادرت هر موقع دعوامون میشد همینو میگفت چون ن عقد محضری هستم ن صیغه نامه دارم الان ۲۰روزی هست که دوباره اومدم خونه اش چون چهارتا بچه دارم ازش تازه فهمیدم که با یه خانم در ارتباط هستن ب روشون زدم گفت من اونو مثل خواهر میدونم اما پیام هاشون اینو نشون نمیده میخوام راهنماییم کنید که چکار کنم با اون خانم چطوری رفتار کنم که ن ابروی از کسی بره و ن خودم خورد بشم ۳۶سالمه و ۱۹ساله که زن این اقا هستم
من یه خانومی هستم که یه بچه هفت ساله دارم. شوهرم از ۱۰ سال پیش اهل دختر بازی بوده بعد اونو با دختر داییش گرفتیم. بعد خانواده من گفتن که تو بچه دار بشی اوکی میشه دوسال سه سال بعد به زور خانوادم بچه دار شدم الان بچم هفت سالشه بازم به کارش ادامه میده ولی چون من بچمو دوست دارم میگم طلاقم بده میگه میخوای بری برو ولی بچمون نمیدم مهریه هم گفتم میبخشم
سلام دوست دختر قبلی همسرم بعد از ۱۷ سال زندگی بهشون پیام داده که دوست دارم باز باهات دوست باشم. و من اصلا حال روحی خوبی ندارم و فکر میکنم به حقوق زنانگی من خیانت شده. و هنوز تو شک هستم و یه دختر شش ساله داریم. ممنون میشم راهنمایی کنید.همسرم متولد ۵۸ هستن و خیلی مرد مهربانی است.
من چند بار دیدم ک شوهرم با دوست دختر دوران مجردیش در ارتباطه و الآنم یکم اخلاقش تغییر کرده من اعتمادمو یجورایی از دست دادم اذیت میشم ولی زیادی وابستشم میترسم با ترسام رو ب رو بشم و اینکه هیچ پشتی ندارم ی دختر یک سالو نیمه هم دارم خودم 22سالمه همسرم 26گاهی وقتی بهم میگه تو واسه این زندگی چیکار کردی میگه عمرم الکی رفت از حرفهای نا امید کننده میزنه احساس میکنم از زندگی متاهلی خسته شده چون ما 5ساله ازدواج کردیم با خانوادش زندگی کردن باعث شد منم غرغر کنم ولی حق داشتم الان نمیتونم همه رو بنویسم ولی احساس میکنم زندگیم تو خطره
سلام سه سال میشه عروسی مان را یک بچه دوساله هم دارم شوهرم اول پنهانی دختر بازی میکرد هی ازم پنهان میکرد بلاخره من دوماه رفتم به خانه پدرش مهمانی البته خودش مرا روان کرد بعد از دوماه برگشتم آمدم با یک دختر بسیار کار زشت را کرده بدون اون دختر دوست دختر زیاد داره یک دفه بخشدم باز دوباره تکرار کرد هر شب بین ما جنگ است بسیار گپ های دشوار برم میگه برو من خو دختر باز هستم دلت با من مینشنی یا میری شب ها تنها میخوابه و روزها سری وظیفه میره اصلا از من و بچه خبر نداره که ما به چه وضعیت هستیم واقعن دلم خیلی گرفته زیاد گریان میکنم فعلا تکلیف روانی پیدا کردم حالا چه کار کنم فقط به خاطر بچه ام تحمل میکنم میگه برو طلاق ته میگم اما بچه را ازت میگرم بخدا قسم خسته شدم ازین زندگی
شوهرم دوست دختر داره وسواس هم هست میگه من پلشتم خیلی از من انتظارش زیاده اصلا. بهم محل نمیده هر روز باهام دعوا میکنه ازمن به خانوادش بدگویی میکنه با پسرمم خوب نیست فقط با گوشیشه تو اتاقش ویا در حال خواب همه چیزشو جدا کرده تو سینی تنها غذا میخوره تنها میخوابه خیلی اذیتم میکنه خیلی بد دهنه. شنیدم به دوستش میگفت خانوممو اذیت میکنم تا بزاره بره برم دوس دخترمو بگیرم تو اینترنت دوس شدن از روزای اول ازدواجمون اخلاقش خیلی تند بود عادت به خود ارضایی هم داره به خاطر پسرم نمیخوام جدا شم ولی فیلم پورن اینا زیاد میبینه از منم پیش دوستاش بد میگه
سلام من یه مادرم دو تا بچه دارم یه دختر ۱۳ ساله ویه پسر ۸ ساله .منو همسرم زندگی خوبی داشتم .تا اینکه فهمیدم هزار تا دوست دختر داشته .میگم کارت خیلی زشته میگه من نمیتونم بدون دوست دختر زندگی کنم .الان هم یکی رو داره به اسم باران .پیش چشم من حتی پیش چشم بچه هام باهاش حرف میزنه .شما جای من خود کشی نکنم چیکار کنم .آخه من راه برگشتی هم ندارم .همسرم به دروغ به دوست دخترش گفته کم ما چند ساله جدا شدیم به خاطر بچه ها میمونه خونه اونارو تر و خشک کنه .شما قضاوت کنید
سلام سه سال میشه عروسی مان را یک بچه دوساله هم دارم شوهرم اول پنهانی دختر بازی میکرد هی ازم پنهان میکرد بلاخره من دوماه رفتم به خانه پدرش مهمانی البته خودش مرا روان کرد بعد از دوماه برگشتم آمدم با یک دختر بسیار کار زشت را کرده بدون اون دختر دوست دختر زیاد داره یک دفه بخشدم باز دوباره تکرار کرد هر شب بین ماجنگ اس بسیار گپ های دشوار برم میگه برو من خو دختر باز هستم دلت با من مینشنی یا میری شب ها تنها میخوابه و روزها سری وظیفه میره اصلا از من و بچه خبر نداره که ما به چه وضعیت هستیم واقعن دلم خیلی گرفته زیاد گریان میکنم فعلا تکلیف روانی پیدا کردم حالا چه کار کنم فقط به خاطر بچه ام تحمل میکنم میگه برو طلاق ته میگم اما بچه را ازت میگرم بخدا قسم خسته شدم از این زندگی