خانه / چگونه عشق مجازی را فراموش کنیم؟ وابستگی به عشق مجازی

چگونه عشق مجازی را فراموش کنیم؟ وابستگی به عشق مجازی

0
0
من پنج سال پیش توی فضای مجازی با یه پسری آشنا شدم و رابطه دوستانه داشتیم. درحد دوستی اجتماعی خوبی با هم داشتیم. بعد یه مدت که صحبت میکردیم من بهش علافه مند شدم ولی همونقدر که من ازش بیشتر خوشم میومد اون بیشتر ازم فاصله می‌گرفت.
من فکر میکنم بخاطر اختلاف سنی بود که بینمون بود رغبت نمی‌کرد. من اون موقع ۱۴ سالم و اون ۱۹ سالش. الان من ۱۹ ساله ام و اون ۲۴ ساله. چند ماه بعد از اون ماجرا تقریبا صحبتای ما باهم قطع سد و اون با دختر دیگه ای دوست شدن و تا همین چند ماه پیش باهم تو رابطه بودن.
اینو هم دوباره تاکید می‌کنم که اصلا چیز خاصی بین ما نبوده. توی این مدت پنج سال من هنوزم دارم بهش فکر میکنم. با اینکه الان موقعیت اجتماعی ام از اون بهتره اما هنوز هم بهش علاقه دارم و بجز اون نمیتونم به کس دیگه ای فکر کنم. موقعیتی که واسم پیش میاد رو با فکرکردن به اون از دست میدم.
اون کاملا نسبت به من بی توجهه. به سرم میزنه که برم بهش از احساسم بگم و خودمو خلاص کنم اما حس میکنم درست نیست. اگه اون کس دیگه ای رو دوست داشته باشه یا اصلا با کسی باشه یا اینکه غرورم رو بشکنه و بهم نه بگه من دیگه اون آدم سابق نمیشم.
اما اینطوری با فکر و خیال کل تمرکزم روی کارم رو هرچی میگذره دارم بیشتر از دست میدم. من همیشه سعی کردم از ذهنم بیرون بندازمش و دیگه بهش فکر نکنم ولی دست خودم نست. همش فکرش تو سرمه و نمیتونم خودمو خلاص کنم. لطفا راهنماییم کنید.
پاسخ مشاور به سوال ” چگونه عشق مجازی را فراموش کنیم ”
چگونه از عشق مجازی دل بکنیم؟
دوست عزیز سلام
احساسات شما نسبت به این فرد کاملا سالم و قابل احترام است. دختران بسیاری مانند شما در دوران جوانی عاشق یک پسر می شوند که به دلایل متعددی از اینکه چگونه بگویم دوستش دارم اجتناب می کنند.
بنابراین این احساس عشق و علاقه را سالیان با خود حمل می کنند و با فکر کردن مداوم در مورد عشق خود، این احساس را در قلب خود قویتر می سازند.
این افکار و احساسات ریشه در تمایلات انسان در برقراری رابطه عاطفی با جنس مخالف دارد و امری طبیعی است. بنابراین این نیاز باید به روش صحیحی برآورده شود.
متاسفانه بسیاری از جوانان در مورد مهارت های برقراری روابط عاطفی و شروع رابطه دوستی با جنس مخالف را آموزش ندیده اند. بنابراین در هنگام برقراری این ارتباط دوستی، آسیب های روحی می بینند.
از طرفی، بسیاری از جوانان درگیر مشکلات درونی هستند. مشکلاتی از قبیل ترس از دیده نشدن، غم تنهایی، ترس از طرد شدن، احساس بی ارزشی، احساس پوچی، احساس بی کفایتی ، احساس ناامیدی ، احساس تنهایی بسیاری از مشکلاتی که ریشه در کمبود عزت نفس در نوجوانان دارد.
چگونه یک رابطه مجازی را تمام کنیم؟
جوانان برای رهایی از این مشکلات درونی، تلاش به برقراری رابطه عاطفی می کنند، به این امید که با این افکار منفی مبارزه کنند. غافل از اینکه، هیچکس نمی تواند غم درون شما را درمان کند.
ما باید یاد بگیریم قبل از ورود به رابطه عاطفی، احساس ارزشمندی کنیم، احساس کفایت کنیم، خود را دوست داشته باشیم، گذشته خود را فراموش کنیم. فقط در چنین شرایط روحی خوبی است که شما در برقراری و حفظ رابطه عاشقانه موفق خواهید بود.
در پایان باید به این مطلب اشاره نمود که احساسات ما قرار نیست کنترل زندگی ما را در دست بگیرند. هدف از ازدواج یا برقراری رابطه عاطفی باید به رشد شخصیت ما کمک کند. اینکه در یک رابطه عاطفی فرد آسیب روحی ببینید، یا دچار وابستگی عاطفی شود، قطعا به رشد شخصیت و خوشبختی ما در تضاد است.
بنابراین به شما توصیه می کنم قبل از تصمیم به برقراری رابطه عاطفی در مورد خودشناسی، راههای مقابله با احساسات منفی و روش افزایش عزت نفس مطالعه داشته باشید.
ممنون از همراهی شما
  • سلام یکی از دوستان من که تا بحال هیچ رابطه ی عاشقانه ای را تجربه نکرده بود حدودا ۸ ماهی می‌شود که بر سر اتفاقاتی با یک پسر در فضای مجازی آشنا می‌شود و به شدت به او علاقمند می‌شود و هر دو آنها با وجود مخالفت های خانوادگی و موانع سر راهشان به شدت به یکدیگر وابسته شده اند و نمی‌توانند از همدیگر رها شوند. خانواده پسره با این رابطه مشکلی ندارند ولی خانواده دوستم چون شناختی از پسره نداره مخالف هستند. دوستم تردید داره که این عشق پاک هست یا نه و ادامه دادنش به صلاحه یا نه ولی نمیتونه حتی یک لحظه هم بهش فکر نکنه و به شدت به اون وابسته شده به نظر شما چه کاری به صلاحه؟ ادامه دادن این رابطه یا فراموش کردنش؟دوستم ۱۶ سالشه و پسره همسن اونه و بهش گفته که ۴ سال دیگه میخواد بیاد خواستگاریش و با هم ازدواج کنند ولی دوستم به شدت فکرش مشغوله و نمیتونه یک لحظه هم از فکرش بیاد بیرون و براش خیلی مهمه که حتما رابطه ای پاک داشته باشه و این وابستگی دو طرفه است. پس بنظرتون چیکار کنه که بتونه از این وابستگی رها بشه؟چون هر دو طرف خیلی به هم وابسته هستند و نمیتونن همدیگه رو فراموش کنند
  • من با یک پسری مجازی دوست شدیم باور نکردنی بود که چطوری اینقدر شبیه هم بودیم چقدر سریع باهم رفتیم جلو (خوشحال بودیم) خیلی صحبت میکردیم منم خیلی مهربون بودم تصمیم گرفتیم همو ببینیم ، من تصمیم گرفتم برای اخرین بار به این فرد اعتماد کنم صحبت کردن با این فرد هر روز هردوی مارو خوشحال میکرد..یک مدت که گذشت والا نمیدونم چطوری توضیح بدم.. امتحانش کردم با اکانت دیگه چه فهمید منم خودشم فهمید خیانت کرده و اشتباه کرده اون روز اینقدر کوچیک کردم خودمو دردی کشیدم گریه هایی ک کردم و فهمید بعد دو روز بیمحلی به عذر خواهیش(((یک متن بسیارررر طولانی نوشت )))…. برای عذر خواهی گفت :برای رابطه موم میجنگم و میدونم اشتباه کردم میدونم نمیتونی راحت اعتماد کنی ،رابطه ما برای من ارزش جهانی دارد، من سعیی خودمو میکنم در تمام مدت اعتمادت رو بدست بیارم و منم بهش فرصت دادم سریع بعد اون روز میدیدم سریع جوابم رو میداد همش بهش شک داشتم(زیادی حساس شدم چون دوستش داشتم حساس بودم روش ) بعد خلاصه بخوابم بگم خدمتتون اینقدر تو خودم ریختم قدرت تعریفش هم ندارم، مشکل الان اینجاست که دیدم بعد از ظهر اون روز آنلاینه ولی جواب منو نمیداد.. بهم منم از رو حساسی .. اونم گفت الان گول نمیزنم، زنگ زدم جواب نداد بعدش زنگ زد منم(واقعا دیدم اونجا آنلاین ولی چند ساعتی جواب منو نمیداد حس بدی داشتم تحمل نکردم و گفتم، بعدش بیمحلی کردم گفت چرا جواب نمیدی بدون دلیل مشخصی منم نمیتونم ادامه بدم،.. خیلی سرد بود باهام من بعد بخشیدن اون ب خاطر سرد بودنش بدتر حساس شده بودم، بعدش /گفتم من بهت گفته بودم از بیمحلی متنفرم، به جای جبران اینطوری میکنی اینا، کلی زنگ زده بود وقتی جوابشو نمیدادم! ولی وقتی صبحش کلی پیام دادم اینم دلیلش گفت نمیدونم هیچی پست بزارم تو گشت میزنی گفتم هرکاری میخوای بکنی بکن… اینطوری (گفتم تا اینقدر تو گذشته حساس شدم روش و اونو از خودم دور کردم از سر استرس) من هر روز استرس دارم و سردمه.. هر روز ) در اخر این پیم من امروز بود استیکر سوسک داد اینقدر ک روحیه من ضعیف شده بازم گریه کردم.ازتون خواهش میکنم این همه نوشتم لطفا بخونید چون حالم بده نمیدونم چیکار میکنم الان شاد هستم دارم نشون میدم که شاد هستم تا اونو جذب کنم. من همش می ترسم بعدش پشیمون شم.. چون ارزش من پایین اومده میدونم..میخوام بگم آیا درمان داره اینکه بهش چسبیدم و دور شد درمان داره؟ اگه نداره من میدونم فراموشش کنم؟ تصمیم گرفتم
  • ببخشیدمن نامزددارم ولی ازیه طرف باینفرمجازی دوست شدم البته رفیقمه ولی بهش وابسته شدم هرچی بیشتربهش اهمیت میدم اون بی محلی میکنه
  • سن ۲۷. جنس زن. مجرد. ارشد ریاضی.شغل دانشجو . من حدودا یکسال با مردی از طریق فیسبوک آشنا شدم جالب اینکه فقط شیفته تفکرات و باور هاش در کل یعنی عاشق ذهن و افکارش شدم چون ایشان پیجی داشتند که مطالب اش خیلی برایم جالب بود و اولین بار بود که اینقدر به کسی احساس نزدیکی میکردم من البته خیلی هم حامی اش بودم ولی باورهای او برای اکثر افراد قابل درک نبود ایشان ۷ ماه توجه خاصی به من نداشتند اما من نشان داده بودم که حتی اگر مدتی پست نگذارند نگران شان میشوم من هفته ای یک کامنت برایشان می نوشتم بعد ۷ ماه رفتارشان عوض شد (شاید چون تازه مطمئن شده بودند که من دختر هستم چون من با اکانت فیک که جنسیتم را نشان نمی داد ایشان را فالو کرده بودم) او به هر کامنت من تقریبا واکنش نشان میداد اما اغلب با عصبانیت و دلخوری و یا ابراز مخالفت میکرد به این شکل که در پست های بعدی شان گفته ها ی من را بازتاب می دادند گاهی هم البته کمتر پیش می آمد نشان میداد از حرفی که زدم خوشش آمده من واقعا گیج شدم چرا اینهمه خشم و عصبانیت و حساسیت به گفته هایم پیدا کرده بودند با خودم میگم اگه از من بدش می آید خب بهتر بود مانند بقیه فالور هایش با من رفتار میکرد همان طور که انها را نادیده می گرفت من را هم نادیده می گرفت من نمی دانم دلیل این رفتارش چه بود من در نهایت او را انفالو کردم او متوجه شد اما تا یک و نیم ماه هیچ واکنش نشان نداد بعد از آن شروع کرد به گذاشتن پست هایی علیه زنان و… حدود ۷ ماه این کار را ادامه داد و در نهایت پیجش را بست الان بیش از ۱۰ ماه از روزیکه من اکانت ام را بسته ام میگذرد اما مانند یک احمق مدام به این فکر میکنم چه طور توانست اینهمه تندروی با من بکند حتی یکبار با پستی که گذاشت مرا ترساند احساس حماقت میکندر این ۱۰ ماه هر چند روز بعد چندین روز شدیدا گریه می کنم و اصلا به اختیار خودم نیست من از همان کودکی دوستان بسیار کمی داشتم در دوران دبیرستان و دانشگاه هیچ دوستی نداشتم اما خر گز احساس نیاز به دوست ندارم و در درسهایم موفق هستم با خودم فکر میکنم اگه بجای آن حمایت های بی چون و چرا نظرات واقعی هرچند ناخوشایند برای ایشان را می گفتم حالا میتوانستم از این جدایی عبور کنم اطفا کمکم کنید میدانم احمقانه است اما مانند نوعی وسواس به ذهنم افتاده و آن رفتار های عجیب ایشان برایم قابل درک نیست
  • اولش خیلی خوب بود اونم عاشقم بود دوسم داشت از طریق فضای مجازی با هم آشنا شدیم چند ماهه اول خیلی باهام خوب بود کم کم سزد شد من رو از خودش دور می‌کرد بعد ی روز اومد گف ما بع درد هم نمیخوریم بهتره فقط دوست بمونیم بازم آزارم داد با حرفاش و چیزی نگفتم بعد ی مدت اومد گف کلا دوسم نداره و بهتره بگذریم از هم من نمتونستم قبول کنم بلاکم کرد. ی ماه اذیت شدم روز و شب عذاب کشیدم تا اینکه بعد ی ماه دوباره برگشت بهم و دوباره وابسته ام کرد همین الانم باز داره حرف رفتن رو میزنه
نمایش 0 نتیجه
پاسخ شما
فیلد زیر را به عنوان مهمان پر کنید یا اگر عضویت دارید
نام*
آدرس ایمیل*
ایجاد URL