من یک آقای 37 ساله هستم شاغل که سال ۹۱ازدواج کردم دو بچه دارم ۵ و نیم ساله دو قلو پسر که از خانم جدا شدم بیشتر به علت اینکه تفاوت فرهنگی داشتیم. در حال حاضر با همکار خودم در استان دیگر سر موضوع ازدواج به تفاهم رسیدیم به طور کامل در جریان زندگی من قرار داره و میگه مشکلی با شرایط من نداره. ایشان قبلا ازدواجی نداشته. من سه بار حضوری برای دیدن ایشون رفتم ولی ایشان به محل زندگی من نیومدن. از نظر موقعیت کاری ایشون جایگاه خوبی دارند. من چجوری از ایشان اطمینان پیدا کنم که بعد از ازدواج با دو تا بچه واقعاً در کنار من و بچه ها دچار مشکل نشم. البته ایشون ۱۵روز از من بزرگتر هستن
پاسخ مشاور به پرسش ” ازدواج دختر مجرد با مرد بچه دار “
نگرانی شما قابلدرک است. شما یک تجربه ناموفق ازدواج داشتید و شاید نگران این موضوع باشید که این تجربه تکرار شود. علاوه بر این شما فرزندانی دارید و دغدغه آنها هم دارید؛ بنابراین کاملاً حق دارید که به دنبال اطمینان بیشتری برای ازدواجتان باشید.
اگر واقعاً تمایل دارید تا یک ازدواج موفق داشته باشید، اولازهمه پیشنهاد من به شماست که رابطه قبلی خود را به طور تماموکمال برای خود تمام کنید؛ یعنی نقش و سهم خودتان را در اینکه چه شد روند رابطه شما بهگونهای پیش رفت که به طلاق منجر شد؟ سهم شما در ایجاد این مشکلات چه بود؟ هیچکس نمیتواند تضمین کند که خانمی که با او در شرف ازدواج هستید همواره در کنار شما و فرزندانتان میماند. این کاملاً بستگی دارد که چقدر سعی میکنید الگوهای معیوب رابطه قبلیتان را شناسایی کنید و آنها را تکرار نکنید. اکنون به عواملی میپردازیم که میتواند احتمال موفقیت ازدواج شما را بالا ببرد.
چه کار کنید تا ازدواج موفقی داشته باشید؟
- زمان بیشتری برای آشنایی بگذارید و عجله نکنید. رفتوآمد خود را بیشتر کنید. با دوستان و خانواده یکدیگر آشنا شوید. فرزندان خود را حتماً با ایشان آشنا کنید و اگر شرایطش مهیا است زمانهایی را بدون حضور شما در کنار یکدیگر وقت بگذرانند.
- همواره رفتارهای مراقبتی خود را فعال نگه دارید و توجه و محبتتان را از همسر آیندهتان دریغ نکنید و رابطه مؤثر همراه با حل مسئله داشته باشید. همسر شما همواره باید حس کند اولویت اول شما در زندگی است اینگونه اگر محبت و تجربه کافی را از شما دریافت کند میتواند به فرزندان شما هم عشق لازم را بدهد.
- انتظارات نامعقول از طرف مقابل نداشته باشید. او هرگز نمیتواند جای مادر فرزندان شما را بگیرد یا یکشبه مهرش به دل فرزندان شما بیفتد. ایجاد صمیمیت با همسر نیازمند صرف زمان است. به خودتان و به همسر آیندهتان زمان بدهید.
- با او شفاف و صادق باشید؛ از همین ابتدا هر چیزی که باید همسر آیندهتان بداند را با او مطرح کنید اگر لازم است گاهی با همسر قبلیتان در ارتباط باشد حتماً با او مطرح کنید. در مورد اینکه فرزندان کجا زندگی میکنند و هرآنچه احساس میکنید که ممکن است در آینده چالشبرانگیز شود را مطرح کنید. اگر همسر آیندهتان همه چیز را بهصورت واضح و شفاف بداند؛ یعنی خودش این رابطه را تماموکمال انتخاب میکند و همراهی در زندگی با شما بیشتر میشود.
- مراجعه به مشاور را حتماً در برنامهتان قرار دهید. من مواردی که به نظرم کمککننده است را مطرح کردم؛ اما اگر به مشاور مراجعه کنید و نوع رابطه و باورهای شما و الگوهای ارتباطی شما بررسی شود، برای تصمیم قطعیتر به شفافیت و اعتماد بیشتری میرسید.
ممنونم از توجه و همراهیتان
گلسا بمانیان
کارشناسی ارشد مشاوره خانواده
معایب ازدواج با مرد مطلقه بچه دار
سلام وقت بخیر. من در یک خانواده ۴ نفره بزرگ شدم، پدرم جانباز بود و در سن ۱۶سالگی من فوت شد. از بدو تولد من و پدرم به خاطر موج انفجار، حسن بارداری مادرم شروع ب نشون دادن علائم میکنن و در ۶ماهگی من کلا قطع نخاع میشن تا گردن. به خاطر اوضاع پدرم زندگی خوبی داشتیم. اما چون ایشون دنبال جانبازی نرفتن و هزینه بالا بود برای دارو درمان و چندین بار ورشکست شدیم اما دوباره بلند شدیم.
حتی از استاد دانشگاهم اگه اقا بود به شدت میترسیدم تا اینکه سه سال پیش وارد یک دنیایی شدم ب اسم نتورک.شاید دیدگاه بهش بد باشه اما من هم موفق شدم با این که اولین بار بود که وارد این صنعت شده بودم و هم منو کوبید ساخت
یک ادم شجاع نترس و قدرتمند تونستم جلسه برگزار کنم. تونستم دیدگاهم عوض کنم و کلا شدم یک ادم دیگه. با ادم های سر شناس شهر وارد مذاکره میشدم و نتورک که وارد شدم محصول نبود و خدمت بود.
یکی از خدماتش طراحی سایت بود و من ارشد روانشناسی بالینی گرفتم و شغلم نتورک انتخاب کردم و به طور خیلی اتفاقی از طریق یکی از اعضای تیم با کارخونه سنگی که در اون شهر بود یک جلسه برگزار کردم و چون ارتباطم با اون فرد که تو تیمم بود یک ازتباط دوستانه بود و اون فرد هم از دوستان اون بود و تو اون شهر مثل من غریبه بود ارتباط گرفتم.
او منو فرداش به یک باغ دعوت کردن و منم نمیدونم چرا ولی سریع پذیرفتم این رابطه تا سه ماه زمان برد و ب شدت وابسته این فرد شدم به طوری ک میگفتم اگه نباشه من نابودم. این حس دوس داشتن دو نفره بود تا اینکه من ترس از گفتن ازدواجم داشتم ک مبادا نتونه بپذیره اما یک شب حدودا یک ماه از رابطه میگذشت بهش گفتم که ازدواج کردم و این جوری بوده و اگه شرایط من براش اوکیه به رابطه ما ادامه بده و یه دفعه اونم گفت ک اونم قبلا یک ازدواج ناموفق داشته چون بهش خیانت شده بوده و بیشتر مانور رو خیانت داد و بعد اشاره کرد که یک بچه ۶ ساله داره که حتی مطمئن نیست بچه خودش باشه و ارتباط زیادی با بچش نداره و فقط براش پول میزنه و اونم هر بار زنگ میرنه فقط میکه پول و من اینقدر خودش برام مهم بود که حتی پیگیری نکردم.این موضوع و کار ما به ازدواج کشید و هزاران بار سر ارتباط که با همسر سابقش داشت که ایشون رو با اسم کوچیک یا جان صدا میکرد و ایشون بیش از حد معمول براش پول میزد منو عصبی میکرد. ارتباط تلفنیش با بچش خیلی زیاد بود و منو اذیت میکرد.این موضوع تا جایی ک دیگه تلفن هاش پاک میکرد و میگفت ارتباطی نداره و حتی ندیدش اما سه روز پیش مادر بزرگش فوت شد و من نتوستم برم با ایشون و ایشون هوایی رفت و بدون اینکه به من بگه سر راه که رسیده بود مشهد بچش برداشته بود رفته بود شهر مادرش اینا من به شدت ناراحتش بودم ک میگه بچه ندیدم بهش گفتم دلم رضاست ک موقع برگشت که بری مشهد و چون شب پروازش صبج تا غروب با بچش باشه جمعه بود دقیقا امروز پروازش و من دیدم هنوز نرفته مشهد گفتم چرا نمیری پس مشهد گفت میرم گفتم میری پیش بچه دیگ گفت اون اینجاست من تعجب گردم گفتم کی اومده؟گفت روزی که رسیدم مشهد زنگ زدم اماده باشه بعد با خودم اوردمش بجنورد من خیلی ناراحت شدم که از من پنهان کرده این موضوع رو و برای اولین باز تو این ده ماه بود ک ما جدا شدیم از هم و این به من تو این مدت روز به زور دو بار زنگ زد در حد ۳۰ ثاینه فقط و من گفتم چرا اینقدر به من بی توجه شده و ازش دلخور بودم حتی وقتی امروز فهمیدم که هم اینو از من پنهان کرده و دلیل بی توجهیش به من اون بوده ریختم به هم و گفتم تو به جای اروم کردن من داری گارد میگیری و گفت برات ارزش زیادی قائل شدم هوا برت داشته از این به بعد هر ماه مشهدم و کاری اشتباه و گناهی هم نکردم ک بخوام تو ارومت کنم.
و من نابود شدم با این جمله و گفت تو منو دوست نداری اگه داشتی به چیز هایی که متعلق به منه هم دوست داشتی و من گفتم اون متعلق به تو نیست متعلق به مادرش و قبلا برای من بچه خودت تعریف نشده بود و تو به من دروغ گفتی و منو گول زدی و من اینقدر غرقت بودم که راجبش حتی نپرسیدم و تو هم چیزی نگفتی و الان میگه تویی ک نپذیرفتی وگرنه این همه ادم هست که بچه شوهر یا زنشون بزرگ میکنن و من گفتم من همچین ادمی نیستم و همچین شرایطی هن الان هیچ وقت نمیپذیرم دنبال این ادم ها بودی باید روز اول به من میگفتی.
من چطور میتونم هضم کنم این موضوع رو و ایا میتونم ادامه زندگی بدم. ببخشید ک خیلی نوشتم. از روانشناسی پرسیدم بهم جوابی نداد. من واقعا تحت فشار روحی روانی شدیم.
پاسخ مشاور به سوال ” ازدواج زن مطلقه با مرد بچه دار”
دوست عزیز سلام
مشکلاتی که از گذشته کودکی خود تا کنون تجربه کردید، نیاز به بررسی مجزایی دارند. بنده سعی می کنم بیشتر به موضوع اصلی سوال که همان ازدواج با مرد بچه دار بپردازم.
موضوعی که بسیاری از زنان در هنگام ازدواج به آن بی توجه هستند، انتخاب بر اساس عقلانیت و دوری از احساسات است.
دختری که چنین سرگذشت تلخی در زندگی داشته و تجربه یک ازدواج ناموفق را به همراه دارد، احساس شکست و ناامیدی می کند. بنابراین برای رهایی از غم تنهایی یا جبران اشتباهات گذشته خود، تصمیم به شروعی دوباره می کند.
او برای اثبات حقانیت خود و برای جبران اشتباه ازدواج اشتباه خود به دنبال مردی کامل است. مردی که بتواند مرهمی بر زخم های روحی و عاطفی گذشته اش باشد. مردی که با تمام وجود و بی قید و شرط او را دوست بدارد، به او توجه کند و این آرامش ابدی را برای او فراهم سازد.
او با مردی آشنا می شود که گذشته خوبی نداشته، از زندگی با همسرش ناراضی است یا از همسرش طلاق گرفته و حالا می خواهد برای رهایی از غم تنهایی یا برای داشتن زندگی بهتر با دختری ازدواج کند.
دختر برای ترس از دست دادن مرد رویاهای خود، حقیقت را در مورد طلاق خود نمی گوید، مرد نیز برای ترس از دست دادن دختر رویاهایش، واقعیت ارتباط با همسر سابق و بچه ای را از دختر کتمان می کند.
هر یک می خواهند نقاط ضعف خود را بپوشانند چون می خواهند طرف مقابل را به دست آورند. چون طرف مقابل می تواند از طریق ازدواج، خوشبختی را به زندگی ناکام آنها برگرداند.
این شور و شوق و امید باعث جذاب شدن رابطه می شود، بنابراین زن و مرد انگیزه و اعتماد به نفس لازم برای عمیق تر شدن رابطه را دارند.
پس از مدتی که از رابطه عاطفی گذشت، زن و مرد به هم وابسته می شوند و تصمیم به ازدواج می گیرند. اما این شور و شوق عاشقی همانند بسیاری از احساسات گذراست. با عادی شدن جذابیت های عاطفی و جنسی رابطه، مرد دیگر انگیزه لازم برای جنتلمن نشان دادن خود را ندارد و تصمیم می گیرد خود واقعی اش را نشان دهد.
بنابراین پس از مدتی، زن از نوع رفتار همسرش از جمله
بی توجهی مرد به زن متعجب شده و احساس می کند در ازدواج فریب خورده است. او حالا رقیبی در رابطه عاشقانه خود پیدا کرده و حاضر نیست این موضوع را بپذیرد.
او شوهرش را به دروغگویی و فریبکاری متهم می کند و انتظار دارد که مرد با بچه و همسر سابقش قطع رابطه کرده و فقط به او توجه و مهر و محبت کند. این
احساس ناامیدی و
تنهایی در زندگی مشترک باعث می شود که در ازدواج خود احساس تردید و سردرگمی کند.
در پاسخ به سوال مراجع باید گفت که هیچ مردی کامل نیست. هیچ مردی نمی تواند احساس خوشبختی و آرامش را به زندگی شما برگرداند. شما باید با افزایش آگاهی به این حقیقت دست یابید که شادی و خوشبختی یک حس درونی است. شما باید تعریف خود را از عشق و خوشبختی تغییر دهید.
شما باید قبل از ازدواج با مرد مطلقه با بچه مدتی تحقیق می کردید. شما به خاطر فشارهای روحی و
آسیب های دوران کودکی خود در ازدواج تصمیم احساسی گرفتید. یعنی بدون شناخت صحیح از همسر وارد یک رابطه عاطفی شدید و این وابستگی عاطفی چشم شما را بر روی واقعیات زندگی بست.
یک زن آگاه قبل از ازدواج با مرد مطلقه بچه دار درباره
مشکلات ازدواج مجدد با بچه مطالعه می کند، در مورد روانشناسی مردان مطلقه و دلیل طلاقش بیشتر تحقیق می کند و تصمیم واقع بینانه ای در مقابل این شرایط می گیرد.
اگر یک مرد مطلقه بچه خود را آنطور که قبل از ازدواج به شما گفت، فراموش کرده و ارتباطی با فرزندش ندارد، پس این مرد خانواده دوست نیست و کسی که به بچه خود محبت نمی کند شایستگی ازدواج با شما را نیز ندارد.
بنابراین این نوع تفکر اشتباه شما در مورد مرد ایده آل یا
شوهر خوب برای ازدواج است که مشکل را ایجاد کرده است. چطور ممکن است مردی که سرشار از عشق و محبت است، بتواند فرزند خود را رها کرده و مورد توجه و محبت خود قرار ندهد. این مرد برای بست آوردن شما مجبور به دروغ شده اما شما نیز در این موضوع دچار خودفریبی شدید، یعنی حرف این مرد را بدون فکر و تحقیق پذیرفتید.
در پایان باید توصیه کرد که شما نگاه خود به روابط عاطفی و مرد ایده آل تغییر دهید. هیچ مرد ایده آلی بر روی کره زمین وجود ندارد که زن خود را مثل یک فرشته مورد توجه مداوم قرار دهد.
مردان نیز همانند زنان احساس دارند، گاهی خوشحال و گاهی خشمگین می شوند، گاهی با محبت و گاهی بی توجه می شوند.
چیزی که باعث تداوم
عشق بعد از ازدواج می گردد، همین احترام متقابل، درک شرایط همسر، توجه و همدلی با مشکلات همسر و از خودگذشتگی و فداکاری در رابطه است. یک رابطه پایدار و
زندگی مشترک موفق همانند یک نهال برای رشد به توجه و مراقبت مستمر نیاز دارد. عشق یافتنی نیست بلکه ساختنی است.
با سپاس از همراهی شما