من بعد از ۱۵سال زندگی مشترک با دو تا بچه تصمیم به طلاق گرفتم. از روز اول شوهرم رو دوست نداشتم و همش به خاطر تهدید و ترس و توهین و گریه فرصت دادم که کاری کنن که دلبسته زندگی و خودش بشم. بعداز چندسال رفتارهای بد ادامه داشته و من همیشه به خاطر بچه ها زندگی کردم. توی روابط جنسی اصلا خواستن و ارضا شدن من مهم نبوده، الان حس دلزدگیه شدید، تنفر از زندگی، احساسات سرکوب شده دارم و دوس تدارم رها بشم، ایشون با حضانت بچه ها توسط من مشکلی نداره اما راضی به طلاق نیست. میگه من دوستت دارم ولی خواستن و دوست داشتن یکطرفه چه فایده؟ از نظرایشون من بهترینم ولی من چنین حسی رو ندارم.
پاسخ مشاور به سوال “شوهرمو دوست ندارم میخوام طلاق بگیرم”
سلام و عرض خسته نباشید
در پاسخ به سوالی که مطرح کردید، باید بگم که توصیه ما کمک خواستن از یک مشاور زوجدرمانی است. به این علت که شما میفرمایید همسرم میگه من دوست دارم ولی به نیاز های من توجهی نمیکنه، خب مسلما وقتی کسی رو دوست داریم برطرف کردن نیازهاش هم برای ما مهم تلقی میشه پس اینجا تناقضی وجود داره. شاید همسرتون درک درستی از نیازهای شما نداره. شاید شما از نیازهاتون مستقیم و بیپرده با همسرتون صحبت نکردید. شاید ایشون از نیازهای شما آگاه باشه ولی به هر جهت توان یا آگاهی از چگونگی رفع نیاز های شما رو نداشته باشه. اینها مسائلی هست که باید بررسی شود.
اگرچه وجود امراض رفتاری_شناختی مثل خودشیفتگی (باتوجه به توصیف شما) ممکنه تاکید میکنم ممکنه در همسرتون وجود داشته باشه که البته قابل بهبودي هست. در نهایت ضمن همدردی با شما بهخاطر شرایط سختی که هماکنون دارید باز هم توصیه ما به شما کمک خواستن از یک مشاور خانواده خوب است.
با آرزوی موفقیت و عاقبت بخیر
از شوهرم متنفرم میخوام طلاق بگیرم
من همسرم به دلیل ورشکستگی تو زندانه الان حدودا ۱ساله من توی این مدت خیلی فکر کردم وقتی برمیگردم به عقب میبینم که خیلی بهم دروغ گفته حس بی اعتمادی دارم و اینکه خیانت هم ازش دیدم و موقعی که اومد خواستگاریم یه دروغ خیلی بزرگ بهم گفت. پنهون کاری ازم خیلی کرده و من الان واقعا بهش هیچ حسی ندارم از چشام افتاده من الان موندم باهاش ادامه بدم یا نه؟
پاسخ مشاور به سوال ”
سلام دوست عزیز
به نظر میآید شما در این رابطه بسیار آسیب دیدید. حتماً برایتان خیلی سخت بوده است؛ اما به نظر میآید به هر دلیلی شما انتخاب کردید در مورد آنها فکر نکنید و آنها را در نظر نگیرید. شما احساس میکنید به تنهایی در این رابطه حرکت کردید و همراهی نداشتید. حق دارید که آنقدر از این رابطه دلسرد شده باشید و احساس بی اعتمادی به همسر خود داشته باشید.
همسر شما برخلاف تعهدات خود عمل کرده است و باید تمام تلاش خود را برای ترمیم رابطه و دلجویی از شما میکرده است. شما زخمی شدید و احتیاج به مراقبت و گوش دادن داشتید. اما باید این موضوع را هم در نظر بگیرید که ورشکستگی برای یک مرد غم بسیار بزرگیه و عبور از آن اصلاً راحت نیست. تصمیم به طلاق یکباره شما میتواند به هر دوی شما آسیب بزند. اینکه به همسرتان حسی ندارید دلیلی خوبی برای طلاق نیست. همه ما در برهههایی از زمان ممکن است این احساس بی تفاوتی به همسر را تجربه کنیم.
اینکه ما در ازدواج بتوانیم حس صمیمیت با همسر را تجربه کنیم، احتیاج به وقتگذاری و مراقبت دوطرفه دارد؛ بنابراین اگر بتوانید برای رابطه تلاش کنید و با یکدیگر وقت بگذارید، این احساس مثبت ایجاد میشود.
مسلماً دوری یکساله شما از یکدیگر فاصله بینتان را بیشتر هم کرده است. در مورد تصمیم برای طلاق تصمیمگیرنده نهایی شما هستید؛ اما مطمئناً اگر عواقب آن را در نظر بگیرید و آگاهانه این تصمیم را بگیرید، هم تصمیم گرفتن برایتان راحتتر میشود و احساس پشیمانی بعد از طلاق نمیکنید و مطمئن هستید که بهترین تصمیم را گرفتید.
ازآنجاییکه طرف دیگر رابطه همسر شماست و باید در این زمینه تمام تلاش خود را کند، به ملاقات ایشان بروید و از تمام احساساتتان با او صحبت کنید بگویید که چقدر در این رابطه آزار دیدید و بگویید که به طلاق فکر میکنید. آنگاه میتوانید درباره اینکه چه کنید به تصمیم قطعیتری برسید. چیزی که واضح است این است که رابطه شما از رابطه زن و شوهری خارج شده است و ادامه رابطه با این شرایط امکانپذیر نیست؛ بنابراین درصورتیکه هردویتان تمایل به ادامه رابطه داشته باشید مسیر طولانی را در پیش دارید و باید مسئولانه در قبال رابطهتان عمل کنید ازدواج رابطهای نیست که یک نفر بتواند به تنهایی مسئولیت تمام رابطه را به دوش بکشد؛ بنابراین تا زمانی که همسرتان حاضر به تغییر و ترمیم رابطه نیست، این رابطه به رابطه زن و شوهر برنمیگردد.
سؤالاتی که باید قبل از طلاق از خودتان بپرسید:
1- چه باعث شده است که بعدازاین همه مدت به فکر طلاق بیفتم؟
2- آیا انتخابهای دیگر را بررسی کردم؟
3- آیا از پیامدهای طلاق آگاهی دارم؟
4- آیا نقش خود را در ایجاد مشکلات بررسی کردم؟ همانطور که مطرح کردم ازدواج یک رابطه دو نفر است و هر یک در ایجاد یک رابطه مطلوب یا معیوب نقش دارند.
5- اگر همسرم تغییر کند با او خواهم ماند؟ آیا حاضر به همراهی همسرتان در صورت تغییر هستید؟
6- آیا میخواهید یکدیگر را دوست داشته باشید؟ شاید این سؤال به نظر شما عجیب بیاید؛ اما واقعیت دارد شما اگر بخواهید میتوانید یکدیگر را دوست داشته باشید.
7- رابطه خود را به شکل یک داستان توصیف کنید که شخصیت اصلیاش شما و همسرتان است تمام مشکلات و خاطرات اصلی زندگی خود را مطرح کنید. حال به این داستان نگاه کنید. به نظر شما باید به چه شکلی ادامه پیدا کند.
امیدوارم تصمیمی با آگاهی و منطقی برای خودتان بگیرید.
گلسا بمانیان
کارشناسی ارشد مشاوره خانواده
- مشاوره باما درخواست شده در 3 هفته پیش
- آخرین ویرایش 3 هفته پیش
- سلام همسر بنده ۲۲ سال سن دارند و ما عاشق هم بودیم سه سال ازدواج کردیم و یه دختر ۵ ماهه داریم همسرم خیلی دهن بینه و قبل ازدواج خیلی وعده و وعید به من داد که باهاش ازدواج کنم و حالا که میبینم اصلا همسرم اون چیزی که من فکر میکردم نبوده قبلا خیلی منو دوست داشت الان خیلی فرق کرده حتی دست بزن هم پیدا کرده و من واقعا از زندگی ناامیدم و هر جا واسه مشاوره میرم هزینه بالاست و واقعا احتیاج دارم یکی کمکم کنه همسر من دائم در حال دوروغ گفتن و پیچوندن من هست و من ازش توقع روراست دارم و همین امر باعث شده ازش دلسرد بشم و باهاش جنگ و فوش و دعوا داشته باشم خیلی خستم گاهی به خودکشی و جدایی فکر میکنم اما ترس بچم و غصه مادرم رو دارم و واقعا از لحاظ روحی بهم ریخته ام
- سلام وقت بخیرمن ۲۸سالمه ویک دختر۷ساله دارم بخاطرمشکلاتی ک ۹سال داشتم تصمیم به طلاق گرفتم ولی همسرم طلاق نمی دهدومیگویدزندگی ام رادوس دارم حتی خودم راحاضرم اصلاح کنم وبه مشاوره می رود دلایل جدایی بددهنی تحقیر زیاد کتک کاری وسواس فکری کنترل نکردن خود موقع عصبانیت ومن بشدت ازسمتشون تحقیرشدم تهمت شنیدم طوری شده ک حتی اگه تغییرهم بکنن نمیتونم برگردم به زندگی آیامن حق دارم ؟
- خسته شدم ازهمه چی حتی ازخستگیامم خستم دلم میخواد شب باشه همیشه بخوابم اززندگی متاهلیم راضی نیستم باینفر زندگی میکنم که توطی روز شاید چند کلمه اونم فقط بابت غذا یا کاری حرف میزنه نه بهداشتشو رعایت میکنه فقطم میخوابه کارشم طوریه که درحد بخورو نمیره با مشکل مادی کنار میام ولی باکسی که این رفتارارو داره نمیتونم پسرم بزرگ شده ۲۳سالشه بخاطر اون نتونستم طلاق بگیرم ولی دیگه عرصه برام تنگ شده نمیتونم ادامه بدم واقعا دلم میخواد بمیرم همش به خودکشی فکر میکنم ولی توانشو ندارم ازاینده بچم میترسم ولی کشش اینم ندارم ادامه بدم خیلی خستم ازشوهرم متنفرم توطول عمرش حتی یکبارم مسواک نزده واقعا نمیتونم ادامه بدم
- سلام از زندگی با شوهرم دیگه خسته شدم. شوهرم خیانت میکند فوش رکیک میده دسته بزن هم دارد دیگه خسته شدم جای ندارم که برم یه دختر 12ساله هم دارم
- شما برای ارسال پیام ابتدا باید وارد شوید