من رو خیلی دوست داره ولی همیشه بددهنی میکرد و به خانوادم توهین میکرد. گاهی وقتا آدمی بود ک من میخواستم و بعضی وقتا واقعا از دستش کفری می شدم. گهگداری زد و خورد فیزیکی هم داشتیم. خیلی بامن روراست نبود و خیلی چیزارو ازمن پنهون میکرد. شغل موجهی داره رشته خوبی هم تحصیل میکنه از لحاظ مالی متوسطیم ولی گاهی مشکلات مالی هم داشتیم که زیاد توزندگی بهشون توجه نمیکردم.
ماه پیش یه حادثه براش رخ داد ک باعث شد بیمارستان بستری بشه و دستش دچار شکستگی شده و یه مدتی درگیر درمان دستش خواهد بود. الان مرخصه و حالش خوبه و همه کاراش رو میکنه از وقتی این اتفاق براش افتاده تمامی دروغ هاش به گوشم رسیده حتی یک هفته قبل این اتفاق بمن گفته بود میره ماموریت اما متوجه شدم که رفته مسافرت تفریح و به من دروغ گفته.
از این مدل کشمکش ها و دروغگویی ها و جروبحث ها خیلی داشتیم همیشه من بهش فرصت دادم و بخشیدمش اما باز هم کاری که دوس نداشتم رو انجام داده. بعد از کلی صحبت تصمیم به جدایی گرفتیم ولی دلم براش میسوزه عذاب وجدان دارم چیکارکنم این حال و احوال همراه من نباشه؟
- مشاوره باما درخواست شده در 8 ماه پیش
- آخرین ویرایش 6 ماه پیش
- خانمی38ساله با دوفرزندپسر11و4ساله. دیگه نمخام ب این زندگی ادامه بدم.میخام جدابشم ولی هم دلم براش میسوزه ک بعدازین چی میشه وهم نگران بچعاهستم وهم اینکه این زندگی اینده وخوشی نداره ک بخایم ادامه بدیم. شوهرم بدبین وبددل.وهمه رابد میدونه و بادیدبدنگاه میکنه ب ادمعا..بارفتارش وحرفاش تمام دوستان و فامیل ودورکرده.وخودم البته دیگه تنهایی و ترجیح میدم ب اینکه غرغرکنه وابرو ریزی راه بندازه
- شما برای ارسال پیام ابتدا باید وارد شوید
دوست عزیز سلام
هیچ روانشناسی حق تصمیم گیری به جای شما در زندگی را ندارد. تصمیم به طلاق همانند تصمیم به ازدواج و انتخاب همسر مناسب یکی از مهمترین انتخاب های ما در طول زندگی است. بنابراین اگر از روی احساس و بدون شناخت تصمیم بگیرید قطعا با پشیمانی بعد از طلاق همراه خواهد بود.
اما در حالت کلی، اختلافات شما با همسر خود که اشاره نمودید، قابل حل و درمان است. شما باید در مرحله اول مشکلات رفتاری همسر خود را همانند زیر بر اساس اولویت فهرست کنید و در مورد تغییر رفتار، گفتگو با همسر خود را آغاز کنید.
شوهر الکلی، شوهر خودخواه، شوهر عصبی و …
همانطور که به درستی اشاره نمودید، بسیاری از مشکلات همسر شما ریشه در دوران مجردی و قبل از ازدواج او دارد و باید به صورت فردی تحت نظر روانشناس درمان شود.
با توجه به اینکه همدیگر را دوست دارید، باید برای رفع این مشکلات درون فردی، به او کمک کنید. البته نه اینکه شما نقش یک روان درمانگر را بازی کنید. بلکه با احساس همدلی و دلسوزی، او را در مسیر تغییر شخصیت، تغییر عادات و رفتارهای اشتباه همراهی کنید.
البته او باید بداند که اگر در مسیر رشد سخصی گام نگذارد، عواقبی دارد که نه تنها موجب بدتر شدن مشکلات روحی و روانی خودش می گردد، بلکه احتمالا در آینده باید با درخواست طلاق از طرف زن خود مواجه شود.
بنابراین شما باید در مورد عواقب تکرار این عادات و رفتار اشتباه او را آگاه سازید. خود شما نیز بایستی با مطالعه و تمرین آموخته ها، مهارت مقابله با احساسات منفی و مهارت ارتباط با همسر را در خود تقویت کنید.
مسیری که هر دو برای رشد و تغییر و بهبود روابط زناشویی در پیش دارید، مستلزم صرف تلاش، انرژی و فداکاری است.
پیروز باشید
- مشاوره باما پاسخ داد 8 ماه پیش
- آخرین ویرایش 8 ماه پیش
- سلام من ۹ سال قبل ازدواج کردم اوایل با شوهرم زندگی بدی نداشتیم اما رفته رفته شوهرم به فکر تر در زندگی عمل میکرد و هیچ پس اندازی برای زندگی انجام نمیداد و به رفیق بازی و عشق و حال خود میپرداخت و تمام پول های پس انداز رو خرج میکرد گاهی شب ها هم دیر به خانه میآمد و تند تند هم کار عوض میکرد مجبور شدم خودم هم کار کنم و گاهی به شوهر هم پول میدادم مدتی بعد دیگر نتوانستم تحمل کنم و به خانه پدر رفتم و شکایت کردم در دادگاه ولی با توصیه های بزرگان و پدرم و تعهد شوهرم مبنی بر ترک رفتارهای مخربانه دوباره به زندگی برگشتم شوهرم یکبار دست به خودکشی ناموفق زد بهر حال بهش فرصت دادم و مجددا کار کردم اما بعد چند سال علاوه بر اینکه هیچ تلاشی برای رفع مشکلات نداد بدتر هم شد قرض زیادی کرد و اکنون فهمیدم که معتاد نیز شده است
- شما برای ارسال پیام ابتدا باید وارد شوید