سلام. من سال اخر دبیرستان بودم با کلی امیدو آرزو، عاشق درس خوندن بودم. که یهو یکی از بستگان که ساکن قم بود یکیو ورداشت آورد محلمون. آمدن خونمون.گفتش اومدیم خواستگاری من. من گفتم نمیخوام. رفتن دوباره فردا اومدن با اصرار که فقط با هم کمی صحبت کنید هرچه اصرارکردم که نه. اما انگار تقدیر چیز دیگه برام رقم زده بود.
اون صحبت کردن مقدمه ازدواجمون شد هرچه بهونه آوردم قبول کرد وعده ها یی هم به من داد که اجازه ادامه تحصیل بده و به دانشگاه برو. اما همش دروغ بود، توحرفها یی که به من گفته فقط دلم براش سوخت قبول کردم.
اما بعد ازدواج متوجه شدم صرع شدید داره. نمیتونه بیرون کارکنه. توخونه نقاشی میکرد گه گاهی اونارو میفروخت. اینقدری که اجاره خونه بدیم و مقدار کمی هم برا خوراکمون. بعد پنج سال بچه دار شدم. بااینکه بچه داشتم یک بار دانشگاه قبول شدم نذاشت برم. حوزه شرکت کردم قبول شدم بازم نذاشت.
من به آینده خوب فکر میکردم و تلاش میکردم. اما اون همیشه تو توهم زندگی میکرد با بدبختی یه خونه با کمک مادرش و وام بنیاد شهید گرفتیم. آخه فرزند شهید بود. ده سال قم بودیم بعد رفتیم شمال مستاجر شدیم خونمونو اجاره دادیم تا یه چیزی از کنارش برامون بمونه.
خلاصه من خیاطی یاد گرفتم و کار میکردم چند سالی همینطور گذشت پسرم سیزده سالش شده بود پسر بعدیم بدنیا اومد چند سال کار نکردم بخاطر بچه داری.خونمونو تو قم فروختیم. یه خونه تو شمال خریدیم. الان 14 ساله که شمال هستیم. همسرم یه اتاق داره فقط نقاشی میکشه و از درآمد خبری نیست. از سال 98 دوباره کار کردم وگرنه بچه هام از گرسنگی میمردن. البته با بد بختی ماشین خریدم الان باهاش کار میکنم همسر همیشه در حال دخالت کردن تو کار من یا بچه هاست. مغزش از یه بچه دوساله هم کمتره.
به هیچی اهمیت نميده. پسرم سرخورده شده عاطل و باطله و داره به بیراهه میره خیلی. چند ساله عذاب کشیدم. میخوام مهرمو اجرا بزارم طلاق بگیرم چون دوستش ندارم.
پاسخ مشاور به سوال ” شوهرم رو دوست ندارم میخوام طلاق بگیرم”
سلام دوست عزیز بابت گذراندن این روزهای سخت متأسفم. میدانم تجربه زندگی بدون عشق و علاقه چقدر سخته. شما حق دارید هر تصمیمی برای زندگی خودتان بگیرید؛ اما پیشنهاد من این است که در اوج بحران تصمیم نگیرید. شما در حال حاضر به دلیل مسئولیتهای زیادی که دارید و نگرانی بابت فرزندتان، هیجانهای منفی زیادی را تجربه میکنید؛ بنابراین من فکر میکنم بهتر است رابطه خود را به طور آگاهانه بررسی کنید و با پذیرش نقش خود تصمیم درست و آگاهانهتری بگیرید.
میخواهیم فرض را بر این بگذاریم که شما با بدترین مرد دنیا ازدواج کردید؛ اما اگر اجازه دهید میخواهیم اکنون به نقش شما در این رابطه بپردازیم:
- – شما در انتخاب همسرتان کاملاً آزاد بودید. کسی شما را مجبور به این اتفاق نکرده است. اینکه دلتان سوخته است و ازدواج کردید از سهم شما برای انتخابتان کم نمیکند. بنابراین نمیتوانید بگویید من از اول این رابطه را نمیخواستم و دوستش نداشتم. زمانی که شما با چنین نگرشی وارد رابطه با همسرتان شوید، هیچ تلاشی برای بهبود و مراقبت از رابطه نمیکنید چرا که تصور میکنید او این رابطه را میخواسته و او باید برای این رابطه تلاش کند.
- چیزی که من در صحبتهای شما دریافت کردم این است که شما تمام مسئولیتهای زندگی را قبول کردید و تمام تلاشتان را برای آینده کردید؛ اما برای رابطهتان چه تلاشی کردید؟ چقدر سعی کردید به او اعتماد کنید و کارها را به او بسپارید؟ یا چون همیشه فکر میکردید مغزش از یک بچه دوساله کمتر است همواره او را در حاشیه گذاشتید و بدون اینکه بخواهید مسئولیتها را از او سلب کردید؟ چیزی که به نظر من میآید شما با مسئولیتهای زندگی و فرزندتان از مشکلات رابطه خود فرار کردید و بهجای حل آن، روزبهروز از هم فاصله گرفتید و همسرتان روزبهروز بیشتر به حاشیه میرود. او احساس میکند در هیچ کاری خوب نیست و به نقاشی پناه برده است. اینکه همسرتان اجازه کارکردن و درس خواندن را به شما نداده است اصلاً تأیید نمیکنم و حق نداشته است در مورد چیزی که با هم توافق کردید اینگونه عمل کند؛ اما اگر دلیلش را از من بپرسید میگویم همسر شما در زندگی قدرتی نداشته است و اینگونه میخواسته به شما بگوید من هم هستم من قدرت اینو دارم که تورو کنترل کنم.
- شما به همسرتان اجازه پدریکردن نمیدهید: به عبارتی که برای من نوشتید دقت کنید: همیشه در حال دخالتکردن تو کار من یا بچههاست. این بچه فرزند هر دوی شماست؛ بنابراین اگر نظری در مورد فرزندتان دارد میتوانید گوش کنید و دلیل مخالفت یا موافقت خود را مطرح کنید. این را حتماً در نظر داشته باشید که فرزندتان حتماً باید با پدرش وقت آزاد و دونفره بدون حضور شما داشته باشند. شما اگر تصمیم به طلاق و قصد جدایی از همسرتان را داشته باشید حتماً باید مراقب باشید تا فرزندتان آسیب کمتری از این موضوع ببیند؛ بنابراین بسیار مهم است که با پدر خود ارتباط مناسبی داشته باشد. شما هرچقدر هم در مادریکردنتان باکفایت باشید نمیتوانید جای پدرش را برای او بگیرید.
اینطور که به نظر میاد شما خشم زیادی نسبت به همسرتان دارید و تا نتوانید در مورد هیجانهای منفی خود برونریزی داشته باشید نمیتوانید تصمیم درستی برای آینده زندگی تان بگیرید. مراجعه به زوج درمانگر را به شما و همسرتان پیشنهاد میکنم و برایتان آرزو میکنم که بهترین تصمیم را در خصوص آینده خودتان و رابطهتان بگیرید.
گلسا بمانیان
کارشناسی ارشد مشاوره خانواده
- مشاوره باما درخواست شده در 3 هفته پیش
- آخرین ویرایش 3 هفته پیش
- سلام وقتتون بخیر یه زن متاهلم ویه دختر شیش ساله دارم سه ساله که عاشق یه پسر شدم اونم منو دوسداره وبدون هم نمیتونیم ادامه بدیم.. و زندگیه خوبی باهمسرم ندارم قبل از اومدن این پسرهم زندگیه من با همسرم بدبوده وهمش دعوا داشتیم اومدن این پسرو تو زندگیم واقعا معجزه میدونستم حالم باهاش خوبه خیلی دکم میکنه همجوره عالیه ولی ازاونور خانوادم رضایت به طلاق نمیدن وهرسری که میرم تمومش کنم نمیزارن و منو وادار میکنن به خونم برگردم بنظرتون چیکارکنم
- الان من ۱۳ ساله ازدواج کردم دوتا فرزندپسردارم ولی ااز وقتی ک تو عقد بودم شوهرمو نمیخواستم چون غریبه بود نمیشناختمش از طرف خواهرم آشناشدیم و بااوازدواج کردم یک ماه تولد بودم کمیخواستم طلاق بگیرم.داداشم بامن بحث میکرد ک اگه طلاق بگیر میزنمتووووو. الانم هیچ احساسی بهش ندارم هرروز شب بحث و دعوا داریم ولی هر بار خواستم طلاق بگیرم بخاطر بچه هام نتونستم بدل هم هس هرجا میرم تعقیب میکنه فحش میده کتک میزنه تحمت میزنه بهم ولی بخاطر بچه هام تحمل میکنم بااینکه خودش بهم میگه برو طلاق بگیر چرا نمیری برو گمشوخیلی حرفاشو بخاطر بچه هام تحمل میکنم یه زره هم دوسش ندارم و احساسی ندارم بهش
- ببینید من با شوهرم مشکل دارم کار درست و حسابی نداره منو دوس داره ولی نمیتونه نیازای منو بر طرف کنه اصن از چشم افتاده دلم نمیخاد دیگه ادامه بدم ولی باهاش مهمونی میرم و از دوستاش چ دختر چ پسر خوشم میاد یعنی باهاشون خوش میگذره ولی دیگه دوس ندارم ب عنوان شوهرم ازش نام برده بشه دیگه خسته شدم و هزار بار حتی فکر خودکشی ام کردم حتی خود کشی ام کردم ولی زنده موندم لعنتی. سلام وقت بخیر من از زندگیم واقعا خسته شدم دارم روانی میشم چکار کنم حس میکنم بعد طلاقم بیچاره ترین آدم روی زمین میشم
- شما برای ارسال پیام ابتدا باید وارد شوید