من و آقایی که قصد ازدواج داشتن مراسم بله برونمون بهم خورد سر یک مسئله و به واسطه همکارانمون یه مشاوره رفتیم که به نتیجه نرسیدیم، و همه چیز تمام شد،الان ایشون دو هفته پیش بعد از ۸ ماه برگشتن و میگن من بدون تو نمیتونم زندگی کنم از طرفی هم مادر این آقا راضی نیست و ایشون به خاطر رضایت نداشتن مادرش دوباره پا پس کشیدن و میگه من دیگه زندگی ندارم چه با تو باشم چه خانوادم چون مجبورم یکی رو انتخاب کنم و رفتند. از طرفی من یک خواستگار دارم که پسر عموم هستند و ایشون هم بعد از این جریان اومدن و من ازشون تایم خواستم تا بتونم این قضیه رو فراموش کنم، منتها با اومدن ایشون و باز رفتنشون کلا زندگی من هم مختل شده من نمیدونم چه کاری درست هست و چه کاری غلط. ممنون میشم راهنمایی کنید. من اگر بخوام برم با پسر عموم فکر این آقا همراه من هست که نکنه من رو دوست داشته و حسرت داشتن من تا آخر عمر همراهش باشه،نخوام برم با پسر عموم اینم ناراحت میشه من واقعا حال بدی دارم لطفا راهنمایی کنید.
پاسخ به پرسش ” دوراهی در انتخاب همسر “
بنظر میاد که شما بین دو انتخابی که دارید گیر کرده اید و دچار مشکل در تصمیم گیری شدید. قاعدتا در چنین تصمیمات سرنوشت سازی نمیشه صرفا احساسی تصمیم گرفت و در موازاتش نمیشه احساسات رو نادیده گرفت. بنابراین شما نیاز دارید که بتونید یک تعادلی بین احساسات و منطقتون برقرار کنید و به واسطه این تعادل بهترین تصمیم رو برای آیندتون بگیرید.
اول از همه شما باید سطح علاقه خودتون رو به هر دو طرف بررسی کنید. اینکه شما از لحاظ احساسی به کدوم طرف بیشتر جذب میشید و چه احساسی پیدا میکنید. اگر خودتون رو در حال زندگی با هر یک از دو طرف تصور کنید.
یکی از تکنیکهایی که توصیه میشه اینه که شما خودتون به طور جداگانه با هر یک از دو طرف در حالی تصور کنید که مثلا دو سال از ازدواج شما میگذره. بنظرتون در اون شرایط چه احساسی خواهید داشت. فکر میکنید کدوم زندگی احساس بهتری در شما ایجاد میکنه؟ چه مشکلاتی رو با هر یک از این دو فرد پیش بینی میکنید؟ بعد از اینکار شما دید بازتری نسبت به این فرد خواهید داشت.
در زندگی مشترک مسائلی مورد توجه قرار میگیرند که شاید فراتر از احساسات باشند اما بی توجهی به اونها در روند انتخاب همسر آینده میتونه مشکل ساز بشه. این مسائل شامل مواردی مثل ویژگیهای خانوادگی، درآمد، شغل، تحصیلات و موارد دیگه میشن.
شما به عنوان فردی که خانواده جدیدی رو با همسرتون تشکیل میدید، خواه و ناخواه با خانواده همسرتون هم رفت و آمد خواهید داشت. بنابراین اینکه خانواده هر دو طرف چه افرادی هستند یا در چه جایگاه اجتماعی قرار دارند یکی از مواردی میتونه باشه که باشد مدنظر قرار بدید هرچند که شاید از شروط اصلی نباشه.
ازدواج قطعا هزینههایی مثل مسکن، مراسم عروسی، هزینههای گذران زندگی و … رو در بر داره. پس باید مدنظر قرار بدید که فرد مورد نظر شما شغلش چیه؟ چقدر درآمد داره؟ چقدر پشتوانه داره؟
مسئله بعدی که بالاتر هم ذکر کردم میزان تحصیلات هست. تحصیلات همسر شما باید منطبق با معیارهای شما باشه تا به شکلی نشه که بعدها احساس بدی در شما ایجاد کنه چه از این لحاظ که همسرتون تحصیلات پایین تری از شما برخوردار باشه و چه از این لحاظ که تحصیلات همسرتون از شما بالاتر باشه.
خیلی از اوقات ممکنه فرد از تحصیلات خوبی برخوردار نباشه اما چه بسا که پختگی و فرهیختگی بالاتری از خیلی از افراد تحصیل کرده داشته باشه. پس میزان پختگی و بلوغ فرد رو هم باید بررسی کنید.
مجموعه مواردی که ذکر شد در شما بینشی ایجاد خواهد کرد که به شما در تسهیل انتخابتون کمک میکنه.
البته در نظر داشته باشید که در این تصمیمات سرنوشت ساز زندگی نباید از کمک مشاور غافل بشیم. هزینهای که برای چند جلسه مشاوره پرداخت میکنیم به نسبت تاثیری که در زندگی ما خواهد داشت قابل توجه نیست. مشاور با روش های مختلف مثل آزمون ها و مصاحبه ها کمک های بسیار دقیق تری به شما خواهد کرد.
در تمامی مراحل زندگی موفق و پیروز باشید.کوشا کوچک آملی
کارشناس مشاوره باما
- سپیده درخواست شده در 4 ماه پیش
- آخرین ویرایش 3 ماه پیش
- سلام دختر ۱۸ ساله ای هستم ، مذهبی هستم و خواستگار ۲۳ ساله ای دارم که ۲ جلسه با هم صحبت کرده این و من جلسه ی در کل حس خوبی داشتم و حس کردم که مشکلی نیست و دیگر تمام است اما جلسه دوم از وقتی آمدم خانه احساس خوبی ندارم و نمی دونم دقیقا چمه؟ اما از هر لحاظ با ایشون به توافق رسیدم و دقیقااا تمام چیز هوایی که می گفتیم عین هم بود و من نمی دونم الان چرا حس بدی پیدا کردم در حالی که قبلاً این حسو نداشتم…
- مطلقه م.۳۱ سالمه.تازه شکست عشقی خوردم. من هفت ساله طلاق گرفتم.چهارساله با عشقم هستم ولی عاقبت فهمیدم که فقط ازم پول کشید و دروغ گفت و معتاد بود و بهم خیانت کرد. هفت سال از طلاق اولم میگذره.اون کفتربازی میکرد شکاک بود دوماه یه بار حمام میرفت دست بزن داشت کار نمیکرد بی شخصیت بود.من فقط برای فرار از خانواده م باهاش ازدواج کردم.قدکوتاه و زشت به هیچ دردی نمیخورد. یکسال بعدش نامزد کردم.با یه پسر که اون تاحالا ازدواج نکرده بود.ولی ظاهرشو نپسندیدم.اون خیلی ممو میخواست دلم براش سوخت.بعد تحمل نکردم تو نامزدی جدا شدم.اونم ازم پول گرفت تا راضی شد.اونم بی شخصیت بود. بعد از اون با عشقم آشنا شدم از طریق اینستاگرام.اون همه ش میگفت بری خودمو میکشم.با مادر پدرشم حرف میزدم.اومد روستامون.برام گوشی خرید اورد.ولی بهانه می اورد برای ازدواج چون پول نداشت. و همه ش از من پول میگرفت.من فقط یارانه داشتم تا قرون آخرشو میگرفت.و کم کم فهمیدم خیلی ادم دروغ گوییه.بدقوله.همه ش میگفت بهار ازدواج میکنیم بهار میشد میگفت پاییز ازدواج میکنیم تا چهارسال این جوری نگهم داشت.میگفت به همه بگو شوهر داری ازدواج نکن خودمو میکشم. آخرشم نیومد فقط گفت صبر کن وایسا.منم گفتم تو دروغ گویی تمام خاستگارامو رد کردم برات چقد وایسم.پدرش گفت دخترم این نه کار داره نه سرمایه فقط قد و وزن داره.منم ورشکست شدم هیچ کاری نمیتونم براش بکنم شرمنده تم. همه ش میگفت مریضم پول بده بهم.خیلی به شدت عصبی میشد بعد اروم میشد.میگفت قرص اعصاب مصرف میکنم.خلاصه هرچی انتظار کشیدم بی فایده بود. دوسه روز پیش گفت میام خاستگاری فقط پشتم باش.گفتم بهت اعتماد ندارم تو دروغ گویی نمیتونم پشتت باشم.از هم جدا شدیم. الانم خاستگار خوبی اومده برام.بهش هیچ حسی ندارم.دوست ندارم سنم بالاتر بره.ولی نمیتونم ازدواج کنم. دوست نداشتم اون خاستگارو از دست بدم ولی همونجور که میدونید بهش گفتم برو که وابسته نشه. نمیدونم خیلی حالم بده.نمیتونم تصمیم بگیرم
- من بين دوتا از خواستگارام گير كردم و موندم كه چجوري بايد انتخاب كنم از لحاظ احساسي نميخام تصميم بگيرم ميخام خيلي عاقلانه راجبش تصميم بگيرم ولي نميدونم بايد به چه چيزايي توجه كنم ميخاستم ببينم چه چيزايي بايد برام مهم باشه و بهشون بپردازم چه ويژگاهيي را دنبالشون بگردم
- شما برای ارسال پیام ابتدا باید وارد شوید