سلام من زن متاهلی هستم که از همسرم سرد شدم. اوایل خیلی تلاش کردم که زندگیمون بهتر بشه خیلی کوتاه اومدم اما روز به روز از هم دورتر شدیم تا حدی که هیچ احساسی بهش ندارم حتی اگه مدتها نبینمش برام اهمیتی نداره. در کل اینکه از همسرم سرد شدم و هیچ حسی بهش ندارم. من ۴۳ سالمه و سه تا فرزند دارم دو پسر و یک دختر. کلی مشاوره رفتم کتاب خوندم براش کتاب خریدم اما فایده ای نداشت. کاش راهی بود بتونم ازش جدا بشم. اطرافیان پدر و مادرم و بچه ها نمیذارن جدا بشم. بخاطر دیگران باید با کسی که دوسش ندارم زندگی کنم. ما ۲۴ سال سرد کنار هم زندگی کردیم و بیشتر همخونه بودیم تا همسر.
ممنون از راهنمایی تون
پاسخ مشاور به سوال ” نمیدونم چرا احساسی به شوهرم ندارم “
سلام دوست عزیز
ازشنیدن شرایط دشواری که در آن به سر می برید، متاسفم. در هنگام تصمیم به طلاق تعارض هایی در فرد به وجود می آید که طبیعی است. برای تصمیم به طلاق، فراموش نکنید تصمیم گیرنده ی نهایی خود شما هستید، زیرا عواقب و پیامدهای هر تصمیمی نیز در نهایت متوجه خود شما خواهد بود، کسی به جای شما زندگی نمی کند و از رنج شما نیز با خبر نیست، اما به خاطر فرزندان تان به خصوص اگر هنوز سنِ کمی دارند و از شما مستقل نشده اند، بهتر است شانس دوباره ایی به این ازدواج بدهید، یا هر دو طرف برنامه ایی برای آینده ی فرزاندان تان داشته باشید، چون طلاق والدین به خودی خود آسیب های زیادی را برای فرزندان در پی خواهد داشت، هرچند که زندگی و احساس شما نیز ارزشمند است و قرار نیست قربانی شوید، اما مسئولیت خود و همسرتان را نیز در قبال فرزندان تان به خاطر داشته باشید و تمام جوانب این تصمیم را بسنجید. هم چنین باید خودتان نیزاین امکان را داشته باشید که بعد از ازدواج از لحاظ مالی مستقل باشید و وابسته نباشید.
پس بهتر است قبل ازگرفتن تصمیم قطعی در مورد طلاق، با توجه به هزینه های مادی و معنوی ایی که در پی دارد، از این تصمیم اطمینان حاصل کنید. به خصوص این که برخی مشکلات بین زوجین، قابل حل است. باید بررسی کنید آیا مشکلات شما و همسرتان قابل حل است؟
این که شما به مشاوره رفته اید، کتاب هایی را در این رابطه تهیه و مطالعه کرده اید، نشانه ی خوبی است که شما تسلیم مشکل خود نشده اید و تلاش کرده اید، اما از آنجایی که رابطه امری دو طرفه است و تلاش دو طرفه ایی را نیز می طلبد، مشاوره ی موثر در ارتباط زوجین، مشاوره ایی است که هر دو زوج به صورت همزمان در این مشاوره حضور داشته باشند.
.برای اینکه همسر خود را نیز در این تلاش همراه کنید، ابتدا بهتر است تصمیم جدی خود را از جدایی با اومطرح کنید و از او بخواهید که در صورتی که حفظ این رابطه برای او بااهمیت است، در این مسیر با شما همراه شود.
چگونه می توان بی تفاوت شدن به شوهر را کاهش داد؟
توجه داشته باشید که عشق وعلاقه به خودی خود اتفاق نمی افتد و برای ایجاد آن و کاهش بی حسی، باید تلاش دو طرفه ی جدی داشت.
- کارهایی را به صورت مشترک با همسرتان انجام دهید، برای اینکه وقت بیشتر با یکدیگر بگذرانید. سعی کنید برای این موضوع برنامه منظمی داشته باشید و به آن متعهد باشید. به عنوان مثال آشپزی مشترک در آخر هفته، پیاده روی دو نفره، دیدن یک فیلم باهم.
- سعی کنید مکالمه بیشتری با همسرتان داشته باشید، در بعضی مسائل نظر او را بپرسید و با او در آن مورد مشورت کنید. از تحقیر همسر و مقصر دانستتن او خودداری کنید، این رفتار باعث می شود او حالت دفاعی به خود بگیرد، در لاک خود فرو برود و ازشما فاصله بگیرد.
- احساسات و نیازهای خود را با او در میان بگذارید و از نیازهای او نیز سوال کنید.
- شنونده ی خوبی باشید. خوب گوش دادن بهترین هدیه ایی است که در روابط عاطفی خود می توانیم به دیگری بدهیم.
اگرچه با قطع ارتباط عاطفی، رابطه جنسی نیز کمتر می شود اما برقراری رابطه جنسی بیشتر، باعث رها کردن هورمون اکسی توسین در خون است که تقویت کننده حس همدلی و عشق است.
موفق و موید باشید، دوست گرامی.
- مهسا درخواست شده در 5 ماه پیش
- آخرین ویرایش 5 ماه پیش
- من حدود سه ساله که زندگی پر تشنج و تحمل میکنم. از وقتی که بچه م به دنیا اومده از روزی که از بیمارستان اومدم خونه از همون روز اول باهام اخلاقش خیلی بد شد من زایمان زودرس داشتم خیلی شرایط روحی و جسمی سختی پشت سر گذاشتم اما همسرم اصلا منو نفهمید دست روم بلند کرد مادرم اومده پیشم کمک حالم باشه بهش توهین کرد بیرونش کرد ،الان سه ساله حتی یک کلمه یا نگاه محبت آمیز ازش نه دیدم نه شنیدم فقط شاکی میشه سر هر مسئله پیش پاافتاده ای ،دوتا غریبه ایم که فقط بخاطر بچه داریم ادامه میدیم. اصلا دیگه هیییچ حسی بهش ندارم میاد خونه با خودش استرس و اضطراب میاره نمیتونیم با هم حرف بزنیم حرف منو نمیفهمه زود عصبی میشه و پرخاش میکنه ،همش میگه تو محبت بلد نیستی در صورتی که من هیچی براش کم نزاشتم الان دیگه اما منم بهش محبت نمیکنم چون ازش خیلی دلخورم دلم میخواد جدا بشم اما جسارتش و ندارم لطفا راهنماییم کنید
- من خیلی ادم مقروری هستم همسرم را دوست دارم ولی نمیتوانم بگم بهش اونم خیلی من را دوست داره خیل علاقه نشان میده به من ولی من یچ اسی ندارم بهش مخصوص موقع خاب
- من ی خانم متاهل هستم یک دختر 3ساله دارم هر دو قبل از ازدواج با هم یک عقد ناموفق داشتیم همسرم و خانواده اش از همون ابتدا خیلی مسائل رو نگفتن و یک جاهایی هم دروغ گفتن شوهرم مرتب به همه چیز مشکوکه و دچار سوء تفاهم میشه فقط ب خاطر بچم کنارشم هر جایی که لازم بود ازش حمایت کردم اما هر کجا که نیاز داشتم کنارم باشه به دلایل مسخره شانه خالی کردو یانمیومد خلاصه نبود چند بار قصد طلاق داشتم ب خاطر بچم و آبروم کوتاه اومدم به امید بهتر شدن اما فایده نداشته و اصلا منو توی خونه نمیبینه ازم فرار میکنه وقتی میرم سمتش منو از ی نوازش حتی یک کلام عاشقانه و خیلی چیزای دیگه محروم کرده دقیقا مثل خواهر برادریم قبلا ب لحاظ جنسی ماهی یکبار یا حتی بیشتر باهم رابطه نداشتیم بعد از اینکه ی بار رفتم خونه پدرم قهر جدول ده روتا یک هفته یکبار رابطه داریم اما بازم بعد رابطه میشیم عین خواهر و برادر دریغ از یک دوستت دارم ساده حتی زمانی که من روی تختم اون روی کاناپه میخوابه و بهانه میاره خودم متوجه میشم ی جورایی الان دوسه سالیه که جدا میخوابیم ب تازگی اصلا میلی برای همون ارتباط جنسی هم ندارم دارم دیشب اون تمایل داشت اما نخواستم چون خسته شدم ب محض اینکه نیازش برطرف میشه دیگه رفتارش عوض میشه و دوباره سرد میشه باهام پیش خودم گفتم چه کاریه همین رابطه رو هم نمیخوام دیگه دوستش ندارم اصلا حسی بهش ندارم احساس میکنم حین رابطه منو یکی دیگه میبینن و با اون تصور پیش میره
- ۸ ساله ازدواج کردم هیچ حسی علاقه ای ب وجود نیومده اصلا دوسش ندارم واقعا خسته شدم زندگی برام بی معنی شده نمیخام زندگیمو نمیدونم باید چیکار کنم بخدا خسته شدم هرکاری میکنم دوسش داشته باشم نمیشه ک نمیشه
- 23سالمه خانمم متاهل سیکل خانه دار عاشق مرد متأهل شدم جوری که نسبت ب شوهرم دیگه هیچ حسی ندارم حتی رابطه جنسی هم باشوهرم دلم نمیخاد داشته باشم
- 7 دیدگاه بیشتر
- شما برای ارسال پیام ابتدا باید وارد شوید