بنده حدود ۹ ماه هست علاقه مند به یه دختری شدم راستش خانواده اش اصلا خانواده ی خوبی نیستند. خواهرهاشون مثلا تا حالا چند تا شوهر کردن، برادر هاشون معتاد هستند، پدرشون در زمان جوانی معتاد بودن. مادر خوبی داره دختره هم فقط یکم بد حجابه نه به خواهر، برادر و پدرش رفته. چادری هست اصلا نمیدونه که من بهش علاقه مندم ولی من ۹ ماهه روزی نیست که به فکرش نباشم و به شدت بهش علاقه مند شدم. بنظر شما چکاری بلید انجام بدم برای ازدواج هم سن و سال هستیم ۱۹ ساله.
پاسخ مشاور به سوال ” ازدواج با دختری که خانواده خوبی ندارد “
درود دوست عزیز
ازدواج قطعا یکی از مهمترین تصمیماتی هست که ما در زندگیمون میگیریم و شاید تمامی جوانب زندگی آینده ما رو تحت شعاع خودش قرار بده. به همین دلیل لازم میدونیم که فرد در انتخابش ارزیابی همه جانبه و منطقی داشته باشه.
محیطی که فرد در اون رشد پیدا میکنه و خانواده، تاثیر مستقیمی در شکلگیری شخصیت فرد، طرحوارههای ناسازگار و ویژگیهای رفتاری اون شخص داره. این کسب ویژگیها میتونه به صورت آگاهانه مثل تقلید از پوشش خانواده باشه یا میتونه به صورت ناخودآگاه در نتیجه تعامل با خانواده باشه مثل شکل گیری طرحوارههای ناسازگار.
منظور از طرحوارههای ناسازگار تعدادی ویژگی نامطلوب هستش که به خاطر تعامل ناسالم با خانواده در کودکی شکل میگیره و در موقعیتهای سخت فعال میشه. این طرحوارهها به شدت در مقابل تغییر مقاوماند و تنها در روابط بسیار صمیمانه بروز پیدا میکنند. به همین علت به راحتی قابل شناسایی نیستند.
به همین خاطر شما در مرحله اول باید به این فکر کنید آیا واقعا حاضرید با این شخص زندگی کنید؟ برای اینکه راحتتر بتونید این تصمیم رو بسنجید میتونید تصور کنید که با این فرد ازدواج کردید و الان دو یا سه سال از ازدواج شما گذشته. در اون زمان که منطق بر احساسات غالب میشود، وضعیت زندگی رو چطوری در نظر میگیرید؟ اگر بعد از فکر کردن منطقی همچنان میل به شکل دادن این رابطه دارید توصیه میکنیم که قبل از شکل دادن یک رابطه جدی به قصد ازدواج، مدتی تلاش کنید که همدیگر رو بهتر بشناسید.
ازدواج قطعا یکی از مهمترین تصمیماتی هست که ما در زندگیمون میگیریم و شاید تمامی جوانب زندگی آینده ما رو تحت شعاع خودش قرار بده. به همین دلیل لازم میدونیم که فرد در انتخابش ارزیابی همه جانبه و منطقی داشته باشه.
محیطی که فرد در اون رشد پیدا میکنه و خانواده، تاثیر مستقیمی در شکلگیری شخصیت فرد، طرحوارههای ناسازگار و ویژگیهای رفتاری اون شخص داره. این کسب ویژگیها میتونه به صورت آگاهانه مثل تقلید از پوشش خانواده باشه یا میتونه به صورت ناخودآگاه در نتیجه تعامل با خانواده باشه مثل شکل گیری طرحوارههای ناسازگار.
منظور از طرحوارههای ناسازگار تعدادی ویژگی نامطلوب هستش که به خاطر تعامل ناسالم با خانواده در کودکی شکل میگیره و در موقعیتهای سخت فعال میشه. این طرحوارهها به شدت در مقابل تغییر مقاوماند و تنها در روابط بسیار صمیمانه بروز پیدا میکنند. به همین علت به راحتی قابل شناسایی نیستند.
به همین خاطر شما در مرحله اول باید به این فکر کنید آیا واقعا حاضرید با این شخص زندگی کنید؟ برای اینکه راحتتر بتونید این تصمیم رو بسنجید میتونید تصور کنید که با این فرد ازدواج کردید و الان دو یا سه سال از ازدواج شما گذشته. در اون زمان که منطق بر احساسات غالب میشود، وضعیت زندگی رو چطوری در نظر میگیرید؟ اگر بعد از فکر کردن منطقی همچنان میل به شکل دادن این رابطه دارید توصیه میکنیم که قبل از شکل دادن یک رابطه جدی به قصد ازدواج، مدتی تلاش کنید که همدیگر رو بهتر بشناسید.
تو تعامل و دوستی افراد، ویژگیهای جدیدی از خودشون رو به نمایش میگذارند که شما قبلا قادر به تشخیص اونها نبودید و شاید حتی در تضاد با تصورات شما باشند. بعد از شکل گیری شناخت اولیه باز هم لازم میدونیم که اون فرایند فکر کردن به صورت منطقی رو انجام بدید و اگر همچنان تصمیم به ازدواج با این شخص رو داشتید به شما توصیه میکنیم از مشاوره پیش از ازدواج غفلت نکنید.
در مشاوره پیش از ازدواج آزمونهایی مثل تست ازدواج تیپ های شخصیتی MBTI یا طرحوارههای ناسازگار یانگ از هردو طرف گرفته میشه و از این طریق شما و طرف مقابلتون قادر خواهید شد که بعضی از ویژگیها، طرحوارهها و رفتارهایی رو که شاید تا به حال زیاد نسبت به هم بروز ندادید رو دقیقتر شناسایی کنید و یک گام بزرگ به سمت تصمیمگیری منطقی بردارید.
علاوه بر اینها شما باید این نکته رو هم مدنظر قرار بدید که در آینده هم خود شما و هم خانواده شما قراره با خانواده همسرتون ارتباط داشته باشه پس باید ظرفیت وفق پذیری و قدرت پذیرش خودتون و خانواده خودتون رو هم در نظر بگیرید.
موفق باشید.
علاوه بر اینها شما باید این نکته رو هم مدنظر قرار بدید که در آینده هم خود شما و هم خانواده شما قراره با خانواده همسرتون ارتباط داشته باشه پس باید ظرفیت وفق پذیری و قدرت پذیرش خودتون و خانواده خودتون رو هم در نظر بگیرید.
موفق باشید.
- amin درخواست شده در 4 ماه پیش
- آخرین ویرایش 4 ماه پیش
- دختری رو بی نهایت دوست دارم و براش میمیرم.اونم بیشتر از من عاشقمه و دوستم دارع. اما از مشکلات زندگی من خبر ندارع.شرایط ازدواج ندارم و بی پدر و مادری بزرگ شدم.پدرم وضع مالیش خیلی خوبه.اصلا حمایت نمیکنه.و دو بار ازدواج کرده و من کودکی داده فرزند خوندگی.و خیلی با سختی های زیاد بزرگ شدم.نمیدونم چطور بهش بگم.با این همه علاقه ازش دست بکشم.خیلی غصه میخورم.از سمتی میخوام بهش بگم که پدر و مادر ندارم و خانواده ندارم و حمایت کننده ندارم.فکر میکنم راجبم بد فکر کنه.و نظر بدی راجبم کنه.از گفتن بهش خجالت میکشم و استرس دارم و ولی بی نهایت خوش تیپ و خوشکلم و هر طرف میرم.دخترا عاشقم میشن و من بی تفاوت.به دلیل مشکلات زیاد.ولی خودم دیونه وار فقط، این دختر رو دوست دارم و بی نهایت عاشقشم.تحمل دلتنگی و دوری شو ندام.یه طرف دارم عذاب میکشم.یه طرف از گفتن زندگیم و اینکه خانواده خوبی ندارم.خجالت میکشم.به نظرتون چیکار کنم؟؟؟ راهی شما سراغ دارید؟مگه اینکه ایشون شرایط خوبی داشته باشن.منو کنارشون نگه دارن.تازه سه ماه میشه اشنا شدیم.من چجوری باید ایشون رو در جریان بزارم که خجالت نکشم و. شما میگین چیکار کنم من؟؟
- شما برای ارسال پیام ابتدا باید وارد شوید
پاسخ شما